مناسبت ها

عاشورا؛ بستر آزمون هاى الهى

General_husain13تاکنون قیام امام حسین(ع) از جهات و ابعاد گوناگونی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. کتب و مقالات بسیاری در این زمینه نگاشته و دیدگاه ها و فرضیه های متعدد و گاه متضادی برای تبیین عوامل و اهداف نهضت و جنبش حسینی ارایه شده است.

به نظر می رسد که هنوز این قیام و عوامل و اهداف آن به درستی شناخته نشده و نیازمند واکاوی مجدد است. برخی از عوامل و اهداف مورد توجه بوده و گاه از برخی دیگر غفلت شده است.

 

از آن جایی که آن حضرت و اهل بیت(ع) تجسم عینی آیات قرآنی و قرآن ناطق هستند و می توان بی هیچ گونه بیان اغراق آمیز و به دور از غلو، آن حضرت و امام سجاد(ع) را «علی خلق عظیم» دانست و خلق و خوی ایشان را خلق قرآنی نامید، می بایست با توجه به سخنان و رفتار آن حضرات و دیگر اسناد تاریخی و روایی، مباحث مطرح در قیام را از زاویه قرآنی مورد بررسی قرار داد. این نوشتار بر آن است تا از زاویه دیگری نهضت عاشورایی را واکاوی و مباحث مطرح شده در آن را تجزیه و تحلیل نماید.
نویسنده بر این نظر است که مسئله مبارزه با اصول جبرگرایی و در همان حال تأکید بر توحید افعالی مبتنی بر آیات قرآن و برداشت درست از آن از جایگاه ویژه ای برخوردار است. به این معنا که مبارزه با افکار نادرست و مخالف نگرش توحیدی قرآن و نیز تفسیر به رای و مشروعیت زدایی دینی از حکومت نامشروع یزیدی از عوامل و انگیزه هایی است که در رخداد عظیم کربلا، نقش اساسی داشته است. به منظور رسیدن به تحلیل درست از مفهوم قرآنی توحید افعالی و مصیبت و بلای حسنا و جبرگرایی، نویسنده نخست به تحلیل و تبیین مسئله آزمون و بلا در قرآن پرداخته سپس با توجه به نگرش قرآن به آن، به تحلیل و تبیین قیام عاشورایی بر پایه داده ها و اطلاعات اقدام نموده است.
آن چه در این جا آمده نگاه تازه ای است به مسئله قدیم و مهم توحید افعالی و جبرگرایی و ارایه تفسیر درست از سوی عوامل قیام عاشورایی.
حضرت زینب(س) به عنوان یکی از پیام رسانان نهضت عاشورایی در نشست تحلیلی و توجیهی و تبلیغاتی یزیدیان در سخن زیبایی در پاسخ جبرگرایان که مصیبت و آزمون عاشورایی را به گونه دیگر و واژگونه تحلیل و گزارش می کرد و می گفت: «کیف رایت صنع الله با خیک و اهل بیتک»؛ معامله خدا را با برادرت حسین و اهل بیتت چگونه دیدی؟
زینب جواب می دهد: «ما رایت الاجمیلا» جز زیبایی چیزی ندیدم.
خاستگاه قرآنی نهضت عاشورا
عاشورا صحنه تضاد و تناقض هاست؛ چنان که نمایشی از ایثار و قدرت و عشق و محبت است. نمایشی از تقابل تمام ایمان دربرابر تمام کفر است. از آن جایی که امام حسین(ع) با اهل بیت عصمت و طهارت(ع) تجسم عینی قرآن و تمثیل آیات وحیانی هستند یافتن مصادیق آیات درعاشورا دور از انتظار نیست. هر بیان و منش و کنش اهل بیت(ع) در نهضت عاشورایی خاستگاه قرآنی دارد؛ از این رو تحلیل و تبیین آن بر پایه آیات، امری ممکن و واجب است.
برای شناخت نهضت حسینی می بایست به سراغ منطق قرآنی قیام رفت. در هر مجلس و مذاکره ای که درجریان نهضت عاشورا صورت گرفت آنچه خودنمایی می کند و آثارش را ظاهر می سازد بینش و نگرش توحیدی و وحیانی اهل بیت(ع) از امام حسین گرفته تا امام علی بن الحسین سید ساجدین تا دیگر اعضای این خاندان از خرد و کلان است که نه تنها قرآن را درکلام بلکه در منش و کنش و درسخت ترین شرایط به نمایش می گذارند. یکی از جلوه های آن را در مسئله مصیبت جانکاه پس از شهادت و بر سر نیزه کردن سرهای شهدا و اسارت بردن اهل بیت عصمت و طهارت(ع) می بینیم. در آن دم سخت شهادت، سرور جوانان بهشت علی رغم شادی دشمن غدار و کینه جو و غم و فشار اسارت و آوارگی اهل بیت می کوشد تا نهضت را همچنان در مسیر خود نگه داشته و امواج سهمگین بیداری و تنبیه را به سوی مردمان خفته روانه سازد. در این زمان است که دشمن با توجه به روحیه به ظاهر شکست خورده اهل بیت(ع) و وضعیت اسارت می کوشد تا بزرگترین ضربات را بر بینش و منش اهل بیت و قرآن ناطق وارد سازد. جدل و گفت وگوهای مخرب می توانست این هدف را برآورده سازد.
دشمن برای این که وجه دینی و نیز مشروعیت دینی و سیاسی خود را حفظ کند، به آیات قرآن تمسک جسته و می کوشد تا چنین وانمود کند که این پیروزی اراده الهی بوده است و خدا خواست که فرزند عزیز رسول خدا(ص) چنین به وضع فجیع به شهادت رسد.
تقویت جبرگرایی که در دستور خاندان اموی بود اکنون فرصت ابراز و اظهار می یافت. دشمن رفتار ناپسند خود را به خدا نسبت می داد و پیروزی خود را نیز خواسته الهی قلمداد می کرد. دراین زمانه مصیبت و هنگامه عزا، دشمن با استفاده از آیات الهی و گزینش و تفسیر به رای خود می کوشد تا با تغییر مفاهیم قرآنی، زمینه را برای فعالیتهای شیطانی و تحریفی خود از قرآن فراهم سازد.
آزمون، بستر تکامل و بالندگی انسان
شاید برای همگان پذیرش این مسئله دشوار باشد که خود را در تنگنا و فشار و سختی ببینند. اصولا آدمی از تنگناها می گریزد و به طور ذاتی گرایش به آرامش و آسایش و آسانی دارد. هیچ کس دوست ندارد تا خود را در گرفتاری قرار دهد و در زحمت و رنج افکند. از این رو به طور طبیعی از آزمون می گریزد زیرا آن را تنگنایی همانند دیگر سختی ها و رنج ها می یابد.
کیست که پیش از امتحان، از آن خشنود و راضی باشد و شبش را به آرامی و آسایش به صبح آورد. اضطراب و تشویش، نخستین نشانه هایی است که آدمی وقتی از نام امتحان و آزمون باخبر می شود، به سراغش می آید. همین تشویش و دل نگرانی است که بیشتر کسانی که در آزمون با شکست و ناکامی مواجه می شوند به عنوان علت نام می برند.
همگی این جمله را بسیار شنیده ایم که اضطراب داشتم و دست و پایم را گم کردم، «همه چیز ناگهان از ذهنم پرید، با این که همه اش را می دانستم.» اما در نگاهی دیگر آزمون و امتحان یکی از مهم ترین ابزارها و عوامل رشد و بالندگی انسانی است. در حقیقت، آزمون، قرار دادن انسان در بستری از ناملایمات و حوادث و سختی هاست تا به بالندگی و رشد برسد و کمالات نهان خود را به فعلیت آورد و بروز دهد.
در انسان استعدادها و توانایی هایی وجود دارد که بدون قرار گرفتن در مسیری که از ان به امتحان، آزمون، فتنه و بلا یاد می کنند، ممکن و شدنی نیست. آدمی هر چند که به طور طبیعی از آزمون می گریزد و به مصداق: عسی آن تکرهوا شینا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هوشرلکم و الله یعلم ما لاتعلون؛ چه بسا چیزی را دوست می دارید که آن برای شما بد است و چه بسا از چیزی کراهت دارید که آن برای شما خیر است، خداوند می داند آن چه را شما نمی دانید. (بقره آیه 216) این دوستی به چیزی و گریز از چیزی از آن روست که آدمی به طور طبیعی از رنج و سختی می گریزد و از آن کراهت دارد و به سوی آسانی و آسایش گرایش دارد، در حالی که این دوستی و بیزاری شاید به نفع و سود او نباشد.
اختراع، محصول احتیاج
از گذشته گفته اند که احتیاج و نیاز، مادر اختراعات است، زیرا تا آدمی نیاز نداشته و گرفتار سختی و ناملایماتی نباشد، به سوی یافتن راهکار برونشد از مشکلات نمی رود. قوه اختراع و ابتکار در انسان هنگامی به فعلیت و رشد می رسد که گرفتار سختی و ناملایمات می شود، در این هنگام است که برای برونرفت از آن اقدام و از تمام توان خود بهره می گیرد. این گونه است که قوای نهفته را به فعلیت می رساند و به بالندگی و رشد خود کمک می کند. از این رو گفته شده است که فلسفه و هدف از آزمون و بلا و فتنه این است تا انسان به کمال لایق خود برسد. طبیعت دنیا و انسان این گونه آفریده شده است که در سختی ها جلا می یابد و استعدادها و توانایی هایی خود را نشان می دهد.
انسان به طور طبیعی از خصلت دیگری نیز برخوردار است که امتحان و آزمون را ضروری می سازد. به این معنا که یکی از خصلت های آدمی، ادعای توانایی و دانایی است. به طور طبیعی آدمی می کوشد تا خود را برتر از دیگری نشان داده و دانا و تواناتر بنمایاند. از این رو، دامنه ادعا در انسان بسیار وسیع و گسترده است. بسیار دیده و یا شنیده شده است که افرادی ادعایی دارند که به نظر می رسد که در آن ها نیست. آزمون برای شناسایی مدعی واقعی از مدعی دورغین است. از این رو در امور عادی، انسان ها از اصل آزمون برای شناسایی راست از دروغ، توانا و دانا از ناتوان و نادان استفاده می کنند. این ها بخشی از کارکرد و کاربردهای آزمون در حوزه رفتار انسانی است.
به نظر می رسد که قرآن برای آزمون، کارکردها و کاربردهای دیگری نیز در نظر دارد. شناسایی اهداف و فلسفه آزمون در حوزه های تکوین و تشریع و نیز ابزارهای آن، موضوع این نوشتار است که کوشش می شود تا اندازه توان بدان پرداخته شود.
امتحان در قرآن
در قرآن از امتحان با واژگان دیگری که این مفهوم و اصطلاح را بیان می کند به عنوان «سنت الهی» یاد شده است. سنت های قطعی الهی در حقیقت قوانین تکوینی و یا تشریعی است که به صورت دایمی و ثابت در جهان و عالم ماده، جاری و ساری است و هیچ گونه تبدل و تغییری در آن راه نمی یابد.
از دیگر ویژگی های سنت ها و قوانین تکوینی الهی، اطلاق و فراگیری آن است به گونه ای که دوره و یا گروه خاص انسان را شامل نمی شود بلکه بر همه افراد و گروه ها و اقوام در همه زمان ها حاکم است. البته تفاوت هایی از نظر شدت و ضعف به ویژه در حوزه سنت الهی امتحان می توان قایل شد؛ زیرا سنت امتحان نسبت به همگان در یک سطح نیست و هر کسی به نسبت توان، دین و ایمان و مانند آن مورد آزمایش قرار می گیرد. (بقره آیه 286)
واژگانی که مفهوم آزمون به عنوان اصطلاح خاص را می نمایانند، عبارتند از واژه های ابتلا، بلا، فتنه، تمحیص و اصابت. بیشترین کاربرد را واژگان فتنه (تغابن، آیه 15 و عنکبوت آیه 2 و بقره آیه 214) و ابتلا (بقره آیه 124 و 157) دارند.
اهداف و فلسفه آزمون
قرآن برای امتحان، فلسفه و اهدافی را بیان می کند که به مهم ترین آن ها اشاره می کنیم.
1- بازگشت به فطرت و اصالت: یکی از اهداف و فلسفه آزمون، بازگشت به فطرت و اصل انسانی است. قرآن درباره این هدف می فرماید: و بلونا هم بالحسنات و السیئات لعلهم یرجعون (اعراف آیه 168)؛ آنان را به امور نیک و زشت بیازمودیم شاید بازگردند. این بازگشت به معنای بازگشت از راه های گمراهی به اصل و فطرت خدایی است. به این معنا که خداوند بندگانش را به شادی و غم و بدی و نیکی می آزماید تا در پس این آزمون ها که با خرد انسانی و ابزارهای عادی نمی توان از آن گریخت، دست خدا را بیابد و بداند که در فرا و ورای آن خدایی است که امور را مدیریت و تدبیر می کند و به توحید افعالی برسد.
2- بازشناسی: از دیگر اهداف آزمون، شناخت اهل حق و باطل، کفر و نفاق از هم است. در آزمون های سخت و دشوار است که اهل ایمان از اهل نفاق بازشناخته می شوند. قرآن از این مسئله به تمحیص یاد می کند و می فرماید: لیمحص الله الذین آمنوا (آل عمران آیه 141) تا اهل ایمان را خالص گرداند و از اهل کفر بازشناسد و کافران را نابود سازد.
3- آشکارسازی: باطن انسان ها به گونه ای است که نمی توان به سادگی شناخت. از این رو گفته می شود که کسی نمی تواند باطن و نیت انسان را بخواند و از آن آگاه شود.
زبان و بیان هرگز بیانگر باطن و نیت آدمی نیست. آزمون ها می تواند سرشت آدمی را بنمایاند. در سختی هاست که آدمی خود را آن چنان که شاکله و شخصیت وجودی آنان است نشان می دهد. در برخی از روایات آمده است که برای شناخت آدمی یا باید با او هم اتاق شد یا هم سفره و یا هم سفر گردید. بدین معنا که به سختی می توان آدمی را شناخت. انسان بازیگری بسیار ماهر است و در زندگی به بازیگری خود را می پوشاند و سرشت و سریره خود را نشان نمی دهد. از این رو آزمون های سخت گامی برای شناخت آدمی است. نیت و آن چه در دل می گذرد در هنگامه آزمون و بلا و ابتلا، بیرون می ریزد و خبیث و پلید از پاک و طاهر جدا می شود. در حقیقت غربال جداسازی آدمی و ابزار آشکارسازی نهان اوست. (آل عمران آیه 154 و نیز 179) در امتحان است که نیکوکار از بدکار باز شناخته می شود و نهان وی آشکار می گردد. (هود آیه 7 و نیز ملک آیه 2 و نیز کهف آیه 7)
4- راست آزمایی: یکی از اهداف آزمون، شناخت راست از دروغ و راستگو از دروغگوست. این آزمایش می تواند به صورت آزمایش با امور تکوینی و یا تشریعی انجام پذیرد.
انسانی که مدعی صداقت و راستی است و دورو و دوچهره نیست، در هنگام برخورد با قوانینی که بر زیان اوست از راه حق و قانون بیرون نمی رود و به آن پشت نمی کند. (مائده آیه 94) چنان که در گرفتاری ها و سختی ها نیز بر ایمان خود صادقانه پافشاری می کند و از آن کوتاه نمی آید هرچند که به مصیبت های سختی دچار شود. (عنکبوت آیه 3)
5- رضایت و خشنودی: کسی که در برابر امتحان و آزمون الهی قرار گیرد و از آن سربلند بیرون آید، انسان مومن و مجاهدی است که جز خدا را نمی پرستد و جز از او استعانت و یاری نمی جوید. انسانی که براین باور است که همه امور در تحت تقدیر و تدبیر الهی است، از ناملایمات و سختی ها نمی هراسد. اصل توحید افعالی به او می گوید که هیچ تر و خشکی نیست که در کتاب الهی مرقوم نباشد و خداوند بدان آگاه است و می داند که همه به مشیت و اراده اوست و چیزی بیرون از ملک و اقتدار او انجام نمی پذیرد. این نگرش توحیدی در فعل چون توحید در ذات و توحید در عبادت است که انسان را اهل رضا قرار می دهد و به مقام شامخ آن می رساند. از این رو بر سختی ها و آزمون ها صبر و شکیبایی می ورزد. (فرقان آیه 20 و نیز محمد آیه 31) و همواره سپاسگزار نعمت های خداوند است. (حجرات آیه 3)
ابزارها و شیوه های آزمون
آزمون دارای ابزارها و شیوه هایی است. گاه همراه با سختی ها و رنج هاست (انبیاء آیه 35 و اعراف آیه 168 و فجر آیه 15 و 16) و گاه همراه آسایش و رفاه است (همان آیات) به این معنا که گاه همان چیزی که اصلا گمان نمی کنیم آزمون و موضوع امتحان باشد، آزمون است و شاید از سخت ترین آزمون ها نیز به شمار آید. از این دست می توان به مال و فرزند اشاره کرد که قرآن از آن به فتنه و آزمون یاد می کند. (تغابن آیه 15) و اموری که در اصل زینت و شادی به شمار می آیند ابزاری سخت برای آزمون است. (طه آیه 131 و نیز کهف آیه 46 و آل عمران آیه 186)
چنان که خوف (بقره آیه 155) گرسنگی (همان) کاهش مال و تعداد نفرات و میوه (همان) و تفاوت در برخورداری و دارایی و برتری (انعام آیه 561 و نیز 53) و جهاد و جنگ (آل عمران آیه 142) و ایجاد امت ها و فرقه های مذهبی (مائده آیه 48) و دسترسی آسان به قانون شکنی (مائده آیه 94 و نحل آیه 91و 92) و نیز تاخیر درعذاب و امهال (انبیاء آیه 111) از ابزارها و شیوه های آزمون در قرآن یاد شده است.
آزمون مصیبت و بلای حسن در عاشورا و واکنش قرآنی اهل بیت(ع)
از ارزش های قرآنی در راستای کمال ایمان و بالندگی فردی و جمعی انسان، خشنودی به قضای الهی و تسلیم محض بودن در مقابل شداید، بلاها و گرفتاری های ناخواسته زندگی است.
چنان که گفته شد، دنیا مکانی برای آزمون های سخت و دشوار است تا توانایی های انسانی به مقام فعلیت برسد و هر کس آن چه از شخصیت خود ساخته و پرداخته است بنمایاند و یا شخصیت خویش را در این آزمون ها بپروراند و شکل دهد. از این رو گفته شده است که مرد در کشاش همانند سنگ زیرین آسیاب می بایست با مشکلات و مصیبت ها و ناملایمات مواجه شود و خود را بسازد.
دنیا حتی برای کسانی که مدعی ایمان و هر نیکی و خوبی هستند مکان آزمون است. این گونه نیست که کسی بگوید ایمان آورده ام و او را رها کنند و آزمونی سخت از او به عمل نیاورند: احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون و لقد فتنا الذین من قبلهم…»: آیا مردم می پندارند همین که گفتند ما ایمان آورده ایم رهایشان کنند و امتحان نخواهند شد! (هرگز چنین نیست) و ما امت های پیشین را همه امتحان و آزمایش کردیم.»
قرآن گزارش می کند که همه پیامبران الهی با آن همه قرب و منزلت و مقامی که داشته اند، مورد آزمایش و امتحان الهی قرار گرفتند، هرچند که امتحان همه یکسان نبوده و برای برخی سخت تر و برای برخی دیگر ساده تر بوده است؛ چنان که بسیاری نیز از این آزمایش ها موفق بیرون نمی آیند و درجه ای هم نمی گیرند. اما عاشورائیان از این آزمایش ها سربلند بیرون آمدند.
پیام رضایت و تسلیم در مقابل حوادث و مصیبت ها و آزمون های سختی چون قتل و شکنجه و اسارت از سوی امام حسین (ع) آن «نفس مطمئنه ای» که ندای «ارجعی» را با مقام بلند «راضیه مرضیه » لبیک گفته است و دیگر خاندان پاک و مطهرش در روز عاشورا بیانگر توحید افعالی ایشان است. در همه صحنه های عاشورا انسان با توحید و مظاهر آن آشنا می شود.
آنان همانند پدر بزرگوارشان که در میدان جنگ صفین به پرسش های توحیدی مردم پاسخ می دهد و اصل را روشنگری و آگاهی قرار می دهد، می کوشند تا همه جا مظاهر توحید عبادی و افعالی و ذاتی را نشان دهند و با بینش ها و نگرش های انحرافی مبارزه کنند. از این رو هنگامی که ابن زیاد در هنگامه مصیبت شهادت عزیزترین اعضای خاندان و اسارت بخشی دیگر، به حضرت زینب سلام الله علیها می گوید: «کیف رایت صنع الله با خیک و اهل بیتک»: معامله خدا را با برادرت حسین و اهل بیتت چگونه دیدی؟
زینب جواب می دهد: «ما رایت الاجمیلا» جز زیبایی چیزی ندیدم.
یعنی او نه تنها راضی به شهادت بوده است بلکه بر این خون و نبرد شجاعانه مباهات می کند، زیرا فرجام آن را زیبا می بیند. کسی که خون و شهادت و سر از تن جدا شدن و بر بالای نیزه رفتن را «زیبا» می بیند سربلند همیشه روزگار است. وی علت این زیبایی را چنین بیان می کند: «اینها از آن انسان هایی هستند که خداوند کشته شدن را بر پیشانی آنها ثبت کرده است و اکنون به سوی جایگاه های حقیقی خود رفته اند.»
آن حضرت در مجلس یزیدیان بینش توحیدی خود را نشان می دهد و برپایه آیات قرآنی، آزمون را امری نیکو و در راستای اهداف الهی و بستری برای رشد و بالندگی خود و جامعه می شمارد. وی با این همه رنج ها و بلاها نه تنها روحیه خود را نمی بازد بلکه به تبیین اصول توحیدی قرآن اقدام می کند. این فرهنگ قرآنی است که از سوی اهل بیت(ع) دربدترین شرایط ترویج و تبلیغ می گردد.
صبر و استقامت
به فرموده رسول گرامی اسلام، صابر حقیقی کسی است که بر مصیبت، طاعت و معصیت صبر ورزد و زینب به عنوان یکی از خاندان نبوی(ص) در این سه، در درجه بالایی قرار داشت. عبادات آن بانو بهترین نشانه صبر ایشان بر ا طاعت است و کسی که بر ترک گناه شکیبا نباشد لیاقت حمل پرچم کربلا را بعد از برادرش ندارد.
اما صبر بر مصیبت، راستی چه زنی به اندازه زینب مصیبت، رنج و اندوه دیده است. این زن قهرمان شاهد رنج های مادرش زهرا(س) و پدرش علی(ع) بوده است. شاهد شهادت مادرش و فرق شکافته پدر، شهادت برادرش حسن مجتبی و بیرون ریختن جگر او، شهادت برادرش حسین و چهار یا پنج برادر دیگرش، دو فرزند خود و فرزندان برادرش حسن و حسین که مجموع شهدای این خانواده 18نفر می باشند.
او خود به اسارت رفته است و گرسنگی، تشنگی، آوارگی و سرگردانی در بیابان ها و… را تحمل کرده است. این ها بخشی از مصیبت های زینب است و به همین علت او را «ام المصائب» نامیده اند. براستی اگر این رنج ها بر قامت کوهی بلند فرو می ریخت خم می گشت و اگر بر روز روشن بار می شد به شب تار تبدیل می شد.
زینب در صبر بی نظیر است. او صبر را از پیامبران اولوالعزم به ویژه پیامبر خاتم به ارث برده است، قرآن پیامبر را چنین دعوت به صبر می کند: «فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل» او صبر را از برادرش آموخت. حسین(ع) همه را از صبر خود به شگفتی درآورد: «لقد عجبت من صبرک ملائکه السماء» از صبرش نه تنها انسان ها بلکه فرشتگان نیز که بر کرده صابران عالم آگاهند به شگفت آمدند.
نمونه های تاریخی از روشنگری قرآنی و مقابله با جبرگرایی
زنان و کودکان امام حسین(ع) را وارد مجلس ابن زیاد کردند زینب(س) کهنه ترین لباس هایش را پوشیده بود وقتی وارد مجلس شد ناشناس در گوشه ای نشست و کنیزانش برگرد او حلقه زدند. ابن زیاد گفت: این زن کیست؟
زینب پاسخ نداد دوباره و سه باره پرسید، ولی زینب(س) جواب نداد کسی گفت: این زینب(س) دختر فاطمه زهرا است.
ابن زیاد رو به زینب(س) کرده و گفت: سپاس خدا را که رسوایتان کرد، شما را کشت و ادعایتان را تکذیب کرد.
زینب(س) فرمود: سپاس خدا را که ما را به وسیله پیامبرش محمد(ص) گرامی داشت و از پلیدی پاک کرد. تنها فاسق است که رسوا می شود و فاجر است که تکذیب می شود.
ابن زیاد گفت: چگونه دیدی کاری را که خدا با برادر و خاندانت کرد؟ فرمود: من جز زیبایی ندیدم، آنها کسانی بودند که خدا شهادت را برایشان مقدر کرده بود و آنها هم به قتلگاه خویش آمدند. به زودی خدا ترا با آنها در یک جا جمع خواهد کرد و به محاکمه خواهد کشید. ببین آنگاه پیروزی از آن کیست، مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه.!
ابن زیاد از خشم شعله ور شد، چنانکه گویی قصد جانش را دارد. عمرو بن حریث گفت: ای امیر! این زن است به خاطر گفته هایش نباید مؤاخذه شود.
ابن زیاد گفت: با کشتن آن حسین متجاوز و عاصیان متمرد خاندانت، خدا قلبم را خنک کرد و شفا داد.
زینب دلش شکست و گریست فرمود: به جان خودم، بزرگم را کشتی، خاندانم را اسیر کردی، شاخه هایم را شکستی و ریشه ام را بریدی. آری اگر شفای تو در این است، شفا گرفته ای.
ابن زیاد گفت: این هم مثل پدرش سجع و قافیه می بافد، پدرش هم شاعر و سجع باف بود.
فرمود: زن را به سجع بافی چه من به اندازه این که نتوانم سجع بافی کنم گرفتاری دارم، این آتش سینه است که از زبان بیرون می ریزد.
امام سجاد(ص) را وارد مجلس ابن زیاد کردند، ابن زیاد گفت: تو کیستی؟
فرمود: من علی بن حسینم.
گفت: مگر خدا علی بن حسین را نکشت.
فرمود: برادری به نام علی داشتم که مردم او را کشتند.
گفت: خدا او را کشت؟
فرمود: آری، وقت مرگ، خدا جانها را می گیرد، هیچ کس بدون خواست خدا نمی میرد.
ابن زیاد به خشم آمد، دستور داد او را بکشند.
زینب کبری(س) دست در گردن آن حضرت کرد، فرمود: ای پسر زیاد! بس است ریختن خون ما! آیا از خون ما سیراب نشدی، اگر ایمان داری، به خدایت سوگند می دهم مرا هم با او بکش.
امام سجاد(ص) فرمود: عمه جان ساکت باش تا با او سخنی بگویم. آنگاه رو به ابن زیاد کرد و فرمود: ای پسر زیاد با کشتن، مرا تهدید می کنی و نمی دانی که کشته شدن عادت ما و بزرگواری ما در شهادت است.
ابن زیاد مدتی به آن دو نگریست بعد گفت: عجب چیزی است خویشاوندی، به خدا می دانم که دوست دارد با او کشته شود، رهایش کنید.
تفکر جبرگرایی در اندیشه شامیان با توجه به تبلیغات دشمن و اندیشه های غیرقرآنی ولی منسوب به آن، چنان رخنه کرده بود که بیانگر عمق فاجعه تحریف قرآن از سوی امویان است. اهل بیت(ع) در اسارت از کوچک ترین فرصت برای روشنگری و ابراز توحید افعالی و مبارزه با جبرگرایی استفاده می کردند. نمونه ای از آن را تاریخ چنین گزارش می کند:
وقتی کاروان اسیران اهل بیت وارد مسجد دمشق شدند، ایشان را در جایگاه اسیران یعنی بر پله های مسجد جامع جا دادند در این هنگام پیر مردی خود را به امام سجاد(ص) نزدیک کرد و گفت: سپاس خدا را که شما را کشت، شهرها را از دست مردان شما آسوده ساخت و امیرالمؤمنین، یزید را بر شما مسلط کرد. اما سجاد(ص) فرمود: ای شیخ قرآن خوانده ای؟ – آری خوانده ام.
– آیا این آیه را خوانده ای: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی». یعنی: ای پیامبر! بگو من به خاطر رسالتم از شما مزدی نمی خواهم. جز این که به خویشان من مودت ورزید.
ای شیخ ما همان خویشان پیامبر هستیم.
ای شیخ! آیا این آیه را خوانده ای: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا». یعنی: خداوند اراده کرده است پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک و پاکیزه نماید.
– آری خوانده ام.
– ما همان اهل بیتی هستیم که این آیه درباره شان نازل شده است.
پیرمرد از گفته خود پشیمان شد و مدتی همچنان ساکت ایستاد. عاقبت سر به سوی آسمان برداشته و گفت: بار الها! من از دشمنی بااین خاندان توبه می کنم و از دشمنان آل محمد بیزاری می جویم.
اوج این نوع تفکر ضدتوحیدی را می توان از زبان یزید حاکم حکومت نامشروع شنید. وی که اصولاً ایمانی به خدا و رسالت ندارد و به صراحت آن را بیان می کند، درباره مجلسی که به مناسبت پیروزی برگزار کرده است و نمایندگان دیگر کشورها و نخبگان علمی، فرهنگی و سیاسی کشور و دولت حضور دارند، بیان می کند. گزارش های مستند و معتبر تاریخی می نویسد:
هنگامی که سر مبارک امام حسین(ع) را در طشتی از طلا در مقابل یزید قرار دادند، یزید که پیروزمندانه بر تخت نشسته بود، نگاهی به سر و نگاهی به اهل مجلس انداخت و گفت: این شخص بر من مباهات می کرد، می گفت پدرم از پدرت (یعنی معاویه) بهتر است، مادرم از مادرت و جدم از جدت بهتر است و خودم از توی یزید بهترم. همین مباهات و برتری فروشی بود که او را به کشتن داد. این که می گفت پدرم از پدرت بهتر است، همه می دانند در قبضه حکمیت، خدا به نفع پدرم (معاویه) حکم کرد و این که می گفت مادرم از مادرت بهتر است به جان خودم حرف درستی است. فاطمه دختر رسول خدا از مادرم بهتر بود و این که می گفت جدم از جدت بهتر است، هر کس به خدا و قیامت ایمان دارد، پیامبر را بهتر از خود می داند، ولی این که می گفت خودم از توی یزید بهترم، گویا از اینجا ناشی می شد که این آیه قرآن را نخوانده بود: «بگو بار الها مالک حقیقی تویی، سلطه و قدرت و حکومت را به هر کس بخواهی می دهی و از هر کس بخواهی می گیری. خیر در دست توست و تو بر هر کار توانایی.»
این سخنان از سوی یزید و یزیدیان، سیاستی بود که بنی امیه پس از شهادت امام حسین(ع) برای تبرئه و برحق جلوه دادن خود در پیش گرفتند. اصول این سیاست بر سه رکن اساسی استوار است:
1- جداکردن حساب امام حسین(ع) از پیامبر اکرم(ص) و اصل اسلام. بنی امیه می کوشید تا امام حسین(ع) را به عنوان شخصی عادی معرفی کند که بر مبنای اهداف شخصی با حکومت وقت درگیر و کشته شده است. بنابراین کشتن او هیچ ضرری به رابطه قاتلینش به اسلام و پیامبر آن نمی زند.
2- این که ماجرای کربلا و کشته شدن امام حسین(ع) را به مقدرات الهی مستند کنند. بنابراین قاتلین آن حضرت اگرچه در ظاهر، عمل بسیار زشتی را مرتکب شده بودند، ولی در حقیقت عامل اجرای قضا و قدر الهی بودند و این قتل و پیروزی خواست و مشیت الهی بوده است واگر گناهکاری باشد، گناهکار اصلی خود امام حسین(ع) بود که با حرکت خود باعث ایجاد این واقعه شده بود.
3- سیاست دیگر بر این پایه استوار بود تا ضمن اظهار ناخشنودی از این حادثه، مردم کوفه و ابن زیاد را مقصر اصلی جلوه داده و خود را بی گناه نشان دهند.
در مقابل این سیاست مزورانه اموی، اهل بیت و رجال سرشناسی که در گوشه و کنار بلاد اسلام از زمان رسول خدا(ص) باقی مانده بودند، در موضع گیری های خود: اولا سعی می کردند ارتباط و نسبت امام حسین(ع) با اصل اسلام را برای مردم تشریح کنند. از این دسته افراد می توان از زیدبن ارقم، انس بن مالک و ابوبرزه اسلمی از اصحاب رسول خدا(ص) یاد کرد که در مجلس ابن زیاد و یزید اعتراض کردند و از علاقه شدید رسول خدا به امام حسین(ع) سخن گفتند و همانند امام سجاد(ع) به شیوه های مختلف ارتباط محکم و وثیق امام حسین(ع) با ارکان اسلام را بیان کردند.
هنگامی که سرمبارک امام حسین (ع) در مقابل یزید بود و بزرگان شام در مجلس حاضر بودند، یزید با چوب خیزران به لب و دندان امام می زد و سخنان بیهوده می گفت، ابو برزه اسلمی، صحابی رسول خدا که در مجلس حاضر بود فریاد زد: وای بر تو ای یزید! با چوب بر دندان حسین، پسر فاطمه می زنی!؟
خود دیدم که رسول خدا لب و دندان او و برادرش حسن را می مکد و می گوید این دو، سالار جوانان بهشتند، خدا قاتلشان را لعنت کند.
یزید از سخنان او خشمگین شد و دستور داد او را کشان کشان از مجلس بیرون بردند.
ثانیا: از سنت های جاری آفرینش و حکمت الهی در مقابل جنایت کاران و ستمگران پرده بردارند و تحریفات یزید از آیات شریف قرآن در تطبیق بر واقعه کربلا را رسوا کنند. به عنوان نمونه زینب کبری درمجلس یزید، سنت امهال جنایتکار را تشریح می کند و امام سجاد درجواب ابن زیاد، بر دخالت مردم درشهادت برادرش علی اکبر تاکید می نماید.
ثالثا: دخالت یزید و خاندان بنی امیه را در این حادثه افشا کنند و لذا در سخنانی که در شام ایراد شده بدون هیچ اشاره ای به ابن زیاد و مردم کوفه، یزید را مسئول مستقیم این جنایت معرفی می کنند.
البته از این نکته نیز نباید غافل شد که یزید به علت خباثت ذاتی و حماقت باطنی، هرگز موفق به اجرای دقیق این سیاست نشد و به طور مکرر درسخنان خود به دشمنی خود با پیامبر اسلام اشاره کرد و از کشته شدن امام حسین(ع) اظهار شادمانی و خشنودی نمود و همین امر بود که درکنار روشنگری های اهل بیت(ع)، حکومت بنی امیه را رسوا و بی آبرو ساخت و طومار حکومت آنان را در هم پیچید.

بطور کلی می توان نتیجه گرفت که بروز و ظهور حادثه کربلا برای هر دو جبهه حق و باطل عرصه آزمون و امتحان مهمی بود و در این واقعه عظیم به همان اندازه که خاندان وی به نیکی از این مصیبت و آزمون بزرگ سربلند و سرافراز بیرون آمدند و با صبر خود دشمن را به زانو درآوردند، جبهه باطل از جمله خاندان بنی امیه و دوستداران و طرفداران آنها و نیز مردم کوفه و کسانی که ادعای دوستی و پیروی از خاندان اهل بیت را می کردند دراین آزمون سرافکنده و رسوا شدند و درپیشگاه خداوند نمره منفی را از آن خود کردند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا