اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنیمقالات

راه های مدیریت و مهار تمایلات انسانی

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

انسان به سبب جایگاه خلافت انسانی از ویژگی های انحصاری برخوردار است تا بتواند درک درستی از همه امور و مسایل داشته و به عنوان خلیفه الهی ضمن مدیریت نفس، زمینه رشد و بالندگی آفریده های دیگر را که مسئولیت پرورش و ربوبیت آنها به او واگذار شده را فراهم آورد. البته به دلایلی مدیریت نفس به سادگی انجام نمی گیرد و بسیاری خود در دام نفس گرفتار شده و دیگر نمی توانند مسئولیت خلافت الهی را به انجام رسانند. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی ضمن بیان تمایلات نفسانی انسان، راه های مدریت و مهار آن را نیز تبیین نموده است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

لوازم و مقتضیات خلافت الهی انسان

یکی از اصول خلافت آن است که خلیفه صفات و ویژگی هایی را داشته باشد که بتواند نوعی همسانی را با مستخلف عنه داشته و در همان محدوده مسئولیت و خلافت آن ها را به کار گیرد. به عنوان نمونه کسی که به عنوان خلیفه در آشپزی انتخاب می شود، باید ویژگی ها و صفات یک آشپز را داشته باشد.

از آن جایی که خلافت انسان از خدا دایره وسیعی را در بر می گیرد، انسان باید صفاتی را داشته باشد که همه این دایره وسیع مخلوقات را پوشش دهد؛ زیرا اگر چه قرارگاه استقرار خلافت زمین است؛ اما مسئولیت خلافت او محدوده به حوزه زمینیان نیست، بلکه حتی شامل موجودات دیگر از جمله فرشتگان ساحت قدس الهی می شود. از این روست که همه ما سوی الله در برابر خلافت حضرت آدم(ع) سر به سجده اطاعت نهاده اند.(بقره، آیات 30 تا 34 و آیات دیگر)

بر همین اساس، خداوند همه اسمای الهی خویش را به آدم تعلیم داده تا به دارا شدن این اسماء بتواند این مسئولیت را به عهده گرفته و جانشین شایسته و لایقی برای خداوند باشد.(بقره، آیه 31)

از لوازم این مسئولیت آن است که نسبت به ما سوی الله شناخت کامل و جامعی داشته باشد و ملکوت آنان را نیز بشناسد تا بتواند نیازهای هر موجودی را شناخته و حق آنان را به جا آورد و بر پایه مبنای عدالت حق ایشان را عطا و بخشیده و هر چیزی را در جای مناسب آن قرار دهد و ظلمی روا ندارد. بنابراین، تعلیم حکمت ها و ارایه و نشان دادن ملکوت هر چیزی لازمه خلافت است.

البته این ارایه ملکوت هر چیزی و تعلیم کامل اسماء و صفات و مانند آن ویژه خلیفه کامل و تمام است. از این روست که خداوند تنها یک بار در آیه 31 سوره بقره از تعلیم همه اسماء به حضرت آدم(ع) سخن می گوید و در جایی دیگر تکرار نمی شود؛ زیرا این تعلیم در حضرت آدم(ع) به شکل تعلیم فعلی و از مصادیق علم حضوری و شهودی است که که جزو ذات و هویت عالم می شود و اتحاد عالم و معلوم و علم تحقق می یابد، اما در فرزندان و نسل های دیگر بشری، این تعلیم به شکل قوه است که نیازمند فعلیت یابی خواهد بود. از این روست که نه آن تعلیم خاص تکرار می شود و نه خداوند در آیات دیگر قرآن درباره کسی دیگر غیر از حضرت آدم(ع) این تعبیر را دارد.

اما توجه داشته باشیم که این تعلیم برای دیگر خلفای الهی که حجت های تمام و کامل خداوندی هستند، به اشکال دیگر انجام گرفته و می گیرد؛ چرا که خلافت الهی انسان اختصاص به حضرت آدم(ع) ندارد، بلکه این خلافت در فرزندان او نیز ادامه می یابد و هرگز زمین از خلیفه الهی از نوع انسانی خالی نیست.(بقره، آیه 30 و آیات دیگر) از این روست که خداوند می فرماید که از میان انسان ها هر کسی را بخواهد به عنوان خلیفه خویش بر می گزیند که البته اختصاص به پیامبران ندارد؛ زیرا حتی برخی از پیامبران با آن که مسئولیت پیامبری را دارا هستند از مسئولیت خلافت بهره مند نمی شوند.

خلفای الهی ویژگی هایی دارند که از جمله آن ها ولایت مطلق و امامت است. از این روست که این مسئولیت به افرادی خاص داده می شود. در آیه 124 سوره بقره آمده که خداوند این مسئولیت خلافت مطلق را به حضرت ابراهیم(ع) پس از سربلندی و موفقیت از آزمون های بسیاری داده است. هم چنین در این آیه آمده است که عهد خلافت و امامت و ولایت الهی تنها به کسانی خاص از فرزندان حضرت ابراهیم (ع) خواهد رسید.

از آیه 75 سوره انعام نیز به دست می آید که این مسئولیت و عهد نیازمند رویت و شهود ملکوت هر چیزی است تا بتواند به درستی بر اساس عدالت و حق، آن چه شایسته هر چیزی است به او عطا نماید و او را پرورش دهد و به کمال رساند. در حقیقت همان تعلیم اسمایی که به طور خاص برای حضرت آدم(ع) در یک حالت ویژه و استنثایی و غیر قابل تکرار انجام شده و در حقیقت «قضیه فی واقعه » است، در دیگر خلفای الهی به اشکال دیگر از تعلیم و ارایه انجام گرفته است.

البته همه انسان ها از خلافت عمومی الهی برخوردار هستند و هر انسانی به میزانی که صفات و اسمای الهی را در خود بروز و ظهور می دهد و از ملکوت الهی به شهود آگاه می شود، از این خلافت برخوردار است. از این روست که مسئولیت ربوبیت و پروردگاری زمین به ویژه در حوزه استعمار و آبادانی آن یک مسئولیت همگانی است؛ چرا که کف انسانیت به گونه ای است که توانایی انجام این مسئولیت و خلافت در این عرصه و زمینه را داراست(هود، آیه 61)، اما سطح عالی و سقف انسانیت و مسئولیت و خلافت تنها ویژه کسانی هستند که خلافت مطلق و ولایت کامل و تمام را در اختیار دارند؛ زیرا به عنایت و فضل الهی مستقیم از تعلیم و ارایه سود برده اند؛ یا این که غیر مستقیم تعلیم و ارایه دیده اند و در سطوح کامل قرار گرفته اند.(انعام، آیه 124)

خداوند از انسان ها خواسته است تا تلاش و سعی کنند تا در سطح علم و رویت رشد کرده و خود را برای دایره مسئولیت و خلافت بیش تری آماده کنند؛ یعنی اگر به آنان تعلیم تفضلی و ارایه ملکوت داده نمی شود، ولی می توانند با تقوا به تعلیم شهودی و حضوری الهی(بقره، آیه 282) و یا به نظر در ملکوت دست یابند.(اعراف، آیه 185)

خداوند می فرماید با تقوا زمینه و بستر برای تعلیم الهی فراهم می آید و انسان می تواند از همان تعلمیاتی بهره مند شود که حضرت آدم(ع) به عنایت و فضل خاص بهره مند شد: وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(بقره، آیه 282) و از فرقان و تشخیص حق و باطل سود برد: يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً.(انفال، ایه 29)

البته تلاش انسان باید این باشد که به رویت و شهود ملکوت دست یابد تا بتواند هم حق هر چیزی را بشناسد و هم به عنوان خلیفه آن را بپروراند و به او برساند و عدالت کامل و حتی عدالت سهمی و قسطی را در حق او به جا آورد. بنابراین تلاش برای «نظر در ملکوت» از وظایف هر انسانی است که اگر تقوا پیشه کند و از آزمون های الهی سربلند بیرون آید، این نظر به رویت ختم می شود؛ زیرا هر نظر و نگاه کردنی به دیدن و رویت ختم نمی شود. از این روست که گفته می شود: نظرت الهلال و ما رایته؛ در هلال ماه نگاه کردم، ولی آن را ندیدم؛ اما اگر تقوا پیشه کنیم این نظر به «ارایه الهی» به رویت ختم می شود.(اعراف، آیه 185)

از دیگر لوازم و اقتضائات خلافت الهی این است که انسان افزون بر شناخت حقیقت و ملکوت آن چیزی که مسئولیت خلافت برای او در آن تعریف شده، نوعی مناسخت و سنخیت با آن چیز داشته باشد تا بتواند درک درستی از خواسته هایش نیز داشته باشد. به عنوان نمونه خداوند با همه هستی نوعی مناسخت دارد؛ زیرا همه هستی حق است و از خداوند که حق مطلق است(حج، آیه 6) است ، نشات گرفته است.(بقره، آیه 147) پس در هستی چیزی جز حق نشات گرفته از خداوند وجود ندارد و خداوند به عنوان صمد هیچ جای خالی فرونگذاشته است.(توحید، آیه 3)

انسان به عنوان خلیفه باید نوعی مناسخت با موجودات و آفریده هایی که مسئولیت خلافت آنان را به عهده گرفته داشته باشد. از آن جایی که دایره خلافت آدم ما سوی الله است باید انسان همانند خداوند از نوعی مناسخت با آفریده ها برخوردار باشد که این مناسخت از روح مجرد الهی انسان در اوج تا پست ترین عنصر هستی یعنی تراب و خاک دیده و قابل ردگیری است. از این روست که انسان با شکلی با هر موجودی در عالم هستی غیر از عنوان حق بودن، در امور دیگر مناسخت دارد. از این روست که انسان با عنصر پست عالم یعنی خاک و روح مجرد در مقام عنصر عالی مناسخت دارد.

تمایلات انسانی و مقام خلافت الهی

تمایلات انسانی ارتباط تنگاتنگی با مقام خلافت الهی انسان دارد. بنابراین، باید توجه داشت که هر چیزی که در انسان قرار داده شده در ارتباط با مسئولیت خلافت الهی اوست.

به سخن دیگر، وقتی سخن از اسوه حسنه درباره فردی چون پیامبر(ص) می شود(احزاب، آیه 21)، زمانی این اسوه و الگو بودن درست خواهد بود که مناسخت میان اسوه شده و اسوه خواه باشد. اگر پیامبر(ص) همانند سایر مردم از عناصر بشری چون خورد و خواب و شهوت بهره مند نبود، دیگر نمی توانست الگو و اسوه باشد. از این روست که خداوند می فرماید این پیامبری که اسوه شما قرار داده شده همانند شماست: وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا؛ و گفتند: «اين چه پيامبرى است كه غذا مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود؟ چرا فرشته‏اى به سوى او نازل نشده تا همراه وى هشداردهنده باشد؟(فرقان، آیه 7) و در جایی دیگر می فرماید: وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ ؛ و پيش از تو پيامبران [خود] را نفرستاديم جز اينكه آنان [نيز] غذا مى‏خوردند و در بازارها راه مى‏رفتند.(فرقان، آیه 20)

بنابراین، ارتباط تنگاتنگی میان مسئولیت انسانی و تمایلات او وجود دارد هر چند که بسیاری از آن ها بر ما پوشیده است ولی به اجمال می دانیم که بی ارتباط با مسئولیت خلافت الهی انسان نیست.

مهم ترین تمایلات انسانی

در آیات قرآنی به تمایلات انسانی پرداخته شده که در این جا به مهم ترین آن ها اشاره می شود.

  1. حب نفس: انسان، علاقه‌مند به خود است و چنان خود را دوست می دارد که به هر شکلی شده می خواهد خود را حفظ نماید. البته اگر ایثارگری و جانفشانی دیده می شود در همین راستاست؛ زیرا کسی جانفشانی می کند و از خود می گذرد که می داند با این کار به چیزی گرانبهاتر دست می یابد که برای نفس اوست. انسان وقتی می داند که با شهادت به بهشت جاودان در می آید و آسایش و آرامش ابدی بهره اش می شود، از این زندگی مادی دست بر می دارد و گذشت می کند تا به آن زندگی جاودانه برسد و نفس خویش را برای ابدیت در بهترین شرایط قرار دهد. پس حب نفس در همه حال وجود دارد و واکنش انسان ها در فرار از مرگ به سبب همین حب نفس است؛ زیرا گمان دارند که اگر بمیرند دیگر وجودی نخواهند داشت و نیست و نابود می شوند یا این که می ترسند آسیبی به خودشان وارد شود که غیر قابل جبران است. از این روست که بسیاری از مردم که مرگ را پایان راه می دانند از مرگ می هراسند و خوف و ترس از مرگ ایشان را می آزارد و مرگ گریز می شوند.(ق، آیه 19؛ قیامت، آیات 7 تا 10؛ عبس، آیات 33 تا 36)
  2. شهوت جنسی: از مهم ترین تمایلات و گرایش های انسانی می توان به شهوت جنسی اشاره کرد. خداوند می فرماید که انسان به جنس مخالف گرایش شدیدی دارد. این گرایش در میان مردان نسبت به زنان بیش از پیش است. از این روست که خداوند در آیه 14 سوره آل عمران، از حب شدید مردان به زنان سخن به میان آورده است.
  3. فرزنددوستی: از دیگر تمایلات انسانی فرزند دوستی است. انسان در هر مرتبه ای از سطوح انسانی از علم و ایمان باشد، خواهان بقای خود از طریق فرزند است. ازاین روست که دوستی و محبت فرزند در دل انسان ها نهادینه شده است.(آل عمران، آیه 14)
  4. ثروت و مال دوستی: از دیگر گرایش های شدید انسان ثروت و مال دوستی است. (آل عمران، ایه 14) این مال دوستی علل و عوامل چندی دارد که از جمله گمانه خوشبختی و کرامت در مال(فجر، آیات 15 و 20) و تامین نیازها و آسایش و آرامش است که موجب بخل ورزی انسان نیز می شود.(معارج، ایات 19 و 20؛ عادیات، آیات 6 و 8)
  5. منفعت طلبی: گرايش غريزى انسان به منفعت خويش از دیگر تمایلات شدید انسانی است که در آیاتی از جمله 11 سوره یونس، و 11 سوره اسراء و 49 سوره فصلت به آن اشاره و توجه داده شده است.
  6. البته تمایلات و گرایش دیگری در انسان وجود دارد که اهم آن ها در این جا بیان شده است. با مراجعه به آموزه های قرآنی و روایی می توان مصادیق دیگری را از تمایلات انسانی شناسایی و به دست آورد.

مدیریت و مهار تمایلات انسانی

چنان که گفته شده هر چیزی که در انسان وجود دارد در ارتباط با مسئولیت خلافت انسانی اوست. بنابراین تمایلات و گرایش های انسانی در هر شکل و نوعی نیز از این امر خالی نیست و هدف از وجود آن ایجاد زمینه و بستری برای مسئولیت خلافت الهی انسان است.

با این همه خداوند بیان می دارد که اگر این تمایلات و گرایش ها مدیریت نشود به جای آن که موجب کمال و انجام مسئولیت شود، مانع رشد و کمال و انجام مسئولیت خواهد شد. از این روست که خداوند راه هایی را برای مدیریت و مهار آن ها بیان می کند تا انسان در مسیر درست قرار گیرد و بتواند خلافت را به خوبی به عهده گرفته و انجام دهد.

