اجتماعیاخلاقی - تربیتیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

دروغ؛ خطاي زباني يا بيماري رواني

samamosبررسي ماهيت و زمينه هاي دروغ و دروغگويي

برخي از رذايل اخلاقي و پست، با آن كه بيزاري و نفرت همگاني را به همراه دارد و همه آن را پست مي شمارند، ولي در ميان مردم به شدت رواج دارد و گاه از حالت به مقام درمي آيد و جزو صفات شبه ذاتي شخص مي شود به گونه اي كه دروغ و دروغگويي، خوراك جان اوست و اگر روزي دروغي نگويد آرام نمي گيرد.

سؤالي كه در اين مقاله مطرح است اينكه چگونه مي شود انسان از چيزي كه بيزاري در زبان و گاه حتي در دل مي جويد، بدان گرايش يافته و در پناه آن درمي آيد؟ چرا صداقت و راستي را به كنار مي گذارد و دروغگويي را پيشه خود مي سازد؟ چرا خود را در دامي مي افكند كه هر چه بيشتر در آن دست و پا مي زند بيشتر از پيش، او را در فشار قرار مي دهد و براي رهايي از هر دروغي مي بايست دروغ هاي چندي را پياپي بگويد و ببافد تا به ظاهر رهايي يابد در حالي كه در باتلاق دروغ غرق مي شود؟

نويسنده براي پاسخ گويي به اين سؤالات و شناختن ماهيت اين بيماري و صفت خطرناك و رذيلت پست اخلاقي، به سراغ آموزه هاي قرآني رفته است.

دروغ، بيماري روان

دروغ به معناي سخن ناراست، خلاف حقيقت و سخن ناحق (فرهنگ فارسي، ج 2، ص 1516) معادل واژه عربي كذب است. هر چند كه دروغ و كذب را به سخن و گفتار نسبت مي دهند ولي بايد توجه داشت كه دروغ يك حالت رواني با خاستگاه باطني است كه ظهور و بروز آن در كلام و سخن بيشتر است، پس نمي توان دروغ را اختصاص به زبان و قول داد و آن را از بيماري هاي زبان دانست؛ چرا كه قلب بيمار و روان مريض، انسان را به دروغگويي در گفتار مي كشاند و باعث مي شود زبان به دروغ باز كند.

براين اساس دانشمندان علم اخلاق برخلاف فقيهان، دروغ را در شش قسم دسته بندي كرده و در بيان اقسام آن گفته اند: 1-دروغ در گفتار 2-دروغ در نيت 3-دروغ در عزم 4-دروغ در وفاي به عهد 5-دروغ در اعمال 6-دروغ در مقامات ديني. (اخلاق الهي، مجتبي تهراني، تهران، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1381، ج 4، ص 83)

بنابراين، دروغ تنها يك رفتار نادرست زباني نيست، بلكه حالت و صفتي دروني است كه بازتاب ها و نمادهاي گوناگوني در زندگي فرد مي يابد.

به سخن ديگر، هر چند كه فقيهان، ناظر به افعال مكلفين، تنها به صدور احكام پنج گانه مي پردازند و از وجوب و حرمت و استحباب و كراهت يا جواز امري سخن مي گويند و بر همين اساس، دروغ را به عنوان يك فعل زباني مكلف، حرام مي شمارند؛ ولي بايد توجه داشت كه از نظر آموزه هاي قرآني و اخلاقي، دروغ نوعي بيماري قلبي و رواني است. به همين دليل در روايات از صفت كذب سخن به ميان آمده، نه از فعل كذب كه بيانگر رفتار آدمي است. به عنوان نمونه اميرمؤمنان علي (ع) درباره دروغ مي فرمايد: لاشيمه اقبح من الكذب؛ هيچ خلق و خويي، بدتر از دروغ نيست. (غررالحكم ص 220)

در اين روايت حضرت از دروغ به عنوان يك صفت و خلق و خوي زشت و قبيح ياد مي كند به گونه اي كه صفتي زشت تر و پست تر از آن در ميان صفات آدمي نيست؛ چرا كه دروغ ريشه ايمان را مي كند و انسان را از انسانيت خود دور مي سازد. از اين رو آن حضرت(ع) در جايي ديگر مي فرمايد: الكذب مجانب للايمان؛ دروغ، ايمان را دور مي كند. (همان، ص 219) امام باقر(ع) نيز مي فرمايد: الكذب هو خراب الايمان؛ دروغ موجب نابودي ايمان مي شود. (اصول كافي، كليني، ج 2، ص 339، حديث 4)

در اسلام حتي از دروغ هاي زباني به صورت شوخي پرهيز داده شده است؛ زيرا عادي شدن دروغ به شكل شوخي مي تواند همانند هر رفتار ديگري قلب را تحت تاثير قرار دهد و روان آدمي را بيمار كند و صفت دروغ در روان و قلب ريشه دواند و خلق خوي و منش شخص شود. به سخن ديگر، از هر رفتار و عمل دروغ آميزي در قالب شوخي و مزاح مي بايست پرهيز كرد؛ زيرا كنش ها در منش هاي آدمي تاثير مي گذارند؛ چنان كه منش ها در كنش ها و واكنش ها بازتاب مي يابد. اين گونه رفتارها حتي اگر به قصد شوخي يا موردي يا مصلحت آميز باشد، گاه تداوم آن مي تواند آثار مخرب و زيانباري بر شخص به جاگذارد؛ زيرا رفتار و خلق وخوي در يكديگر تاثير متقابل دارد و مي تواند كنش هاي دروغ شخص بر منش مثبت او تاثير گذاشته و او را در يك فرآيندي گرفتار منش دروغ نمايد و صفت دروغ را در جان و دل او ريشه دار كند. از اين رو علماي اخلاق از هرگونه اقسام دروغ پرهيز مي دهند و از افراد مي خواهند جز صداقت و راستي رفتار ديگري نداشته باشند.

البته فقيهان با توجه به همين آثار مخرب و زيانبار دروغ در ايمان و انسانيت انسان، نه تنها دروغ زباني را حرام دانسته اند، بلكه اشكال ديگر از افعال دروغ آميز چون دروغ در نوشتار و يا دروغ با ايماء و اشاره را نيز حرام گفته اند. (اخلاق الهي، تهراني، ج 4، ص 83) اما دامنه تحريم آنان فراتر از فعل نرفته است؛ چرا كه فقيهان تنها ناظر به افعال آدمي، حكم و فتوا صادر مي كنند و به امور باطني توجهي ندارند. براي فقيهان صحت و سلامت فعل مهم است و در همين چارچوب مسئله را بررسي و حكم مناسب را صادر مي كنند.

به هر حال، دروغ در اصل صفتي از صفات نفس آدمي است كه در اشكال نامناسبي در زبان، نوشتار، نيت، اعمال و مانند آن به نمايش درمي آيد.

دروغ زباني، شيوه نادرست ارتباطي

بسياري از مردم گرفتار فعل دروغ هستند؛ هرچند كه ممكن است اين امر به شكل صفت و خلق و خوي ايشان درنيامده و ملكه و صفت باطن و روان ايشان نشده باشد. از آن جايي كه دروغ چه به شكل فعل و چه صفت يا ملكه در آدمي، بسيار زشت و نابهنجار و ناپسند است؛ اسلام با همه اشكال آن به شدت مخالفت مي كند و دروغ مصلحت آميز را جز در شرايط بسيار سخت به عنوان فعل موردي و استثنايي و نه عادي، تجويز نمي كند.

ازنظر اسلام دروغ زباني و گفتاري، يك روش نادرست ارتباطي است كه برخي آن را در پيش مي گيرند؛ درحالي كه اصولا نبايد از دروغ به عنوان يك روش ارتباطي استفاده كرد، زيرا دروغ، قبيح ترين، زشت ترين، پست ترين و بدترين شيوه ارتباطي است.

اين بيماري در آدمي زماني شكل مي گيرد كه شخص بخواهد با ديگري ارتباط برقرار كند. به سخن ديگر، صفت دروغ ، ارتباط تنگاتنگي با اجتماعي بودن بشر دارد. همين ويژگي اجتماعي و جامعه پذيري، آدمي را در شرايطي قرار مي دهد كه گرفتار فعل يا صفت يا ملكه دروغ مي شود. از اين رو، لازم است تا با هوشياري كامل مراقب بود كه خود يا كودكان گرفتار بيماري دروغ نشوند.

روان شناسان براين باورند كه فرآيند دروغ گويي ازسن 4 تا 5 سالگي آغاز مي شود، يعني همان زماني كه كودك، نسبت به استفاده از زبان و كاركردهاي آن، آگاهي پيدا مي كند.

در اين زمان، كودك درمي يابد كه فعل زباني دروغ مي تواند او را از مخمصه هايي برهاند كه با فعل نادرست خود پديد آورده است. او همچنين درمي يابد كه مي توان با دروغگويي به چيزهايي برسد كه دوست دارد. كودكان دروغ مي گويند تا در خيال خودشان از حريم خودشان محافظت كنند يا دوست داشتني و موجه به نظر برسند يا به منافع مادي يا اجتماعي بيشتري دست پيدا كنند و يا اينكه از مجازات فرار كنند.

البته در بيشتر مواقع، آنهايي كه از كودكان يا حتي بزرگترها دروغ مي شنوند، خودشان تا حدودي متوجه اند كه فرد مقابل دارد دروغ مي گويد و چه بسا كه دلشان هم براي او بسوزد كه چرا چنين براي رهايي از مشكل، خطا، گناه يا رسيدن به چيزي دارد دروغ مي گويد.

بايد توجه داشت كه برخورد نادرست بزرگترها در برابر دروغ هاي به ظاهر كوچك و بي خطر كودكان، خود مهمترين عامل در ايجاد صفت و ملكه دروغ مي باشد و با اين كار، كودكان را به سوي بيماري رواني دروغ سوق مي دهند. اگر شرايطي براي كودك فراهم شود كه براي رهايي يا رسيدن به چيزي دروغ بگويد و كودك در ذهن خود، كاركردهاي مثبتي براي آن بيابد، به او كمك كرده ايم تا در آينده دروغ هاي پرخطر و بيشتري بگويد و دروغ به عنوان يك صفت درجانش رخنه كند.

كساني كه به بيماري دروغ گرفتار مي شوند و روانشان به صفت دروغ خو مي گيرد و بدان عادت مي كند، به دروغگوهايي تبديل مي شوند كه حساب شده دروغ مي گويند و عمداً براي كسب منافع شخصي، دروغ مي گويند. آنان پس از مدتي اين كار را هم زياد و به صورت حرفه اي انجام مي دهند.

نتيجه طبيعي روند دروغ هاي كودكي بي خطر و موردي، آن است كه دروغ، صفت و خصلت شخصيت مي شود و در جامعه به عنوان شخصيت هاي ضداجتماعي حضور مي يابد. اين گروه معمولا زياد سر و كارشان به پليس، دادگاه و زندان مي افتد! چرا كه دروغ گويي معمولا با گذشت زمان، بدتر و بدتر مي شود؛ زيرا كه اصل بر اين است كه وقتي آدم يك دروغ مي گويد، بعدها ناچار مي شود كه براي رفع و رجوع آن دروغ، دروغ هاي بيشتري بگويد.

بنابراين شايد، دروغ را به عنوان يك شيوه ارتباطي به كودكان آموخت و يا اجازه داد كه از آن بهره گيرند؛ زيرا اين كنش ها در يك فرآيندي به منش ها و صفات و خلق و خوي شخص تبديل مي شود و شخص را از انسان متعادل خارج مي كند و شخصيت ضداجتماعي به او مي بخشد.

از نظر برخي روان شناسان، دروغگويي يك مهارت اشتباهي است كه به كودك آموزش داده مي شود. در حقيقت به جاي اين كه مهارت هاي درست ارتباطي را بياموزد، مهارت هاي اشتباه و نادرستي را مي آموزد و مي كوشد تا از اين طريق شرايط را به نحو موثري به نفع خود مديريت كند. از نظر اين گروه از روان شناسان دروغ گويي در برخي افراد ريشه در تنبلي ذهني دارد و شخص به جاي آنكه با مهارت بياموزد چگونه مي تواند با صداقت ارتباط با ديگري را مديريت كند، با تنبلي ذهن، ساده ترين و كوتاه ترين راه را انتخاب مي كند و اين گونه دروغ را ابزاري براي محافظت از خود يا كسب منفعت قرار مي دهد.

به هرحال، شكي نيست كه دروغ تنها يك فعل حرام و رفتار نادرست زباني و يا گفتاري و نوشتاري نيست، بلكه يك بيماري خطرناك روحي و رواني و يك صفت و ملكه زشت اخلاقي است كه مي بايست درمان شود؛ زيرا آثار بسيار زيانباري را متوجه شخص و جامعه مي كند و اين گونه افراد داراي شخصيت هاي ضداجتماعي هستند و در جامعه ضررهاي بسياري را بار مي آورند.

زمينه ها و ريشه هاي دروغگويي

با آنكه همه انسان ها دروغ را ناپسند و زشت مي دانند و دروغگو را به يك معنا دشمن خدا مي شمارند و در همه جوامع بشري افراد دروغگو را بد مي دانند (غافر، آيه 28) با اين همه بسياري از مردم گرفتار فعل يا صفت دروغ هستند.

سؤال اين است كه چرا با همه زشتي و بدي دروغ و دروغگويي، انسان ها به آن رو مي آورند و به شكلي گرفتار آن هستند؟

خداوند در آياتي چند به اين پرسش پاسخ داده است. از نظر قرآن، ريشه اين فعل و يا صفت زشت دروغ و دروغگويي را مي بايست در صفات ديگر انساني جست وجو كرد.

خداوند به دو عامل و بستر اصلي براي دروغ گويي توجه مي دهد كه يكي دروني و آن ديگري بيروني است. از نظر قرآن عامل بيروني همان شيطان است. زيرا اين دشمن سوگند خورده به سبب ويژگي انحصاري ديدن و ديده نشدن و قابليت وسوسه از طريق الهامات در نفس و روان آدمي، مي تواند آدمي را به سمت دروغ بكشاند. از اين رو در آيات 221 و 222 سوره شعراء از الهامات شياطين سخن به ميان مي آورد كه آدمي را به سوي دروغ مي برد.

البته بايد توجه داشت كه تاثيرات شياطين در نفس و روان آدمي، نيازمند بستر دروني در شخص آدمي است. به اين معنا كه ابليس و شياطين زماني مي توانند از اين الهامات خويش سود برند و برنفس و روان آدمي مسلط شوند كه شخص از بستر مناسبي براي همراهي برخوردار باشد. ولذا برخي از بندگان خداوند هرگز تحت تاثير الهامات شياطين و وسوسه هاي آنان قرار نمي گيرند. (حجر، آيات 39 و 40؛ يوسف، آيه 24) مهمترين، عوامل بسترساز تحقق فعل يا صفت دروغ و يا تاثيرپذيري از الهامات شياطين و وسوسه هاي ايشان را مي بايست در دو چيز گناه و حسادت جست وجو كرد. ازنظر قرآن حسادت يكي از عوامل بسترسازي است كه آدمي را به دروغ مبتلا مي كند. از اين رو به آدمي هشدار مي دهد كه از حسادت پرهيز كند؛ چرا كه حسادت موجب مي شود تا گرفتار فعل يا صفت دروغ شود. (يوسف، آيات 11 و 19)

ديگر بسترساز بيماري رواني دروغ گناهاني است كه شخص مرتكب مي شود. افرادي گرفتار دروغ گويي مي شوند كه گناه را پيشه خود ساخته اند. خداوند در آيات 6 و 7 سوره جاثيه، در تعليل گرفتاري شخص به صفت افك و دروغ، به گناه پيشگي آنان توجه مي دهد. درحقيقت علت خلق و خوي دروغ را گناه پيشگي شخص مي داند.

مي دانيم افرادي كه گرفتار گناه هستند كساني اند كه از ايمان كامل برخوردار نيستند و همين بي ايماني،آنان را به سوي گناهكاري مي كشاند و صفت دروغ را در ايشان پديدار مي سازد. (نحل، آيه 105)

روان شناسان نيز وقتي به ريشه هاي ايجادي صفت دروغگويي در شخص مي پردازند، به اموري توجه مي دهند كه خود گواه بي ايماني و گناه پيشگي شخص است. وقتي از اشخاص دروغگو پرسيده مي شود كه چرا به دروغگويي رو آورده است درپاسخ مي گويد: 1- مي خواهيم كسي را تخريب يا روحيه اش را تضعيف كنيم؛ 2- مي خواهيم احترام و تحسين ديگران را جلب كنيم؛ 3- دوست داريم به قدرت بيشتري برسيم؛ 4- نمي خواهيم با حقيقت تلخي درباره خودمان مواجه شويم؛ 5- دوست نداريم به اشتباهات اعتراف كنيم؛ 6- مي خواهيم فعلا روي قضيه اي را بپوشانيم، به اين اميد كه شايد بعدا اوضاع،بهتر شود.

همه اين گونه رفتارها بيانگر نوعي گناه و خطايي است كه شخص مي كند و مي خواهد آن را بپوشاند. اين گونه است كه دريك فرآيند، صفت دروغ را به عنوان عامل رهايي و يا محافظت يا رسيدن مي داند و آن را خلق و خوي خويش قرارمي دهد. حتي كساني كه درپاسخ به اين پرسش مي گويند: مي خواهيم از درگيري پرهيز كنيم؛ يا نمي خواهيم باعث خشم يا صدمه كسي بشويم؛ نمي خواهيم احساسات كسي را جريحه دار كنيم، به نوعي مي خواهند خود را توجيه كنند و يا از امر به معروف و نهي از منكري بگريزند؛ زيرا اگر كسي كار خطا و گناهي مرتكب شده يا هنجار و معروفي را ترك كرده مي بايست به او هشدار داد و اصل امر به معروف و نهي از منكر را اجرا كرد. پس هرگونه پرهيز از درگيري يا گريز از خشم يا جريحه دار كردن به اين قصد باشد، خود مصداق گناه است؛ زيرا امر به معروف و نهي از منكر واجب ديني و ترك آن گناه است.

حالت ديگر اين است كه شخص با اين پاسخ مي خواهد خطاي خود را بپوشاند و گناه خود را توجيه كند؛ به اين معنا كه گناهي مرتكب شده و با دروغ مي خواهد از آن بگريزد و يا آنكه از خطري كه به خاطر گناه متوجه او شده رهايي يابد و صدمه نبيند.

به هرحال، كمتر مي توان براي رفتارهاي دروغ آميز خود و يا ديگري محملي درست يافت و برآن بار كرد. با اين همه انسان ها مي كوشند تا به شكلي از دروغ به عنوان يك روش ارتباطي براي محافظت از چيزي يا رسيدن به چيزي استفاده كنند. بنابراين بايد توجه داشت دروغ حتي به مزاح و شوخي يا از باب مصلحت مي تواند آثار مخربي را در منش و صفات باطني بگذارد و آدمي را به بيماري و رذيلت پست اخلاقي دروغ مبتلا كند.

دروغ مصلحتي يا منفعتي

اسلام به عنوان يك دين جامع هيچگاه بن بست ندارد و لذا در هر قانوني كه وضع مي كند و حكمي صادر مي نمايد، مواردي را نيز به عنوان استثناء بيان مي كند تا شخص و جامعه در مواقع اضطراري دچار تنگنا و بن بست نشوند.

درخصوص دروغ نيز اسلام مواردي را به عنوان استثناء تجويز كرده كه فرد در مواقع خطر و يا بسيار حساس و بحراني و كاملا ضروري مي تواند به دروغ متوسل شود.

مسلما موارد استثناء چند مورد بيش نيست كه آن هم براي شرايط بسياري اضطراري تجويز شده اما عده اي با سوءاستفاده از اين استثناءها به خود اجازه مي دهند كه در مواقعي كه منافعشان به خطر مي افتد به دروغ متوسل شوند و اسم آن را دروغ مصلحتي بگذارند كه در واقع چنين دروغي منفعتي است تا مصلحتي مكرر ديده شده كه فردي براي نجات خود از مخمصه شخصي و يا جلب منفعتي، دروغ به زبان آورده و آن را به عنوان دروغ مصلحت آميز توجيه كرده است.

بايد توجه داشت كه موارد استثناء در تجويز دروغ، مواردي بسيار حياتي و نادر است كه بايد آنها را در كتابهاي اخلاقي و فقهي بررسي و مطالعه كرد و غير از آن موارد هرگونه دروغ گفتن، به عنوان يك فعل حرام محسوب مي شود و گوينده آن مستحق مجازات سخت خداوند خواهد شد. بسياري از دروغهاي مصلحتي كه افراد به خيال خود بر زبان جاري مي كنند در واقع دروغ منفعتي است كه بخاطر به خطر افتادن منافعشان مرتكب آن مي شوند و لذا بايد از آنها بشدت پرهيز كنند و خود را با اينگونه عناوين، فريب ندهند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا