اعتقادی - کلامیتاریخیفلسفیمعارف قرآنیوب نوشت

اسلام حقيقت از نظر قرآن

در كاربرد قرآن از واژه اسلام دست كم با دو معناي متفاوت آن رو به رو هستيم: يكي معنايي كه من از آن به اسلام تاريخي ياد مي‌كنم و ديگر معنايي كه به اسلام حقيقي و واقعي از آن ياد مي‌شود و در برابر اسلام تاريخي مي‌ايستد. اسلام به اعتبار يك دين تنها در معناي دوم آن معنا مي‌يابد. در غير اين صورت آن نيز شريعتي از شرايع به شمار خواهد آمد.

اسلام به مثابه يك حقيقت و دين، اسلامي‌است كه از نوح به معناي واقعي آن آغاز شده است (يونس ، 72 كه در آن جا نوح مي فرمايد: و امرت ان اكون من المسلمين ) و همه پيامبران مامور به آن بوده اند.(يونس 83 و 90 از زبان موسي عليه السلام  و مائده 111 از زبان حورايون عيسي عليه السلام) از اين رو مي‌توان اين ادعاي پيامبران پيشين را مدعا و شاهد بر اين معنا گرفت. برخي به صراحت و شفافيت اسلام خود را اعلام كرده و حتي گفته‌اند: من نخستين مسلمانم.

اين اسلام را مي‌توان حتي در نخستين انسان و بشر يعني آدم ردگيري كرد، ولي به جهاتي من به اين باور نرسيده ام كه آن اسلامي‌ كه به صورت مجموعه حقايق الهي براي انسان فرستاده شده و نوعي وفا به عهدي است كه خداوند به آدم پس از هبوط وعده داده است در دوره فترت ميان آدم و نوح وجود داشته است. يعني مي‌شود مدعي شد كه اسلام حقيقي به عنوان مجموعه گزاره‌ها و آموزهاي معرفتي و دستوري پيش از نوح وجود نداشته است، چنان كه اين مطلب را مي‌توان از ظاهر قرآن نيز برداشت نمود. البته اين مساله مهمي نيست. آن چه مهم است اثبات اين معناست كه دست كم از زمان نوح(ع) يا ابراهيم (ع) اين معناي از اسلام به شكل دين مطرح بوده است. اين اسلام همان اسلام حقيقي و غير تاريخي است. به نظر چنين مي‌رسد كه اين مفهوم همان معنا از اسلامي‌ باشد كه در آيه‌اي از قرآن به آن اشاره شده و گفته است: ان الدين عند الله الاسلام (ال عمران ، 19) و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه ( همان 85) … دين در نزد خدا تنها اسلام است … ؛ و هر كس غير از آن را بجويد هرگز از او پذيرفته نخواهد شد.

به اين معنا كه آن چه مورد پذيرش الهي است، اسلام حقيقي است كه شامل همه شرايع پيشين نيز مي‌شود؛(انعام ، 163) و اسلام تاريخي يعني اسلامي كه با شريعت محمدي (ص) آغاز شده است چون ديگر شرايع، بخشي از اسلام حقيقي است.( در آيه 13 سوره شوري اين عبارت آمده است كه شرع لكم من الدين ما وصي به نوحا و الذي اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسي و عيسي…، كه نشان مي دهد بخشي از دين بوده است؛ زيرا واژه  «من الدين» به معناي بخشي و بعضي از دين است) البته به جهت آن كه اين اسلام در بردارنده همه شرايع پيشين و حقايق و آموزه‌ها و گزاره‌هايي فراتر از آن شرايع نيز مي‌باشد، مي‌تواند به عنوان كل يعني همان دين اسلام در نظر آيد. شايد به جهت اين نگرش دوم است كه شريعت محمدي را به عنوان كل يعني اسلام حقيقي، افزون بر اسلام تاريخي در نظر مي‌گيرند. به اين معنا كه شريعت محمدي به اعتبار «چون كه صد آمد نود هم پيش ماست»، هم اسلام حقيقي به تمام معناي كلمه است و هم اسلام تاريخي به معناي شريعتي از شرايع موجود در اسلام حقيقي مي‌باشد.

هدف از اين مقدمه بيان اين مطلب است كه اسلام حقيقي با اسلام تاريخي آميخته است. از اين رو نمي‌توان اسلاميت حقيقي آن را از اسلاميت تاريخي آن جدا و تفكيك نمود.

شرايع ديگري چه شريعت نوح و يا ابراهيم و موسي و عيسي (عليهم السلام) همان دين اسلام حقيقي هستند كه مورد پذيرش الهي است و هر كس غير اين دين را بپذيريد از جاده الهي و صراط مستقيم هدايت وي بيرون است. بنابراين هيچ شكي و شبهه‌اي در اسلامي‌بودن شرايع پيشين نيست. اما چيزي كه در اين ميان مطرح است، تماميت اين شرايع است. اگر چيزي بخشي از حقيقت را دارا باشد مي‌تواند مدعي شود كه آن را داراست و اين كه نمي‌توان در صحت انتساب حقيقت به آن شك و ترديد روا داشت. اما شريعت محمدي به جهت آن كه تمامي‌حقيقت را داراست مي‌تواند به صراحت و شفافيت تمام اعلام دارد كه اسلام واقعي و حقيقي است. اين همان كاري است كه پيامبر اسلام (ص) انجام مي‌دهد و به نام اسلام به خود هويت مي‌بخشد. البته پيامبر با اين كار خود، اسلاميت ديگر شرايع را نفي نمي‌كند. كاري كه برخي پس از پيامبر انجام دادند و كوشيدند تا اسلاميت شرايع ديگر را نفي كنند. چنان كه نمي‌توان به جهت آن كه شرايع ديگر بخشي از دين و حقيقت را در بر دارند آن را هم سنگ و هم تراز اسلام حقيقي و تاريخي محمدي قرار داد و به تكثر گرايي در حقيقت قايل و پلوراليسم را اثبات كرد؛ زيرا هر يك بخشي از طرح كلي دين را در اختيار دارند نه تمام آن را. مانند كسي كه تصويري مبهم از فيلي در تاريك خانه ارايه مي‌دهد و مي‌گويد فيل داراي چهار ستون است. اسلام محمدي اين فيل را به بيرون از تاريك خانه عقل و فهم انساني آورده است و در زير نور خورشيد حقيقت تمام آن را در معرض تماشا قرار داده است. از اين رو نمي‌توان و عقلاني و بخردانه نيست كه شرايع ديگر را هر چند بخشي از حقيقت و اسلام حقيقي است نمي‌توان به عنوان حقيقت اسلام پذيرفت.

نكته اي كه بايد در اين جا يادآور شوم آن است كه پيامبر دو كار انجام داد كه مي‌توان آن را از يك ديگر بازشناخت. نخستين كاري كه وي انجام داد هويت بخشي به شريعت كامل خود به نام اسلام تاريخي است. از اين رو برخي از كارهاي وي چون تغيير قبله از بيت‌المقدس به مكه، تغيير روز تعطيلي از شنبه و يك‌شنبه به جمعه و انتخاب گورستان ويژه مسلمين و نامگذاري معبد از كلسيا و كنيسه به مسجد و مانند آن، از جهت تاكيد بر اين هويت مستقل بوده است. ولي همه اين‌ها تنها براي تمايز بخشيدن و هويت دادن به اجتماع مسلمانان نبود تا گفته شود كه «هيچ يك محتواي معرفتي ندارد و اولا و بالذات مربوط به هويت مسلمانان است،» بلكه در اين امور نيز نگاه معرفتي وجود دارد و اين كارها دو كاركرد متفاوت هويت بخشي و معرفت بخشي داشته است. به  نظر مي‌رسد كه همه آن اموري كه به شكل نمادي و به عنوان هويت بخشي مطرح است داراي بار معنايي خاصي است و معارفي را در خود نهان دارد. بنابراين تفكيك اسلام هويت از اسلام حقيقت و يا اسلام تاريخي از اسلام حقيقي نسبت دست كم نسبت به آن چه پيامبر (ص) آورده است نادرست و غير واقعي است. من از تعبير به اسلام در اين گزاره اخير خودداري ورزيده ام تا از افتادن در خلطي كه برخي افتاده اند پرهيز و دوري كنم. آن چه پيامبر آورده است همان حقيقت كاملي است كه به طور ناقص پيش از اين در شرايع ديگر از سوي خداوند داده شده است. شرايع ديگر نيز هر چند دربردارنده حقيقت و از مجموعه اسلامند، ولي حقيقت كامل در آن چيزي است كه به پيامبر (ص) از سوي خداوند داده شده است.

نكته آخر آن كه مي‌توان ميان دو دسته از اسلام پس از پيامبر تفكيك و جدايي انداخت و آن را به عنوان اسلام تاريخي و اسلام حقيقي بازشناخت. به اين معنا كه پس از پيامبر ما با دو گونه اسلام رو به رو مي‌شويم. اسلامي‌ كه برداشت و تفسير مسلمانان است و اسلامي ‌كه مسلمانان آن را پذيرفته اند. به اين معنا كه برخي از مسلمانان با نگرشي بيروني با توجه به دانش و معارف بيروني از اسلام تفسير و تعبيري را ارايه مي‌دهند كه اين اسلامي‌ مي‌شود كه خلافت دنيوي و ديني را از هم باز مي‌شناسد و امامت دين و خلافت دنيا را از هم جدا مي‌سازد. اسلامي‌ كه پس از پيامبر تاكنون حكومت و حاكميت داشته است. دوم اسلامي ‌است كه مسلمانان آن را پذيرفته‌اند بدون آن كه در آن تغييري ايجاد كنند. اسلامي‌ كه با پيروي از پيامبر (ص) در همه حوزه‌ها در جان و روح برخي نفوذ كرد و اين اسلام از جامعه دور افتاد و در گوشه‌اي مهجور ماند. اين همان اسلام حقيقي است كه بايد دوباره باز شناخته شود. اين همان اسلام علي (ع) و شيعيان اوست.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا