روان شناسیفرهنگیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

از خودفراموشي تا خدافراموشي

samamos-comيكي از حالات انساني، فراموشي است كه معادل عربي آن نسيان است. فراموشي به معناي از يادرفتگي و فراموشكاري داراي دو صورت اختياري و غيراختياري است. صورت اختياري آن، ارتباط تنگاتنگي با رفتار آدمي دارد. از اين رو در آموزه هاي قرآني به آن توجه شده است، زيرا فراموشكاري اختياري گاه به خدا فراموشي منجر مي شود كه دامنه آن تا خود فراموشي ادامه يافته و بستر مهمي براي سقوط آدمي مي شود.

از آن جايي كه قرآن، كتاب هدايت آدمي به سوي كمال و تقرب الهي است، هر مطلب و مساله اي كه موجب دوري آدمي از مسير كمالي شود، مورد توجه، تحليل، تبيين و توصيه قرار گرفته است. فراموشي نيز به سبب پيامدهاي منفي در برخي از حالات آن مورد توجه آموزه هاي وحياني قرآن است. نويسنده بر اين اساس به سراغ قرآن رفته تا تحليل و توصيه قرآن را در اين مساله ارائه دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

فراموشي اختياري و غيراختياري

نسيان به معناي فراموشي يكي از حالت هاي انساني است كه قرآن به آن توجه كرده و احكام و توصيه هايي درباره آن بيان داشته است؛ زيرا در برخي از حالات آن، آثار و پيامدهايي وجود دارد كه آدمي را از كمال و كماليات دور ساخته و زمينه هبوط و سقوط وي را در دوزخ خشم الهي و دوري از بهشت رضوان وي را فراهم مي آورد.

فراموشي ارتباط تنگاتنگي با غفلت دارد ولي ميان غفلت و نسيان تفاوت هايي است، زيرا غافل كسي است كه با حضور آن چيز به عللي متوجه آن نمي شود، در حالي كه فراموشي نسبت به چيزي است كه پيش از آن به ياد داشته است ولي به علل طبيعي و غيرطبيعي آن را از ياد برده و اكنون در خاطر ندارد.

فراموشي نسبت تنگاتنگي با ذكر و ياد دارد؛ زيرا هرگاه شخصي موضوع و چيزي را از ياد برده و در خاطر نداشته باشد، گرفتار فراموشي است. بنابر اين فراموشي، مرتبط با حوزه ذهن، حافظه و خاطرات نيز مي شود، در حالي كه غفلت ارتباط به امور خارجي پيدا مي كند، زيرا شخص با آن كه حضور چيزي را در برابر خود دارد ولي آن را نمي بيند و از آن غافل است. نمونه غفلت را مي توان در هنگام تفكر شديد و هجوم افكار و خيالات ديد. در اين حالت با آن كه در خيابان راه مي رود ولي در فضاي ذهني سير مي كند و امور خارجي مانند ماشين ها و آدم ها را نمي بيند و از آن ها غافل مي شود كه گاه با بوق وحشتناك ماشين و موتوري و يا برخورد با آن از حالت غفلت بيرون مي آيد.

اما آدم فراموشكار كسي است كه چيزي را از ياد برده است و در جايي آن را گذاشته و به خاطر نمي آورد. خداوند در آيه 61 سوره كهف از فراموشي حضرت موسي (ع) و همراهش در سفر به مجمع البحرين و ديدار عالم رباني سخن به ميان مي آورد. حضرت موسي و همراهش كه احتمالاً يوشع بن نون (ع) جانشين و خليفه آن حضرت (ع) بود، در هنگامي كه بر صخره اي براي استراحت مي نشينند، ماهي خشك شده كه غذا و خوراك سفرشان بود را فراموش مي كنند. خداوند مي فرمايد: نسيا حوتهما، آن دو، ماهيشان را فراموش كردند.

اين نوع فراموشي كه از آن به فراموشي طبيعي ياد مي كنند به سبب كهولت سن نيز اتفاق مي افتد؛ زيرا انسان همه چيزهايي را كه در تمامي طول عمرش آموخته فراموش مي كند و چيزي از آن به خاطر نمي آورد و همانند كودكي نادان مي شود.

خداوند خود را در آياتي چون 64 سوره مريم و 52 سوره 52 از چنين حالتي كه ما آن را فراموشي مي ناميم منزه و پاك مي شمارد و در آياتي، فراموشي و نسيان را حالت عمومي بشر مي داند، مگر آن كه خداوند آنان را از چنين حالتي حفظ كند، چنان كه در آيه 6 سوره اعلي پيامبر گرامي(ص) را از هرگونه سهو و نسيان در تعاليم الهي مصون مي شمارد و به وي اطمينان مي دهد كه وي را به گونه اي نگه مي دارد كه دچار فراموشي آيات الهي نشود.

به هر حال، همه انسان ها، گرفتار حالت فراموشي و نسيان هستند. از اين رو برخي از محققان بر اين باورند كه واژه انسان از نسيان گرفته شده است كه حالت غالب و چيره انساني است؛ زيرا انسان ها در معرض فراموشي گرفتاري هاي گذشته هستند (زمر، آيه 8) و اين گونه است كه تحمل فشارها و مصيبت ها بر انسان آسان مي شود و در مسير تعادل و اعتدال قرار مي گيرد. جالب اين كه برخي از انسان ها دچار فراموشي خاص در دوران پيري و سالخوردگي مي شوند و همه دانش ها و آگاهي هاي خويش را فراموش مي كنند و گرفتار جهل مطلق نسبت به دانش ها و آگاهي هاي اكتسابي مي شوند كه در علم امروز به آن آلزايمر گفته مي شود. (نحل، آيه 70 و حج، آيه 5)

اين گونه فراموشي هاي طبيعي كه به اراده و مشيت الهي انجام مي شود آثار خوب و سازنده اي براي بشر دارد؛ به ويژه كه فراموشي نسبت به گرفتاري ها و مصايب گذشته باشد. البته خداوند بعضي از مسايل و آيات را نيز از ذهن انسان ها برمي دارد و آنان را نسبت به آن دچار فراموشي مي كند و به جاي آن آيات و آموزه هاي بهتري را جايگزين مي سازد كه اين مسئله نيز داراي حكمت و اهداف چندي است.(بقره آيه 106)

در مقابل، خداوند برخي از افراد را به گونه اي حفظ مي كند كه هرگز دچار فراموشي نشوند و يا موضوعات و مسايلي را هرگز فراموش نكنند. از جمله اين افراد و موضوعات مي توان به پيامبران و آموزه هاي وحياني اشاره كرد كه در آياتي چند از جمله آيه 6 سوره اعلي به آن اشاره شده است.

فراموشي اختياري

دسته دوم و يا صورت ديگري كه براي فراموشي و نسيان است، فراموشي اختياري است كه به سبب زمينه سازي فراموشي، از اين حالت به اختياري بودن ياد مي شود؛ زيرا گفته اند كه اين نوع فراموشي همانند اضطرار بالاختيار است. اگر بخواهيم براي آن تمثيلي بياوريم مي توان گفت مانند كسي است كه خود به اختيار در لبه پرتگاهي رفته كه امكان تعادل و ايستادن در آن جا براي شخص فراهم نيست و موجب سقوط وي مي شود؛ هر چند كه اين سقوط غيراختياري است ولي چون خود بستر و زمينه آن را به اختيار و آگاهي فراهم آورده است عمل نيز به اختيار متصف مي شود.

در اين جا هر چند كه فراموشي در اصل حالتي غيراختياري است ولي از آن جايي كه خود عامل ايجاد آن شده است امري اختياري مي باشد. به اين معنا كه گاه انسان بر اثر اعراض و توجه و اشتغال به امور مادي و دنيايي دچار فراموشي نسبت به امري مي شود، در اين حالت مي توان گفت كه اين فراموشي نسبت به چيز ديگر اختياري بوده است، چنان كه سرگرم شدن انسان به دنيا و امور دنيوي اگر موجب فراموشي وي نسبت به خدا و وظايف خود شود، فراموشي اختياري است.

خداوند در آيه 57 سوره كهف تبيين مي كند كه چگونه انسان با اشتغالات به امور ديگر وظيفه خود را نسبت به خداوند فراموش كرده و از ياد مي برد.

آن چه از آيات و روايات در مذمت نسيان و فراموشي و يا حتي مواخذه و تهديد نسبت به فراموشكاران وارد شده است، در رابطه با صورت دوم فراموشي است كه به نوعي اختياري مي باشد. (ر.ك: التحقيق، حسن مصطفوي، ج 12، ص 114 ذيل واژه نسي) خداوند در آيه 286 سوره بقره، فراموشي اي كه برخاسته از مقدمات اختياري نسبت به اجرا و ترك تكاليف پديد مي آيد را به عنوان ترك اختياري قلمداد كرده و مواخذه بر امري به ظاهر طبيعي و غيراختياري از آن روست كه مقدمات اين فراموشي و در نتيجه مواخذه بر امري به ظاهر طبيعي و غيراختياري از آن روست كه مقدمات اين فراموشي و در نتيجه ترك واجبات به اختيار بوده است؛ زيرا هرگاه اسباب و مقدمات امري اختياري باشد، آن عمل هرچند غيراختياري باشد، متصف به اختيار مي شود. (الميزان، ج 2، ص 444 و نيز مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 691)

بنابراين هرگاه سخن از حرمت فراموشي ها و يا جواز مواخذه و مجازات فراموشكار مي شود، در مواردي است كه اين امر غيراختياري به خاطر اسباب و عوامل اختياري تحقق يافته است. از اين رو در آيات 42تا 44 سوره انعام از حرمت فراموشي سخن به ميان آمده است و حتي مسلمانان رفع مواخذه نسبت به ترك برخي از تكاليف الهي و آثار آن را كه به سبب فراموشي لازم مي شود از خداوند درخواست مي كنند. (بقره آيه 286)

نسبت ذكر و نسيان

چنان كه گفته شد، صورت دوم فراموشي، به نوعي اختياري است، زيرا انسان با سرگرم شدن به امور ديگر كه در بسياري از موارد امور جزيي و كم اهميت و كم ارزش مي باشد، از امور كلي، با ارزش و مهم باز مي ماند و آن را به دست فراموشي مي سپارد. از اين دسته افراد مي توان به كساني اشاره كرد كه با سرگرم شدن به دنيا از آخرت و خدا و وظايف خويش نسبت به خدا باز مي مانند و خدا را فراموش مي كنند.

براي رهايي از اين حالت خداوند به ذكر و يادآوري او به عنوان عامل بازدارنده ومانع از فراموشي خداوند و آخرت توجه مي دهد و در آياتي چون 24 سوره كهف لزوم ذكر و ياد خدا را بيان مي كند تا انسان از فراموشي و گرفتاري رهايي يابد.

در آيات 42 تا 44 سوره انعام نيز فراموشي هاي انسان نسبت به پند و اندرزهاي الهي را كه به سبب اشتغالات به امور دنيوي و مادي پديد مي آيد امري مذموم و ناپسند دانسته است. از اين رو سخن از حرمت فراموشي پندها و اندرزهاي الهي به ميان مي آيد، زيرا اگر انسان خود را به دنيا مشغول نسازد، هرگز دچار فراموشي از آموزه هاي الهي و هدايت هاي آن نمي شود. (تفسير صافي، ج 2، ص 120 و نيز تفسير مقاتل، ج 1، ص 561)

خداوند در آيات 23 و 24 سوره بقره براي اين كه انسان دچار فراموشي غيراختياري و اختياري نشود، از وي خواسته است تا هنگام ياد خداوند اصطلاح «ان شاء الله را به كار برد تا گرفتار نسيان نشود.از اين مسئله در برخي از روايات به استثناء ياد شده است. استثناء به معناي ان شاء الله گفتن، عملي لازم براي حفظ خود از فراموشي است. (مجمع البيان، طبرسي، ج 5 و 6، ص 712)

در برخي از روايات در اهميت «ان شاء الله» گفتن آمده است كه اگر شخص هنگام سوگند بر انجام كاري، ان شاءالله را فراموش كرد هر گاه يادش آمد ان شاء الله را بگويد. امام باقر و امام صادق(ع) درباره «واذكر ربك اذا نسيت» فرمودند: هرگاه كسي براي انجام دادن كاري سوگند ياد كرد و فراموش كرد و ان شاء الله نگفت، هرگاه يادش آمد آن را بگويد. (الكافي، الكليني، ج 7 ص 447 و تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 253 حديث 48)

هدف از تاكيد بر «ان شاءالله» گفتن يا همان استثناي اصطلاحي، آن است كه همواره ياد خداوند در دل ها باشد، زيرا انجام هر كاري به اراده خداوند است، افزون براين كه رهايي از فراموشي نيز به اين است كه خداوند حافظ و يادآور تو باشد. بنابراين اگر كاري را خواستي انجام بدهي، هم براي آن كه آن كار را به خاطر داشته باشي و هم توانايي انجام آن فراهم آيد مي بايست به خداوند تكيه كني.

به هرحال فراموشي در برابر ذكر و يادآوري قرار دارد و هركس كه بخواهد پيوسته ذاكر چيزي باشد مي بايست به خداوند تكيه كرده و ذاكر الهي باشد.

عوامل فراموشي

فراموشي از هر دو نوع آن (اختيار و غيراختياري) به علل و عواملي بستگي دارد. خداوند در آيه سوره نحل و 5 سوره حج سالخوردگي و پيري را از عوامل فراموشي مي شمارد و درهمين آيه تبيين مي كند كه اين حالت يكي از پست ترين حالات انسان است؛ زيرا اين فراموشي برخلاف ندانستن كودكي است؛ انساني كه پير شد و همه دانش و دانايي خويش را از دست داد در پايين ترين حالات انساني قرار گرفته است.

البته برخي بر اين باورند كه اين فراموشي دوران پيري و سالخوردگي كه خداوند آن را بدترين حالات انسان برمي شمارد، همانند فراموشي هاي ديگري است كه به اختيار تحقق مي يابد.

به سخن ديگر، فراموشي طبيعي تنها فراموشي هايي است كه انسان نسبت به گرفتاري ها و بدبختي ها و مصيبت ها در طول زندگي گرفتار آن مي شود. اما فراموشي هنگام سالخوردگي و پيري، از نوع گرفتاري اختياري است كه به سبب رفتار و كردار آدمي پديد آمده است. از اين رو از آن به عنوان پست ترين حالات انساني ياد شده كه نوعي تنبيه و مجازات را نيز مي توان در آن مشاهده كرد.

از ديگر علل و عوامل فراموشي مذموم و ناپسند كه مواخذه و مجازات را گاه به دنبال دارد مي توان به شيطان اشاره كرد كه عامل فراموشي انسان ها نسبت به فلسفه آفرينش و اهداف آن و نيز خداوند و وظايف انسان نسبت به خداوند مي باشد. (انعام آيه 68 و مجادله آيه19)

گاه شيطان با ايجاد فراموشي نسبت به امور جزيي و معمولي زندگي موجب مي شود تا انسان سرگرم اموري شده و از خداوند بازماند. اين گونه شيطنت هاي ابليسي نيز عامل مهمي است كه بايد به آن توجه داشت. در داستاني كه در آيات 63 و 68 سوره كهف آمده است اين معنا مورد تاكيد است كه ابليس چگونه با ايجاد نسيان درباره ماهي موجب مي شود تا سفر حضرت موسي(ع) دچار مشكل شود و سير الهي او مختل گردد وناچار به بازگشت شده تا عالم رباني و استادش را بيابد.

خداوند در آياتي چون 28 سوره فرقان و 8 سوره زمر از رفاه زدگي و آسايش بيرون از اندازه طبيعي به عنوان عاملي مهم و زمينه ساز فراموشي انسان ياد مي كند؛ زيرا انسان هايي كه در رفاه و آسايش هستند فراموش مي كنند كه اين آسايش و رفاه را از كجا آورده اند؟ همچنين با سرگرم شدن به امور دنيوي و اشتغالات آن، خداوند را از ياد مي برند. از اين رو مي بايست همواره متوجه شد كه رفاه و آسايش مي تواند بسيار خطرناك باشد و سد راه پيشرفت كمالي و رشدي انسان شود. با نگاهي به زندگي برخي افراد كه داراي سرمايه هاي كلان و رفاه بسيار هستند به خوبي مي توان دريافت كه چرا آنان اين گونه بي غم و بي درد هستند و نسبت به مشكلات ديگران توجهي نداشته و سرگرم لهو و لعب مي باشند و حتي خداوند را از ياد برده اند؟

در مقابل مردمان فقير و بي چيز عموماً به ياد خداوند هستند و از آن جايي كه رفاه زده نشده اند دنيا آنان را به خود مشغول نمي سازد. اين گونه است كه برخي ها فقر را فخر خويش مي شمارند، زيرا عاملي براي دوري از خدا نيست بلكه عامل نزديكي به او مي شود. در روايات از شخصي به نام ثعلبه سخن به ميان آمده كه به دعاي رسول الله (ص) داراي گله گوسفند و رمه اي بزرگ مي شود و تا آن جا پيش مي رود كه به مسجد نمي آيد و ترك نماز و زكات مي كند و ملعون پيامبر (ص) مي شود.

عامل ديگري كه قرآن از آن به عنوان عامل فراموشي مذموم و ناپسند ياد مي كند، عدم تعقل نسبت به ناپسندي اعمال و رفتارهاي باطل مي باشد. كساني كه كارهاي باطل انجام مي دهند در نهايت به سبب همين اعمال، دچار فراموشي مي شوند. بسياري از مردم، ديگران را به كارهاي نيك و خير مي خوانند و در اين باره سخنوراني به نام و به ظاهر اهل تزكيه و تقوا هستند ولي خودشان را فراموش كرده و كار نيك و خيري انجام نمي دهند. چنين كساني به سبب دوري از خردورزي نسبت به كارهاي نيك و تاثيرات آن در زندگي و ذكر الهي، دچار فراموشي خدا و خودشان مي شوند. (بقره آيه 44)

فسق و فجور عاملي ديگر است كه در آيه 165 سوره اعراف از آن به عنوان عامل فراموشي ياد شده است. كساني كه اهل فسق و فجورند نسبت به موعظه ديگران واكنشي مثبت نشان نمي دهند و در بلند مدت اين موعظه ها در گوش و جان ايشان تاثيري نمي گذارد و اهل فراموشي نسبت به هر گونه پند و اندرزي مي شوند. داستان آنها همانند كسي است كه سنگي عظيم را نمي تواند به سادگي حركت دهد، ولي با گذاشتن چند سنگ كوچك و خرد به آساني آن سنگ عظيم را حركت مي دهد؛ زيرا آن سنگ هاي خرد و كوچك، فسق هاي كوچك و گناهان صغيري هستند كه كمك مي كند تا شخص به سادگي پس از حرمت ريزي و ترس از انجام آن، به گناهان كبيره و بزرگ به سادگي اقدام كند. انسان هاي فاجر و فاسق، اندك اندك گرفتار مي شوند به گونه اي كه ديگر ترسي از انجام علني و آشكار گناه ندارند.

به هر حال، فسق و فجور از علل و عوامل فراموشي انسان است كه آدمي را از مسير كمالي باز داشته و در نهايت خدا فراموشي و خود فراموشي را در پي مي آورد.

خود فراموشي، پيامد خدا فراموشي

خداوند در آياتي چون 19 سوره حشر از فراموشي خدا نهي كرده است. به اين معنا كه زمينه ها و عواملي كه موجب فراموشي خداوند مي شود مي بايست از سوي انسان ترك شود. در آيه 24 سوره كهف نيز فرماني مي دهد تا اگر به هر علت و عاملي خدا را فراموش كرديد در انديشه تدارك بر آئيد و ياد خدا را در دل هاي خويش زنده كنيد.

از آن جايي كه شيطان (مجادله آيه 19)، رفاه بسيار (فرقان آيه 18 و زمر آيه 8) و نيز استهزا كردن مومنان و خوبان (مومنون آيات 109 و 110) عاملي مهم در خدا فراموشي مي شود، از انسان مي خواهد مواظب اين امور باشد؛ زيرا فراموشي خداوند موجب مي شود تا انسان از دسترسي به هدايت سريع بازماند (كهف آيه 24) و به ترويج زشتي ها و منكرات بپردازد (توبه آيه 67) و گرفتار فسق و فجور شده (حشر آيه 19) و از تحقق نيكي ها و ارزش هاي پسنديده بازماند (توبه آيه 67) و كارهاي نيك و خوبي چون انفاق را ترك كند (همان) و در نهايت با فراموشي خدا، گرفتار خود فراموشي شود. (حشر آيه 19)

هنگامي كه انسان به خود فراموشي دچار شود، هويت و ماهيت اصلي خود را از ياد مي برد و رفتاري را در پيش مي گيرد كه بيرون از دايره انسانيت است. اين گونه است كه با همه علم و دانش ظاهري، رفتاري متناقض و متضاد در پيش مي گيرد و از شخصيت متعادل و سالم بيرون مي رود. و لذا علم و دانش وي به جاي آن كه دستگير وي و مردم جامعه شود، عامل ذلت و خواري او مي شود. انديشه ها و خردورزي وي از دست مي رود و جهان را به گونه اي ديگر تحليل و تبيين مي كند. (بقره آيه 44) بدين ترتيب انسان، هويت انساني خويش را به سبب فراموشي خداوند از دست مي هد، زيرا آن چه انسان را معنا و مفهوم واقعي مي بخشد، خداوند است و هرگاه خداوند از محوريت زندگي انسان بيرون رود، انسان هويت و ماهيت خويش را از دست مي دهد، زيرا نسبت انسان به خداوند، نسبت فقري است و اين در ذات خويش به قيوميت الهي وجود مي يابد و حقيقت انساني چيزي جز تقوم الهي نمي باشد. بر اين اساس، فراموشي خداوند به معناي فراموشي قوام انساني و ستون فقرات آن است، از اينرو پيامد طبيعي خدا فراموشي خود فراموشي خواهد بود كه بايد همگي از آن به خدا پناه ببريم.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا