کندوکاوی پیرامون مراتب سهگانه تقوا
در مراتب تقوا از سه مرتبه تقوای عام، تقوای خاص و تقوای اخص سخن به میان میآید. تقوای اخص برترین مرتبهای است که انسان به آن دست مییابد.
در مطلب پیش رو به معرفی هر یک از این مراتب پرداخته شده و مرتبه سوم یعنی تقوای اخص مورد واکاوی بیشتر قرار گرفته است.
مراتب سهگانه تقوا
خداوند در آیاتی از جمله آیه 93 سوره مائده ایمان و تقوا را دارای مراتبی دانسته است. لذا به کسانی که ایمان آورده و تقوا پیشه گرفتهاند، فرمان تقوا و ایمان میدهد و میفرماید: «لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثم اتقوا و احسنوا و الله یحب المحسنین؛ بر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند گناهی نیست در آنچه خوردهاند اگر تقوا پیشه کنند و مؤمن باشند و کارهای شایسته کنند سپس بر تقوا و ایمان استوار باشند و آنگاه همواره تقوا و نیکوکاری کنند، و خدا نیکوکاران را دوست دارد.»
بیشتر فضایل اخلاقی سه درجه دارد: عام و خاص و اخص. تقوا نیز همین سه مرتبه را داراست. برخی از علما این سه مرتبه را اینگونه بیان کردهاند: 1- تقوای عام: پرهیز از محرمات؛ 2. تقوای خاص: اجتناب از مشتبهات؛ 3- تقوای اخص: دوری از مباحات، در پرتو اشتغال به واجبات و مستحبات. (جوادی آملی، تسنیم (تفسیر قرآن کریم)، تنظیم و ویرایش: علی اسلامی، قم، مرکز نشر اسراء، 1378، ج 2، ص 155)
در باب 83 مصباح الشریعه از امام صادق(ع) نقل شد که فرمود: «تقوا بر سه وجه است: تقوا از ترس آتش و عقاب، و آن ترک حرام است و تقوای عام میباشد، تقوای از خدا، که علاوه بر اجتناب از حرام ترک شبهات است و این تقوای خاص است. تقوا در [راه] خدا و آن ترک حلال علاوه بر اجتناب از شبهه است.
علامه مجلسی نیز در ذکر اقسام تقوا میفرماید که تقوا سه قسم است:
1.نگهداری نفس از عذاب جاویدان از طریق تحصیل اعتقادات صحیح؛
2. پرهیز از هرگونه گناه اعم از ترک واجبات و انجام معاصی؛
3. خویشتنداری در برابر آنچه قلب آدمی را به خود مشغول می سازد و از حق منصرف میکند و این تقوای خواص بلکه خاص الخاص است.
البته ایشان در کتاب شریف «بحار الانوار» افزون بر سه مرحله برای تقوا، یک قسم دیگر نیز به نام «ورع سالکین» ذکر کرده است. مراد از «ورع سالکین»، اعراض از غیر خدا، از ترس ضایع شدن عمر عزیز در کارهای بیهوده میباشد، هر چند منجر به حرام هم نشود. (سیدمحمد هاشم دستغیب، تقوا، ص 106) پس نازلترین درجه تقوا آن تقوایی است که در آیه 131 سوره آلعمران، بیان شده است: «واتقوا النار التی اعدت للکافرین»؛ و بپرهیزید از آتش عذابی که برای کیفر کافران افروختهاند. درجات برتر آن در توان بسیاری نیست؛ زیرا درجات آن به حدی بالا میرود که هر کسی از عهده آن برنمیآید و جز اولیاءالله نمیتوانند به آن دست یابند.
پس باید در تعریف سهگانه تقوای عام و خاص و اخص چنین گفت:
1. تقوای عام: ترک محرمات و انجام واجبات؛
2. تقوای خاص: ترک محرمات و مکروهات و متشابهات و انجام واجبات و مستحبات؛
3. تقوای اخص: ترک محرمات و مکروهات و متشابهات و حتی مباحاتی که نفس گرایش به آن یافته یا بدان عادت کرده است و نیز انجام واجبات و مستحبات.
مرتبه اخیر که مرتبه کمالی آن است تنها برای برخی انسانهای بسیار خود ساخته شدنی است؛ زیرا در مرتبه مباحات اغلب مردم نمیتوانند درست تشخیص دهند و عمل کنند. اگر عملی عبادی موجب شود که انسان بدان عادت کند و براساس عادت، آن را انجام دهد در یک مدتی همان امر که عذابآور است برای او عذب و شیرین میشود.
انسان گاه به مباحات دل میبندد و برایش اصالت مییابد. بنابراین در مرتبه عالی و اخص تقوا میبایست هر آنچه محبوب دلها میشود را کنار گذاشت و از آن پرهیز کرد، حتی اگر یک لیوان آب خنک باشد. باید برای تنبیه نفس و مدیریت و مهار آن، گاه آب گرم خورد. البته آدمی به خوردن آب گرم و تلخ و بد مزه چون آب شور قم نیز عادت می کند، اینجا باید یک لیوان آب خنک چشمههای دماوند را بخورد تا دوباره مزه دهانش تغییر کند؛ زیرا در کنار ترشی و شوری و تلخی است که شیرینی، معنا و مفهومی مییابد.
برخی بزرگان و عرفا برای اینکه به مراتب عالی تقوا دست یابند نفس خود را از عادت کردن به مباحات و لذت بردن از آن بازمیداشتند و با بعضی کارهای مخالف نفس به ریاضتهای شرعی فوقالعاده میپرداختند که حکایت زیر یک نمونه از آن است: یکی از دوستان امام خمینی(ره) نقل کرده است زمانی در نجف خدمتشان رسیدم، برای پذیرایی مقداری هندوانه آوردند، امام برای خودشان ظرفی جداگانه حاوی چند حب هندوانه گذاشته بودند مایل گردیدم محض تیمن و تبرک از میوه مقابل ایشان اندکی بخورم. خواسته خود را عرض کردم ایشان مانع گردید و گفت: این هندوانه به درد شما نمیخورد بیجهت اصرار نکنید. با شگفتی دیدم میوههای هر دو ظرف یکی است و خوش رنگ و آب دارند، بار دیگر تقاضای خود را مطرح کردم امام اجازه دادند و چون خواستم از آن بخورم با کمال ناباوری احساس کردم مزه بسیار شوری دارد، علت را جویا شدم. فرمودند وقتی خواستم این هندوانه را میل کنم دیدم خوشرنگ و آبدار است، خوشم آمد و خواستم آن را بخورم اما برای آنکه با این هوس مبارزه کرده باشم، رویش مقداری نمک پاشیدم تا دیگر طعم قبلی را نداشته باشد. (ره توشه راهیان نور، ویژه بوستان ولایت (جوانان)، تابستان 1378، ص 155)
مفهوم مباح و ترک آن در مقام ورع
اباحه از واژه بوح به معنای اجازه دادن است. در شریعت اسلام احکام تکلیفی به پنج قسم واجب و مستحب و حرام و مکروه و مباح تقسیم میشود. مباح آن چیزی است که انجام و ترک آن مجاز دانسته شده است. بیشتر اعمال روزانه ما از قسم مباحات است و ما مخیر به ترک یا انجام آن هستیم مانند غذا خوردن و نوشیدن و مانند آن؛ البته گاهی اوقات انجام آن واجب میشود مانند وقتی که ترک خوراک و پوشاک موجب مرگ ما میشود که در آن صورت واجب بوده و ترک آن حرام است.
به هر حال، اباحه در معانی: 1. مخیر ساختن مکلف بین انجام دادن کاری و ترک آن، 2. صحت و مشروعیت چیزی، 3. حکم عقل به عدم قبح کاری؛ 4.معذور بودن در انجام دادن آن و معذور بودن و استحقاق تصرف در کاری به کار رفته است.
انسانی که میخواهد در تقوا به مقام ورع دست یابد باید از هر آنچه که او را به خود مشغول میکند و زمینه لذت و تلذذ دارد و میل نفس و گرایش او را برمیانگیزد پرهیز کند. این همان تقوای از غیر الله و فرار به سوی خداست که در آیه 50 سوره ذاریات بیان شده و میفرماید: ففروا الی الله؛ از هر چه غیر خداست به سوی خدا فرار کنید.
امام خمینی در چهل حدیث درباره مراتب ورع مینویسد: 1. ورع عامه، اجتناب از کبائر است؛ 2. و ورع خاصه، اجتناب از مشتبهات است برای خوف وقوع در محرمات؛3. ورع اهل زهد، اجتناب از مباحات است، برای احتراز از وزر (سنگینی بار گناه) آن، 4. و ورع اهل سلوک، ترک نظر به دنیاست برای وصول به مقامات، 5. و ورع مجذوبین، ترک مقامات است برای وصول به بابالله و شهود جمالالله؛ 6. و ورع اولیا، اجتناب از توجه غایت است.
نگاه اهل ورع و متقین در مقامات عالی اینگونه است که امام سجاد (ع) میفرماید: پروردگارا!
هنگامی که ما به دو موضوع میل کردیم که یکی از آن مورد خشنودی تو و دیگری مورد خشم تو است، در یکی رضای تو و در دیگری مورد خشم تو است، در یکی رضای تو و در دیگری سخط تو است، تو دل ما را بگردان از آنچه ناخشنودی تو در آن است به آنچه خشنودی تو در اوست. (صحیفه سجادیه، دعای نهم: ص 59-60)
ترک عادت، هدف از ترک مباهات
خداوند نظام جهان را بگونهای آفریده است تا انسان به چیزی عادت نکند. همین نماز شب و روزه را با تغییر فصول طوری قرار داده تا به یک زمان عادت نکند و همه زمانها را تجربه کند و از عادت بیرون رود. کسی که میخواهد نماز شب بخواند در طول سال میبایست در ساعات مختلف از بستر بیرون آید و همچنین روزهگاه در تابستان و روزهای بلند و گاه در ماه کوتاه و سرد زمستان است. از این رو شخص نمیتواند بدان عادت کند و هر دم باید تجربه دیگری داشته باشد و هواهای نفسانی خویش را زیر پا گذارد.
بسیاری از مردم به عبادتهای سخت عادت میکنند و از آن لذت میبرند. در چنین شرایطی این عادت خود یک مانع جدی بر سر راه سالک واقعی الیالله است؛ چرا که انسان گاه از حجابهای ظلمانی میگذرد، ولی در حجابهای نوری گرفتار میشود و همین حجابهای نورانی از علم و عبادت، سد راه سالک میشود. عارف و اصل کامل، مرحوم میرزا جواد آقا ملکی در لقاءالله مینویسد: «از یکی از عالمان بزرگ نقل شده است که او سی سال در صف اول نماز جماعت اقتدا میکرده، پس از سی سال روزی به عللی نتوانست خود را به صف اول برساند؛ از این رو، در صف دوم ایستاد و از اینکه مردم او را در صف دوم دیدند گویا در خود خجالتی احساس کرد. از اینجا متوجه شد که در این مدت طولانی که در پیشاپیش مردم و در ردیف اول نماز را اقامه میکرد، از روی «ریا» بوده بدون آنکه خود بداند و تمام آن سی سال نماز را قضا کرد».
برخی از انسانها به هدف خودسازی و مبارزه با نفس بطور مثال دائمالعموم هستند و اکثر روزها روزه میگیرند که پس از مدتی همین عمل سخت روزه، برای آنها عادی میشود و چه بسا برایشان لذتبخش شود. در چنین شرایطی آنان باید هرازگاهی ترک عادت کنند تا وقتی به این عمل بازمیگردند نفس، آن سختی گرسنگی را بچشد و به این وسیله خودسازی تحقق یابد.
وصفالعیش و خطورات ذهنی
در تقوای اخص حتی خطورات ذهنی میبایست مدیریت شود؛ یعنی همان طوری که در گامهای آغازین، ترک محرمات و متشابهات و مکروهات و عمل به واجبات و مستحبات در دستور کار قرار میگیرد، در مراتب عالی، خطورات ذهنی هم باید مدیریت و مهار شود.
از آنجایی که وصف العیش نصفالعیش است و کسی که به توصیف و بیان یک امر لذتبخش میپردازد گویی از آن لذت میبرد و یا در ذهن و خیالش اگر تصوراتی خیالی و ذهنی داشته باشد با آن معشوق و محبوب ذهنی خوش میگذراند و باید خطورات ذهنی خود را مدیریت کند و اگر امری تلذذ نفسانی به وجود میآورد باید از آن رهایی یابد.
مرزهای تقوای شخصی و اخص
برخی عادت کردهاند که زهد خود در امور را به دیگران نیز تحمیل کنند، همین مساله موجب میشود که اگر مردم به اینان گرایش مییابند خانواده و خویشان از آنها برنجند و دور شوند. اگر در اسلام از زهد و ایثار سخن به میان آمده است، این زهد، امری شخصی و فردی است و نباید آن را به دیگران تعمیم دهیم و رنج و مشقتی بر دیگران تحمیل کنیم. بسیاری در این زمینه راه اشتباه و خطا پیموده و میپیمایند و نوعی اعتدال در رفتار آنان نمیتوان یافت و اگر در یک امری سر شدهاند در امری دیگر عقب افتاده و مردود شدهاند.
شاید شما دیده و یا شنیدهاید که برخی از فرزندان عالمان فرهیخته و پارسا از آن سوی بام افتادهاند. در حقیقت افتادن این پارسایان و زاهدان از این سوی بام، موجب شده تا در واکنش به افراط پدران، فرزندان گرفتار تفریط شوند.
در اسلام اگر سخن از تقوا نسبت به مباحات است و شخص برای اینکه هواهای نفسانی خود را مدیریت و حتی سرکوب کند، از مباحات و طیبات میگذرد و بر خود سختگیری میکند. چنین رفتاری برای خود شخص جایز است، ولی نمیتواند آن را به دیگران از همسران و فرزندان تعمیم دهد.
خداوند اولیای برگزیده خویش را به سه دسته: 1- ظالم به خویشتن؛ 2- معتدل و مقتصد؛ 3- پیشگام در خیرات دستهبندی میکند و میفرماید: ثم أورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذنالله ذلک هو الفضل الکبیر؛ سپس این کتاب را به آن بندگان خود که آنان را برگزیده بودیم، به میراث دادیم پس برخی از آنان برخود ستمکارند و برخی از ایشان میانهرو، و برخی از آنان در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگامند و این خود توفیق بزرگ است (فاطر، آیه 32).
پس این آیه انسان کامل و برگزیده خدا را به سه دسته تقسیم میکند که به طور طبیعی گروه نخست برتر هستند؛ زیرا برخودشان سختگیری میکنند و حتی مباحات را اگر به قصد لذت نفسانی باشد ترک میکنند و از خودشان ایثار میکنند و بر نفس خویش سختگیری کرده و اجازه نمیدهند تا نفس مدیریت رفتار و گفتار و کردار آنان را به دست گیرد.
البته این ظلم به نفس بر خلاف ظلم نفسی است که در آیه 57 سوره بقره و یا 117 سوره آل عمران بیان شده است؛ زیرا آن ظلم به نفس به سبب تبعیت از هواهای نفسانی پدید میآید، به طوری که نفس امانی زیر حکومت و حاکمیت نفس مالکی و هواهای نفسانی قرار میگیرد.
پس ظلم به خویشتن دو نوع خوب و بد دارد. نوع خوب، آن است که انسان برخود سختگیری کرده و به قصد تسلط برهواهای نفسانی از خود گذشت کرده و حتی از مباحات استفاده نکند و از آن برای دیگران ایثار کند؛ نوع بد آن است که انسان هواهای نفسانی را بر خود مسلط سازد و به حقوق بخشهای دیگر چون عقل نپردازد و حقوق آنها را تضییع کند.
انسان در تقوای شخصی نباید کاری کند که دیگران به شکلی آسیب ببینند. لذا اگر میخواهد ایثار کند از مال خودش ایثار کند نه آنکه کاری کند که زندگی بر زن و فرزندش سخت شود. اگر در آیات قرآنی از ایثار اهل بیت(ع) سخن به میان آمده و خداوند میفرماید: ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا؛ و به پاس دوستی خدا طعام را با آنکه خود به آن مایلتر و نیازمندترند، به بینوا و یتیم و اسیر میخورانند. (انسان، آیه 8) این گونه نبود که علی(ع) فاطمه(س) یا حسنین را اجبار به اطعام از خوراک خود کرده باشد، بلکه هر یک به رضایت خود از طعام خویش ایثار میکند.
کسی که بخواهد زهد ورزد و پارسایی کند نمیتواند زن و فرزند و خویشان خویش را بگونهای خواسته و ناخواسته مجبور به زهد و پارسایی کند. از همینرو پیامبر(ص) کسی را که حق فرزندان را انفاق کرده بود سرزنش میکند.
مردی از انصار فوت کرد در حالی که دارای چند طفل صغیر بود. وی اندک سرمایهای را که داشت قبل از مرگ به قصد عبادت و جلب رضایت خداوند انفاق کرده بود.برای همین فرزندانش پس از مرگ او به گدایی افتادند. این خبر به اطلاع پیغمبر اکرم(ص) رسید. ایشان پرسیدند: با جنازه این مرد چه کردید؟ گفتند: دفنش نمودیم.
حضرت فرمود: اگر قبلاً میدانستم، نمیگذاشتم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید. او مال خود را بدون توجه به فرزندانش از دست داده و آنها را چون گدایان بین مردم رها کرده است (گنجینه معارف، ص 761؛ سفینهالبحار، باب وصی؛ گفتارهای معنوی، ص 159). پس انفاق کردن و صدقه دادن و هر کار خیر دیگری تنها برای خود شخص زمانی مجاز است که از خود بگذرد نه اینکه از کسانی که برگردن او حق دارند و عیال او محسوب میشوند، از حق آنان بزند.