اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیمعارف قرآنی

سنگدلی و قساوت، عوامل و آثار آن

بسم الله الرحمن الرحیم

سنگدلی و قساوت، حالتی در نفس و قلب آدمی است که امکان تاثر را از شخص می گیرد و نسبت به عوامل هیجانی از حزن و فرح، واکنشی از خود نشان نمی دهد.

به سخن دیگر، قساوت و سنگدلی همان حالت فقدان احساسات و عواطف در شخص است. بنابراین، کنش ها و واکنش هایی سنگدل نه تنها هیچ شباهتی با آدمیزاد ندارد، بلکه حتی نسبت به حیوان و گیاه نیز از نظر احساسی نزدیک نیست، بلکه از نظر قرآن، قساوت قلب آدمی تا به جایی می رسد که از «سنگ آب بر آید، اما از دل سنگ آدمی نه.»

به نظر می رسد که سنگدلی در درکات آن به جایی می رسد که نه تنها شخص فاقد عواطف و احساسات است، بلکه حتی فاقد ادراکات نیز می شود؛ بنابراین، قلب قسی و سنگدل از نظر قرآن، در اسفل درکات فاقد هر گونه ادراک علمی و احساسات و عواطف است.

خدا در قرآن به صراحت با استفاده از اصطلاحاتی چون «قسی القلب»، «شدید القلب» و «غلیظ القلب» به درکات سنگدلی اشاره می کند و در قالب تمثیل می گوید که «از سنگ بر می آید ولی از قلب قسی نه.»

از آن جایی که حالت قساوت و سنگدلی به معنای خروج از ساحت انسانیت و هبوط و سقوط به ساحت جمادات بلکه پست تر از درکات رذایل است، شناخت عوامل و آثار آن کمک می کند تا از سقوط به این درکات اجتناب کرده و در تقابل با آن قرار گیریم. نویسنده بر همین اساس با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن، بر آن شد تا این عوامل و آثار را تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

مراتب قساوت قلب انسان

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، قلب مرتبه ای مراتب حقیقت نفس انسانی است که در کنار فؤاد مسئولیت ادراکی و گرایشی انسان را به عهده دارد. از نظر قرآن، کارکردهای اصلی قلب به ساحت اندیشه و انگیزه، ادرکات علمی و عواطف و احساسات انسانی تعلق می گیرد. از این روست که در آموزه های قرآنی، تفقه و تعقل و تذکر، تبصر و تدبر به قلب نسبت داده می شود؛ چنان که حب و بعض، محبت و کراهت، ایمان و کفر، نور و ظلمت، سرور و غم، خوف و حزن و ده ها صفت دیگر که در بسیاری از موارد متضاد است به قلب نسبت داده می شود. بنابراین، قلب را می بایست همان قطب و محور و مدار انسان و انسانیت دانست که درکات و درجات انسانیت به آن  نیست داده می شود.

از نظر آموزه های قرآنی، نفس انسانی به عنوان چیزی جز تنزل خلقی حقیقت امری به نام روح نیست؛ یعنی روح که در مرتبه «امر» است وقتی در دایره تنزلات به سطح خلقت می رسد در مقام خلقی به هنگامه ورود به کالبد، در قالب نفس ظهور و تجلی می کند. از آن جایی که روح الهی در هنگامه همان تنزل خلقی یعنی «نفخ» به نفس ظهور یافته، این نفس همه انوار صفات الهی را با خود دارا است. از این روگفته می شود که نفس انسانی مظهر اتم و اکمل صفات الهی و روح الله است.

البته از نظر قرآن، این انوار و صفات الهی در نفس انسانی حضرت آدم(ع) به تعلیم اسماء الله ظهور فعلی داشته و توانسته در جایگاه خلافت الهی قرار گیرد(بقره، آیات 30 و 31)، اما این صفات الهی در فرزندان آدم لازم است تا در چارچوب عبودیت در صراط مستقیم هدایت تکوینی و تشریعی به ظهور رسیده و فعلیت یابد تا شخص انسانی بتواند در جایگاه خلیفه الله قرار گیرد.

هم چنین از نظر قرآن، نفس انسانی و هدایت فطری – تکوینی آن(طه، آیه 50) به عنوان یک سنت الهی هر چند که قابل تغییر است(رعد، آیه 11)، اما قابل تبدیل و جایگزینی نیست(روم، آیه 30)؛ بنابراین در مسیر عبودیت می تواند رشد مثبتی داشته باشد تا به سطح راشدون برسد(حجرات، آیه 7)، یا در خلاف آن قرار گیرد و در تغییر منفی هدایت فطری و نور آن دفن و دسیسه شود و کارکردهای نفس و قلب به سبب همین تغییر و مراتب آن چون «رین» ، «طبع» و «ختم» از دست برود و دیگر نتواند اهل تفقه و تعقل و مانند آنها باشد.(شمس، آیات 7 تا 10؛ بقره، آیات 7 تا 18؛ اعراف، آیه 179؛ مطففین، آیه 14)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، وقتی نفس انسانی تغییر منفی یابد در شدت و ضعف این تغییرات، نفس انسانی درکاتی را تجربه می کند که شامل سقوط به حیوانیت، سقوط به نبات و گیاه، سقوط به جماد، بلکه پست تر از آن نیز است.(اعراف، آیه 179) این گونه است که قلب انسانی در درکات سقوط می تواند چنان از حالت فطری خویش خارج شود که در قساوت پست تر از سنگ جمادی باشد؛ زیرا خدا به صراحت می فرماید: ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره او اشد قسوه و ان من الحجاره…؛ سپس قلوب شما بعد از آن سخت شد پس آن قلوب همانند سنگ بلکه سخت تر از آن در قساوت شد؛ و چون از برخی از سنگ ها به انفجار نهرهای آب می جوشد و جاری می شود، و از برخی از سنگ ها هنگامی که شکافته می شود، آبی از آن برون می آید، و برخی از سنگ ها از خشیت الهی از بلندی سقوط و هبوط می کند و خدا از آن چه انجام می دهید غافل نیست.(بقره، آیه 74)

از نظر قرآن، اصولا قلب سالم و نفس مستوی و معتدل انسان وقتی در شرایط عذاب و سختی و درد قرار گیرد به طور فطری «تضرع» می کند و اشک می ریزد و آه و ناله سر می دهد، اما وقتی سخت و قسی شد دیگر چنین نیست.(انعام، آیه 43) پس باید گفت که قلب آدمی در درکات سقوط و هبوط حتی از سنگ نیز بدتر و سخت تر است.(همان؛ بقره، آیه 74) از همین روست که قلب بیمار و مختوم و مطبوع نه تنها توانایی شناختی و ادراکی و تعقل و تفقه و تفکر را از دست می دهد(اعراف، آیه 179) و حتی دچار وارونگی شناختی و ادراکی می شود(بقره، آیات 7 تا 18)، بلکه توانایی احساسی و عاطفی خویش را از دست می دهد تا در برابر حق تسلیم و خاشع نمی شود و هیچ خشیت و ترسی و خوفی و حزنی ندارد و در رفتار نیز گرفتار فسق می شود.(حدید، آیه 16) از همین روست که از نظر قرآن، انسان در صعود و سقوط از چنان شرایط انفعالی برخوردار است که در هیچ مخلوقی دیگر نیست؛ زیرا انسان به اراده و حق انتخاب آزاد خویش می توانند در میان صفر و صد در نوسان باشد و همه این درجات یا درکات را بپیماید. از این روست که منفعل ترین مخلوق در هستی انسان است و می تواند بر اساس همین ظرفیت خلیفه الله باشد؛ زیرا به علم حضوری و شهودی ذاتی خویش می تواند همه این درکات و درجات را تجربه کند و به عنوان خلیفه الله نسخه ای برای کمال هر چیزی بنویسد و در مقام مظهریت ربوبیت و پروردگاری قرار گیرد.

آثار قساوت قلب آدمی از نظر قرآن

چنان که گفته شد قساوت قلب آدمی دارای درکات است؛ زیرا در قساوت نیز می تواند «شدت و ضعف» داشته باشد؛ از همین روست که خدا به صراحت از «اشد قسوه» سخن به میان آورده که بیانگر درکات تغییر و سقوط قلب است.(بقره، آیه 74)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، با آن که قساوت قلب دارای درکات از نظر شدت و ضعف است، ولی می توان آثار زیانباری برای آن بر شمرد که بیانگر آسیب جدی است که قساوت قلب به انسان و انسانیت بلکه حتی مخلوقات دیگر وارد می کند؛ زیرا انسان به حکم «کرامت» تفضلی ذاتی(اسراء، آیه 70)، دارای حاکمیت و سلطه تسخیری بر همه ما سوی الله بوده و همه در تسخیر انسان است.(لقمان، آیه 20) بنابراین، قساوت قلب آدمی نه تنها به خودش یا هم نوعان بلکه حتی به دیگر مخلوقات هستی نیز می تواند آسیب وارد سازد؛ چنان که از نظر قرآن، فسادی که در محیط زیست آدمی در دریا و خشکی است، چیزی جز ظهور فساد آدمی و مظهر آن نیست.(روم، آیه 41)

به هر حال، از نظر قرآن، قساوت قلب آدمی دارای آثار زیانباری است که جمله آن می توان به اجتناب، دوری و پراکندگی مردم از اطراف قسی القلب(آل عمران، آیه 159)، حق ناپذیری و باطل گرایی(حدید، آیه 16؛ بقره، آیه 74؛ مائده، آیه 13؛ المیزان، ج 1، ص 203)، اعراض از حق و تحریف حقایق(مائده، آیات 12 و 13)، سوء استفاده از دین و حقیقت(همان)، فقدان احساسات و عواطف انسانی حتی در شرایط دردآور و رنج آور(انعام، آیه 43)، ظلم و ستم به خویش و دیگران(حج، آیه 53)، غفلت از خدا و مواعظش(زمر، آیه 22)، شکنجه دیگران به بدترین شیوه و اسباب(بروج، آیات 7 تا 10)، قتل کودکان به ویژه پسران(بقره، آیه 29؛ ابراهیم، آیه 6؛ قصص،آیه 4)، گمراهی از حق و صراط مستقیم عبودیت(زمر، آیه 22)، افتادن در دام تزیین گری شیطان و ارزش یابی ضد ارزش ها و نابهنجارها و زشتی ها(انعام، آیه 43)، احساس کمبود شخصیتی(زمر، آیه 22)، مخالفت با دعوت پیامبران(انعام، آیات 42 و 43)، مخالفت با اسلام و آموزه های وحیانی آن(بقره، آیات 74 و 75)، عدم بهره مندی از نور اسلام و مخالفت با آن(زمر،آیه 22)، عدم تسلیم در برابر خدا و دین اسلام(همان)، فقدان تعقل و اثرپذیری حتی از معجزات بصیرت بخش الهی(بقره، آیات 74 و 75)، فقدان تذکر و تفکر(حشر، آیه 21)، فقدان خشیت و ترس عالمانه و عاقلانه از خدا و عذاب های الهی(بقره، آیه 74)، فقدان تفقه و فهم عمیق (بقره، آیات 67 تا 74)، عدم بهره مندی از معارف الهی به ویژه معارف قرآنی(حشر، آیه 21)، مانع شرح صدر و تابش نور اسلام در آن(زمر، آیه 22)، عدم پذیرش موعظه و تذکرات(حشر، آیه 21؛ انعام، آیات 43 و 44)، نفوذ شیطان و تزیین گری او(انعام، آیه 43؛ حج، آیه 53) و مانند آنها اشاره کرد.

از نظر قرآن، کسی که گرفتار قساوت قلب می شود، در دنیا و آخرت از سوی خدا مجازات می شود(مائده، آیات 12 و 13) که از جمله آنها می توان به هلاکت به عذاب استیصال و ریشه کنی آنان(انعام، آیات 42 تا 44)، نفرین و لعن الهی(بروج، آیات 4 تا 7)، گرفتاری در چاه ویل دوزخ در اسفل السافلین(زمر، آیه 22؛ مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 888)، عذاب الیم و دردناک(یونس، آیه 88) و مانند آنها اشاره کرد.

پس از نظر قرآن هر چند که شخص گرفتار به قساوت قلب از یک جهت هیچ کنش و واکنشی  احساسی و عاطفی بروز نمی دهد و به یک معنا به ظاهر درد و رنج  وشادی و مانند آنها را درک نمی کند، اما حقیقت نفس انسانی او که همان فطرت الهی است، هرگز تبدیل نمی یابد و از همین روست که وقتی به کیفر الهی مجازات می شود با تمام هستی خویش عذاب را درک کرده و از رنج دردناک آن به ستوه می  آید و هماره در میان مرگ و زندگی دست و پا می زند؛ زیرا عذاب های الهی او را تا دم مرگ در دوزخ می برد ولی هرگز طعم مرگ را نمی چشد تا به قول خودش از آن رهایی یابد؛ بلکه هماره در میان مرگ و زندگی زجر می کشد و شکنجه می شود؛ زیرا بر خلاف بهشت که حیات محض است، دوزخ چیزی جز «نه مرگ و نه زندگی» نیست.(اعلی، آیه 13؛ طه، آیه 14)

با نگاهی به آموزه های وحیانی قرآن می توان گفت: در حقیقت شخصی که گرفتار قساوت قلب است از انسانیت خارج شده و اصلا می توان گفت که ادرکات و احساسات صحیح و حقی را نمی توان از او انتظار داشت. پس انتظار همدردی و همدلی و همراهی و مانند آنها از چنین اشخاصی غلط و نادرست است؛ اما هرگز این بدان معنا نیست که چون سنگ شده، دیگر احساسات و عواطف ندارد و چون هیچ تاثیری و تاثری ندارد، پس عذاب برایش معنا و مفهومی ندارد، بلکه از نظر قرآن، فطرت او را بیدار می کنند تا عذاب های الهی را به بدترین شکل بچشد و تا ابد در آن حالت عذاب آور بماند؛ زیرا او تصمیم  داشت اگر زندگی در دنیا ابدی بود این گونه به شکل ابدی با قساوت قلب زندگی کند، پس برایش چنین ابدیتی را رقم می زنند که خود خواسته است.

به سخن  دیگر، اگر انسان به درکاتی چون حیوانیت و نبات و جماد سقوط می کند، آن جنبه انسانی فطرت هم چنان باقی است. بنابراین، او «عقرب» یا «سگ» یا «درخت» نیست، بلکه انسان عقرب، انسان سگ و انسان درخت است و این خود بدترین وضعیتی است که انسانی بدان گرفتار می شود.  چه کسی دوست دارد که انسان بوزینه باشد و عذابی را تحمل کند که شرم و حقارت آن خود بدترین عذاب در دوزخ است.

عوامل قساوت قلب و سنگدلی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان براساس فطرت موجودی است که میان صفر و صد در مراتب تنزلات وجودی در حرکت است. بنابراین، اگر از پست ترین عنصر هستی یعنی خاک آفریده شده، در همان حال از برترین عنصر هستی یعنی روح الله برخوردار است. این گونه است که می تواند در جایگاه خلافت الهی در مقام مظهریت به ربوبیت و پروردگاری بپردازد.

از نظر قرآن، شخصی گرفتار درکات قساوت از شدت و ضعف گرفتار می شود که خود با انتخاب های نادرست خویش فطرت خویش را دفن و دسیسه کرده و تغییر داده باشد. از نظر قرآن، گرایش به فجور یعنی نادیده گرفتن اصول اخلاق فطری چون حق طلبی و عدالت خواهی و امانت و صداقت و مانند آنها موجب می شود تا قلب از «لیانت» و نرمی خارج شود. پس این گونه نیست که انسان یک دفعه سقوط کند، بلکه گام به گام در مسیر باطل و خلاف حق و عدالت گام بر می دارد. از همین روست که فاصله «رین» زنگار تا طبع و ختم بسیار است. قلب زمانی به قساوت می رسد که بر خلاف اصول فطرت و شناخت و گرایشی که قلب سالم برایش فراهم می آورد، به فسق و فجور گرایش یابد و به جای حق طلبی و عدالت و صداقت و امانت و وفا به باطل گرایی و ظلم و دروغ و خیانت و عهدشکنی گرایش یابد. از نظر قرآن بسیاری از مردم با عهدی که با خدا در روز الست بسته اند، وفا نکرده و در دنیا به سبب سرگرم شدن و غفلت از خدا، عهد شکنی پیشه کرده اند. بنابراین ، عهد شکنی از مهم ترین آفتی است که قلب سالم را به بیماری دچار کرده و قساوت قلب برای شخص به دنبال می آورد.(مائده، آیات 12 و 13)

از نظر قرآن، فسق یعنی بی اعتنایی به ارزش ها و هنجارهای الهی – اجتماعی موجب می شود تا ارزش های فطری کم ارزش و بی اهمیت شود و شخص هنجارشکنی پیشه گیرد و ارزش ها و هنجارها را به سخریه گرفته و به دنبال بدی و زشتی برود. در آغاز راه برای ارزش ها و هنجارها اهمیتی قایل نباشد و در میانه و آخر راه نیز زشتی ها و ضد ارزش ها را بپسندد و به ترویج منکرات و نابهنجار و زشتی ها بپردازد و علیه معروف و هنجار و ارزش قیام کند و در دام ابلیس به تزیین زشتی ها بپردازد و آن را اصالت بخشد.(حدید، آیه 16)

از نظر قرآن، در آغاز کار شخص ممکن است تنها نسبت به ارزش ها و هنجارها بی تفاوت باشد، ولی در فرآیندی چنان قلب سیاه و سخت می شود که دیگر تذکارها و تذکرات و موعظه ها را نمی شنود و نمی پسندد و نمی پذیرد(زمر، آیه 22؛ حدید، آیه 16) و در نهایت ارزش ها و هنجارها را به تسمخر و سخریه می گیرد و دین و حق و حقیقت را ضد ارزش و ضد عقلانی می شمارد. شخص تا جایی در سفاهت فرو می رود که ضد ارزش ها و ضد اصول اخلاق فطری هم چون صداقت و امانت و ایمان و شکر و مانند آنها را رفتاری سفیهانه می داند و خود را به عنوان عقل کل معرفی می کند. مومنان را تمسخر کرده و از آنان می خواهد تا به عقلانیت بازگردد و از سفاهت دست بردارند؛ زیرا این شخص چون خود دچار بی شعور شده که حتی احساس لمسی ندارد و در سطح گیاه نیز کنش و واکنش حقیقی و راستین بروز نمی دهد، گمان می کند که سفاهت او عین عقلانیت و عقلانیت مومنان عین سفاهت است.(بقره، آیات 7 تا 18)

از نظر قرآن بسیاری از مردم در فرآیندی طولانی به قساوت دچار می شوند؛ پس هرگز نمی بایست گفت که شخص یک دفعه گرفتار قساوتی شده که اصولا دیگر قلب او کاملا بسته به حق و حقیقت شده است، بلکه این فرآیند بس طولانی اتفاق می افتد و اگر بتوان آنان را مهار و مدیریت کرد امید به بازگشت به فطرت در آنان می رود. بسیاری از مردم پس از یک دوره فرایند طولانی است که قسی قلب شده و قلب آنان مختوم و مطبوع شده است.(حدید، آیه 16) بنابراین، می توان امید به بازگشت نوجوانان و جوانان و حتی میان سالان داشت؛ اما اگر شخص به کهولت برسد و بی شعوری در او شکوفا شود دیگر نمی توان چنین سفیه بی خردی را به راه آورد مگر آن که معجزه ای رخ دهد؛ زیرا چنین شخصی دچار وارونگی ادراکی و گرایشی است و سفاهت را عین عقلانیت می شمارد.(بقره، آیات 7 تا 18)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن ، تا زمانی که شخص در برابر حق تضرع و خشیت دارد(انعام، آیه 43)، یا حق را می پذیرد(زمر، آیات 22 و 23)، و علیه اسلام و نور آن دشمنی آشکار ندارد(همان)، و نسبت به دیگران مهربانی دارد و اصول اخلاقی را حتی کج دار و مریض لحاظ می کند( آل عمران، آیه 159) و از نور اسلام و ایمان و فطرت باطنی هنوز بهره ای برده (زمر، آیه 22) و دفن و دسیسه فطرت به ختم و طبع نرسیده، این امکان است که او را هدایت کرد و از قساوت قلب رهایی بخشید.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا