شعر و داستان
دوگانه های شبانه
نگارم نقش ها بر چهره ها کرد
یکی نقشی تمام بر سایه ها کرد
گمان بردم ندارم ره به کویش
به اظهارش کفیل بر دایه ها کرد
به شبها در مسیر کوی عشقش
چو کوکو هم به سوزی ناله ها کرد
سرشک شوق بباریدش ز دلها
وضو با آب نابش گریه ها کرد
به توبه شست دست های سیاهش
از آن نرگس به بوستان ناله ها کرد
چو نجمی بر زمین آمد سمایی
همو چون آسمانی سجده ها کرد
یکی با خود گذاشت عهد قدیمی
ز بد عهدی روزان ضجه ها کرد
مرو در کوی دلبر بی نیازی
هزاردستان عاشق شیوه ها کرد
بیا بگذار به شبها هم دوگانه
از آن یکتا به جامش دیده ها کرد
هزاران نقش دارد این نگارم
یکی جلوه ز جام باده ها کرد
کمال خواهی چو پروانه به پیله
نگر کرمک به پیله چاره ها کرد
خبیث بگذاشت با عشق و تمنا
شراب شهد با وی هم چه ها کرد
به گفتا صائبا بر خوان نمازی
که این چشم روشنی بر دیده ها کرد