از جمله مهم ترین راه هایی که خداوند در آیات قرآنی بیان کرده می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. تعقل: خداوند عقل را به انسان داده است که قوه بسیار مهم و تاثیرگذار در زندگی و سرنوشت انسان است. انسان با خردورزی و تعقل می تواند حق و باطل را بشناسد و مسیر درست زندگی خود را بیابد و اجازه ندهد تا قوای دیگر از جمله شهوت و غضب سر خود عمل کرده و او را از مسیر تعالی و رشد دور یا باز دارند. اصولا از نظر آموزه های قرآنی، ملاک انسانیت انسان همین بهره گیری از عقل است که در قالب تعقل و فعلیت درآوری این قوه صورت می گیرد. انسان با تعقل و اندیشیدن است که می تواند از فرشتگان برتر باشد؛ زیرا فرشتگان هر چند از عالم عقول و مجردات هستند، ولی محدود به مقام خودشان هستند و نمی توانند از آن محدوده خارج شوند(صافات، آیه 164) اما انسان به سبب داشتن اراده و اختیار می تواند از همه مرزها بگذرد و عبور کند. از این روست که خداوند او را به ظلوم هم توصیف و هم توبیخ کرده است(احزاب، آیه 72) ؛ چرا که همین ظلوم و عبور از مرزهاست که زمینه رشد را فراهم می آورد ولی نباید این ظلوم بودن به گونه ای باشد که از مسیر اصلی و حکمت الهی دور شود. در حقیقت نوعی ظلم به خویشتن است نه ظلم به دیگری ؛ یعنی خود را به رنج می افکند تا مراتب عالی را به دست آورد هر چند برایش مجهول و ناشناخته است و خداوند به همین عنوان او را جهول هم می نامد(احزاب، آیه 72) از آیات قرآنی و روایات معتبر به دست می آید که تعقل آدمی است که او را به دین داری و اخلاق و حیا فرمان می دهد و انسانی که تعقل نورزد بی حیا و بی دین می شود.(کافی، ج 1، کتاب عقل و جهل)
  2. ایمان: از دیگر راه کارهایی که خداوند برای مدیریت نفس و مهار آن بیان می کند، بهره مندی از ایمان است. به این معنا که دانسته هایش را با جانش گره بزند و در مقام عمل نیز به یقین خود با عزم و اراده قوی عمل کند. از نظر قرآن همین ایمان است که انسان در مسیر کمالی قرار داده و پیش می برد و از مرزهای کفر و شرک دور ساخته و از سقوط باز می دارد.(مائده، آیات 60 و 61؛ انفال، آیات 55 و 56)
  3. تقوا: از دیگر راهکارهای مهم الهی برای مدیریت و مهار نفس و تمایلات اوست. خداوند بارها به این اصل پرداخته است و بیان کرده که انسان با بهره گیری از تقواست که می تواند از تعلیم الهی به علم حضوری و شهودی و در حقیقت عبور از نظر به رویت بهره مند شود و ملکوت هستی از جمله خود را ببیند و جایگاه خود را دریابد و میان حق و باطل و فتنه ها و شبهات راه خود را بیابد.(بقره، آیه 282؛ فرقان، آیه 29؛ طلاق، آیات 2 و 3 و ایات دیگر)
  4. عمل به شرایع الهی : خداوند برای کسب تقوا راه هایی را پیشنهاد داده که از مهم ترین آنها عمل به شرایع الهی است.(بقره، آیات 1 تا 5 وایات دیگر) البته در برخی از اعمال عبادی چون صبر و روزه و نماز و حج نقش تعیین کننده ای در تحقق تقوا دارند که خداوند در آیاتی از جمله 45 و 153 و 183 سوره بقره و 128 سوره اعراف و مانند آنها به آن اشاره کرده است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا