اجتماعیاعتقادی - کلامیتاریخیسیاسیفرهنگیمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

امام حسن(ع) و گفتمان امامت

samamosامامان معصوم(ع) اوصياي رسول خدا(ص) و خلفاي الهي بر زمين هستند. آنان به عنوان اسوه هاي كامل بشريت و انسانيت مي بايست مورد محبت، مودت و اطاعت قرار گيرند و ولايت و امامت ايشان در دستور كار بشريت قرار گيرد تا هركس و هر جامعه اي به كمال بايسته و شايسته خود برسد.

امام حسن مجتبي(ع) يكي از دو سرور جوانان اهل بهشت، وصي رسول الله(ص) در مقام خلافت، ولايت و امامت مي باشد.تاكيد براين عناوين از آن روست كه معلوم شود چيزي از مقامات الهي نيست كه در ايشان ظهور و بروز نداشته باشد؛ زيرا متالهان رباني هستند كه در مقام فناي الهي قرار دارند و مظاهر اكمل و اتم خداوندي مي باشند.

نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با مراجعه به آموزه هاي وحياني قرآن و آيات و روايات،گوشه اي از مقامات و مسئوليت ها و ماموريت هاي حضرت امام حسن(ع) را تبيين نمايد.

امام حسن(ع) اسوه كامل و تمام

در روان شناسي و روان شناسي اجتماعي، بارها از مسئله مهمي به نام الگوها سخن به ميان آمده است؛ زيرا بسياري از رفتارهاي آدمي، مبتني بر اصل الگوپذيري انسان است كه در اشكال گوناگون چون تقليد خود را نشان مي دهد.

اصولا هنجارهاي اجتماعي همانند ضدهنجارها از طريق تقليد از الگوها منتقل مي شود؛ چنان كه علوم و دانش هاي تجربي و حتي نظري نيز از طريق تقليد منتقل شده و رشد يافته و كامل مي گردد.

به هرحال، در زندگي هر شخص بلكه هر جامعه، الگوها نقش اساسي و مهمي را ايفا مي كنند. نقش الگوها كه در قرآن از آن به عنوان اسوه تعبير شده (ممتحنه، آيه 4، احزاب، آيه 21) تا آنجاست كه خداوند براي انسان ها، الگوها و اسوه هاي عيني معرفي مي كند تا هركسي بتواند براساس شرايط زماني، مكاني، روحي، رواني، جسمي و جاني خود، الگويي را برگزيند و سبك و مسير زندگي خود را با او هماهنگ نمايد.

اسلام، پيامبران و اولياي الهي را به عنوان اسوه هاي انسانيت معرفي كرده تا مردم را به هدف آفرينش و فلسفه وجودي آنان يعني خدايي و رباني شدن برسانند.

البته از نظر اسلام هركسي نمي تواند الگو و اسوه كامل و تمام باشد، زيرا هرچند هر انساني داراي ويژگي هاي برجسته اي است كه مي توان در آن زمينه از وي الگوبرداري كرد، ولي بايد دانست كه سرمشق كامل، انسان كاملي است كه در همه ابعاد وجودي به كمال رسيده باشد. از اين رو خداوند سرمشق كامل را حتي همه پيامبران نمي داند؛ زيرا هر پيامبري هرچند كه كف كمالات را دارا مي باشد تا شايسته پيامبري شود، ولي درميان پيامبران نيز تفاوت هاي معنادار و مهمي وجود دارد كه مي بايست مورد توجه قرار گيرد. (بقره، آيات 253 و 254)

براين اساس خداوند پيامبران(ع) را تنها در بخشي از حالات و مسايلي مورد الگوبرداري مي داند كه در قرآن بيان كرده و آن رفتار و حالات ايشان را تاييد كرده و به نقد آن نپرداخته است.

به عنوان نمونه حضرت آدم(ع) را جزو پيامبران اولوالعزم نشمرده است؛ زيرا در وي عزم آن چناني نيافته كه قابل پيروي و الگوبرداري باشد. (طه. آيه 115)

همچنين درباره حضرت ابراهيم(ع) كه وي را در همه جهات الگو و اسوه مي داند، اما موردي را به نقد مي گذارد و قابل الگوبرداري نمي داند. (ممتحنه، آيات 4 تا 6)

اما تنها اسوه كاملي كه نظر قرآن از هر لحاظ آن را قابل الگوبرداري و سرمشق قرارگرفتن مي داند، پيامبر(ص) است. خداوند در آيه 21 سوره احزاب آن حضرت(ص) را اسوه كامل و تمام بلكه نيك برمي شمارد. تأكيد بر عنوان اسوه حسنه يعني سرمشق نيكو، از آن جهت است كه او نه تنها در همه امور، به كمال و تمام است، بلكه در بهترين حالت و نيكوترين افراد آن قرار دارد. در حقيقت ايشان در هر كمالي به تماميت آن رسيده است؛ از اين رو، قابليت آن را داراست كه به عنوان اسوه حسن شناخته و معرفي شود به گونه اي كه نمي توان در كمال، بهتر و نيكوتر از ايشان يافت و معرفي كرد.

در قرآن گاه به اين نكته توجه داده شده كه قوانين و مقررات اسلامي كه در كتب وحياني از آدم(ع) تا خاتم (ص) بيان شده همگي قوانين كاملي هستند، ولي دراين ميان برخي از امور و مسائل در اوج آن است كه در حقيقت تماميت آن امر كمالي مي باشد و بهتر است كه انسان ها در انتخاب خوب و خوب تر، خوب تر و ميان حسن و احسن، احسن را برگزيند؛ چرا كه ميان نيك و نيكوتر، در كمال به تماميت رسيده است.

هرچند همه پيامبران(ع) در كف كمالي قرار دارند، ولي تنها شماري اندك از پيامبران كه به اولوالعزم از آنان ياد مي شود، درسطح كمال قرارگرفته اند كه در اين ميان حضرت ابراهيم(ع) پس از پيامبر(ص) قرار مي گيرد، ولي اوج و تمام هركمالي را تنها در پيامبر(ص) مي توان يافت. از اين رو كه او اسوه حسنه معرفي مي شود. (احزاب، آيه21)

دراين ميان اميرمؤمنان علي(ع) و اهل بيت پيامبر(ص) كه ما از آنان به امامان معصوم(ع) و اوصياي الهي پيامبر(ص) ياد مي كنيم، به عنوان نفس و جان پيامبر(ص) در همان حد و اندازه پيامبر(ص) قرار دارند و ايشان نيز اسوه هاي كامل و تمام انسانيت يعني اسوه حسنه شمرده شده اند. (آل عمران، آيه61)

پيامبر(ص) بارها امامان معصوم(ع) را نوري از انوار خود دانسته و در وصف امامان(ع) از جمله امام حسين(ع) مي فرمايد: حسين مني و انا من حسين؛ حسين(ع) از من و من از حسين هستم. (ذخايرالعقبي، ص124؛ سنن ترمذي، ج2، ص307، كنزالعمال، هندي، ج6، ص221 و ج7، ص107،الفصول المهمه ، ص171؛ و فضائل الخمسه، ج3، ص264-262)

براين اساس، چهارده معصوم(ع) نه تنها اسوه هاي كامل بلكه اسوه هاي نيك الهي براي سرمشق قرارگرفتن در زندگي معرفي مي شوند.

امام حسن(ع) و امام حسين(ع) ازسوي خدا (سوره انسان؛ احزاب، آيه33 و آيات ديگر) و پيامبر(ص) به عنوان اسوه هاي نيك و كامل و تمام به جامعه انساني معرفي شده اند. از اين رو، آن حضرت(ص) در حق ايشان مي فرمايد: الحسن والحسين امامان قاما اوقعدا؛ حسن و حسين در همه احوال امام و پيشوايند؛ چه قيام كنند چه سكوت نمايند (بحارالانوار، علامه مجلسي، ج43، ص291؛ ج44، ص2)

از نظر آموزه هاي وحياني اسلام كه در قرآن و سنت تجلي كر ده لازم است هر انسان و جامعه اي براي رسيدن به فلسفه آفرينش و اهداف انسانيت، از چهارده معصوم(ص) به عنوان اسوه هاي حسنه اطاعت كند. اين اطاعت بايد از سر عشق و مودت و محبت باشد نه ترس و خوف يا اكراه و اجبار و اضطرار؛ زيرا كمال يابي انسان به انتخاب آزاد و عاشقانه خدا و خدايي و رباني شدن است. كسي كه مي خواهد مورد رضايت خداوند قرارگيرد و خداوند از او خشنود باشد و محبوب خداوند شود بايد از راه حبيب خداوند برود كه پيامبر(ص) و اهل بيت او هستند. (آل عمران، آيه 31)

از اين روست كه محبت اهل بيت(ع) به عنوان پاداش و مزد رسالت پيامبر دانسته شده كه باز هم حقيقت اين پاداش و مزد به كساني باز مي گردد كه اهل بيت(ع) را دوست مي دارند و به آنها محبت و مودت مي ورزند و از ايشان به عنوان اسوه هاي حسن و نيك الهي اطاعت مي كنند. (شوري، آيه 23؛ سباء، آيه 47)

پيامبر اكرم(ص) درباره اهل بيت(ع) از جمله حسنين(ع) فرمودند: ان الحسن و الحسين هما ريحانتاي من الدنيا من احبني فليحبهما؛ بي گمان حسن و حسين دو گل خوشبوي من از دنيا هستند؛ دوستدار من بايد به آن دو مهر ورزد. (سنن ترمذي، ج 5، ص 615؛ الفصول المهمه، ص 171 و نيز بحارالانوار، ج 37 ص 74)

آن حضرت همچنين فرمودند: من احب الحسن و الحسين احببته و من احببته احبه ا لله و ادخله جنات النعيم و من ابغضهما او بغي عليهما ابغضته و من ابغضته ابغضه الله و ادخله جهنم و له عذاب مقيم؛ من دوستدار حسن و حسين را دوست دارم و كسي را كه من دوست بدارم، خداوند او را دوست داشته و به باغ هاي نعمت در بهشت وارد كند و دشمن كينه توز و سركش بر آن دو را دشمن دارم و كسي را كه من دشمنش دارم، خداوند او را به جهنم داخل كند و براي او عذابي پايدار خواهد بود. (كنز العمال، ج 21، ص 121)

بنابراين، امام حسن(ع) اسوه حسن و سرمشق نيك الهي براي انسان ها است كه تنها با بهره گيري از سبك زندگي ايشان است كه مي توانند متاله (خدايي) شده و در مقام ربوبيت، مظهر الهي گردند و از مقام رباني بهره مند شوند.

بيعت با امام حسن به عنوان امامت

گزارش هاي روايي و تاريخي بيانگر اين معناست كه پس از رحلت پيامبر(ص)، بر خلاف فرمان الهي (مائده، آيه 3؛ نساء، آيه 59؛ مائده، آيه 67) و نص پيامبر(ص) در غدير خم و موارد ديگر، در اثر اقدام گروهي از منافقان قديم و جديد و صحابه، در سقيفه بني ساعده، انحراف بزرگي در امت اسلام پيش آمد و فساد و تباهي آن دامن گير بشريت شد به گونه اي كه هنوز هم آثار و تبعات آن، مسلمانان را به رنج و بدبختي انداخته است؛ زيرا كاري كه در سقيفه با غصب خلافت الهي اميرمؤمنان علي(ع) انجام گرفت، موجبات غضب الهي را فراهم آورد و امت اسلام رنگ عدالت و صلاح و خوشبختي را به روي خود نديد.

انحرافي كه در سقيفه با تغيير نظام سياسي اسلام از حكومت ولايي به حكومت خلافت انتخابي از سوي برخي از رهبران جامعه رخ داد، موجب شد تا اكثريت مردم به تبعيت از رهبران قبيله اي مهاجر و انصار يعني قبايل اوس و خزرج و قريش، به حكم ايشان در انتخاب ابوبكر گردن نهند و جامعه را از امامت و ولايت اميرمؤمنان علي(ع) محروم سازند.

پس از آنكه اين انحراف به جاي حساسي رسيد و عدالت اسلامي با نشخوار عشيره بني اميه از بيت المال، قرباني و ذبح شد، مردم خسته از ذلت و ظلم و بي عدالتي، خواهان بازگشت به كرامت و عزت و عدالت اسلامي شدند و اولين شعله هاي قيام پس از سال ها مبارزه ابوذرها در مصر به بار نشست و لشكر عدالت خواهان به سمت مدينه گسيل شد و در آشوبي خونين، عثمان به قتل رسيد.

انقلابيون براي اينكه حكومت اسلامي را دوباره همانند عصر نبوي تجربه كنند، به خانه امير مؤمنان علي(ع) هجوم آوردند تا با ايشان به عنوان خليفه چهارم بيعت كنند.

از گزارش هاي تاريخي و روايي به دست مي آيد كه اين بيعت از سوي بيشتر مردم و انقلابيون با عنوان امامت و وصايت انجام نگرفت؛ زيرا هنوز افكار انحرافي در ميان مردم حاكم بود و گفتمان انقلابيون نيز گفتمان حاكم بر جامعه اسلامي بود كه از زمان ابوبكر و در سقيفه بني ساعده شكل گرفته بود.

پس از آنكه حضرت اميرمؤمنان(ع) حكومت را در دست گرفت و مركز خلافت خود را به كوفه منتقل كرد، گروه هاي انقلابي در چندين آزمون و فتنه بزرگ دچار ريزش شدند. در هر جنگي گروه هاي ناخالص از دور اميرمؤمنان علي(ع) جدا شده و به صف دشمنان و مخالفان حكومت او پيوستند. در جنگ نخست، گروهي بزرگ از جمله طلحه و زبير به همراه عايشه به مخالفت پرداختند و جنگ جمل را راه انداختند كه از آنان به ناكثين و پيمان شكنان ياد مي شود چنان كه پيامبر(ص) از پيش ايشان را معرفي و نامگذاري كرده بود.

در فتنه ديگر، قاسطين و عدالت خوران به جنگ اميرمؤمنان علي(ع) آمدند. سردمدار اين گروه معاويه پسر ابوسفيان است كه رهبر كافران و مشركان در عصر پيامبر(ص) بود و اكنون ثروت و قدرت اسلامي را چون گوي چوگان كودكان به بازي گرفته بودند. اينان جنگ هاي چند ساله صفين را راه اندازي مي كنند كه موجب تضعيف اسلام و دولت اسلامي مي شود.

فتنه سوم مهم ترين ريزش ها را داشت. در اين فتنه بود كه مارقين از امام خويش پيش مي افتند و عليه حكومت علوي قيام مي كنند و جنگ نهروان را راه مي اندازند.در همه اين فتنه ها و آزمون ها، ريزش ها و رويش هايي وجود داشت، زيرا افراد خالصي پديد مي آيند كه تفكر علوي را به عنوان تفكر خالص اسلامي مي شناسند و بدان از جان و دل اعتقاد دارند. آنان كساني هستند كه به عنوان شيعه علي(ع) از ميان فتنه ها و آزمون ها بيرون مي آيند و قايل به اصل امامت مي شوند كه پيامبر(ص) بدان وصايت كرده بود.

احياي گفتمان امامت

اين گونه است كه پس از شهادت اميرمؤمنان علي(ع)، انديشه سياسي اسلام ولايي دوباره خودنمايي مي كند و براي نخستين بار، بيعت باعنوان امامت انجام مي گيرد. در حقيقت، تلاش هاي چهارساله اميرمؤمنان علي(ع) به بار مي نشيند و گروهي از ياران خالص و شيعيان پديد مي آيند كه خواهان بازگشت حكومت دين و دنيا به اهل بيت(ع) به عنوان امامت و ولايت مي شوند.

گزارش هاي تاريخي و روايي از اين حكايت مي كند كه امام حسن(ع) نخستين كسي است كه با وي به عنوان امام بيعت مي شود. اين بدان معناست كه گفتمان اسلامي در طول چهار سال حداقل در كوفه از گفتمان خلافت به گفتمان ولايت و امامت تبديل مي شود و اصل بازگشت امامت و خلافت به اهل بيت(ع) مطرح مي گردد.

ازنظر امام حسن(ع) هدايت و علم در خاندان پيامبر(ص) و در نزد امامان معصوم(ع) است. از اين رو در خطبه اي خطاب به مردم مي فرمايند: ولولا محمد(ص) و اوصياؤه، كنتم حياري لا تعرفون فرضا من الفرائض؛ اگر محمد(ص) و اوصياي او نبودند، شما در بيابان جهل و ضلالت، سرگردان و حيران بوديد و هيچ فريضه اي از فرايض الهي را نمي شناختيد.

اين مطلب را حضرت پس از بيان فرايض و تكاليف الهي فرموده است. درحقيقت از نظر آن حضرت، ازجمله فرايض الهي كه برگردن مردم است تا بدان عمل كنند،فريضه ولايت اهل بيت (ع) بود.

از اين رو ايشان بعد از بيعت مردم با خود، خطبه اي ايراد كرده و طي آن مي فرمايد: پس، از ما اطاعت كنيد كه اطاعت ما واجب است، چرا كه به طاعت خداي عزوجل و رسولش (ص) مقرون گشته است. خدا درباره اطاعت ما مي فرمايد:«يا ايها الذين امنو اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله و الرسول.

امام حسن (ع) در نامه اي به معاويه، بعد از اينكه مجاهده قريش با اهل بيت پس از رحلت رسول خدا (ص) را گوشزد مي كند چنين مي نويسد:

ما به راستي درشگفتيم از كساني كه در ربودن حقمان بر ما يورش برده و خلافت پيامبرش را كه حق مسلم ماست، از چنگ ما ربودند… ما ديديم اگر در گرفتن حق خويش به منازعه با ايشان بپردازيم، ممكن است منافقان و ساير احزاب مخالف دين، وسيله اي براي خراب كاري و رخنه در دين به دست آورند و نيت هاي فاسد خود را عملي سازند، پس دم فرو بستم… همانا اميرالمومنين، علي بن ابي طالب (ع) چون مرگ به سراغش آمد، امر خلافت پس از خود را به من واگذار كرد.

امام حسن (ع) درجايي ديگر درباره حق امامت و خلافت و ولايت اهل بيت (ع) فرموده است:نحن اولي الناس بالناس في كتاب الله و علي لسان نبيه؛ ما دركتاب و سنت رسول خدا (ص) نسبت به مردم از خودشان سزاوارتريم.

آن حضرت همچنين درخطبه اي در بيان حقانيت خود و اهل بيت(ع) مي فرمايد: ان عليا باب، من دخله كان مؤمنا و من خرج عنه كان كافرا؛ علي(ع) دري است كه هركس از آن وارد شود، مؤمن و هركس از آن خارج شود، كافر است.

اين گفتمان غير از گفتمان حاكمي است كه پيش از خلافت اميرمومنان علي (ع) وجود داشته است.

امير مومنان علي (ع) در طول خلافت خويش اين گفتمان قرآني و اسلامي را زنده كرد و اجازه داد تا مردمي كه از دل جنگ ها و فتنه ها مردانه بيرون آمدند، با امام حسن مجتبي (ع) به عنوان امام بيعت كنند تا دوباره نظام سياسي قرآن بر مدار ولايت ازدرون سه دهه گمراهي بيرون آيد و مسير آينده شيعيان و مسلمانان واقعي روشن شود و امام حسين (ع) بتواند كاري كند تا همه نظام سياسي مبتني بر انحراف از اعتبار و مشروعيت كامل ساقط شود و مردم گفتمان سياسي اسلام واقعي را بشناسند و درآن مسير حركت كنند و قيام هاي خود را شكل دهند.

امام حسن (ع) درخطبه اي كه روز بيعت مي خواند مي فرمايد: درشب گذشته مردي از جهان رخت بر بست كه هيچ يك از پيشينيان در انجام وظيفه، بر او پيشي نگرفته و آيندگان هم نتوانند پا به پاي او به كارهاي خويش بپردازند. او در ركاب پيامبر خدا(ص) پيكار مي كرد و در پاسداري از او، از خودگذشتگي نشان مي داد و رسول خدا(ص) وي را پرچم دار خود قرار مي داد و جبرئيل از طرف راست و ميكائيل ازجانب چپ از او نگهباني مي كردند و او ازميدان نبرد باز نمي گشت تا خداي متعال به كمك او لشكر اسلام را پيروز مي ساخت. علي (ع) در شبي از دنيا رفت كه در آن شب عيسي (ع) به آسمان صعود كرد و يوشع بن نون، وصي موسي (ع) درگذشت. وي درحالي جهان را وداع گفت كه براي خويش سيم و زري باقي نگذاشت و تنها هفتصد درهم از عطايايش باقي مانده بود كه مي خواست خدمت گزاري براي كسان خود فراهم كند.

دراين هنگام، گريه گلوگير امام حسن (ع) شد و شروع به گريستن نمود و مردم نيز با او هم آوا شده و مسجد اعظم كوفه، يك پارچه گريه و ناله شد.

آن حضرت سپس خطبه اش را ادامه دارد و درباره خودش نيز مطالبي فرمود و درپايان با اين جملات، سخنراني اش را به پايان رسانيد: انا من اهل بيت فرض الله مودتهم في كتابه، فقال تعالي: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي و من يقترف حسنه نزد له فيها حسنا» (شوري، آيه 23) فالحسنه مودتنا اهل بيت (ع)؛ من از اهل بيت هستم كه خداوند مودت ما را دركتاب خود فرض و واجب كرده و درباره ما فرموده است: بگو از شما مزدي جز مودت درخويشان نخواستم و هركس نيكي كند ما بر آن بيفزاييم. پس آن حسنه همان مودت و دوستي ما اهل بيت (ع) است.

آنگاه عبدالله بن عباس برخاست و دركنار آن حضرت ايستاد و گفت:معاشر الناس»! هذا ابن نبيكم و وصي امامكم فبايعوه؛اي مردم! اين بزرگ مرد، فرزند پيامبرتان و جانشين امامتان است. پس با او بيعت كنيد.

مردم كه از اين سخن به وجد آمده بودند: گفتند: ما أحبه الينا و أوجب حقه علينا؛ چقدر او براي ما دوست داشتني تر و حقش بر ما واجب تر است.

سپس با كمال رغبت و اشتياق با آن حضرت بيعت كردند و او را به عنوان خليفه و جانشين پدرش امام علي (ع) پذيرفته و پيروي اش را برعهده گرفتند. (الارشاد، ص 347؛ كشف الغمه، ج 2، ص 103، منتهي الامال، ج 1، ص 224، زندگاني چهارده معصوم (ع) (ترجمه اعلام الوري)، ص 300، الفتوح (ابن اعثم)، ص 754).

دراين گزارش به خوبي روشن مي شود كه جو و فضاي عمومي جامعه و گفتمان اسلامي تغيير محسوسي كرده است و مردم با ايشان به عنوان امام بيعت كردند و اميرمومنان علي (ع) را نيز به عنوان امام معرفي نمودند.

اين گونه است كه امام حسن (ع) درتاريخ اسلامي به عنوان امام، فرزند و وصي امام پيشين خود معرفي شده و نظام سياسي امامت و ولايت به جامعه اسلامي آن روز دوباره معرفي مي گردد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا