مشاركت سياسي
يكي از روشهاي جلب مشاركت مردميشوراست. شورا در نظام اسلامي هم ارزش است و هم روش. به اين معنا هم خودش به عنوان يك هدف مطرح است و هم ابزاري براي رسيدن به اهداف و ارزشهاي ديگر مورد توجه است.
از اين رو ارزش و هدف شمرده ميشود كه يكي از مقومهاي اجتماع سالم است. اجتماع كوچك و يا بزرگ بدون همبستگي و اهداف مشترك تحقق نمييابد و مشورت مقوم ماهيت همبستگي است. انسانها با مشورت افزون بر برآورد ميل و گرايش عاطفي و احساسي خود به حضور و نشاندن استعداد خود ميتوانند از افكار و عقايد يك ديگر آگاه شوند. اين آگاهي موجبات تقارب احساس و افكار را پديد ميآورد و اهداف مشترك را نمايان ميسازد.
قرآن شورا را به عنوان يك سيره و رفتار عملي بر پيامبر و پيروانش فرض و واجب دانسته است. پيامبر نيز كه خلق و خويش قرآن بود، هماره بر اين اصل حركت ميكرد و اعمال و رفتارش را بر پايه آن قرار ميداد. اين گونه بود كه در باره سبك و روش پيامبر گفتهاند كه وي مردي بود كه در امور مهم سياسي و اجتماعي اصل را بر مشورت نهاده بود. از اين رو، در تصميمسازيها همگان را به شورا ميخواند و از فكر جمعي بهره ميبرد، در حالي در مقام رهبري بود كه در زبان امروزي به آن رهبر فرهمند و كاريزما ميگويند. به اين معنا كه پيروان و امتش وي را آن چنان قبول داشتند كه اگر ميخواست در آتش بروند بيهيچ پرسش و چرايي به درون آتش ميپريدند. با اين حال، در همه امور با امتش مشورت ميكرد و آن را به مشاركت محسوس و ملموس در امور سياسي و اجتماعي ميخواند. هر چند كه بنا بر اصل قويم و استوار سياسي در نهايت فردي ميبايست اين تصميم را نهايي و به صورت فرمان صادر نمايد و همگان را ملكف و موظف به عمل كند.
به اين معنا كه پس از تصميم سازي از سوي شورا در نهايت اين رهبري است كه بايد آن را به صورت حكم و فرمان ابلاغ و همگان را موظف به اطاعت و عمل به مفاد فرمان نمايد. چنان كه قرآن به اين اصل توجه داده و ميفرمايد: و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله؛ با امت در مسايل سياسي و اجتماعي مهم مشورت كن. پس هرگاه خودت عزم به امري كردي و قصد آن نمودي (به عنوان حكم و فرمان) در آن زمان بر خدا توكل نما و او را وكيل خود قرار ده.
چنين شخص با اقتداري هرگز با تبختر راه نميرفت. بلكه مانند بردگان هروله ميكرد. بر سر سفره نمينشست و غذا را چون بندگان ميخورد. وقتي فردي از بيگانگان بر وي وارد ميشد، در ميان جمعيت، وي را نميتوانست از يارانش بازشناسد. چون شاهان نمينشست و چون ايشان نميخوابيد و چون ايشان نميخورد. خود را بندهاي از بندگان ميدانست و به مردم فرمان داده بود كه در شبانه روز چندين مرتبه وي را به عنوان بنده ياد كنند و گواهي دهند كه او بنده است نه مولا. او كسي بود كه قدرت را از آسمان ببه زمين نياورد و آن را در همان جايگاه آسمانياش نگه داشت. اقتدار و قدرت سياسي را از آن خدا ميدانست و خود را بنده آن صاحب قدرت و اقتدار. به مردم آموخت كه بايد با حاكمان و اهالي قدرت به عنوان موظفان و مكلفان برخورد كنند و از آنان مسئوليت بخواهند. گفته بود كه بايد دولتمردان افزون بر خدا، پاسخگو به مردم باشند.
از اين رو مشاركت سياسي را نه تنها براي تقويت قدرت و اقتدار حاكم بلكه براي تقويت امت و حضور موثر و تاثير گذار ميخواست. با مشورتگيري از ايشان هم به آْنان آموخت كه قدرت حاكم اسلامي(هر چند در طول قدرت و اقتدار خدايي است) خاص حاكم نيست، بلكه از آن همه امت است، و هم به ايشان ارج نهاد تا فكر كنند و در امور مهم امت بيانديشند. با آن كه از منبع وحياني برخودار بود به افكار و انديشهها و آراي مردمان تكيه ميكرد تا هم به ايشان شخصيت دهد و هم ايشان را براي پذيرش مسئوليتهاي مهمتر آماده سازد. پس هم توانمنديهاي ايشان را شناخت و به مقدار استعداد و توانشان به ايشان مسئوليت بخشيد و هم نگفت كه شما فهم و شعور نداريد و تنها بايد ابزار كار من باشيد. امت ابزار بي اراده در دست پيامبر نبود. بلكه در همه امور مشاركت جدي و حضوري موثر داشت.