اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیسیاسیمعارف قرآنی

جنگ مغز و قلب از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

می گویند جنگ های آخر الزمانی، جنگ های شناختی است که با اسلحه مغز و قلب انجام می گیرد و هر یک از دو طرف متخاصم تلاش می کند تا ذهن و قلب طرف دیگر را مهار و مدیریت کند و به تسخیر و استخدام خود در آورد. بنابراین، جنگ های نرم جایگزین جنگ های سختی می شود که به حذف فرد طرف مقابل می انجامید؛ زیرا در جنگ نرم شناختی، اگر حذفی باشد ناظر به شخص و شخصیت است تا شخصی و شخصیت دیگری جایگزین شود و نوعی «مسخ» انجام گیرد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، بدترین و سخت ترین و خطرناک ترین جنگ ها همان جنگ هایی است که به جای حذف افراد، بر حذف اشخاص و شخصیت ها تکیه می کند و اشخاص و شخصیت های جبهه مقابل مسخ می شوند تا جایی که اشخاص در نظام فکری طرف مقابل که فرادولت ها است، ادغام می شود. این گونه است که ذهن و قلب مسخ شده، همان کاری را انجام می دهد که مسخ کننده خواهان آن بوده است.

البته به نظر می رسد که از نظر قرآن، خطرناک تر از مسخ مغزها و تاثیرگذاری بر اذهان، مسخ قلب ها و تاثیرگذاری بر ادراکات و عواطف و گرایش ها خطرناک ترین ها است؛ زیرا مغزها و اذهان بیش تر به جنبه های مادی و فعل و انفعال دنیوی توجه دارد؛ در حالی که قلوب و فؤاد همه هستی انسان را تحت تاثیر قرار می دهد و دنیا و آخرت انسانی را دگرگون می کند؛ بنابراین، سلطه بر قلوب خطرناک تر از سلطه بر مغزها است.

فرق میان مغز و قلب مادی با قلب و نفس غیر مادی

واژه مغز که در عربی از آن به «مُخّ» و به شکل جمع آن «مِخَاخ و مِخَخَة» یاد می شود، هر چند که به معنای نرمی و فروهشتگی یا مغز استخوان یا همان ماده نرم و خاکستری رنگی است که در کاسه سر یا میان استخوان است ، ولی مقصود از آن در این جا همان چیزی که است که امروزه آن را مربوط به فکر و عقل می دانند.

البته هنوز انسان به طور دقیق نمی داند که چگونه فکر می کند؟ چنان که نمی داند ارتباط میان مغز و ذهن چگونه است؟ تلاش هایی شده است که بگویند، مغز به عنوان یکی از حسّاس‌ترین و پیچیده‌ترین اعضای بدن، نه تنها با مساله ذهن ارتباط دارد، بلکه بر آن هستند تا اثبات کنند که عواطف و احساسات انسانی نیز به همان ماده نرم و خاکستری مغز مرتبط است. بر این اساس، حقیقت انسانی چیزی جز همان ماده نرم و خاکستری نیست که در کله سر جا دارد، به طوری که اگر بخشی از مغز حذف شود، عواطف و احساسات حذف می شود، و اگر بخشی دیگر حذف شود، ادراکات و ذهن و فکر حذف می شود. بنابراین، وقتی ما از «روان» سخن می گوییم، چیزی جز فعالیت های مغز نیست. بنابراین، نفس و روان غیر مادی وجود ندارد تا آن را به «روح» نسبت بدهیم. بر این اساس دیگر، روح یا جان یا نفس یا روانی جدا از مغز نداریم. این بدان معناست که همه انسان چیزی جز همین مغز نیست که وقتی از کار افتاد انسان می میرد و تمام می شود.

از نظر فلسفی نیز آنچه که مغز را متمایز از بقیه اندام‌ها می‌کند، ایجاد ارتباط فیزیکی بین بدن و ذهن است. امروزه دانسته‌های دقیقی در مورد کار هر یک از سلول‌های مغز وجود دارد، اما با همه پژوهش های میدانی – تجربی، درک همکاری همزمان و روش عمل میلیون‌ها سلول مغزی با هم هنوز نیاز به پژوهش دارد. این بدان معناست که هنوز انسان هیچ درکی از مغز و کارکردهای آنان ندارد و نمی تواند به ضرس قاطع بگوید که از نظر علمی چنین است یا چنان است.

اما قلب در لغت به معنای دگرگونی است. علت نام گذاری عضو عضلانی و صنوبری بدن به قلب، فعالیتی است که انجام می دهد؛ زیرا قلب مسئولیت دگرگونی خون و تبدیل خون کثیف به خون تمیز را به عهده دارد. در فارسی سره به آن «دِل» می گویند.

قلب از لحاظ علمی اندامی است که در مرکز قفسهٔ سینه و صدر انسان قرار دارد. قلب نوعی عضو عضلانی، تو خالی و مخروطی شکل در انسان‌ها و دیگر حیوانات است که خون را از طریق رگ خونی در دستگاه گردش خون به گردش درمی‌آورد.

باید توجه داشت که در فرهنگ قرآنی و فلسفه اسلامی وقتی از قلب سخن به میان می آید، همین عضو صنوبری نیست، بلکه مرتبه ای از مراتب نفس انسانی است. بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، نفس همان روح دمیده شده در کالبد انسانی است(حجر،آیه 29؛ سجده، آیه 9؛ شمس، آیه 7)؛ یعنی وقتی روح مجرد در کالبدی قرار گیرد نفس نامیده می شود؛ زیرا در این حالت دیگر «مجرد محض» نیست، بلکه در کارهایش نیاز به بدن و کالبد نیاز دارد. البته کالبدهایی که برای نفس انسانی است، محدود به کالبد جسمانی مادی دنیوی نیست، بلکه نفس می تواند در  کالبدهایی دیگری باشد که مهم ترین ها آنها کالبد مثالی برزخی و کالبد جسمانی اخروی است. بنابراین، می توان از باب تشبیه و تمثیل گفت کالبدهایی گوناگون برای نفس همانند بدن هایی است که پروانه در حالت کرمی و پیله و پروانه است. حالت کرمی همین حالت بدن دنیوی، حالت پیله همان بدن مثالی برزخی و حالت پروانه ای همان بدن اخروی اوست. از همین روست که در آیات قرآن از اطوار گوناگون (نوح، آیه 14) ، تبدیل الامثال در نشئات متعدد(واقعه، آیه 61) برای انسان سخن به میان آمده است که یکی از این «نشئات» همین دنیا به عنوان «النَّشْأَةَ الْأُولَى» است.(واقعه، آیه 62)

از نظر قرآن، قلب یکی از مراتب همین نفس انسانی است که در صورت باقی بودن بر سلامت فطری خویش، دارای پنج کارکرد زیر است: ۱. تفقه(اعراف، آیه ۱۷۹)؛ ۲. تعقل(حج، آیه ۴۶)؛ ۳. تدبر(محمد، آیه ۲۴)؛ ۴. بصیرت (حج، آیه ۴۶)؛ ۵. ایمان.(حجرات، آیه ۷)

پس در حقیقت از نظر قرآن، قلب در حقیقت دارای دو کارکرد اصلی زیر است:

  1. ادراک اندیشه ای و جزم برهانی که در ساختار تعقل و تفقه و تدبر و بصیرت انجام می گیرد؛
  2. گرایش انگیزه ای و اراده عملی و عزمی که در ساختار عقیده و ایمان اتفاق می افتد. از نظر قرآن، ایمان وقتی محبوب قلب شد، به عنوان یک نور عمل می کند و گرایش های انگیزه ای او را ایجاد می کند.(حجرات، آیه ۷) در حقیقت این حب و بغض است که گرایش و گریزش ها را در مقام عمل و عزم و اراده و همت ساماندهی می کند؛ زیرا ایمان چیزی جز حب و بغض و تولی و تبری نیست.(همان) به این معنا که انسان به ایمان که یک عمل قلبی است، محبوب می شود و کفر و عصیان و فسوق مبغوض و مکروه می گردد، به طوری که به ایمان گرایش عملی و از کفر گریزش عملی دارد.(همان)

باید توجه داشت که در فرهنگ عربی ذهن به معنای خرد و فهمیدن و دانستن به کار رفته است؛ اما در فرهنگ قرآنی این واژه به کار نرفته است؛ زیرا اگر مراد از ذهن همان چیزی است که به عنوان کارکرد مغز به آن نسبت داده می شود، از نظر آموزه های وحیانی مغز و قلب مادی کارکردهایی ندارد که به آن ها نسبت داده می شود؛ زیرا اگر چه مغز و قلب مادی در بدن انسان، به عنوان ابزار مادی نفس مورد استفاده قرار می گیرد، ولی باید توجه داشت که از نظر قرآن، همان طوری که بینایی و شنوایی از کارکردهای نفس و قلب است، فهمیدن و ذکر و حافظه و مانند آنها نیز از کارکردهای نفس و قلب است؛ هر چند که نفس در زندگی دنیوی خویش برای دیدن و شنیدن و فهمیدن و خاطرات و تذکرات و مانند آنها به این ابزارها نیاز دارد، اما نفس انسانی این گونه نیست که در همه نشئات و عوالم به نیازمند باشد. بنابراین، آن چه از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان بدان نیاز دارد، نه مغز و قلب مادی، بلکه به قلب و فؤاد سالم است که همه نوع ادراکات و عواطف و گرایش ها و گریزش ها بدان وابسته است.(اسراء، آیه 36؛ ابراهیم، آیه 37؛ نجم، آیه 11؛ اعراف، آیه ۱۷۹؛ حج، آیه ۴۶؛ محمد، آیه ۲۴؛ حجرات، آیه ۷)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، خدا به عنوان خالق و رب انسان هماره می بایست افاضه وجود کند تا انسان باقی بماند. خود از انسان از خودش به خودش نزدیک تر است؛ چنان که می فرماید: «و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه؛ بدانید خداوند بین انسان و قلب او حائل می‌شود.(انفال، آیه 24) این حائل شدن به این معنا است که انسان برای شناخت و فهم خویش نیاز به خدا دارد و بدون معرفت الله نمی تواند به خودش معرفت یابد؛ البته بقای او نیز به همین ارتباط است، به طوری که اگر خدا نباشد، خودی به نام انسان نیست. پس خود بودن انسان از خاستگاه خدایی خدا است.

از نظر قرآن، خدا از خود انسان به خودش نه تنها نزدیک تر است، بلکه بقای انسان به خدا است: نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ ما به او از شاهرگ به نزدیک تر هستیم.(ق، آیه 16) این شاهرگ همان شاهرگ قلب است.( ترجمه المیزان، ج ۱۸، ص ۵۲۰ و ۵۲۱) پس این خدا است که هم بقای انسان را حفظ می کند و هم نسبت به تمام فعل و انفعالات وجودی او از ادراکات و مشاهدات و افکار و نیات باطنی و سر و خفی و اخفی آگاه است.(طه، آیه 7؛ تغابن، آیه 4)

ازاین دسته آیات به دست می آید که آن چه مربوط به عواطف و احساسات و گرایش ها و گریزش ها و ادارکات و فهم و خاطرات و حافظه و مانند آنها است، به نفس و قلب حقیقی وابسته است نه به مغز و قلب مادی ، هر چند که نفس از آن ها در دنیای مادی بهره می گیرد، ولی هیچ اصالتی ندارد.

جنگ شناختی میان دنیاگرایی و آخرت گرایی

با توجه به آن چه گفته شد معلوم می شود که اگر جنگ شناختی میان حق و باطل مطرح باشد، این جنگ میان دو نوع جهان متفاوت و متضاد یعنی دنیا و آخرت است؛ یعنی جنگ میان کسانی که همه هستی را در مادیات و دنیا خلاصه کرده اند و کسانی که افزون بر دنیا به آخرت ایمان دارند و برای آن تلاش می کنند.

بنابراین، اگر دو طرف در جنگ شناختی داشته باشیم، دو طرف آن دنیاطلبان و آخرت طلبان است. دنیا طلبانی که از هر چیزی تفسیر مادی و دنیوی ارایه می دهند و افکار و رفتار را بر اساس فرآیند فعالیت های مغز و قلب مادی تفسیر می کنند، و آخرت گرایانی که افزون بر پذیرش فعالیت هایی برای مغز و قلب مادی، آن فعالیت ها را متاثر از «نفس» می دانند. در حقیقت آنان پشت «مُلک دنیوی و مادی» مغز و قلب مادی، نفسی را می بیند که مسئولیت دارد تا احساسات و عواطف و گرایش ها و جزم و عزم را مهار ومدیریت کند و انسان برای ابدیت در جهانی دیگر به نام آخرت بسازد.

پس پیش تر از این قلب و مغز مادی چیزی دیگر به نام «فواد و قلب» غیر مادی است که آن چیز در «صدر» سینه و در جایگاه صدرات نشسته است. بر این اساس، «سر» هر چند که مهم است؛ ولی آن چه مهم تر است، این سینه ای است قلب مادی در آن می تپد و از نفس و قلب غیر مادی انرژی می گیرد. پس «صدرات» در سر نیست، بلکه در صدر سینه است که قلب مادی را نیز مهار ومدیریت می کند؛ زیرا آن نور و انرژی که در انسان می درخشد نه از «سر» و مغز و ذهن، بلکه از «صدر» سینه ای است که در وسط بدن انسان قرار گرفته است تا نمادی از قلب حقیقی باشد که حقیقت همان نفس است.

جنگ شناختی میان حق و باطل در دو ساحت مختلف در حال رخ دادن است؛ ساحتی که سر و مغز و ذهن را اصالت می بخشد و و به عواطف و احساسات مادی و دنیوی بها می دهد؛ و ساحتی که به قلب و صدری بها می دهد که نور الهی در آن می تابد؛ خدا می فرماید: أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ؛ پس آيا كسى كه خدا سينه‏ اش را براى پذيرش اسلام گشاده و در نتيجه برخوردار از نورى از جانب پروردگارش است همانند فرد تاريكدل است. پس واى بر آنان كه از سخت‏ دلى ياد خدا نمى كنند، اينانند كه در گمراهى آشكارند.(زمر، آیه ۲۲)

از نظر قرآن، شیاطین جنی و انسی بر آن هستند تا انسان را به دنیای محسوس و مادی محدود سازند و تمام تلاش آن است تا انسان به این باور برسد که هر چه هست در این دنیا است و هر چه می بایست از آن بهره گیرد، مربوط به حواس مادی است که از آن به لذات و شهوات دنیوی یاد می شود؛ زیرا اگر انسان  چیزی جز همان روان مادی و ذهن و مغز و قلب مادی و خواهش های نفسانی نباشد، دیگر هیچ چیز نمی تواند او را به سوی خطوط قرمز هدایت کند؛ زیرا هیچ خط قرمزی جز شهوات و لذات مادی دنیوی نیست و شخص می بایست از همه آنها بهره مند شود و هر کسی سد راه او برای لذات و شهوات شد می بایست حذف شود.

اما باور و اعتقاد به آخرت به معنای پذیرش ربوبیت و پروردگاری خدا است که برنامه ای برای انسان دارد که از آن به هدایت فطری و تکوینی یاد می شود. بنابراین به جای فجور ودریدگی می بایست ملاحظاتی را داشته باشد تا اهداف حکیمانه الهی تحقق یابد. از همین روست خدا در قرآن، باور به معاد را مانع جدی بر سر فجور و دریدگی دانسته و حتی شک و شبهه علمی را عامل شهوت علمی انسان دانسته است.(قیامت، آیات 1 تا 5)

بنابراین، شیاطین جنی و انسی در جنگ شناختی بر آن هستند  تا انسان را از معادباوری به معادستیزی بکشانند و همه چیز را در مادیات و محسوسات و امور دنیوی محدود و خلاصه کنند تا این گونه بتوانند مردمانی را در اختیار داشته باشند که برای هواهای نفسانی خود و آنان تلاش می کنند و هیچ چیزی را جز لذات شهوانی نمی شناسند. حقیقت جنگ آخرالزمانی چیزی جز جنگ اولیای الهی با شیاطین جنی و انسی در ساحات حق و باطل یعنی معاد باوری و معاد ستیزی نیست. این همان جنگ آخر الزمانی است که به جای حذف فیزیکی انسان، تلاش می شود تا حق و حقیقت حذف شود و به جای معاد گرایی و آخرت گرایی، دنیاگرایی جانشین و جایگزین شود و این گونه شخصیت های افراد انسانی را از درون خالی و تهی سازند و شخصیتی مادی و دنیوی برایش بسازند که جز برای مادیات و دنیای شهوات و لذات تلاش نمی کند. این گونه است که باید گفت که تلاش در جنگ شناختی آخر الزمانی برای این است که افراد انسانی شخصیت انسانی نداشته باشند؛ زیرا با حذف قلب و نفس الهی و تهی سازی شخصیت انسان از این امور می توان او را به سطح حیوانات فروکاست و به سوی شهوات و لذات دنیوی سوق داد.(اعراف، آیه 179)

از نظر قرآن جبهه باطل، از نظر تعدد روشی و تفرقه رنج می برد و با هم درگیری شدیدی دارند، هر چند که به ظاهر با هم متحد هستند(حشر، آیات 11 تا 14)؛ زیرا نور حق در باطن و حقیقت یکی است؛ ولی ظلمات متعدد و متنوع است. هم چنین آنان وقتی از معنویت و اخلاق سخن می گویند، چیزی جز ظلمات و شهوات مد نظر ندارند؛ زیرا حقیقت جز در صراط مستقیم اسلام و شرایع آن یافت نمی شود؛ و اگر کسی دنبال معنویت در جایی دیگر از جمله ریاضت های غیر اسلامی است، به چیزی جز باطل نیاویخته است. از این روست که معنویت آنان درنهایت سر از شهوات در می آورد؛ زیرا در این معنویت گرایی که با حذف خدا و تنها در سایه رضایت باطنی به دست می آید، چیزی جز شهوت نمی تواند رضایت و خشنودی باطنی شخص را تحقق بخشد؛ پس وقتی خدا و آخرت از اهداف انسانی حذف شود، چیزی جز لذات و شهوات باقی نمی ماند. بنابراین، معنویت گرایی غیر دینی نمی تواند انسان را از خواسته های نفسانی و شهوانی رها سازد و به آزادی و آرامش و اطمینان حقیقی برساند.

نهایت کارکردی که برای معنویت گرایی فاقد خدا می توان تصور کرد، تخفیف رنج و ستایش مردمان و کاهش اختلافات در حالت برخورداری از انصاف و اعتدال در شخص است؛ در حالی که چنین کارکردهایی اقل چیزی است که انسان به آن نیاز دارد؛ زیرا وقتی خدا یا آخرتی نیست، هیچ انگیزه ای برای بهتر بودن وجود ندارد و کاهش رنج تحقق نمی یابد. یک معنویت گرای مادی بدون معاد برای چه می بایست جان و مال و عرض خویش را فدای دیگری کند که پس از آن چیزی جز تباهی و نیستی نیست؟!

به هر حال، جنگ میان حق و باطل هماره در میدان های گوناگون از جمله مادیت  و معنویت و دنیا و آخرت و مانند آنها در جریان است و اگر در نسخه هایی باطل بر آن است تا با معنویت مادی دینی را جایگزین دین حق کند، نمی تواند معنویتی را موجب شود که در آخرت گرایی برای انسان مومن به آخرت به دست می آید.

به هر حال جنگ شناختی در آخر الزمان جنگ میان حق و باطل است که شیاطین برای تحقق اهداف خویش حتی از معنویت گرایی بهره مند می برند. این معنویت گرایی که جز سرگردانی برای انسان چیزی به دنبال نخواهد داشت و انسان را برده شهوات و لذات می کند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا