مناسبت ها

استراتژي امام سجاد (ع) پس از واقعه كربلا

امامان معصوم (ع) سرمشق و نمونه هاي انسان كاملي هستند كه هر يك از ايشان مي توانند بيانگر چگونگي كنش و واكنش هاي ما در شرايط مختلف باشند.

به اين معنا كه ما مي توانيم در شرايط و اوضاع مختلف و متنوعي با بهره گيري از اصول و مباني و نيز سياست ها و خط مشي هاي ايشان، راه درست خويش را بيابيم و كنش ها و واكنش هاي مقبولي را از خود نشان دهيم.

 

آنان هر چند كه نور واحدي هستند و تفاوتي در اصول و مباني ايشان راه ندارد و همه به «كلمه سواء» توحيد مي خوانند و بر دين اسلام هستند؛ چنان كه پيامبران نيز چنين بوده اند و همه اين كلمات طيب از يك ريشه اند و به اصول يگانه اي دعوت مي كنند؛ با اين همه در شريعت و روش دعوت با توجه به شرايط و مقتضيات عصري و مكاني تفاوت هايي با يكديگر داشته و دارند.

قرآن بر اين نكته تاكيد مي ورزد كه پيامبران به يك چيز مي خواندند و مومنان مي بايست هيچ گونه تفرقه ارزشي نسبت به آنان روا ندارند و به همگي احترام يكسان گذارند. تفاوت و برتري اي كه از سوي خداوند نسبت به برخي از ايشان قرار داده به معناي مجوزي براي تنقيص آنان نيست. (لانفرق بين احد منهم) آنان با توجه به شرايط زماني و مكاني و مقتضيات عصري، رفتار و روش هاي خاصي را به مورد اجرا گذاشتند تا به اهداف اصلي دعوت، «جامه عمل» پوشانند. شريعت روش هر پيامبري به معناي روش هاي مناسب براي تبيين و دعوت به اصول و مباني توحيدي بوده است. همين سياست و خط مشي را هر يك از امامان معصوم (ع) در طول سيصد سال زندگي خود انجام داده و به ما در عمل آموخته اند كه در شرايط متفاوت چگونه رفتار كنيم بدون آن كه به اصول و مباني خدشه اي وارد شود.
آنان به ما آموخته اند كه مي توان با بهره گيري از روش ها و شيوه هاي ايشان زندگي فردي و جمعي خود را در هر شرايط و اوضاعي همراه با حفظ اصول و مباني سامان داد. دراين نوشتار به اين مطلب اساسي پرداخته مي شود كه عدالت گرايي و ظلم ستيزي دركنار روشنگري و تبيين حقايق و حفظ اصول و مباني، از اصول اساسي همه پيامبران و امامان معصوم بوده است؛ با اين همه، آنان در روش ها و شيوه هاي مبارزاتي با توجه به شرايط و مقتضيات، تغييراتي داده اند تا بدون آن كه به اصول و مباني خدشه اي وارد شود به اهداف رسالت و امامت دست يابند. روشي كه مي تواند براي همگان و در همه زمان ها و مكان ها سرمشق زندگي و عمل باشد. در نوشتار زير شيوه هاي مبارزاتي امام سجاد (ع) با توجه به روايات و گزارش هاي تاريخي تحليل و تبيين مي گردد.
دو برنامه اصلي نهضت حسيني
درگزارش هاي تاريخي و روايات آمده است هنگامي كه حضرت امام حسين (ع) از مدينه بيرون مي رفت درپاسخ برادرش كه از سبب حركت زنان و كودكان جويا شده بود، فرمود: خدا مي خواهد اينان را اسير و دربند ببيند.
از همين نخستين بيان آن حضرت (ع) مشخص مي شود كه كاروان ستم ستيز حسيني با دو برنامه از پيش تعيين شده حركت خود را از مدينه الرسول (ص) آغاز كرده بود. نخست از همان آغاز، امام آگاه به شكست حركت نخست خود بوده است و مي دانست كه جنگي رخ خواهد داد و گروهي به شهادت مي رسند و گروهي كه شامل زنان و كودكان هستند به اسارت مي روند. بنابراين، به علل تاريخي و يا اعجازي و يا شرايط و وضعيت قيام خود مي دانست كه اين حركت در برنامه نخست و مقابله نظامي به شكست منجر خواهد شد و امكان ندارد آنان ا ز نظر نظامي پيروزي شوند.
دوم آن كه اين حركت در شكل اسارت ماموريت ديگر از پيش تعيين شده دارد كه جز به اسارت زنان و كودكان تحقق نمي پذيرد. بخشي از اين برنامه را مي بايست خود آن حضرت به عهده مي گرفت و بخش ديگري را اسيران و جانشين وي بايد به سرانجام مي رساندند.
اين گونه است كه امام با دو برنامه از پيش تعيين شده از مدينه براي رويارويي با حكومت ستم گر يزيدي حركت مي كند و به قيام برمي خيزد.
پس از شكست خونين مبارزان نهضت در كربلا و اسارت بخشي از ايشان، نهضت به شكل ديگري شيوه مبارزاتي خود را آغاز مي كند. پرچم دار و پيشوايي اين بخش را امام سجاد(ع) به همراه عمه بزرگوارش، زينب كبرا(س) به عهده دارد. بنابراين نمي توان گفت كه نهضت كربلايي و قيام عاشورايي بدون برنامه از پيش تعيين شده آغاز شده بود و برنامه اي براي اوضاع و شرايط متغير نداشت. اين گونه نيست كه آن حضرت بدون برنامه و نقشه جنگي و مبارزاتي در اشكال مختلف آن ( جنگ رواني و ستيز در اشكال ديگري غيراز نظامي)، حركت خويش را آغاز كرده و برنامه اي دوم به صورت ناخواسته شكل گرفته و به هدف نهضت كمك كرده است. در روايات و گزارش هاي چندي سخن از همراهي زينب با امام حسين(ع) از سال هاي آغاز تولد آن حضرت وجود داشته است و حتي پيامبر بر شهادت امام حسين(ع) اشك ريخته و بر مظلوميت و اسارت زينب و ديگر خاندانش گريسته بود. در برخي روايات نيز آمده است كه يكي از شرايط عقد ازدواج زينب با عبدالله بن جعفر آن بوده است كه حضرت زينب اجازه خروج و همراهي با امام حسين(ع) و رفتن به سرزمين كربلا را داشته باشد.
از اين دسته روايات و گزارش هاي تاريخي ديگر به خوبي روشن مي شود كه از گذشته دور نهضت براي هر دو بخش، برنامه داشته و همه حركات و سياست ها و خط مشي ها از پيش تعيين شده بود. نهضت امام حسين(ع) براي تداوم و به بار نشستن، نيازمند همراهي زنان و كودكان براي بخش دوم و تاثيرگذاري دايمي و بنيادين براي همه زمان ها و مكان ها و روزهاي ستم ستيز آينده بود. اين گونه است كه پايه هاي ظلم و بي دادگري در طول تاريخ اسلامي همواره سست و شكننده مي شود و هرگز حكومت ديني فاسدي توان پايداري نمي يابد و همواره از سوي آرمان هاي نهضت حسيني تهديد مي شود و با بحران نابودي و مشروعيت روبه رو مي گردد؛ زيرا پايه هاي هر حكومت اسلامي فاسد و بي عدالت از پيش به دست امام حسين سست گرديده و به علت حركت هاي امام سجاد(ع) بركنگره هايش ترك انداخته شده است.
از اين روست كه مي بينيم با شكست بخش نخست برنامه ستم ستيزي و انحراف در ساختار حكومت اسلامي وقت و شهادت مظلومانه امام حسين(ع) و ياران بزرگوارش، بخش دوم برنامه با امامت و پيشوايي امام سجاد(ع) و همراهي زينب كبرا (س) آغاز مي شود.
علل تغيير سياست ها
امام سجاد(ع) پس از اسارت زنان و كودكان، بخش دوم برنامه نهضت را با تغيير در روش مبارزاتي آغاز مي كند. بايد همراه با سكوت و خويشتن داري و بردباري، بوسيله دعاها و نفرين ها، و آگاهي بخشي ها، پايه هاي حكومت هاي ديني ستم گر را آن چنان سست كند كه ديگر هيچ حكومتي در سرزمين هاي اسلامي و در ميان امت اسلام نتواند احساس آرامش و امنيت كند و همواره از سوي مردمان و آرمان هاي حسيني تهديد شود و يا از ميان برود. بايد تاريخ را براي هميشه از بازگشت ستمگران بيمه كند و نگذارد تا حكومتي با ستم، پايدار بماند. بايد مردمان را از آرمان هاي نهضت آگاه مي ساخت و تبليغات هاي امويان را از ميان برمي داشت. سال ها جامه دين، وارونه به تن جامعه پوشانده شده بود. اكنون زمانه فروپاشي دين دولتي ساخته و پرداخته اموي بود.
هدف نهضت، بازگشت امت به سرچشمه بينشي و رفتاري عصر نبوي (ص) بود. مي بايست حكومت هاي فاسد و ستم كار و تبه پيشه و كانون هاي دين سازي دروغين از هم مي پاشيد. بيداري امت براي هميشه تاريخ و ايجاد بستري دايمي از نهضت حسيني كاري بود كه تنها از امام سجاد(ع) و كاروان زنان و كودكان اسير خاندان پيامبر(ص) بر مي آمد. ديگر امكان نداشت با سياست ها و برنامه هاي نظامي پيشين كاري از پيش برد. اكنون زمانه آن رسيده بود كه برنامه ديگري آغاز شود و راهكاري ديگري را پيش گرفت.
امام سجاد(ع) قصدش از سخنراني ها، بيداري افكار عمومي و بازسازي امت و اصلاح اساسي در كنش ها و رفتارهاي آنان بود. او مي كوشيد تا امت منحرف را به راهي آورد تا آخر زمان واكسينه شوند و گرفتار بيماري دولتمردان ديني فاسد و تبه كار نگردند و امكان قيام و نهضت بر ضد ايشان براي همگان فراهم آيد و پايه هاي حكومت هاي فاسد در سرزمين هاي اسلامي تا پايان تاريخ سست شود. او نمي خواست با دولت قدرتمند يزيدي رو دررو شود و با خشونت و اسلحه، كار را ادامه دهد. براي بيداري ابتدايي نياز به خون و ايجاد احساس و هيجانات شديد ضروري بود. ضربه مهلك را شهادت سرور و سالار جوانان بهشتي از خاندان عصمت و طهارت بر پيكر دولت و دولت مردان فاسد زده بود و مردم را به هوشياري و بيداري رسانده بود اكنون لازم بود تا با تغيير در روش ها اين هيجانات به شعور و برنامه دايمي تبديل شود. امام سجاد اگر به جنگ مي پرداخت سرنوشتي بهتر از فرزند رسول الله(ص) نداشت كه با آن همه تاكيدات خدا و رسول چنين در بيابان سلاخي شده و زير سم ستوران و اسبان، تن هاي بي جانشان خرد شده بود.
استراتژي و خط مشي امام سجاد(ع)
آن حضرت در اشاره مستقيم به تغيير سياست ها و علت آن مي فرمايد:
اي مردم نيرنگ بازكوفه! حاشا كه ديگر فريب شما را بخورم! مي خواهيد با من هم مانند پدرانم رفتار كنيد؟ هنوز زخمي كه بر دل دارم بهبودي نيافته است و هنوز مرگ پيامبر (ص) را فراموش نكرده ايم، هنوز تلخي مرگ پدر و برادران در كامم باقي است.
نه! من با شما معامله سربه سر خواهم كرد و از آن هم خشنودم. نه ما را ياري كنيد و نه به جنگ ما برخيزيد!
سپس در ميان ناله مردمان اين اشعار را خواند:
شگفت نيست كه حسين كشته شده، پدر او از وي بهتر و گرامي تر بود.
مردم كوفه بدان چه با حسين كرديد خرسندي نكنيد كه اين كاري بزرگ بود. جانم به فداي كسي كه بر كنار نهر كشته شد. سزاي كشنده او آتش دوزخ است. (لهوف ص129 و احتجاج طبرسي ص159)
اين سخنان آنان چنان مؤثر است كه وقتي ابن زياد مي كوشد پيروزي خود را در مسجد كوفه جشن بگيرد، مردي نابينا به نام عبدالله عفيف به او پرخاش مي كند و مي گويد: دروغگو تو و پدرت و خود (يزيد) و پدر كسي است كه تو را بر ما حاكم ساخت! مردك! فرزند پيامبر(ص) را مي كشي و بر منبر پيامبر و مسلمانان چنين سخناني مي گويي. (طبري ج7 ص273)
ابن زياد مي كوشد شهادت امام و يارانش را به خدا و تقدير و جبر نسبت دهد. اما امام سجاد(ع) اين نيرنگ را برملا مي سازد و بيان مي دارد كه خداوند كسي را نمي كشد بلكه توفي مي كند كه به معناي مرگ است. اين انسان ها هستند كه يك ديگر را مي كشند. (تاريخ بلعمي ج4 ص42 و نيز تاريخ طبري و كتب مقاتل)
امام سجاد با تغيير روش هاي مبارزاتي خود، اين امكان را فراهم آورد كه مردم خود به دنبال تغيير در سياست ها و اصلاح در امت باشند و لذا و دوباره امر به معروف و نهي از منكر به عنوان اصل اساسي اسلام جان تازه اي گرفت. شورش ها و قيام ها بر ضد ستمگران آغاز شد. امام با توجه به بحران سياسي پيش آمده كه خود مؤسس و ايجاد كننده آن بود، به گونه اي رفتار كرد تا هم مردم را در جريان ها مشاركت فعال و سازنده قرار دهد و هم هسته اصلي نهضت و ياران را براي تداوم نهضت واقعي حفظ كند. رفتاري كه پايه هاي حكومت را سست و به زودي از هم پاشاند و همه زحمات معاويه را بر باد داد و در عصر امام باقر(ع) فرصتي استثنايي براي تبيين اصول و مباني اسلام واقعي فراهم گرديد.
در همه دوره پرآشوب پس از شهادت امام حسين(ع) تا فروپاشي حكومت اموي، امام سجاد بدون آن كه آلت دست سياست بازان شود، مبارزه واقعي را پي گرفت.
يكي از روش هاي آن حضرت بهره گيري از روش آموزشي دعاست. دعا در ظاهر آن، سخن گفتن با خدا و بيان حوائج و نيازهاست ولي در ادعيه قرآني و ولوي (دعاهايي كه از مقام ولايت صادر شده است) نگاه اصلي، تبيين چگونگي رفتار مؤمنان است. درس ها و آموزه هايي است كه يك مسلمان و مؤمن واقعي مي بايست انجام دهد. در اين دوره پرآشوب و جنگ و فقدان امنيت، امام سجاد با بهره گيري درست از اين روش نه تنها اصول دين و مباني مذهب را بيان داشت بدون آن كه دولت مردان را برضد خود برانگيزد بلكه توانست هسته خوبي را براي تداوم نهضت و مبارزه بر ضد ستمگران ايجاد نمايد.
پرهيز از حاكم ستمگر
براي نمونه به رساله حقوق آن حضرت رجوع مي كنيم تا ببينيم كه امام چگونه رفتارهاي دولتمردان زمانه خود را نقد مي كند و آموزه هاي واقعي اسلام را به مسلمانان و مؤمنان مي آموزند.
امام در بيان حقوق حاكم و سلطان، نگاهي انتقادي و تند را ارايه مي دهد. وي در بخشي از حقوق مي فرمايد: «حق سلطان اين است كه تو سلطان را وسيله آزمايش بداني.» به اين معنا كه خداوند با نيرو و قدرتي كه به سلطان داده است به دست تو ملت، او را مي آزمايد.
در حقيقت امام(ع) قدرت سلطان را در راستاي فتنه و آزمون او مي بيند. در اين نگرش، نگاه منفي به قدرت به خوبي روشن است. به نظر مي رسد كه اين نگاه انتقادي و منفي به قدرت از آن روست كه قدرت حاكمان زمان وي در راستاي اطاعت و بندگي از خداوند نبوده است؛ از اين روست كه قدرت را آزموني براي قدرتمندان مي داند. اين نگرش منفي را امام در ادامه همين بند چنين يادآور مي شود كه از آن جايي كه حاكمان زمان وي انسان هاي درستكاري نيستند مي بايست از قدرت و اهل او دوري و پرهيز كرد تا گرفتار خشم ايشان نشد و به هلاكت نيفتاد. امام مي فرمايد: بر توست كه خود را در معرض خشم سلطان قرارندهي تا به دست خويش، خويشتن را به هلاكت انداخته و در آن چه از آزارش به تو مي رسد شريك سلطان گردي.
اگر منظور امام در اين بند قدرت مثبت و سازنده بود و اگر قدرت در راستاي بندگي و اطاعت مي بود ديگر نيازي نبود تا امام چنين به مؤمنان هشدار دهد كه بايد از خشم حاكم و سلطان پرهيز كرد. اگر سلطان به عدالت حكم مي راند نيازي به ترس از خشم او احساس نمي شد. مگر انسان مؤمن به علتي بر مؤمني خشم مي گيرد و او را به هلاكت مي رساند. اين پرهيز دادن مؤمنان تنها از آن روست كه سلطان زمان انساني ستمكار است كه به بي عدالتي خشم مي گيرد و جان مي ستاند. بنابراين مؤمن زيرك مي بايست خود را از چنين سلطاني دور نگه دارد تا وسيله اي به دست اين ستمكار ندهد تا با كشتن توي مؤمن، اعمالش را توجيه كند. سلطان جور در توجيه اعمال نادرست و بيدادگرايانه خود، تو را به عنوان شريك جرم و ظلم خود قرار مي دهد و مي گويد كه علت هلاكتت، رفتار خود تو بوده است كه وي را به خشم آورده اي و تنها به جرم خشمگين كردن، جانت را بر باد مي دهي نه به جرم ديگري.
در حقيقت، اگر سلطان ستمگر را به خشم آوري و موجبات هلاكت خود را فراهم آوري، ابزار توجيهي در دست حاكم قرارداده اي كه كشتن تو به علت رفتار تو بوده است. اين گونه است كه تو مؤمن، بي دليل شريك جرم قاتل خود مي شوي.
اگر خوب به اين علل بيان شده ازسوي امام توجه شود، به خوبي روشن مي شود كه در نگرش امام، سلطان ظالمي بر دولت و ملت اسلام حكومت مي كند كه نمي توان از او رفتاري درست و عدالت گونه انتظار داشت بنابراين چاره اي جز حفظ جان با پرهيز از او وجود ندارد. چنانكه ايشان در زمان خود چنين كردند و با نقدي چنين تند هم وضعيت و اوضاع زمانه را تشريح كرده و هم روشي براي حفظ جان بيان نموده است آن هم درزماني كه حركت و اقدام سودي ندارد و تأثيري بر مردم و دولت نمي گذارد و لذا در اين دوره و زمانه حفظ جان مومن واجب و لازم است.
امام در بندي ديگر از رساله حقوق خود به حقوقي مي پردازد كه درنظر آن حضرت به عنوان حق مولا ازآن ياد شده است. در اين بند سخن از ولايت واقعي و حقيقي است. دراين جا امام مي كوشد تا سلطان واقعي را نشان داده و رفتار مردمان را بر پايه آن سامان دهد. اگر اين ولايت به خوبي شناخته شود، دانسته مي شود كه چگونه بايد با سلطان و ولي الله برخورد كرد. آن حضرت بيان مي دارد كه مومن مي بايست تنها در برابر چنين حاكم و فرمانروايي مطيع محض باشد: «حق آن كس كه مالك و مولاي توست اين است كه اورا پيروي و اطاعت كني و نافرماني و عصيان نكني.»
امام بيان مي دارد كه در اطاعت هر حاكم و فرمانروا، تا آن جا مجازهستي كه معصيت خالق نباشد. در حقيقت معصيت خالق، خط قرمز است ونمي توان از آن تجاوز كرد. در اين جا امام مي كوشد تا ضمن بيان مباني، خطوط قرمز اطاعت از فرمانروايان را بيان دارد.
باز در بندي ديگري به حق ملت اشاره مي كند و مي فرمايد: علت اين كه ديگري رعيت تو شده و تو فرمانرواي آنها اين است كه تو قدرتمند شده اي و آنان ناتوان. پس اصل عدالت و دادگستري را رعايت كن.
بنابراين لازم است چون پدري مهربان با ملت رفتار كني و ناداني و رفتار ازروي جهالت ايشان را ببخشي و در مجازات ايشان شتاب نكني و از قدرتي كه خدا به تو بخشيده است بهره گيري و سپاس گزار او باشي. (سپاسي كه در حقيقت چيزي جز به كارگيري درست از قدرت نيست واين كه بر عدالت و عطوفت و عفو باشي.)
در همه اين آموزه ها كه گاه به شكل بيان حقوق و گاه به شكل دعا ادا شده است نكته موردنظر امام(ع) ارائه نگاه قرآني و تبيين اصول و آموزه هاي قرآني به شكل درست آن است.
در دعاي منسوب به صاحب الزمان(عج) آمده است: و علي الامراء بالعدل و الشفقه وعلي الرعيه بالانصاف و حسن السيره ، دراين دعا جملاتي بيان شده است كه به شكل دعا و انشا است ولي در حقيقت قضيه حقيقي است كه مراد ومنظور اصلي آن خبر است و بيان مي كند كه بر پايه آموزه هاي اصيل اسلام، فرمانروايان و حاكمان اسلامي مي بايست دو اصل اساسي را در حكومت خويش مراعات كنند كه عبارت از اصل عدالت و مهرورزي است. در مقابل به ملت و امت نيز گوشزد شده است كه مي بايست در رفتار اجتماعي خود به دو اصل انصاف درسنجش اعمال حكومت و دولت مردان و نيز اصل انجام رفتارهاي هنجاري توجه داشته باشند.
تفاوت دو بيان سجادي و مهدوي دراين است كه امام سجاد(ع) درمقام نقد قدرت برآمده و مي كوشد تا بيان دارد كه قدرت تا چه اندازه خطرناك است و چگونه بايد با قدرتمندان فاسد در زماني كه توان و قدرتي وجود ندارد برخورد كرد. ازطرف ديگر آن حضرت مي كوشد به مردم زمان خود بياموزد كه قدرت حاكم وقت نامشروع است. از اين رو از واژه سلطان استفاده مي كند تا نگاه منفي خودرا نسبت به زمامداران زمان خود بنماياند درحالي كه در عبارت مهدوي(عج) تعبير قرآني اولوالامر به كار رفته است كه نگاهي مثبت به قدرت را ارائه مي دهد وبيان مي كند كه مؤمنان نسبت به قدرت مشروع و شرعي چگونه مي بايست رفتار نمايند. در تعبير سلطان نوعي سلطه غيرقانوني و چيرگي جبري و ستمگري را مي توان احساس كرد.
اين ها نمونه هايي از روش و شيوه هاي مبارزاتي امام سجاد با دولتمردان فاسد زمان خود بود كه مي تواند سرمشق رفتار فردي و اجتماعي همه ما باشد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا