اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنیمقالات

عوامل و آثار توکل

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

انسان در آموزه های قرآن، در اوج کمال و کمالات نشسته است و هیچ آفریده ای را نمی توان یافت که برتر و بالاتر از او در چیزی باشد؛ چرا که سرشت همه اسمای الهی در ذات او، به معنای مظهریتی کامل و مطلق است؛ از این روست که در مقام مظهریت ربوبیت می نشیند و خلافت الهی را شایسته می شود.

با این همه، فقر ذاتی انسان به آفریدگارش، بدان معناست که هرگز نمی بایست از این همه قدرت و علم و جایگاه، گرفتار تکبر شود و مظهریت خداوند را فراموش کند و عبودیت خویش را منکر شود. فقر ذاتی انسان به معنای آن است که همه چیزش، از آن خداوندست و مشیت و اراده الهی است که او را در این جایگاه رفیع و بلند نگه می دارد. بنابراین، توکل به خداوندی به معنای باور و تاکید بر فقرذاتی در اوج مظهریت است.

نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی بر آن شد تا آثار چنین توکلی را در زندگی انسان ردگیری و شناسایی کرده و عوامل رسیدن به چنین حضوری را در پیشگاه آفریدگاری و پروردگاری تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

توکل، باور به فقر ذاتی و مظهریت

یکی از آموزه های محوری در اسلام توکل است. ما بارها در زندگی روزانه خود از وکالت و وکیل سخن گفته و می گوییم. این که برای مسائل پیچیده و سخت به کسی مراجعه کرده و او را به عنوان نماینده خود برگزینم تا آن کارهایمان را انجام دهد و برای مذاکره نماینده و وکیلی را بر می گزینم تا با مسئولان مدرسه و دانشگاه و یا مدیری سخن بگوید و مسایل ما را پی گیری کند و از حقوق ما دفاع نماید.

البته وکالت مراتبی دارد که در برخی از مراتب آن نوعی واگذار مطلق وجود دارد؛ چرا که چنان از این وکیل اطمینان داریم که او را حتی نسبت به خود امین تر و در دفاع از حق و حقوق خویش داناتر می دانیم و به نظرمان او حتی از خودمان به خودمان مهربان تر و دلسوزتر است. این مرتبه از وکالت را در عربی به تفویض یاد می کنند؛ چون نوعی واگذاری کامل به سبب ایمان و یقین به شخصی است که او را وکیل و مفوض علیه خود قرار داده ایم.

در قرآن، پیامبر(ص) به عنوان انسانی معرفی شده است که از خود انسان به خودش دلسوزتر و مهربان تر است. از این روست که ولایت او را ولایتی می داند که از خود انسان به خودش مفید تر و سازنده تر است. بنابراین فرمان می دهد تا ولایت پیامبر(ص) از ولایت شخص بر جان و مال و عرض خویش برتر و بالاتر بداند و بشناسد و اگر در هر زمینه ای حکمی صادر کرده به جان و دل بپذیرد و اشکال و تردیدی به خود راه ندهد؛ چرا که او مهربان تر و دلسوزتر از خود شخص به خودش است و از آن دسته دایه هایی است که از مادر به فرزندش شیرخوار مهربان تر و دلسوزتر است. خداوند در آیه 6 سوره احزاب می فرماید: النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ. این اولی و برتر بودن پیامبر(ص) نسبت به شخص از خودش به سبب همین درک و علم و دلسوزی و قدرت برتری است که در اختیار دارد و می تواند مفیدتر و بهتر از شخص درباره اش تصمیم گیری کند و او را به کمالات بایسته و شایسته اش برساند.

اگر بخواهیم در هستی شخصی را برتر از پیامبر(ص) بیابیم تنها خداوند آفریدگار و پروردگار بشر است که از چنین خصوصیتی برخوردار می باشد. بنابراین اگر انسان بخواهد کاری را به کسی واگذار کند و توکیل و تفویض نماید، بهتر است که آن را به خدا واگذار کرده و بفرماید: أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالعِبَاد؛ همه کارهایم را به خداوند واگذار می کنم، چرا که او به بندگانش بصیر و بیناست.(غافر، آیه 44)

نمایندگی و واگذاری امری به خداوند مبتنی بر این است که آدمی شناخت درست از موقعیت خود و خداوند داشته باشد. این که بداند با همه قدرت و توانی که در میان آفریده های الهی دارد و از همه اسمای الهی برخوردار می باشد: وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الاَْسْمَآءَ كُلَّهَا"(بقره، آیه 31) و به سبب همین مظهریت همه اسمای الهی توانسته است در مقام خلافت الهی بنشیند: وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً(بقره، آیه 30) با همه این ها، از فقر ذاتی برخوردار می باشد و همه ذات او وابسته به خداوند است.(فاطر، آیه 15 ؛ و محمد، آیه 38)

زمانی که انسان دریابد که در مقام مظهریت خداوند است و از سوی دیگر خداوند مالک همه هستی اوست و نگه دارنده او از زوال و نیستی خداوند است(فاطر، ایه 41) و این که خداوند در مقام ربوبیت و پروردگاری از خود انسان به خودش رحیم و مهربان و دلسوزتر می باشد، آن زمان است که خداوند را نماینده و وکیل گرفته یا در مراتب بالاتر همه هستی و امورش را به خداوند واگذار می کند و تفویض می نماید.

آثار توکل

بی گمان با چنین باور و اعتقادی، زندگی هر کسی چنان دگرگون می شود که نمی توان به تصویر کشید؛ چرا که خود را نه در مقام بنده و برده، بلکه در مقام وابسته مستقیم وجودی می یابد که اگر افاضه وجودی از سوی خداوند نباشد، نیست و نابود می شود و این بود و هستی اش به سبب افاضه الهی است و ستون فقرات هستی اش به خداوند بسته است. چنین باوری که در تمام جانش نفوذ کرده است و آن را به شهود ادراک کرده و در می یابد، موجب می شود تا سبک زندگی اش نیز دگرگون شود و نسبت به اموری که اتفاق می افتد رفتاری دیگر داشته باشد.

تفاوت انسانی که خداوند را به درستی شناخته و خداوند را چنان که هست باور دارد و خود را چنان که هست می شناسد و به فقر ذاتی خود ایمان دارد، با انسانی که غافل از خدا و خود است، آن چنان زیاد است که بیرون از تصور می باشد.

از آیه 51 سوره توبه بر می آید که باور به خداوند وخود به این شکل، انسان را به خداوند گره می زند به گونه ای که درهمه چیز از وجود و غیر وجودش چشم به او می دوزد و همه تقدیرات و سرنوشتی که برایش رقم زده را می پذیرد و در اوج مصیبت با صلابت و ایمان کامل می گوید: مارایت الا جمیلا؛ جز زیبایی در کربلا ندیدم؛ چرا که می داند اراده و مشیت الهی بر آن قرار گرفته است، و خداوند به این امر و تقدیر و سرنوشت راضی و خشنود بوده است، پس او نیز بدان چه خداوند راضی است خشنود می باشد. این همان چیزی است که عاشقان می گویند: رضی الله و رضوا عنه؛ خداوند از او خشنود و ایشان از خدا خشنود هستند.(فجر، آیات 27 تا 29) پس در چنین باور و شهودی است که به آسانی و در کمال بندگی در برابر ذات الهی می گوید: ان الله شاء ان یراک قتیلا و ان الله شاء یراهن سبایا، خداوند خواست که ایشان را کشته و آنان را اسیر ببیند.

باورهای از این دست که به شهود رسیده باشد، آثار بسیاری دیگر در زندگی بشر به جا می گذارد و نه تنها مصیبت ها و سختی ها را آسان و پذیرش آن را راحت می کند، بلکه موجب می شود تا صبر و مقاومت را نیز در آدمی افزایش دهد و هیچ از فشارها او را نشکند. بنابراین اگر همه با او باشند و یا علیه او باشند، تفاوتی برای او ندارد و اگر همه هستی علیه او موضع گیری کند و تنها رضایت خداوند را در این بداند، بدان خشنود و راضی می باشد و انکار و تایید دیگران برای او پشیزی ارزش ندارد.(مزمل، ایات 9 و 10)

ریشه شجاعت واقعی و عزت طلبی و اقتدارگرایی واقعی را می بایست در همین باورهای قطعی و شهودی جست، از این روست که خداوند پیامبرش را در آیات پیشین و هم چنین در آیات 38 و 39 سوره زمر فرمان می دهد تا با توکل، شجاعت و شهامت خویش را بیافزاید و دشمن را این گونه خوار و ذلیل نماید.

این دستور خداوند در حقیقت فرمانی به امت اسلام است تا این گونه سبک زندگی خویش را متحول و دگرگون سازند و خداوند را وکیل خود قرار داده و در برابر دشمنان و هر گونه فشارها، مقاومت کرده و عزت را در شجاعت و شهامت مبتنی بر توکل و تفویض بجویند.

خاستگاه همه فضایل اجتماعی چون استقامت، شهامت ، شجاعت ، عزت و مانند آن را می بایست در همین باورها و اعتقادات شهودی جست. خداوند توکل برخاسته ازاین دیدگاه را مایه استقامت پیامبر(ص) در برابر مخالفت ها وسختی ها بر می شمارد(هود، آیات 121 و 123 و نیز احزاب، آیات 1 و 3 و 48 و هم چنین زمر، آیه 38 و 39) و ریشه پیروزی های واقعی ایشان را در سرکوب دشمنان و مخالفان می داند(انفال، آیات 62 و 64) و خاستگاه قدرت یابی و بی باکی وی در دفع هر گونه مکر و حیله معرفی می کند به گونه ای که بی هیچ خوف و ترسی به دل دشمن می رود و سربلند بیرون می آید و از مکر و توطئه های دشمن هیچ هراسی به دل نمی دهد؛ چرا که خداوند را کفایت کننده از هر مکر و توطئه دشمنان و مخالفان بر می شمارد.(نساء، آیه 81 و انفال، آیات 61 و 62 و نیز نمل ،آیات 70 و 79)

امتی که این گونه باورهایش را تقویت کرده و همه چیز را از خدا و در دستان حکیم و قدیر او می یابد، چنان به دل دشمن یورش می آورد که دشمن جز فرار راه گریزی برای خود نمی یابد؛ چرا که خود را مستظهر به پشتبانی خداوند می داند و از هیچ ملت و مردمی باک ندارد و به سادگی از هر گونه کفر و شرک اعراض می کند و نمی پذیرد که مستظهر به پشتیبانی ملت به جای خدا باشد؛ هر چند ملت مومن را موید خود می یابد ولی تکیه گاهش خداوند است و از امدادهای آشکار و غیب و نهان خداوندی سود و بهره می برد.(انفال، آیات 62 و 64) پس با هر کسی که بیرون از دایره توحید است و دعوت به هرگونه شرک آشکار و نهان می کند به سادگی اعراض می کند؛ چرا که می داند خداوند همه هستی است و غیر از او هیچ چیزی نیست تا بدان تکیه کند و توکل نماید. این توکل را به جای غیر به خداوند گره می زند و به سادگی با هر گونه شرک می جنگد و اعراض می کند.(مزمل، آیات 9 و 10 و آیات دیگر قرآن)

باورمندی شهودی و اعتقادات قطعی و یقینی به مالکیت مطلق خداوند و ربوبیت بر همه هستی، او را به سوی خداوند می کشاند تا تنها او را شایسته پرسش و عبودیت بیابد و تنها در همه امور به او استعانت بجوید و حقیقت راه را در عبودیت محض می یابد و در توکل و تفویض می جوید. (سوره حمد) پس در زندگی جز محبت خداوند محبتی را نمی جوید و هر محبتی را تنها بر پایه و محور محبت الهی سامان می دهد. پس هر جا اگر محبتی می کند به سبب این است که آن را مصداق و مظهری از محبت الهی می یابد و اگر از ان اعراض می کند چرا که آن را در بیرون از دایره محبت الهی می داند. خود را به خدا واگذار کرده و محبت او را می جوید و این گونه محبوب خداوند می گردد.(ال عمران، آیه 159) پس همه حب و بغض خویش را در محور حب و بغض الهی سامان می دهد. پس برای خدا و خشنودی او خشم می گیرد و برای خشنودی و رضای خداوندی مهر و محبت می ورزد.

انسانی که خود را به خدا واگذار کرده و او را وکیل خویش قرار داده است، انسانی است که در وقایه الهی قرار گرفته است. ازاین روست که دیگر شیطان و ابلیس و یارانش را سلطه ای بر او نیست و ضرر وزیان شیطان هرگز به او نمی رسد؛ چرا که برای ابلیس و شیاطین سلطه و سلطنت و حکومتی بر مومنانی نیست که بر خداوند توکل کرده اند.(نحل، آیات 98 و 99)

در یک کلمه هرکسی به خداوند توکل کرد و بر پایه باورهای شهودی به توکل واقعی رسید و بدان تمسک جست، خداوند او را در همه کارهایش کفایت می کند و شر هر چیز و هر کسی را از او کفایت می کند. از این روست که خداوند بارها در آیاتی چون 81 سوره نساء و 62 و 64 سوره انفال و 129 سوره توبه و 55 تا 58 سوره فرقان و 3 و 48 سوره احزاب و 38 زمر بر این نکته تاکید می کند که توکل مایه کفایت امور آدمی از سوی خداوند است و خداوند برای چنین اشخاصی بس و کفایت می کند از هر چیز و هر کسی.

به نظر می رسد که اگر کسی به توکل و تفویض رسید به همه چیز رسیده است و کسی که در این مقام نرسید به چیزی نرسیده است. پس می بایست اندیشه کرد که چگونه می توان در این مقام رسید و از آثار آن بهره برد؟

عوامل توکل

شاید پاسخ پرسش پیشین را از همه مقدمه دریافته باشید. اما برای تبیین کامل تر و بررسی تمامی زمینه ها و بسترهایی که علت و عامل تحقق چنین ویژگی اعتقادی در بشر می شود، نگاهی به آیات قرآن در این بخش می اندازیم.

خداوند در بیان عوامل ایجاد توکل در آدمی به اموری به عنوان عوامل بینشی و نگرشی توجه می دهد. ما در این جا به این عوامل اشاره خواهیم داشت.

از جمله عوامل ایجادی یا تقویت کننده توکل در آدمی می بایست به مساله اعتقاد به خالقیت خداوند و سلطه کامل او بر نظام هستی اشاره کرد؛ چون کسی که به این باور و اعتقاد نرسیده است نمی تواند اهل توکل باشد.(فرقان، آیات 58 و 59 و نیز زمر، ایات 38 و 62)

عامل دیگر که پس از آن قرار می گیرد، عامل اعتقاد به ربوبیت و پروردگاری خداوند است. به این معنا که آفریدگار حکیم برای هستی برنامه ای دارد که از آن به فلسفه و هدف آفرینش یاد می شود و این که خود خداوند مسئولیت مدیریت همه چیز را به دست گرفته تا هستی رابه آن سمت اهداف آفرینشی هدایت و برساند.(نمل،ایه 79) بنابراین نقش پروردگاری به معنای ربوبیت و مدیریت همه چیز برای رسیدن به هدف اصلی آفرینش است. پس چیزی بیرون از دایره اراده و مشیت و حکمت الهی انجام نمی گیرد و خداوند بر همه کلیات و جزئیات هستی سلطنت و مدیریت دارد و چیزی بیرون از اراده و مشیت و حکمت اتفاق نمی افتد. آیات بسیاری به این مهم پرداخته و آن را علت توکل و عامل اصلی آن دانسته است. از جمله می توان به آیات 129 سوره توبه، 123 سوره هود و 30 سوره رعد و 65 سوره اسراء و نیز 78 و 79 سوره نمل اشاره کرد.

در همین رابطه اعتقاد به حاکمیت مطلق خداوند بر هستی (هود، آیه 123) ، اعتقاد به جاودانگی خداوند(فرقان ، آیه 58)، باور به علم مطلق الهی (انفال، ایه 61 و هود ، آیه 123 و دیگر آیات پیش گفته) و هم چنین باور به نظارت مستمر خداوندی بر همه امور هستی(هود، آیه 123 و شعراء ، ایات 217 و 219) ، اعتقاد به مالکیت خداوند و انحصار مالکیت خدا بر همه هستی از جمله غیب (هود، ایه 123)، در کنار اعتقاد به رحمت خداوندی به همه آفریده هایش(شعراء، ایه 217 و ملک ، ایات 28 و 29)، اعتقاد به عزت و اقتدار خداوندی(انفال،آیه 49 و شعراء، آیه 217 و نمل، آیات 78 و 79) و این که خداوند در تمام امور قادر و تواناست و کفایت از هر کس و هر چیزی می کند(نساء،ایه 81 و انفال،آیات 61 تا64 و احزاب،ایه 3 و آیات دیگر) مجموعه ای از باورها و نگرش هایی است که در ایجاد توکل واقعی نقش دارد. اگر کسی به یکی از این چیزها باور نداشته باشد، نمی تواند اهل توکل و تفویض باشد.

بنابراین می بایست پیش از هر عملی، شناخت خود را نسبت به خداوند اصلاح و تصحیح کرده و موقعیت خود رانیز بشناسیم و سپس با ایجاد باور و اعتقادی واقعی خود را در جایگاه واقعی و خدا را در مکان حقیقی اش قرار دهیم و زندگی و حرکت های خویش را سامان و نظام دهیم.

اگر کسی باور به توحید محض و مطلق نداشته باشد و خداوند در همه مراتب توحیدی اش نشناسد نمی تواند در مقام فعل به عنوان نمونه مومن باشد یا در مقام عبادت اهل توحید باشد. پس یا شرک در فعل دارد یا به شرک در عبادت گرفتار است. چنین شخصی به جای خدا به بت و یا قدرت مادی رو می آورد و دیگران را در انجام کارهایش دخیل می داند و هزاران گرفتاری برای خود فراهم می آورد. ازاین روست که خداوند به توحید محض توجه می دهد(توبه، آیه 129 و رعد، آیه 30 و مزمل، ایه 9) چنان که به مقدرات الهی و باور به این که هر چیزی در هستی دارای قدر و اندازه ای است که خداوند تعیین و مشخص کرده است و آن چیز همان گونه که خدا خواست اتفاق می افتد(توبه، آیه 51 و سوره قدر) دیگر توکل در وی امری عادی خواهد بود و بلکه در مرتبه تفویض می نشیند و خود و امورش را به خدا واگذار می کند.

البته نمی بایست در کنار باورها و بینش ها و نگرش ها و شناخت ها و اعتقادات، از مساله عبادت و بندگی غافل شد. چرا که بال پرواز به سوی کمال از جمله کمال توکل و تفویض، بهره مندی از عبادت است. پس آن چه باور دارد در مقام عمل در عبادت های خویش به نمایش می گذارد. ازاین روست که خداوند در آیه 123سوره هود به عبادت به عنوان عامل مهمی در ایجاد و تقویت توکل و تفویض اشاره می کند. پس از حق و حقیقت غافل نشویم، چنان که از عبادت نمی بایست غافل شد(همان) و همواره در اندیشه و عمل فقر ذاتی و بندگی خویش را به نمایش گذاریم تا اهل توکل و تفویض بوده و از برکات آن بهره مند شویم.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا