اجتماعیاخلاقی - تربیتیاصولی فقهیاعتقادی - کلامیروان شناسیسیاسیمعارف قرآنی

تحریف گران، دشمنان عاقل و خردمند

بسم الله الرحمن الرحیم

از نظر قرآن، دشمنان اسلام به دو دسته سفیهان و عاقلان تقسیم می شوند؛ فرق این دو دسته در نوع رفتار و کنش ها و واکنش هایی آنان است به طوری که می توان خطری که دشمنان عاقل ایجاد می کنند، بسیار خطرناک تر از سفیهان و جاهلانی است که بدون فلسفه و راهبرد و تنها بر اساس ظنون و هواهای نفسانی عمل می  کنند.

از نظر قرآن، مومنان می بایست نسبت به دشمنان عاقل و خردمندی که بر اساس فلسفه و راهبردها، سیاست ها و برنامه های دشمنی خویش را با اسلام و مومنان و مسلمانان ساماندهی می کنند، بسیار هوشیار و بیدار باشند؛ زیرا این دشمنان خردمند می توانند حتی سست ایمان ها را با منافقان بلکه با کافران حربی همراه کنند.

به نظر می رسد که دشمنان عاقل و خردمند در یک «جنگ شناختی» با همه ابزارها به میدان می آیند که تحریف گری بخشی از آن است.

البته باید توجه داشته که از نظر قرآن، دشمنان عاقل تنها در ساحت نظری از عقل خویش بهره می گیرند و در ساحت عقل عملی به نوعی دچار سفاهت هستند. بنابراین، می توان این دشمنان را عاقلان ساحت عقل نظری و سفیهان ساحت عقل عملی معرفی کرد که توضیح کامل آن در ادامه می آید.

دشمنان عاقل و سفیه از نظر قرآن

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، قلب سالم به سلامت فطری از توانایی هایی چون ۱. تفقه(اعراف، آیه ۱۷۹)؛ ۲. تعقل(حج، آیه ۴۶)؛ ۳. تدبر(محمد، آیه ۲۴)؛ ۴. بصیرت (حج، آیه ۴۶)؛ ۵. ایمان.(حجرات، آیه ۷) برخوردار است که دو ساحت اندیشه و انگیزه یعنی علم و عمل را شامل می شود. بنابراین از نظر قرآن، ادراک اندیشه ای و جزم برهانی در ساختار تعقل و تفقه و تدبر و بصیرت انجام می گیرد؛ گرایش انگیزه ای و اراده عملی و عزمی که در ساختار عقیده و ایمان اتفاق می افتد همگی در مرتبه قلب از نفس انسانی انجام می شود. بر این اساس، از نظر قرآن، ایمان وقتی محبوب قلب شد، به عنوان یک نور عمل می کند و گرایش های انگیزه ای او را ایجاد می کند.(حجرات، آیه ۷) در حقیقت این حب و بغض است که گرایش و گریزش ها را در مقام عمل و عزم و اراده و همت ساماندهی می کند؛ زیرا ایمان چیزی جز حب و بغض و تولی و تبری نیست.(همان) به این معنا که انسان به ایمان که یک عمل قلبی است، محبوب می شود و کفر و عصیان و فسوق مبغوض و مکروه می گردد، به طوری که به ایمان گرایش عملی و از کفر گریزش عملی دارد.(همان)

هم چنین از نظر قرآن تا زمانی که نفس و قلب بر حالت فطری و بهره مند از هدایت های الهامی تکوینی و فطری است(طه، آیه 50) می تواند کارکردهای فطری خود را داشته باشد؛ اما وقتی با فجور و گناه این فطرت دفن و دسیسه می شود، حالت فطری تغییر کرده و به سبب ختم یا طبع شدن قلب، دیگر کارکردهای پیشین فطری خویش را نخواهد داشت؛ بلکه دچار وارونگی در دریافت و فهم و تحلیل و توصیه می شود.(شمس، آیات 7 تا 10؛ اعراف، آیه 179؛ بقره، آیات 7 تا 15)

از نظر قرآن، مومنان کسانی هستند که بر اساس فطرت و تقوای برخاسته از آن، می توانند وحی تشریعی پاداشی را بپذیرند و بر اساس آن عمل کنند که ازآن به صراط مستقیم اسلام و شرایع اسلامی یاد می شود.(بقره، آیات 2 تا 5 و 21 و 38)

اما در برابر کافران و منافقان و مشرکان کسانی هستند که فطرت خویش را دفن و دسیسه کرده و تغییر داده اند و به کیفری خشم الهی دچار طبع و ختم شده اند. اینان دیگر، از قلبی که کارکردهای فطری داشته باشد، محروم می شوند. از همین روست که از نظر قرآن، عاقل رشید کسی است که اسلام و ایمان را پذیرفته(حجرات، آیه 7) و کسی که اسلام و شرایع آن را قبول ندارد و بدان کفر می ورزد، انسان سفیه و بی خردی است.(بقره، آیه 130)

البته از نظر آموزه های وحیانی قرآن، ایمان و کفر دارای درجات و مراتبی است که از آن به شدت و زیادت کفر و ایمان یاد می شود.(نساء، آیه 137؛ توبه، آیات 97 و 124؛ آل عمران، آیات 90 و 173؛ بقره، آیه 10؛ احزاب، آیه 22) بنابراین، کافران و مومنان در یک سطح نیستند؛ زیرا از نظر قرآن، هر چه تغییر در قلب بیش تر و شدیدتر باشد، کفر تشدید می شود؛ چنان که رشد قلب با عمل صالح و تقوای الهی نیز موجب ازدیاد ایمان می شود. بنابراین، آن چه در نفس و قلب اتفاق می افتد در ایمان وکفر و مانند آنها نیز خود را نشان می دهد؛ زیرا تغییرات رفتار انسانی و شرایط زیستی تابع تغییرات در نفس به ویژه در مرتبت قلب است.(رعد، آیه 11؛ انفال، آیه 53)

از نظر قرآن، اکثریت مردم در مرتبه و سطح پایین از نظر ادراکی و گرایشی قرار دارند؛ زیرا بسیاری از مردم زندگی خویش را بر اساس ظنون و هواهای نفسانی ساماندهی می کنند و از عقل و علم و دین و اخلاق و فطرت و هدایت های آن بهره نمی برند. بسیاری از مردم در اندیشه تابع ظنون و در انگیزه تابع هواهای نفسانی هستند که آن را خدا و معبود خویش قرار داده اند.(نجم، آیات 23 و 28؛ جاثیه، آیه 23؛ انعام، آیه 116؛ یونس، آیه 66)

بنابراین، اکثریت مردم را می توان دشمن عقل و علم دانست. از همین روست که اکثریت مردم دنبال شیاطین می روند و دوزخی می شوند و از اسلام و ایمان بهره ای نمی برند.(انعام، آیه 112؛ اعراف، آیه 179)

البته در این میان گروهی از دشمنان هستند که از عقل نظری بهره مند بوده، و از قوه ادراکی خوبی برخوردار هستند. اینان با آن که از نظر نظری و اندیشه حقایق را به خوبی درک و فهم می کنند؛ ولی فاقد عقل عمل هستند که ناظر به ساحت انگیزه و ایمان و عمل است. خدا در قرآن از گروهی از دشمنان اسلام یاد می کند که در عقل نظری در مرتبه «استیقان» هستند؛ ولی به سبب «ظلم و علو» حاضر به پذیرش ایمان و اسلام نیستند و آن را انکار می کنند: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ ؛ و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت، از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند. پس ببين فرجام فسادگران چگونه بود.(نمل، آیه ۱۴)

باید توجه داشت که از نظر قرآن، «یقین» عالی ترین و کامل ترین مرتبه علم و دانایی است؛ زیرا کسی به مرتبه یقین می رسد که حقایق را با قلب شهود می کند و حقیقت برای او هم چون علوم حضوری در برابر قلبش حاضر است. بنابراین، چنین شخصی از نوعی رویت قلبی و شهود باطنی نسبت به حقیقت برخوردار است. از همین روست که خدا «مرگ» را یقین نامیده است(حجر، آیه 99؛ مدثر، آیه 47)؛ زیرا کسی که در حال احتضار است یا مرگ را تجربه کرده است، کسی است که پرده ها از دیدگان قلبش کنار رفته و حقیقت را چنان که هست می بیند.(ق، آیه 22)

بنابراین، کسی که اهل «استیقان» است، کسی است که حقیقت را به یقین می داند و می بیند بی آن که شک و ریبی در حقانیت آن داشته باشد.

از نظر قرآن فرعون به سبب بهره مندی از معجزات دهگانه به این یقین کامل رسیده بود که حضرت موسی(ع) نبی الله است، اما به سبب علو و برتر جویی که خود را رب الاعلی می دانست(نازعات، آیات 23 و24)، حاضر به پذیرش حق نشد و به آن حضرت ایمان نمی آورد، مگر زمانی که مرگ می رسد و به یقین در حالت احتضار و مرگ می رسد که در آن زمان سودی برایش نداشت.(یونس، آیه 90؛ انعام، آیه 158)

باید یاد آور شد که عقل نظری برای فهم حقایق و ادراک آن لازم و ضروری است، ولی برای رسیدن به مقام ایمان کافی نیست؛ زیرا افزون بر عقل نظری می بایست عقل عملی نیز وارد کار شود تا آن چه در قالب قضیه یافته و عقد ذهنی او شده می بایست با عقل عملی عقیده قلبی او شود؛ از همین روست که آن چه مهم است، عقل عملی است که مکمل عقل نظری است؛ از همین روست که امام صادق(ع) ناظر به عقل عملی و اهمیت و ارزش آن در پاسخ چیستی عقل می گوید: قُلْتُ لَهُ مَا اَلْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ وَ اُكْتُسِبَ بِهِ اَلْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِي كَانَ فِي مُعَاوِيَةَ فَقَالَ تِلْكَ اَلنَّكْرَاءُ تِلْكَ اَلشَّيْطَنَةُ وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِالْعَقْلِ؛ شخصى از امام ششم عليه السلام پرسيد عقل چيست‌؟ فرمود چيزيست كه بوسيله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آيد آن شخص گويد: گفتم پس آنچه معاويه داشت چه بود؟ فرمود: آن نيرنگست، آن شيطنت است، آن نمايش عقل را دارد ولى عقل نيست.(کافی، ج 1، ص 11)

پس عقل نظری لازم است ولی کافی نیست، بلکه نیازمند عقل عملی است تا اندیشه را به انگیزه و علم را با عمل واراده پیوند دهد و موجبات سعادت دنیوی و اخروی انسان را فراهم آورد.

تحریف گران عاقل به عقل نظر

از نظر قرآن، گروهی که استاد تحریف حقایق هستند، گروهی از دشمنان عاقل در ساحت عقل نظری هستند که حقیقت را به علم حضوری و شهودی می دانند و می یابند، ولی هرگز به آن ایمان نمی آورند. این دشمنان عاقل که به سبب علو و برترجویی یا ظلم ایمان نمی آورند، برای دست یابی به مقاصد دنیوی خویش، حقایق را تحریف می کنند.

باید توجه داشت تحریف گر کسی است که بتواند حقیقت را بشناسد ولی به گونه ای آن را جلوه دهد که برخلاف حق باشد. تحریف هایی که دشمنان عاقل انجام می دهند در ساحت تحریف معنوی است و کم تر در ساحت تحریف لفظی وارد می شوند. بنابراین، آنان لفظ و واژگان را حفظ می کنند؛ زیرا تغییر الفاظ و واژگان رسواگر است؛ بنابراین، با زیرکی محتوا و مفهوم الفاظ و واژگان را تغییر می دهند.

به عنوان نمونه دشمنان تحریف گر که از عقلای دشمن هستند، واژه ولیّ و مولی را حفظ می کنند، ولی مفهوم آن را از ولایت سرپرستی و سلطه و حاکمیت و حکومت به دوستی و محبت تقلیل می دهند.

خدا درباره تحریف گران یهودی می فرماید که آنان حقیقت را تعقل می کنند و آن را می شناسد و ادراک کامل از آن دارند، ولی به خاطر حسادت و ظلم و علو و مانند آنها، آن را تحریف می کنند و به گونه ای دیگر آن را به نمایش می گذارند. خدا درباره این دشمنان عاقل تحریف گر حقایق می فرماید: أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ؛ آيا شما مومنان طمع داريد كه اينان به شما ايمان بياورند با آنكه گروهى از آنان سخنان خدا را مى شنيدند سپس آن را بعد از تعقل و فهميدنش تحريف می کردند و خودشان هم مى‏ دانستند.(بقره،؛ آیه ۷۵)

بنابراین، از نظر قرآن، گروهی از دشمنان هستند که از عقل نظری در ساحت اندیشه برخوردار هستند و حقایق را می فهمند و تعقل می کنند، ولی به اسباب حاضر نیستند که حقیقت را در ساحت عقل عملی بپذیرند و بدان ایمان آورند، بلکه با استفاده از تعقل و ساحت عقل نظری تلاش می کنند تا با تحریف گری حقایق را وارونه جلوه دهند و امر را بر دوستان خویش مشتبه سازند؛ زیرا این گونه می توانند بستری برای مجادله و محاجه فراهم آورند.(بقره، آیه 76)

به سخن دیگر، دشمنان عاقلی است که در راستای جنگ شناختی از همه امکانات شیطانی بهره می برند تا حقیقت دیده و شنیده نشود، بلکه امر را به گونه تحریف می کنند که قابلیت محاجه واحتجاج را داشته باشد. از همین روست که دشمنان مخالف اهل بیت(ع) با تحریف در واژه مولی و ولایت، به محاجه با مومنان می پردازند و به این نکته می پردازند که مراد از ولایت همان دوستی و محبت است که ما آن را می پذیریم و قبول داریم.

باید توجه داشت که در جنگ شناختی حقایق به شکل وارونه و تحریف شده به دیگران القا می شود تا مردمان در فتنه ای گرفتار آیند و نتواند حقیقت را تشخیص داده و از آن پیروی کنند.

از آن جایی که توده مردم مردمانی ساده اندیش و سطحی اندیش هستند، و از علم عمیق و قلب سلیم و تعقل کامل رشید برخوردار نیستند، دنبال افرادی می روند که از نظر عقلی و علمی بالاتر و برتر باشند. دشمنان عاقل با سوء استفاده از وضعیت توده های مردم، بر آنان سوار می شوند و با تحریف گری حقایق آنان را با خود همراه و همگام می سازنند. توده های مردم دنبال امانی و آرزوهای بی پایه و غیر علمی می روند که دشمنان عاقل آن را طراحی کرده وبه خورد مردم می دهند.(بقره، آیه 78)

از نظر قرآن، دشمنان عاقل اسلام و مومنان دنبال دنیاطلبی هستند و برای کسب درآمدی بیش تر و ثروت اندوزی به تحریف گری حقایق می پردازند و با آن که حقیقت را دریافت و فهم کرده و تعقل نموده اند، برای مقاصد دنیوی به تحریف رو می آورند.(بقره، آیه 79)

از نظر قرآن، در میان دشمنان اسلام و شرایع اسلامی، یهودیان دشمنان عاقلی هستند که در جنگ شناختی از همه ابزارها و امکانات تحریف گری بهره می گیرند. آنان الفاظ را از موضوع له اصلی می گیرند و موضوع له اصلی را به «حرف» و کنار می گذارند و متن را مفهومی قرار می دهند که خود آن را تقویت کرده اند. در حقیقت به حاشیه بردن اصل و اصلی کردن حاشیه کاری است که آنان انجام می دهند؛ زیرا «تحریف» از حرف به معنای کنارزدن است. پس تحریف گران موضوع له اصلی را به کنار می برند و چیزی حاشیه ای را متن و اصل قرارمی دهند؛ چنان که در مساله ولایت نیز این گونه عمل کردند و محبت حاشیه را اصل و ولایت سرپرستی و حاکمیت وحکومت را به حاشیه برده اند. از همین روست که خدا یهودیان را به عنوان « يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ»(نساء، آیه 46؛ مائده، آیات 13 و 41) معرفی می کند که برای اهداف پلید خویش این گونه در یک جنگ شناختی به تحریف حقایق می پردازند که آن را به حقیقت یافته و دانسته اند.

از نظر قرآن، قلوب تحریف گران در یک جنگ شناختی با آن که به ظاهر توانایی ادراکی دارد و می تواند حقایق را تعقل کند(بقره، آیه 75)، ولی در حقیقت این قلوب گرفتار «قساوت» و سنگدلی است؛ زیرا قلبی که نتواند از حقیقت نرم شود و در برابر آن خضوع و خشوع داشته باشد، این قلب سنگی است؛ یعنی اگر قلب در مقام عقل عمل نرم نشود و ایمان نیاورد و تابع عملی حق نشود، این قلب حتی اگر حقیقت را بفهمد و دریابد، قلب سنگی و قسی است.

بنابراین، اگر بخواهیم درباره قلب کسی داوری کنیم نمی بایست به میزان تعقل او در ساحت عقل نظری بسنده کنیم، بلکه می بایست ببینیم که در ساحت عقل عملی چه میزان تابع حقیقت است و در برابر آن نرمش و کرنش نشان می دهد؟ پس اگر شخصی در برابر حق تسلیم بود، آن قلب را می بایست قلب سلیم و عاقل را عاقل رشید بدانیم(حجرات، آیه 7؛ بقره، آیه 130) و گرنه می بایست آن قلب را قلب بیمار بلکه گرفتار قساوت دانست.(مائده، آیه 13)

به هر حال، در میان دشمنان کسانی هستند که از عقل نظری به خوبی بهره می گیرند و درجنگ شناختی آن را به کار می برند تا مسلمانان را در شرایط سخت قراردهند و دوستان خویش را برای محاجه و احتجاج مسلح کنند. هوشیاری و بیداری نسبت به این دشمنان که اکثریت آنان را یهودیان تشکیل می دهند، امری لازم و ضروری است؛ زیرا «چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا.» این دشمنان با چراغ عقل می توانند رهزن حتی بسیاری از مسلمانانی باشند که از در جهاد تبیین بهره ای نبرده اند و گوش به افسران میدان جهاد تبیین نمی سپارند.

البته مسئولیت مجاهدان جهاد کبیر علمی در ساحت جهاد تبیین و جنگ شناختی بس سنگین است؛ زیرا با دشمنانی مواجه هستندکه از عقل نظری به خوبی بهره می گیرند و آن را به عنوان ابزار کارآمدی برای سلطه شناختی به کار می برند.(فرقان، آیه 52)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا