خنده از دیدگاه قرآن
در مطلب پیشرو عوامل خنده و نوع خوب و بد آن از منظر دین بررسی شده است.
سبک درست زندگی
اسلام به عنوان دین خاتم و برتر، بر آن است تا ضمن تبیین حقایق هستی و فلسفه آن، اصولی را به عنوان جهانبینی در اختیار انسان قرار دهد که سبک زندگی درست و راستین نامیده میشود.
سبک زندگی اسلامی، مبتنی بر این هستیشناسی و جهانبینی، هرگز بر آن نیست تا اراده انسانی را از او سلب کند و یا بر خلاف فطرت و طبیعت انسانی او را به امری وادار سازد که میتواند در روند تکاملی او خدشه و خللی ایجاد کند. از اینرو مبتنی بر فطرت و طبیعت آدمی، سبک زندگی اسلامی را شکل داده است. (روم، آیه30)
اسلام بر آن است تا زندگی انسان در چارچوب آفرینش و اهداف آن شکل گیرد. لذا همه ابعاد زندگی مردم را در دستور کار قرار داده و برای آن احکامی به شکل پنجگانه واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح بیان میکند. توجه اسلام به افکار و رفتار آدمی در جزئیترین امور بیانگر آن است که نمیتوان هیچ کاری را در زندگی جز در چارچوب فلسفه زندگی انجام داد.
مدیریت و مهار عواطف در چارچوب فلسفه زندگی
یکی از امور طبیعی و فطری بشر، داشتن هیجانات عاطفی است. از جمله هیجانات عاطفی بشر میتوان به خنده و گریه اشاره کرد. این هیجانات هرچند که گاه انسان را از دایره سلامت بیرون میبرد، ولی لازم ذاتی انسان و طبیعت اوست و نمیتوان آن را نادیده گرفت یا سرکوب کرد؛ از اینرو خداوند در آیه 43 سوره نجم آن را به خود نسبت میدهد؛ زیرا نسبت دادن امری به خود به معنای آن است که آن چیز جزو طبیعت و فطرت است و بیرون از دایره عدالت تکوینی خداوند و مسیر کمالی آفریدهها نیست. خداوند به صراحت در این آیه میفرماید: و انه هو اضحک و ابکی؛ و هم اوست که میخنداند و میگریاند.
البته در تحقق حالتهای هیجانی گریه و خنده و مانند آن عوامل مادی و معنوی دخالت دارد که در جای خود به آن پرداخته خواهد شد، ولی در اینجا بر این نکته تأکید میشود که هر امر طبیعی و فطری میبایست در چارچوب اهداف و فلسفه اصلی و غایی آفرینش از جمله آفرینش انسان به کار گرفته شود؛ چراکه غایت و فلسفه آفرینش انسان، به عهده گرفتن مسئولیت خلافت الهی پس از تحقق صفات خداوندی است. دستیابی به این مقام تنها با شناخت حقایق و اجرای برنامههایی از سوی انسان امکانپذیر است که از آن به سبک زندگی اسلامی و صراط مستقیم یاد میشود. بنابراین لازم است تا انسان سبک زندگی خود را در همه زمینهها و عرصهها از جمله بهرهگیری از عواطف انسانی بگونهای سامان دهد که این هدف آفرینش انسان را تحقق بخشد.
شاید گفته شود که امور طبیعی و تکوینی و فطری، امور در اختیار نیست و اینگونه نیست که اراده شخص بتواند آن را مدیریت و جهتدهی کند؛ زیرا اینها اموری است که اراده و اختیار انسانی در آن نقش ندارد؛ مثلاً برای تحقق عوامل خنده و گریه، انسان اختیاری ندارد و بهطور طبیعی به هر دلیل فیزیکی و شیمیایی که در بدن و روان آدمی رخ میدهد، خنده و گریه بروز و ظهور میکند؛ اما باید توجه داشت که میتوان عواطف و احساسات و عوامل آن را نیز در اختیار گرفت و بر عملکرد آنها مدیریت کرد؛ چراکه عواطف و احساسات در دایره روان و نفس حیوانی است و نفس الهی میتواند آن را تحت مدیریت و کنترل خود درآورد و رفتارهایش را مهار کند؛ چنانکه نفس الهی و وجه روحاللهی انسان، قوای غضبی و شهوانی نفس را مهار میکند و راه و چاه را به او نشان میدهد.
اینکه در عرف از خنده و گریه، امر و نهی میشود و مثلاً میگویند: مخند! یا گریه کن! خود بیانگر این معناست که مهار خنده و مدیریت آن در دست انسان است. پس با آنکه خنده و گریه به شکل امر غیراختیاری و متأثر از عوامل درونی و بیرونی ایجاد هیجانات است، اما اینگونه نیست که بهطور کامل خنده و گریه و دیگر هیجانات عاطفی و احساسی قابلیت مدیریت و مهار نباشد، وگرنه امر و نهی به آن تعلق نمیگرفت. خداوند نیز در آیه 82 سوره توبه به منافقان فرمان میدهد: فلیضحکوا قلیلا و لیبکوا کثیرا؛ کم بخندید و بسیار بگریید. این امر و نهی نیز خود بهترین گواه بر امکان مدیریت و مهار هیجانات عاطفی و احساسی است.
خنده، سر الهی
در تفسیر فی ظلال القرآن آمده که خنده اسراری از اسرار تکوینی خداوند است که ما چگونگی آنها را نمیدانیم.
همچنین عواملی که ایجاد خنده و گریه در انسان میکند در شعور او ثبت نمیشود، زیرا عواملی که امروز باعث خنده ما میشود، شاید فردا باعث گریه ما شود. و این دو حالت در ذات انسان میباشند و کاملاً غیرقابل شناخت هستند. (سید قطب، فیظلال القرآن، دار احیاء الکتب العربیه، الطبعه الاولی)
تعجب، عامل خندههای طبیعی
اما پیامبر(ص) میفرماید: ایاک ان تضحک من غیر عجب، او تمشی و تتکلم فی غیر ادب؛ از خندیدن بیتعجب و بیجا یا راه رفتن و سخن گفتن بیادبانه بپرهیزید. (بحارالأنوار- ج75، ص8، ح63)
از این حدیث به دست میآید که تعجب، از مهمترین عوامل طبیعی خنده در انسان است؛ به این معنا که انسان وقتی در برابر امری قرار میگیرد که انتظار آن را نداشته باشد، حالت تعجب در او شکل میگیرد و همین عاملی است که انسان را به خنده وامیدارد. از اینرو پیامبر(ص) میفرماید که تنها در شرایط تعجب، خنده، امری طبیعی است و بیرون از این حالت، خنده، رفتاری نادرست است. ازنظر پیامبر(ص) خنده جدا از حالت تعجب همانند سخن گفتن، دور از ادب است.
امام حسن عسکری(ع) نیز براساس همین طبیعت و عامل اصلی خنده میفرماید: من الجهل الضحک من غیر عجب؛ خندهای که از روی تعجب نباشد نشانه نادانی است. (تحفالعقول، ح487- منتخب میزان الحکمه، ص120) پس از نظر اسلام، خندهای که برخاسته از تعجب نباشد، خندهای سفیهانه است و انسان خردمند جز در زمان تعجب نمیخندد.
لقمان حکیم(ع) که سفارش های حکیمانهای را به فرزند خود داشته و خداوند بخشی را در آیات سوره لقمان بیان کرده، در سخنی که در روایات نقل شده در بیان خنده طبیعی و عامل فطری آن به پسرش میفرماید: قال لقمان لابنه: یا بنی، لا تضحک من غیر عجب، لا تمش فی غیر أرب، و لا تسأل عما لا یعنیک؛ پسرم! بدون تعجب و بیجا خنده مکن و بیهدف، راه مرو و از چیزی مپرس که به تو مربوط نیست. (فیض القدیر، ج1، ص162)
همچنین از رسولالله(ص) روایت است که فرمود: کبر مقتا عندالله الأکل من غیر جوع، والنوم من غیر سهر، والضحک من غیر عجب، و صوت الرنه عند المصیبه؛ و المزمار عند النعمه؛ خوردن از سر سیری، خواب بیشب بیداری، خنده بیتعجب و بیموجب شگفتی، ناله و مویه بلند به هنگام مصیبت، و بانگ نای در هنگام نعمت و شادمانی، نزد خدا سخت ناپسند است. (کنز العمال، ج16، ص80، ح44011)
خنده عاقلانه و خنده سفیهانه
از سخنان معصومان(ع) این معنا به دست آمده که خنده باتوجه به عوامل ایجادی آن میتواند دو گونه باشد: 1- خنده با تعجب که خردمندانه و طبیعی و فطری است؛ 2- خنده بیتعجب که سفیهانه است.
در قرآن بارها از خندههایی که مبتنی بر تعجب بوده گزارشهایی آمده است. از جمله این خندهها میتوان به خنده حضرت سلیمان(ع) پس از شنیدن سخن شگفتآور ملکه مورچگان و نیز خنده ساره(س) پس از شنیدن خبر بچهدار شدن اشاره کرد.
خداوند در آیه19 سوره نمل گزارش میکند که حضرت سلیمان(ع) به سبب تعجب از کلام مورچه خندید: فتبسم ضاحکا من قولها و قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی و علی والدی و ان اعمل صالحا ترضاه و ادخلنی برحمتک فی عبادک الصالحین؛ سلیمان از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت: پروردگارا در دلم افکن تا نعمتی که به من و پدر و مادرم ارزانی داشتهای سپاس بگزارم و به کار شایستهای که آن را میپسندی بپردازم، مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایستهات داخل کن.»
البته باید یادآور شد که در فرهنگ عربی واژه ضحک به معنای خنده به کار میرود و در آیات قرآن بارها از خنده افرادی در دنیا و آخرت سخن به میان آمده است. از جمله اینکه در قیامت مؤمنان اهل بهشت «ضاحکه مستبشره؛ مسرور و خندان هستند». (عبس، آیه39).
اما نوعی از خنده است که میتوان آن را خنده با ادبانه تعبیر کرد. این خنده همان لبخند و به تعبیر قرآنی تبسم است. در روایات آمده که پیامبر(ص) همواره لبخند و تبسم بر لب داشت و هرگز با صدا نمیخندید که همان ضحک باشد. امام علی(ع) نیز تبسم و لبخند را بهترین نوع خنده دانسته و میفرماید: خیر الضحک التبسم؛ بهترین خنده، تبسم است. (غررالحکم و درر الکلم، ح4964)
در تفسیر المیزان آمده که تبسم، کمترین حد خنده و «ضحک» خنده معمولی است. و اگر در جمله مورد بحث هر دو کلمه با هم بکار برده شده، استعمال مجازی است که میفهماند، تبسم آن جناب (سلیمان(ع)) نزدیک به خنده بود. (علامه طباطبایی، المیزان، ج15، ص502)
در بیشتر تفاسیر از جمله مجمعالبیان، نمونه، منهج الصادقین و مخزن العرفان و… دلیل اصلی خنده حضرت سلیمان را نتیجه تعجب دانستهاند. از آن جهت که مورچهای یاران خود را از لشکر عظیم ایشان برحذر میدارد و این آیندهنگری و مصلحتاندیشی مورچه باعث تعجب و خندان شدن حضرت سلیمان گردیده است. در بعضی دیگر از تفاسیر، علت خنده ایشان را شادی بیان کردهاند، به خاطر اینکه خداوند علاوه بر نبوت، ملک، سلطنت و لشکریانی از جن و انس و طیر، شناخت زبان پرندگان و حیوانات را نیز به او عطا فرموده است و یا شادی به خاطر اینکه حتی مورچگان هم به عدالتگستری ایشان پیبردهاند. (طبرسی، مجمع البیان، ج18، ص92 و مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتاب الاسلامیه، 1366-1352ش، ج15، ص43)
البته باتوجه به مقام شامخ نبوت در رابطه با حضرت سلیمان(ع) و شخصیت والای آن حضرت و برخی احادیث رسیده از ائمه اطهار(ع) که تنها خنده حاصل از تعجب را نیکو شمردهاند، میتوان گفت که تعجب، علت اصلی خنده آن حضرت(ع) بوده است.
مورد دیگر همان داستان فرشتگان(ع) و ساره(س) درباره بشارت فرزند است که در آیاتی از جمله آیه71 سوره هود، آمده است: «و امرأته قائمه فضحکت فبشرناها باسحق و من وراء اسحق یعقوب؛ و زن حضرت ابراهیم(ع) که آنجا ایستاده بود، خندید. پس وی را به اسحاق و از پی اسحاق به یعقوب مژده دادیم.
در رابطه با خنده همسر حضرت ابراهیم(ع)، ساره و علت آن، نظرات متفاوتی وجود دارد، اما در بیشتر تفاسیر از جمله مجمع البیان این خنده را به دلایل مختلف ناشی از تعجب دانستهاند؛ از جمله تعجب از اینکه قوم لوط از عذابی غافل هستند که به زودی به آن دچار میشوند و یا تعجبی که از مشاهده آن اوضاع به او دست داد، زیرا ساره میدید، با اینکه از مهمانها یعنی فرشتگانی که برای بشارت آمده بودند، پذیرایی میکند، آنها از غذا نمیخورند.
در تفسیر نمونه نیز علت خنده ساره(س) را تعجب حاصل از این میداند که مگر پیرزنی در این سن و سال میشود که برای شوهر پیرش فرزند آورد. زیرا ساره نود و هشت یا نود و نه ساله بود و شوهرش، حضرت ابراهیم نیز نود و نه یا صد سال داشت. (تفسیر نمونه، ج9، ص171)
در مفردات الفاظ قرآن کریم نیز آمده که خنده همسر حضرت ابراهیم(ع) از تعجب و شگفتی بوده است. دلیل آن نیز آیات از جمله آیه72 سوره هود است: قالت یا ویلتی أألد و انا عجوز و هذا بعلی شیخا ان هذا لشیء عجیب؛ گفت وای بر من، آیا فرزندی را به دنیا میآورم درحالی که من پیر و فرتوت هستم و این همسرم نیز پیرمرد است؟ به راستی که این چیزی شگفت است. (هود، 72) و دلالت دیگر براین سخن خود ساره است که گفت: «أألد و انا عجوز؛ آیا، من که پیرم فرزندی خواهم داشت. (هود، 72)
پس باتوجه به دلایل تفسیری و لغوی ارائه شده میتوان به این نتیجه رسید که، خنده ساره (همسر حضرت ابراهیم) از روی تعجب بوده است.
براساس آنچه بیان شد میتوان گفت که خنده از جهت عامل آن میتواند به دو قسم برخاسته از تعجب و غیرتعجب دستهبندی شود؛ همچنین از جهت نوع خندیدن به دو قسم خنده (ضحک) یا لبخند (تبسم) تقسیم کرد.
دلمردگی ناشی از خنده
باید گفت که ازنظر اسلام، خندهای که برخاسته از تعجب نباشد، عامل دلمردگی است. پس اینکه برخی میگویند که خنده بر هر دردی درمان است، سخنی ناروا و بیپایه است؛ زیرا اگر خنده دارای عامل طبیعی چون تعجب نباشد و شخص بیهوده و بیعامل تعجب بخندد، نهتنها این خندهها درمانگر نخواهد بود، بلکه موجب دلمردگی و افسردگی شخص خواهد شد. امام صادق(ع) زیادی خنده را موجب دلمردگی دانسته و میفرماید: کثره الضحک تمیت القلب؛ خنده بسیار، دل را میمیراند. (کافی، ج2، ص664) چرا که عامل طبیعی خنده مانند تعجب کم اتفاق میافتد و اینگونه نیست که انسان خردمند هر دم با امری شگفتآور مواجه شود که انتظار آن را نداشته است. البته انسان سفیه و بیخرد، اینگونه است و موجبات تعجب در او بسیار است، پس میتوان گفت که خنده زیاد نشانه سفاهت شخص است و از طرفی موجب غفلت او از خداوند و آخرت میشود و لذا بشدت مذموم است.
به هرحال، انسان خردمند و حکیم تنها در زمانی میخندد که امری، موجب تعجب و شگفتی او شده باشد و براساس آن میخندد، اما کسی که بسیار میخندد، انسان سفیهی است که بیعلت و عامل میخندد و اینگونه خندهها موجب شادی دل و رهایی از افسردگی و غم و اندوه نیست بلکه خود عامل دلمردگی است.
اگر خنده مبتنی بر عاملی چون تعجب باشد بهطور طبیعی در مسیر فطرت و کمالات انسانی است و سرور و شادی مثبت خواهد بود که مورد رضایت خداوند و خشنودی اوست؛ اما اگر اینگونه نبود، شکی نیست که موجبات خشم الهی است و آدمی را در دنیا و آخرت در تنگنا قرار خواهد داد و به جای آنکه سعادت و خوشبختی را برای او به همراه آورد و آرامش و آسایش را سبب شود، او را بدبخت میکند. از اینرو پیامبر(ص) ضمن دستهبندی خندهها به خنده خداپسندانه و غیر خداپسندانه میفرماید: الضحک ضحکان ضحک یحبه الله و ضحک یمقته الله فأما الضحک الذی یحبه الله فالرجل یکشر فی وجه أخیه شوقا الی رؤیته، و أما الضحک الذی یمقته الله تعالی فالرجل یتکلم بالکلمه الجفاء و الباطل لیضحک أو یضحک یهوی بها فی جهنم سبعین خریفا؛ خنده دو قسم است؛ خندهای که خدا آن را دوست دارد؛ و خندهای که خدا آن را دشمن دارد؛ اما خندهای که خدا آن را دوست دارد، آن است که مرد به روی برادر خویش از شوق دیدار وی لبخند زند؛ اما خندهای که خدای والا آن را دشمن دارد آن است که مرد، سخن خشن و ناروا گوید که بخندد یا بخنداند پس به سبب آن هفتاد پائیز در جهنم سرنگون شود. (نهجالفصاحه، ح1892)
همین خندههای بیهوده و بیریشه و خاستگاه طبیعی، موجب می شود که ایمان (امالی الصدوق، ص223، حدیث4) و هیبت و وقار آدمی (تحف العقول، ص96) از میان برود. خنده با صدای بلند که از آن به قهقهه تعبیر میشود نیز رفتاری به دور از عقل و ادب است و به شیطان نسبت داده میشود. (محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج7، باب ضحک)
از آنجایی که عامل خنده، تعجب است، برداشتن این عامل به معنای محو خنده از شخص است. لذا وقتی انسان با شوک دیگری در تقابل با عامل شوک خنده مواجه میشود، خنده از لبانش محو میشود. چنانکه خداوند در قرآن بیان میکند که چگونه کافران با شوکی که بر آنان وارد میشود، خنده از لبان آنان محو شده و گرفتار غم و اندوه شدیدی میشوند. (توبه، آیات81 و 82؛ و نیز نجم، آیات 57 تا 60)
خندههای استهزایی و بیهوده و مانند آن ریشه در غفلت آدمی دارد. از اینرو در آیات قرآنی از اینگونه رفتار به دور از عقلانیت پرهیز داده شده و آن را رفتاری سفیهانه میداند. (نجم، آیات 59 تا 61)