اعتقادی - کلامیسیاسیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

ماكياوليسم اسلامي، پيروي از ملت كفر

samamosاصول اخلاق در اسلام از جايگاه بسيار بلندي برخوردار است؛ زيرا پيامبر گرامي(ص) ماموريت خود را اتمام مكارم اخلاقي دانسته است. بنابراين، هرگونه آموزه و رفتاري كه اصول اخلاق را در معرض خطر قرار دهد، به عنوان باطل شناسايي و طرد مي شود. رعايت موازين و اصول اخلاقي در همه زندگي فردي و اجتماعي از جمله تاكيدهاي اسلام است؛ چرا كه انسان تنها با رعايت اين اصول است كه قابليت خلافت الهي را مي يابد و از طريق تزكيه نفس و خودسازي و تقواست كه به مقامات بلند انساني مي رسد.

از نظر اسلام، دين ابزار و وسيله اي براي رسيدن به اين حقيقت است تا تخلق به اخلاق الهي كه به نام صفات و اسماي حسناي الهي و محاسن و مكارم اخلاقي با آن آشنا هستيم، در انسان تحقق يابد. وقتي خداوند خود را پاك از صفات زشت و پستي چون ظلم و دروغ و مانند آن معرفي مي كند، هرگز آنها را براي بشر نمي پسندد، چه رسد كه خليفه خود از جمله پيامبران و اولياي الهي را مجاز به آن كند.

بنابراين، اگر فلسفه تمام فقه، حكومت اسلامي است، حكومت اسلامي يعني امت و امام، نمي تواند برخلاف هدف دين، رفتار خود را سامان دهد و براي حفظ نظام و حكومت اسلامي، مخالف اصول اخلاقي عمل كند و نوعي ماكياوليسم اسلامي را در پيش گيرد.

نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي وحياني اسلام بر آن است تا نگرش اسلام را به ماكياوليسم و مقوله هدف وسيله را توجيه مي كند، بيان كند و جايگاه ارزشي اصول اخلاقي را درنظام اسلامي روشن نمايد.

اخلاق و تخلق به اخلاق الهي، هدف نظام اسلامي

انسان اسلامي، انسان اخلاقي است؛ بنابراين به هر مقدار و درجه كه شخص مسلمان به اصول اخلاقي پايبند باشد و منش و كنش و واكنش هايش در اين چارچوب قرار گيرد، به همان ميزان از جايگاه انساني بلندتري برخوردار خواهد بود؛ ازاين رو خداوند، آزمون ها و امتحان هاي بسياري را بر سر راه بروز و ظهور صفات و خلق و خوي باطني آدمي به عنوان سنت الهي حاكم بر جامعه و تاريخ قرار داده است تا هر كسي با پيروي از موازين و اصول اخلاقي نشان دهد چه اندازه خدايي شده و شايسته خلافت الهي و مظهريت در الوهيت و ربوبيت است. (عنكبوت، آيه 2)

خداوند در آيه 14 سوره حجرات به مدعيان ايمان مي گويد تا زماني كه از آزمون هاي سخت و متعدد سربلند بيرون نيامديد، مدعي ايمان نشويد، بلكه درجه شما همان اسلام آغازين است؛ چرا كه با امتحان ها و پيروزي در فتنه ها و ابتلائات و آزمون هاست كه مي توانيد بفهميد كه آيا ايمان در دل هاي شما نفوذ كرده است يا نه؟

خداوند انسان را براي خلافت و جانشيني خود برگزيده است و از اين رو، همه اسماء و صفات حسناي خود را در انسان به وديعت گذاشته است تا با عبوديت آن را فعليت بخشد و متخلق به اخلاق الهي شده، بتواند به عنوان مظهر الوهيت در جايگاه خلافت به ربوبيت و پروردگاري موجودات هستي مشغول شود.(بقره، 30 تا 34 و 138؛ ذاريات، آيه 56)

دين به عنوان مجموعه اي وحياني به هدف بيان اهداف آفرينش انسان و روش هاي رسيدن به آن، از سوي خداوند نزول يافته است. دين اسلام كه از آدم(ع) تا خاتم(ص) به عنوان يك نظام وحياني براي وصول و تحقق اين هدف نزول يافته (آل عمران، آيه 19) مطابق با فطرت و عقل سليم، اين پيامبر دروني است.

پس همه آن چيزي كه ما از آن به معارف وحياني و عقلاني ياد مي كنيم، در خدمت تخلق انسان به اخلاق الهي و خدايي و رباني شدن انسان و دست يابي به خلافت الهي است. از اين رو پيامبر گرامي(ص) مي فرمايد: انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق و محاسنها، من جز براي اتمام مكارم و محاسن اخلاقي برانگيخته نشده ام. پس تمام هدف رسالت و ماموريت پيامبري را مي توان در بيان غايت مكارم و محاسن اخلاقي جست و پيامبر(ص) بر آن است تا اوج و غايت صفات نيك و فضايل خوب را به بشر بشناساند و قله را به آدمي نشان داده و دستگير او شود تا به اين اوج و چكاد بلند برسد.

بر اين اساس، نظام اسلامي جز سبك زندگي مبتني بر تماميت مكارم و محاسن اخلاقي نيست و همه چيز در خدمت آن است كه انسان و جامعه، اخلاقي شود و زندگي خود را در اين چارچوب سامان دهد و همه كنش ها، واكنش ها، منش و خلق و خوي بشر وجامعه، اخلاقي باشد.

پس نظام سياسي اسلام به عنوان مديريت جامعه اسلامي، مي بايست به عنوان سرمشق و الگوي جامعه و امت اسلامي، در اوج حركت كند و از كمترين نقص در محاسن و مكارم اخلاقي رنج نبرد، چرا كه «الناس علي دين ملوكهم؛ مردم بر آيين پادشاهان خود هستند و سبك زندگي آنان را الگوي زندگي خود مي سازند.» از اين رو خداوند، پيامبران را اسوه هاي بشري قرار مي دهد و پيامبر(ص) را به عنوان حاكم جامعه اسلامي و امام امت در جايگاه اسوه حسنه و الگوي كامل و تمام خوبي ها به بشريت و امت معرفي مي كند.(احزاب، آيه 21)

امامان معصوم(ع) و نائبان برحق ايشان در عصر غيبت امام زمان(عج) نيز مي بايست الگوهاي اخلاق باشند و محاسن و مكارم اخلاقي را در ايشان يافت.

ماكياوليسم، اوج بحران اخلاق جامعه

ماكياوليسم (به انگليسي: Machiavellism)، عبارت است از مجموعه اصول و روش هاي دستوري كه نيكلا ماكياولي سياست مدار و فيلسوف ايتاليايي (1527-1469) براي زمامداري و حكومت بر مردم ارائه داد.

نيكلا ماكياولي كه بنياد اين نظريه خود را پيرامون روش و هدف در سياست قرار داده، در كتاب خود شهريار (The Prince)، هدف عمل سياسي را دستيابي به قدرت مي داند و بنابراين، آن را محدود به هيچ حكم اخلاقي نمي داند و در نتيجه به كار بردن هر وسيله اي را در سياست براي پيشبرد اهداف، مجاز مي شمارد و بدين گونه سياست را به كلي از اخلاق جدا مي داند.

ماكياولي معتقد است، زمامدار اگر بخواهد باقي بماند و موفق باشد نبايد از شرارت و اعمال خشونت آميز بترسد. زيرا بدون شرارت، حفظ دولت ممكن نيست.

حكومت براي نيل به قدرت، ازدياد و حفظ و بقاي آن، مي تواند به هر عملي از قبيل كشتار، خيانت، ترور، تقلب، دروغ و… دست بزند و هرگونه شيوه اي حتي منافي اخلاق و شرف و عدالت براي رسيدن به هدفش روا مي باشد.

اين مكتب بر اين باور است كه رجال سياسي بايد كاملا واقع بين و مادي و جدي باشند، آنگونه سخت گير باشند كه اگر تكاليف ديني، اخلاقي و احساسات سد راه آنان شود؛ از آنها صرف نظر كنند و هدفي جز رسيدن به مقصود نداشته باشند.

انديشه نيل به قدرت و حفظ آن به هر شكلي، ريشه در دنياگرايي انسان دارد. از زماني كه جريان باطل در جهان شكل گرفت، همواره در اشكال گوناگون و با نام هاي گاه بسيار فريبنده چون آزادي و انسان گرايي، مردم سالاري، مردم را برده و بنده خود كرده است. هر كسي در اين دنيا مي كوشد تا بهره اي بيشتر برد؛ از اين رو، اصول اخلاقي تنها زماني ارزش دارد كه قدرت نداشته باشي؛ اما هرگاه قدرت داري، نيازي نيست كه اصول اخلاقي را مراعات كني.

در اين ميان، نظام هاي سياسي با خاستگاه دنياگرايي ماكياوليستي، جهان را جنگلي دانسته اند كه هر كه زيرك تر و قدرت مندتر است، حق با اوست.

ماكياوليسم اسلامي، دروغي بزرگ

امام خميني(ره) بنيانگذار نظام سياسي براساس نظام ولايي قرآني در دوره معاصر، مي فرمايد: حكومت، فلسفه عملي فقه است. ايشان هدف فقه كه سبك زندگي مكلف و انسان مسلمان را بيان مي كند، مديريت جامعه و نظام سياسي مي داند؛ زيرا بسياري از احكام و آموزه هاي فقهي جز در چارچوب نظام سياسي قابل اجرا و عمل نيست؛ از جمله اين احكام مي توان به مسئله جهاد و دفاع از مرزهاي اسلامي، جمع آوري زكات و توزيع آن، محافظت بر انفال و مديريت آن، قضاوت و اجراي احكام صادر شده از سوي قضات و حاكم شرعي و مانند آن اشاره كرد كه جز از طريق دست داشتن نظام سياسي و حكومت و دولت امكان پذير نيست. بنابراين، نفي حكومت اسلامي به معناي تعطيل بخش اعظم فقه به ويژه در حوزه فقه اجتماعي است كه برخلاف ارسال رسل و انزال كتب خواهد بود و عملي لغو و بيهوده است كه خداوند از آن منزه و مبرا است.

امام خميني(ره) باتوجه به جايگاه حكومت و دولت در تحقق مأموريت هاي پيامبران از جمله تمدن سازي و آباداني زمين (هود، آيه 61) و عدالت فراگير اجتماعي از طريق آموزش و تعليم و تربيت و بيان كتاب و قوانين آسماني (حديد، آيه 25) و قضاوت و جلوگيري از ظلم و ديگر كارها و فعاليت اجتماعي و سياسي و نظامي و اقتصادي و فرهنگي كه در فرهنگ قرآني از آن با عنوان (الامر يا الامور) ياد مي شود و مديريت آن نيز با عناويني چون اولي الامر و يا امام معرفي مي شود (آل عمران، آيه 159؛ نساء، آيات 59 و 83 و آيات ديگر) خواهان تحقق حكومت و دولت اسلامي شد و مردم ايران نيز در تحقق اين امر وي را ياري رساندند و امت نمونه اي بر جهانيان شدند.

از نظر امام خميني(ره) به سبب جايگاه بلند نظام سياسي و دولت اسلامي، حفظ نظام سياسي اسلامي همانند ايجاد آن، اوجب واجبات است. اما اين پرسش مطرح مي شود كه آيا براي تحقق يا حفظ اين اوجب واجبات و اين هدف بلند و والا كه هدف همه پيامبران و امامان(ع) بوده و هست، آيا هر كاري جايز است؟ آيا هدفي به نام حفظ نظام اسلامي و اوجب واجبات، استفاده از هر وسيله اي از جمله ظلم و فساد و دروغ و قتل و مانند آن را مجاز مي كند و مي توان اصول اخلاقي را زيرپا گذاشت؟

ضرورت حفظ نظام اسلامي با معيارهاي عقلاني و شرعي

برخي با توجه به سخن امام خميني(ره) كه فرمود: حفظ نظام اسلامي اوجب واجبات است، گفته اند براي حفظ نظام اسلامي مي توان اصول اخلاقي را نيز زيرپا گذاشته و حتي برخلاف اصول عقلاني و احكام وحياني عمل كرد.

چنين انديشه اي بسيار نادرست و برخلاف آموزه هاي اسلام است؛ زيرا اگر هدف خلقت انسان، تخلق به اخلاق الهي و وصول به غايت و تماميت مكارم و محاسن اخلاقي است؛ چگونه ممكن است مجوزي از عقل و شرع صادر شود كه برخلاف هدف آفرينش باشد چه رسد كه منش فرد يا جامعه اي عمل بر خلاف اصول اخلاقي و عقلاني باشد؟

البته امام خميني(ره) بارها بر نقش كليدي نظام اسلامي در تحقق اهداف آفرينش يعني وصول انسان به سبك زندگي خاصي كه او را به خدايي شدن برساند، تأكيد داشته است؛ ولي هرگز اين به معناي مخالفت با اصول اعتقادات و بنيادهاي عقل و دين نيست و هرگز مجوزي براي آن نيست كه برخلاف عقل و شرع و اصول وحياني و عقلاني براي حفظ نظام سياسي گام برداشت.

امام خميني مثلا مي فرمايد: «امروز ما مواجه با همه قدرتها هستيم؛ و آنها در خارج و داخل دارند طرح ريزي مي كنند براي اينكه اين انقلاب را بشكنند و اين نهضت اسلامي و جمهوري اسلامي را شكست بدهند و نابود كنند و اين يك تكليف الهي است براي همه كه اهم تكليفهايي است كه خدا دارد؛ يعني حفظ جمهوري اسلامي از حفظ يك نفر ولو امام عصر(عج) باشد، اهميتش بيشتر است. براي اينكه امام عصر هم خودش را فدا مي كند براي اسلام. همه انبيا از صدرعالم تا حالا كه آمدند، براي كلمه حق و براي دين خدا مجاهده كردند و خودشان را فدا كردند. پيامبر اكرم آن همه مشقات را كشيد و اهل بيت معظم او آن همه زحمات را متحمل و متكفل شدند و جانبازي ها را كردند همه براي حفظ اسلام است. اسلام يك وديعه الهي است پيش ملتها كه اين وديعه الهي براي تربيت خود افراد و براي خدمت به خود افراد هست و حفظ اين بر همه كس واجب عيني است. يعني همه مكلف هستيم حفظ كنيم تا آن وقتي كه يك عده اي قائم بشوند براي حفظ او كه آن وقت تكليف از ديگران برداشته مي شود. امروز ايجاد اختلاف، هر اختلافي باشد، و كارهايي كه اختلاف انگيز است، هر كاري باشد و با هر اسمي باشد، اين مضر به اسلام است و مضر به انقلاب است.» (صحيفه نور، ج 15، ص 221؛ به نقل از سايت پايگاه حوزه (http://www.hawzah.net)؛ صحيفه نور، ج 19، ص 275؛ به نقل از سايت تبيان (http://www.tebyan.net)

امام خميني در موارد ديگري نيز بر اين نكته تاكيد مي كند و مثلا مي فرمايد: «حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله (ص) است يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است.» (صحيفه نور، ج 20، ص 170)

يا مي فرمايد: «مسئله حفظ نظام جمهوري اسلامي… از اهم واجبات عقلي و شرعي است كه هيچ چيز به آن مزاحمت نمي كند.» (صحيفه امام ج 19 ص 153)

نيز فرموده است: «حفظ جمهوري اسلامي… حفظ اسلام است.» (صحيفه امام ج14 ص141)

اين همه تأكيد امام خميني بر ايجاد حفاظت از دولت اسلامي به دليل اين امر بديهي است كه اگر دين در شئوني از شئون زندگي فردي يا اجتماعي انسان دستورالعملي از جانب خداوند متعال نداشته باشد، آن دين ناقص است. لذا اسلام عزيز از آن جهت كه دين كاملي است در همه شئون فردي و اجتماعي دستورالعمل دارد.

اگر در احكام عبادي قرآن كريم تأمل و تدبر و تفحص شود، اين نتيجه به دست مي آيد كه احكام فردي حدود يك سوم احكام اجتماعي است و حاكميت و اجراي احكام اجتماعي نيز (مثل: قضا-اقتصاد-سياست- جنگ و صلح- فرهنگ و…) منوط و مستلزم حاكميت اسلام و برخورداري از حكومت اسلامي است. لذا شاهديم كه شخص پيامبراكرم(ص) نيز در اولين فرصت (براي استقرار و اجراي احكام الهي)، حكومت اسلامي را برقرار كرد.

پس، «حكومت» خود نيز يكي از احكام اوليه و ضروري است كه مجراي تحقق ديگر احكام مي باشد. لذا برقراري حكومت اسلامي وظيفه مردم است و وقتي برقرارشد، حفظ آن نه تنها واجب، بلكه واجب تر از ساير واجبات الهي مي باشد و اين دستور نيز دستور و حكم خداوند متعال است.

دقت شود كه در تمامي احكام، گاهي يك حكم به خاطر حكم اولي تر اجرا نمي شود، مثلا: روزه در ماه مبارك رمضان بر هر مرد و زن مسلماني واجب است، اما حفظ جان روزه دار (كه بتواند روزه بگيرد) از آن واجب تر است، لذا اگر روزه براي او مضر باشد، حفظ جان و سلامت واجب تر بوده و روزه بر او حرام مي گردد.

در مسئله حكومت نيز همين طور است. اگر انجام واجبي مزاحم استقرار و تداوم حكومت شود، حفظ نظام اولي است. بديهي است كه اگر نظام و حكومت اسلامي بر جامعه مسلمان حاكم نگردد، حتما نظام و حكومت غيرديني و طاغوتي حاكم مي گردد و نه تنها بستر اجراي احكام اجتماعي را از بين مي برد، بلكه حتي امكان حفظ دين شخصي نيز باقي نمي ماند. مضاف بر اين كه دين به دست قدرت طواغيت تحريف و درنهايت تعطيل شده و مردمان به انحراف كشيده مي شوند (مانند جهان غرب). به همين دلايل و دلايل ديگر، حفظ نظام از اوجب واجبات است. از اين روست كه امام خميني(ره) مي فرمايند: «حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله(ص) است يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه، حتي نماز و روزه و حج است…» (صحيفه نور، ج20، ص170)

امام خميني(ره) كه حفظ حكومت اسلامي را اوجب واجبات مي داند، هرگز اين امر را به معناي حفظ آن با انجام بي عدالتي، ظلم، زيرپا گذاشتن اصول اعتقادي نمي داند، از اين رو ايشان به شدت با هرگونه ظلم و ستم و هنجارشكني و بداخلاقي سياسي مبارزه مي كند و اجازه نمي دهد تا كسي مظلوم واقع شود و حيثيت و آبروي او درخطر واقع شود. سنت و سيره امام خميني(ره) همانند سنت و سيره پيامبران و امامان معصوم(ع) نشان مي دهد كه اصول عقلاني چون عدالت، و اصول اخلاقي چون حيثيت افراد و آبروي آنان، هرگز نمي تواند بازيچه اي در دست هركس و مقامي باشد.

انحراف برداشت از منابع اسلامي

برخي براي اثبات مدعاي خود چون ماكياوليسم اسلامي، به برخي از منابع شرعي مراجعه كرده اند. از جمله دلايلي كه براي ماكياوليسم اسلامي گفته اند، اتهام زني سرقت از سوي حضرت يوسف(ع) به برادران بود تا به هدف خود يعني نگه داري برادر مادري در مصر برسد.

خداوند گزارش مي كند كه حضرت يوسف(ع) براي نگه داشتن برادر مادري خود چاره جويي كرد و با گذاشتن پيمانه شاهي در بار برادر خود، برادران را به صراحت متهم به سرقت كرد تا اين گونه برادرش را در نزد خود نگه دارد نه آنكه او را برده دولت و نظام پادشاهي كند. پس از نظر اين عده دروغ گفتن كه عملي خلاف اصول اخلاقي و شريعت است، براي رسيدن به هدف به ويژه از سوي دولتمردان جايز است. به سخن ديگر، هدف حكومتي، وسيله بد و زشتي چون دروغ را مجاز مي كند.

با نگاهي به گزارش قرآن مي توان دريافت كه اين تحليل و استدلال، نادرست و باطل است؛ زيرا حضرت يوسف و كارگزاران وي كه به صراحت برادران را دزد و سارق معرفي مي كنند، در اين نامگذاري، نه اتهام و دروغي نگفته اند؛ زيرا اين برادران نه تنها متهم به سرقت بودند بلكه سرقتي را انجام داده بودند.

اين سرقت مي تواند همين سرقت پيمانه پادشاهي باشد يا سرقت يوسف(ع) از پدر كه در گذشته انجام شده بود و اين نام مشتق يعني سارقون و دزدان بر اينان صادق بود و امري خلاف واقع نبوده است؛ زيرا اينان بي شك دزدي كرده و سارق بودند.

خداوند گزارش كرده كه ايشان حضرت يوسف(ع) را از پدر سرقت كرده و باز نگرداندند و سپس به گروهي تاجر و بازرگان فروختند و اين گونه حضرت يوسف(ع) به مصر آمد و دوباره به عزيز مصر فروخته شد. پس اين كه به صراحت متهم به دزدي شدند، سخني راست است ولي حضرت(ع) كلام را مطلق مي گويد كه ايشان دزدان هستند و اين دزدي مرتبط با امروز نيست و نوعي توريه در آن ملاحظه شده است.

البته اگر اين استدلال پذيرفته نشود، بايد توجه داشت كه جمله «ثم أذن مؤدن ايتها العير انكم لسارقون» خطابي كه در اين جمله است متوجه برادران يوسف است كه برادر مادريش هم در ميان آنان است و هيچ مانعي ندارد كه گوينده خطابي را كه در حقيقت متوجه بعضي از افراد يك جماعت است به همه آن جماعت متوجه سازد، البته اين درصورتي است كه افراد آن جماعت در امر مورد خطاب از يكديگر متمايز نباشند و در قرآن كريم از اين قبيل خطابها بسيار است.

اين عملي كه در آيه، سرقت ناميده شده كه همان وجود «سقايت» در بار و بنه برادر پدري و مادري يوسف باشد امري بود كه تنها قائم به او بود، نه به همه جماعت و ليكن چون هنوز او از ديگران متمايز نشده بود، لذا جايز بود خطاب را متوجه جماعت كند و بگويد كه اي گروه! شما دزد هستيد و درحقيقت معناي اين خطاب در مثل چنين مقامي اين مي شود كه سقايت و جام سلطنتي گم شده و يكي از شما آن را دزديده ايد تا تفتيش نشود معلوم نمي شود كداميك از شما است. به طوري كه از سياق برمي آيد برادر مادري يوسف از اول از اين نقشه باخبر بود و به همين جهت از اول تا به آخر هيچ حرفي نزد و اين دزدي را انكار نكرد و حتي اضطراب و ناراحتي هم به خود راه نداد، چون ديگر جاي انكار و يا اضطراب نبود، زيرا برادرش يوسف خود را به او معرفي كرده و او را تسليت داده و دلخوش ساخته بود و قطعا در ضمن معرفي و تسليت به او گفته كه من براي نگهداري تو چنين نقشه اي را بكار مي برم و غرضم از آن اين است كه تو را نزد خود نگهدارم، پس اگر او را دزد خواند درنظر برادران به او تهمت زده نه در نظر خود او و خلاصه اين نامگذاري جدي و تهمت حقيقي نبوده، بلكه توصيفي صوري بوده كه مصلحت لازم و جازمي آن را اقتضا مي كرده.

با درنظرداشتن اين جهات، گفتار يوسف، جزء افتراهاي مذموم عقلي و حرام شرعي نبوده (تا با عصمت انبياء منافات داشته باشد) بعلاوه، اينكه گوينده اين كلام خود او نبوده، بلكه اعلام كننده اي بوده كه آن را اعلام كرده است. (الميزان، علامه طباطبايي، ذيل آيه)

بعضي از مفسرين در توجيه اين گفتار گفته اند كه: گوينده آن يكي از كارمندان يوسف بوده كه پيمانه را گم كرده و (چون مسئول حفظ اثاث) بوده بدون اطلاع يوسف فرياد زده كه شما كاروانيان دزديد و خود يوسف چنين دستوري نداده و مسئول حفظ اثاث هم اطلاع نداشته كه يوسف دستور داده پيمانه را در بار و بنه يكي از آن كاروانيان بگذارند.

بعضي ديگر گفته اند كه: يوسف دستور داد كه آن جارچي جار بزند كه شما كاروانيان دزديد و ليكن مقصودش اين نبود كه پيمانه ما را دزديده اند، بلكه مقصودش اين بوده كه شما برادرتان يوسف را از پدرش دزديدند و به چاه انداختيد. اين توجيه را به ابي مسلم مفسر نسبت داده اند.

بعضي ديگر گفته اند كه: جمله، جمله استفهاميه است نه خبريه و تقديرش اين است كه «انكم لسارقون-آيا شما دزديد؟» و همزه استفهام از اولش حذف شده. وليكن هيچ يك از اين وجوه صحيح به نظر نمي رسد و وجوه بعيدي است (مجمع البيان، ج5، ص252، ط تهران)

به هرحال، هرگز حضرت يوسف(ع) براي مقاصد و اهداف خويش از روش نادرست و خلاف اخلاقي چون افتراء، دروغ استفاده نكرده است، بلكه روشي اخلاقي و عقلايي و شرعي را در پيش گرفت تا به هدف خود برسد.

ضديت اسلام با رفتارهاي ضداخلاقي

اصولا اسلام با هرگونه رفتارهاي ضداخلاقي و عقلايي مخالف است و هرگونه بي تقوايي را نمي پسندد. نظام اسلامي، نظامي مبتني بر تقوا و اصول اخلاقي در كمال آن است.

پس مي توان گفت كه عناويني چون ماكياوليسم اسلامي امري خلاف نظام اسلامي و آموزه هاي وحياني آن است. در واقع ماكياوليسم اسلامي انحراف در شيوه حكومت در حكومت اسلامي و تمايل حكومت داران به معيارهاي ابزارگرايانه ديني است كه اسلام آن را برنمي تابد. پس، تن دادن به اصالت منافع و تبليغات ناراست در انتخابات و شعارهاي دروغين انتخابي براي كسب رأي، اتهام زني و ديگر رفتارهاي ضداخلاقي و ضدهنجاري، برخلاف اصول اخلاق سياسي اسلام است و به عنوان بي تقوايي به شدت با آن مبارزه مي شود. دراين شيوه پست غربي، سياست در حكومت به خودي خود هدف مي شود و اخلاق و دين دائرمدار منافع سياسي مي چرخد.

خداوند به پيامبر(ص) و مؤمنان هشدار مي دهد كه هيچ گاه از ملت و آيين غيراسلامي ديگر ملت ها پيروي نكنيد، زيرا اينگونه پيروي در امور حتي كوچك و ريز موجب مي شود تا زمينه گمراهي هاي بزرگ فراهم آيد و دشمن نيز تمام تلاش خود را درجنگ نرم بر اين متمركز كرده است تا ملت اسلام را از حق بيرون برده و تابع ملت خود سازد. (بقره، آيه 120)

البته خداوند اگر اجازه مي دهد تا برخلاف اصول اخلاقي چون زشتي غيبت و تجسس در احوال ديگران (حجرات، آيه12) جاسوسي و غيبتي انجام گيرد تا نظام اسلامي حفظ شود، به معناي آن نيست كه اصول اخلاقي مراعات نشود بلكه همين جاسوسي و غيبت كردن مي بايست تنها در چارچوبي انجام گيرد كه آبرويي ريخته نشود و همه جوانب اخلاقي مراعات شود و جز در همان چارچوب مسائل امنيتي و سياسي و نظامي، اطلاعاتي رد و بدل نشود و يا جز در اختيار مسئولان مربوط با درجه حساسيت خيلي محرمانه يا سري يا حتي به كلي سري دراختيار ديگران قرار داده نشود.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا