اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

حسنات و تفضلات در گرو استغفار

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از اسرار الهی که در قالب حکمت های محکم الهی در قرآن مطرح شده، جایگاه استغفار و توبه در تغییر سرنوشت انسان و تبدیل نقمت به نعمت، بهره مندی از مادی و دنیوی و تفضلات عام و خاص الهی و رهایی از آثار و پیامدهای منفی خواسته و ناخواسته اعمال انسانی است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، جلوه های تجلّیات اسمای اکرامی و جمالی را می بایست در دو امر اساسی «استغفار و توبه» یافت، به گونه ای که قرآن از آنها به عنوان «اسرار» هستی تعبیر می کند که در اختیار بشر قرار گرفته تا از همه فشارهای درونی و بیرونی رهایی یابد و وضعیت منفی خویش را نه تنها اصلاح کند، بلکه حتی فضلیتی را بر فضلیتی دیگر بیافزاید.

هستی نورالله و اسم الله

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مقام احدیت و یکتایی که باطن مطلق، مقامی بدون «اسم» است که اگر مقام واحدیت و یگانگی نبود، هیچ کسی در هستی از آن آگاه نمی شد؛ اما مقام واحدیت و یگانگی موجب شد تا آن باطن مطلق، ظهور مطلق بیابد و دارای اسم شود. از همین روست که خدا می فرماید: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ؛ بگو «هو» همان الله در مقام احدیت است.(توحید، آیه 1)

از نظر قرآن، «الله» اسم جامع همه اسمای الهی و اسم اعظم است که همه اسماء الله را در خود دارد؛ وقتی «هو» ظهور اسمی یافت، «الله» شد. همین الله، عین هستی است؛ زیرا هستی چیزی جز «نورالله» نیست؛ چنان که خدا می فرماید: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ؛ الله نور آسمانها و زمین است.(نور، آیه 35) پس در هستی حقیقتی جز نورالله ظهور نیافته و اسم دار نشده است. البته نور الله در مراتب عالی یا سافل یکسان جلوه نمی کند؛ بلکه به ظهور نور الله در هر چیزی بر اساس مقدرات و اندازه ای است که براساس مشیت حکیمانه الهی برای آن چیز مطرح شده است: وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا؛ و هر چیزی را آفرید. پس تقدیری برایش مقدر کرد.(فرقان، آیه 2) البته این تقدیر هم در اندازه ظرفیت ظهوری و هم در هدفی است که برایش مقدر شده است. از همین روست که پست ترین چیزهای هستی، نورالله را دارند؛ زیرا شرور امر عدمی هستند و این گونه نیست. پس همان طوری که در هستی تنها خدایی است که نور و حق و خیر مطلق است و خدای شرور وجود ندارد؛ بلکه وقتی از شرور سخن به میان می آید به معنای عدم بهره مندی از نور کامل وتمام از سوی چیزی است؛ در حقیقت شرور چیزی جز «نقص» نیست که در برابر «تمام» قرار می گیرد.(توبه، آیه 4)

البته از نظر قرَآن، هر چیزی وقتی «نورالله» است، همه اسماء الله را در باطن خود دارا است، پس «عیب» ندارد، بلکه موجودی دارای کمال است؛ هر چند که به سبب عدم ظرفیت در مراتب تنزلی، از تمامیت آن اسماء الله بهره مند نشده است.

به هر حال، از نظر قرآن، همه هستی همان نور الله است؛ چنان که همه هستی عین اسم الله است؛ زیرا همان طوری که اسم برای ذات نشانه حقیقی است نه اعتباری، هم چنین هستی به یک معنا همان «مسمی» برای اسم است. از همین رو، می بایست که همه هستی چیزی جز نورالله و اسم الله نیست و هیچ گونه تفکیکی میان هستی به عنوان نورالله و اسم الله، با الله نیست. البته تصور این امر یعنی عین بودن نورالله و اسم الله با هستی شاید نسبت به مقام واحدیت سخت باشد، اما نسبت به احدیت هرگز سخت نخواهد بود؛ زیرا خدا می فرماید: هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ؛ هو همان اول و آخر و ظاهر و باطن است.(حدید، آیه 3) این بدان معناست که همه هستی چیزی جز «هو» نیست و تفکیک میان خالق و مخلوق یک تفکیک ذهنی وعقلی است نه تفکیک بر اساس واقع خارجی؛ این بدان معناست که همان طوری که هر چیزی همه اسماء را دارد، در برخی یکی ظهور بیش تر و در یکی ظهور کم تر، یا در یکی ظاهر و در یکی باطن، یا در یکی اول و در یکی آخر است. در عین این که همان ظاهر باطن و همان باطن ظاهر و نیز همان اول همان آخر و همان آخر همان اول است؛ زیرا وقتی «صمد» بودن چنین اقتضایی را دارد.(توحید، آیه 2) این بدان معنا خواهد بود که «معیت» خدا نسبت به همه هستی «معیت قیومی»(حدید، آیه 4) است که جز خدای برای چیزی ظهوری نیست؛ زیرا اگر ظهوری برای دیگری باشد، این شرک در آن مرتبه خواهد بود، در حالی توحید مطلق ومحض است و در هیچ مرتبه و ظهوری شرک را نمی پذیرد؛ چه در مرتبه ذات احدیت یا واحدیت یا ظهور اسمی.

اراده انتخابی انسان در مظهریت

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان و جن دو مظهر از مظاهر «اسم الله» و دو تجلّی از تجلّیات «نور الله» هستند که در مشیت حکمیانه الهی چنین رقم خورده که از نظر مظهریت و تجلّی در مرتبه عالی قرارگیرند به طوری که بتوانند به اراده اختیاری و آزاد خویش، مظهر تجلّیات اسم الله و نورالله در تمامیت آن باشند؛ البته با این فرق که انسان ظرفیت بیشتر و جن ظرفیت به نسبت کم تری داشته باشد، مانند عدد صد و نود و نه در کیفیت نه در کمیت؛ زیرا چنان که گفته شد، این دو مخلوق یا مظهر یا آیه یا اسم یا هر عنوان دیگر(عباراتنا شتی و حسنک الواحد) در ظهور و تجلّی همان «الله» را به نمایش می گذارد با فرق که در مظهریت وتجلّی در سطح کیفیت دارند؛ زیرا مظهر و تجلّی مقدر شده انسان قوی تر و شدیدتر از جن است؛ و انسان از همین جایگاه می تواند در مقام «خلیفه الله» قرارگیرد.(بقره، آیات 30 و 31)

براساس آموزه های وحیانی قرآن، انسان می تواند با افکار و اعمالی، فطرت الهی و مقدّر را تغییر دهد، هر که نمی تواند به عنوان سنت الهی درتکوین، آن را تبدیل یا تحویل دهد؛ زیرا چنین چیزی شدنی نیست. ازهمین روست که انسان با فجور، نفس فطری و الهام شده را «دسیسه» و دفن می کند و فتیله نورانیت را پایین می کشد که دیده نمی شود.(شمس، آیات 7 تا 10)

پس از نظر قرآن تغییر در نفس انسانی شدنی است.(رعد، آیه 11؛ انفال، آیه 53) این تغییرات که به تبعیت از هواهای نفسانی و وسوسه های ابلیسی رخ می دهد، می تواند انسان خلیفه الله را از درجه فراتر از فرشتگان که بر او سجده می برند(بقره، آیات 30 تا 34) در دایره تنزلات به سطح و درجه «حیوان»، «نبات» و «جماد» پایین کشد.(اعراف، آیه 179؛ جن، آیه 15؛ انبیاء، آیه 98)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر انسانی در طول زندگی دنیوی خویش در پایین ترین زمین های هفتگانه هستی، در شرایط شقاوتی قرار دارد(طه، آیات 117 تا 119) که احتمال سقوط در مظهریت برای او بسیار است؛ زیرا وسوسه های دشمن ابلیسی(اعراف، آیه 27؛ نساء، آیه 119) و هواهای نفسانی(جاثیه، آیه 23) خدا و الهامات فطری الهی و وحیانی را از او می گیرد و به جای آن دیگران را به عنوان خدا و مقصد و مقصود قرار می دهد تا جایی که جنیان و فرشتگان یا بتان و ستارگان یا حیوانات و نباتات و دیگران را معبود و مقصود خود قرار می دهد که در حقیقت همان رهایی از شریعت و فجور و دریدگی برای صیانت از هواهای نفسانی خودش است؛ به سخن دیگر، خدای غیر از خدا چیزی جز همان پرسش هواهای نفسانی نیست.(همان)

خدا در قرآن به انسان هشدار می دهد که اگر چه مقام احدیت به سبب فقدان اسم و رسم دور از دسترس معرفت انسانی است؛ اما مقام واحدیت در دسترس انسان است؛ زیرا خود انسان عین آن مقام است که شایسته خلافت را به او می بخشد؛ اما انسان به جای آن که از هدایت فطری تکوینی و الهامی(طه، آیه 50) بهره گیرد، آن را دفن و دسیسه می کند و دنبال هواهای نفسانی می رود(جاثیه، آیه 23) و توانایی شناختی و ادراکی و گرایشی حق طلبانه خود را از دست می دهد و همه ابزارها و منابع را مهر و مهموم می کند.(جاثیه، آیه 23؛ بقره، آیه 7؛ اعراف، آیه 179)

از نظر قرآن، هر چه انسان برخلاف فطرت حرکت کند، به همان میزان گرفتار جهل عقلی و علمی می شود و دنبال ظنون می رود. این گونه است که معرفت خدا را از دست می دهد؛ زیرا نفس زمانی معرفت الله را می یابد که به خودش معرفت یابد؛ و نفسی که گرفتار تغییرشده به همان میزان تغییرات، خودش برخودش نهان می شود. این گونه است که خدایی که به عنوان معبود مورد پرستش قرار می گیرد، تغییر می کند تا جایی که خدا تنها در جایگاه خالقیت می ماند(عنبکوت، آیه 61) و ربوبیت به دیگران از جمله هواهای نفسانی سپرده می شود.

به سخن دیگر، بسیاری از انسان همانند مورچه و هدهد به قضاوت درباره خدا ونسبت خالق و مخلوق می پردازند. امام صادق(ع) می فرماید: کلّما میّزتموه بأوهامکم فی أدقّ معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود إلیکم، و لعلّ النمل الصغار تتوهّم أنّ للّه سبحانه زبانتین‏، فانّ ذلک کمالها، و تتوهّم أنّ عدمهما نقصان لمن لا یتّصف بهما، و کذا حال العقلاء فیما یصفون اللَّه سبحانه و تعالی به؛ هرچیزی که شما با اوهام خودتان در دقیق ترین معانی برای خدا تمیز داده و توصیف کرده اید، آن مخلوق و مصنوع شده بوده و به شما برگردانیده می شود؛ زیرا خدا حقیقی نیست؛ چرا که شاید مورچه خرد نیز توهم کند که برای خدا سبحان دو شاخک است؛ زیرا آن ها برای مورچه کمال است و گمان کند که فقدان دو شاخک نقصان برای کسی است که آن دو شاخک را نداشته باشد؛ هم چنین است حال عقلا که خدای سبحان را با عقل خویش توصیف می کنند.( منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة ، خوئی، ج‏۱۷، ص، ۲۶۴)

پس مورچه به سبب ارزش مطلق شاخک ها در شناخت امور و تاثیر مستقیم بر زندگی اش، گمان می کند خدا شاخک دارد و کسی چون حضرت سلیمان(ع) به دلیل فقدان شاخک ها، آدم بی شعوری است که به دلیل نداشتن شاخک ها احساسی ندارد؛ زیرا از نظر مورچه شعور در گرو داشتن شاخک ها است.(نمل، آیه 18) شگفت این که هدهد به دلیل داشتن توانایی در کشف آب و غذا در زیرزمین ، خود را خبیر می داند و حضرت سلیمان نبی(ع) به سبب عدم داشتن آن ابزارها، فاقد احاطه علمی و انسانی بی خبر می داند.(نمل، آیه 22)

از نظر قرآن، انسان ها نسبت به خدا چنین دیدگاهی پیدا می کنند؛ زیرا وقتی فطرت خویش را دفن و دسیسه یا مطبوع و مختوم کرده اند، دیگر نمی توانند شناخت کاملی از خدا داشته باشند و راه معرفت از درون و بیرون را بسته اند و نمی توانند «انه الحق» را بشناسند؛ در حالی که اگر به انفس و آفاق بر اساس هدایت فطری و تشریعی نظر می کردند، «انه الحق» را در مرتبه «احدیت» نیز به طور کلی می شناختند که او حق مطلق است.(فصلت، آیه 53)

استغفار و توبه از اسرار الهی

از نظر قرآن، انسانی که در حال سقوط است، همانند انسان در حال هبوط می تواند به اسرار الهی چنگ زند و خود را از هبوط و سقوط نجات دهد؛ زیرا از نظر قرآن، خدا براساس «رحمانیت» خلق کرده که از اسمای اکرامی است.(هود، آیه 119) این بدان معناست که توسل و تمسک به اشکال گوناگون از جمله شفاعت و دعا می تواند انسان را به اسمای اکرامی وصل کند و او را از هبوط و سقوط حفظ کرده و به سمت تعالی بالا بکشد؛ زیرا اسمایی اکرامی چون «غفار و غفور» و «تواب» هماره دستگیر انسان است.

از نظر قرآن، یکی از اسرار الهی که از طریق وحی به انسان رسیده است، راز استغفار و توبه است؛ زیرا اگر وحی تشریعی نبود انسان نمی دانست که هنگامه سقوط به چه چیزی می تواند تسمک جوید و خود را از سقوط نجات داده و به سر منزل بازگردد و به راه تعالی خویش ادامه دهد؛ اما خدا به انسان منت گذاشت و این «سرّ» الهی را آشکار کرد؛ خدا در قرآن می فرماید: ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا ؛ فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا ؛ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا؛ وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا؛ باز من به آنان اعلان نمودم و در اسرار پوشيده ای را نيز به ايشان در رازگونه گفتم؛ و گفتم:  از پروردگارتان استغفار و آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است تا بر شما از آسمان باران پى در پى فرستد و شما را به اموال و پسران يارى كند و برايتان باغها قرار دهد و نهرها براى شما پديد آورد.(نوح، آیات 9 تا 12)

آن اسراری که حضرت نوح(ع) بیان کرد همان این که خدا غفار است و انسان با استغفار می تواند از عنایات الهی برخوردار شود و حسنات مادی و دنیوی به استغفار کننده برسد.

از نظر قرآن، وقتی حضرت آدم(ع) در بهشت به وسوسه شیطانی، از میوه ممنوع خورد و ناچار به هبوط شد؛ زیرا دیگر با وضعیت جدید عریانی نمی توانست در زمین عالی بماند و می بایست به زمین دانی از هفتمین زمین می آمد، آن چه او را از سقوط نجات داد، توبه بوده است که به عنوان یک سرّ الله مستقیم از خدا تلقی کرد: فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ؛ سپس آدم از پروردگارش كلماتى را دريافت نمود و به سوی او بازگشت و توبه اش را پذیرفت. آرى اوست كه توبه‏ پذير مهربان است.(بقره، آیه ۳۷)

البته باید توجه داشت که توبه انسان محفوف به دو توبه از سوی خدا است؛ زیرا نخست خدا به سوی انسان توبه می کند و باز می گردد و به عنایت و فضل الهی انسان به سوی خدا توبه می کند و سپس خدا دوباره توبه می کند و توبه شخص را می پذیرد: وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ؛ به گمان و ظن مثبت دانستند كه پناهى از خدا جز به سوى او نيست. پس خدا به آنان توفيق توبه داد تا توبه كنند؛ بى ترديد خدا همان توبه‏ پذير مهربان است.(توبه، آیه ۱۱۸)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، یکی از حکمت های محکم الهی که در قرآن از مقام «لدن» به تفصیل از آن سخن به میان آمده، افزون بر لزوم بندگی خدا، امر استغفار و توبه است؛ خدا می فرماید: الر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ؛  وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ؛ الف لام راء كتابى است كه آيات آن استحكام يافته سپس از جانب حكيمى آگاه به روشنى بيان شده است كه جز خدا را نپرستيد به راستى من از جانب او براى شما هشداردهنده و بشارتگرم؛ و اينكه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد؛ سپس به درگاه او توبه كنيد تا اينكه شما را با بهره‏ مندى نيكويى تا زمانى معين بهره‏ مند سازد و به هر صاحب فضل و شايسته فضلش را از كرم خود عطا كند؛ و اگر رويگردان شويد من از عذاب روزى بزرگ بر شما بيمناكم.(هود، آیات ۱ تا ۳)

در این آیات چند حکمت در ساحات حکمت علمی و عملی بیان شده است. حکمت های الهی که خیر کثیر است(بقره، آیه 269) در همه سوره بیان شده است؛ اما در برخی از سوره مجموعه ای از آنها بیان شده که شامل سوره های لقمان و اسراء است.

از نظر قرآن، یکی از مهم ترین حکمت های الهی که در قرآن بیان شده توحید در عبادت و عدم شرک است؛ زیرا از نظر قرآن، مهم ترین حکمت نظری که در ساحت حکمت عملی نیز تاثیردارد، توحید مطلق و ترک هر گونه شرک است که به عنوان ظلم عظیم دانسته شده است.(لقمان، آیه 13)

اما حکمت بسیار مهم دیگر که تفصیل آن از مقام « لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ» به ما رسیده، همین اسرار استغفار و توبه و آثار آن است. در این آیات سوره هود، بیان می شود که حسنات دنیوی زمانی به انسان می رسد که از استغفار و توبه بهره مند شوند و در قول و فعل به این برسند که «استغفر الله ربی و اتوب الیه.» این گونه است که همه برکات از زمین و آسمان در اختیار انسان قرار می گیرد.(نوح، آیات 9 تا 12)

البته غیر حسنات دنیوی، انسان با استغفار و توبه از فضل الهی بهره مند می شود که فراتر از قسمت و رزقی که برای هر آفریده ای است. درحقیقت اگر انسان فضلیتی دارد و بخواهد فضلیتی دیگر کسب کند، می تواند به استغفار و توبه تمسک جوید. این فضلیت ها می تواند فضلیت هایی چون نبوت غیر تشریعی، مقامات مخلَصین و مقرَّبین و متطهرین و مانند آنها باشد؛ زیرا استغفار و توبه همانطوری که مشکلات و پیامدهای عملی را دفع و رفع می کنند، هم چنین محبت الهی وتفضلات او را به سوی انسان جذب و جلب می کنند.

در آیات قرآنی برای استغفار سه کاربرد اساسی بیان شده است که عبارتند از: دفع و رفع و جلب.

۱-دفع، به معنای جلوگیری و پیش گیری است. کسی که احتمال می دهد با گناه و خطا و اشتباهی ممکن است تبعات و آثار آن دامن گیر و وبال گردن او شود می تواند با استغفار، خود را از آثار و پیامدهای آن درامان نگه دارد و در حقیقت گرفتاری و عذاب و بدبختی را از خود دفع کند. این همان نقش پیشگیری و واکسینه کردن است که برای استغفار گفته اند.

۲-رفع، آن است که گرفتاری و بلا و عذاب نازل شده و انسان می کوشد تا خود را به هر شکلی از آن برهاند. به سخن دیگر، گناه و خطا و اشتباهی صورت گرفته و این امور موجب شده که بلایایی نازل شود و حالا او مانده که با این آثار گناه و خطا چه کند و چگونه از استمرار آن جلوگیری نماید و آن را از سر خود بردارد؟ در این جا نیز خداوند از انسان می خواهد که به خدا پناه برده و با استغفار خویش، در پوشش کامل اسم غفور در آید و از شر استمرار آثار گناه و عذاب در امان ماند.

۳-جلب، به معنای این است که انسان نعمت و برکتی را می خواهد داشته باشد که در حال حاضر از آن محروم است. حالا می خواهد به شکلی، محبت الهی را به سوی خود جلب کند تا خداوند به اسم رحمان و رحیم بر او ظهور یابد و از در پوشش کرامت و رحمت خویش بر او وارد شود. در این جا نیز نقش استغفار برای جلب این نعمت ضروری است؛ زیرا انسان ناخواسته و به خطا و اشتباه، عملی را انجام می دهد که هر چند از نظر تکلیفی، گناهی نکرده ولی از نظر تکوینی، آن خطا و اشتباه گرفتاری ها و تبعاتی را به همراه می آورد. این مانند آن است که آدم ناخواسته داروی خواب آور بخورد ولی این جهل و خطا و اشتباه موجب نمی شود تا داروی خواب آور تاثیر نگذارد و شخص را به خواب نبرد؟ بلکه او را به خواب خواهد برد.

در زندگی نیز انسان ناخواسته خطاها و حتی گناهانی را مرتکب می شود که در عالم تکوین تاثیر وضعی می گذارد و از آن جایی که این آثار می تواند مخرب باشد، باید با پناه بردن به اسم غفار و غفور، خود را در پوشش امنیت خداوندی قرار دهد تا آثار را دفع و یا رفع نماید و او را به مسیر کمالی سوق دهد. این گونه است که خود موجب جلب نعمت و برکتی می شود که ناخواسته به عنوان تبعات و آثار طبیعی عملی ضد آن را به سوی خود جلب کرده و خود را گرفتار فقدان نعمت و یا برکتی نموده بود. در آیات قرآنی برای سه گانه دفع و رفع و جلب، از کسب فضلیت گرفته تا افزایش قدرت و یا دست یابی به فرزند و یا نعمت های دیگر استغفار و توبه به عنوان یک راهکار کامل مطرح شده است که از جمله این آیات می توان به آیات ۱۰ تا ۱۲ سوره نوح ، آیات 1 تا 3 سوره هود، آیات 1 و 2 سوره فتح اشاره کرد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا