اجتماعیتاریخیسیاسیعرفانمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

يك اربعين از فتنه تا بيداري و بصيرت

samamos-comبه مناسبت اربعين حسيني

اربعين واژه اي است كه با بيداري و كمال آميخته است. هر جا كه اربعين است، كمال را مي توان در آن يافت. يك اربعين بيداري تا شدن؛ يك اربعين تا بيداري قلب، يك اربعين تا بصيرت، يك اربعين در غار حراء تا وحي و يك اربعين تا رسيدن به حق افتاده بر خاك تفتيده طف.

اين ها واژگاني آشنا هستند. اما بي گمان از زمان فتنه و غوغاسالاري سامريان و ساحران يزيدي، يك اربعين لازم بود تا پروانه هاي عاشق، راه خويش را به شمع حقيقت بيابند و در كنارش پيمان عشق ببندند و با بيداري خويش، آتش به خرمن فتنه افكنند.

نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نقش اربعين را در راهيابي بخشي از جامعه به سوي حق تبيين كند و نشان دهد كه چه كساني مي توانند با اربعين گرفتن بيدار شوند. اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

واكنش هاي متفاوت افراد در هنگامه فتنه

كم تر انساني را مي توان يافت كه در غبار فتنه بتواند موقعيت خود را تشخيص دهد و راهش را بيابد. تنها انسان هايي مي توانند در درون غبار فتنه، راه خويش را بيابند كه از نور الهي بهره مند باشند و پيش از ورود در درون فتنه خود را به چراغ بصيرت الهي تجهيز كرده باشند. اينان همان ربانيون و متألهان هستند كه پرده هاي ظواهر دنيايي از پيش چشمانشان به كنار رفته و به سبب كشف الغطاء، ملكوت هر چيزي را مي بينند و بي هيچ ترديدي راه خويش را به سوي حق و حقيقت مي يابند.

اما بسياري از مردم تا غبار فتنه فرو ننشسته يا كم نشده نمي توانند حق را از باطل تشخيص دهند و راه خويش را به درستي بيابند و پس از شناخت، خود را با آن همراه و همگام سازند؛ چرا كه بسياري پس از شناخت قطعي حقيقت به عشق دنيا و ظواهر و زينت هايش، پشت به حقيقت مي كنند و با باطل همراه مي شوند و اين همراهي را به ناتواني در تشخيص و تحليل نسبت مي دهند.

بي گمان تنها آناني كه دل هايشان با عقل هايشان هماهنگ است، مي توانند در اوج فتنه و در هياهو و غوغاسالاري باطل و برآشفتگي هاي دروغين آن و در زمانه آميختگي حق و باطل و تيرگي فضاي گفتماني، حق را بشناسند و دل در گرو آن نهند و با همه فشار گفتماني باطل گرايان، تاب همراهي با حق را آورند. اما همواره دو دسته ديگر زماني بايد بگذرد تا حق را بيابند و پس از شناخت و يافتن آن، همراهش شوند.

گروهي از مردمان دل هايشان صاف و سالم است هر چند كه عقل تشخيصشان ناقص مي باشد، ولي همين كه كمي غبار فتنه فرو نشست، به گرايش دلشان پاسخ مي دهند و با آن كه هنوز عقل ايشان در تشخيص، سرگردان است، به نداي فطرت و وجدان بيدار و دلشان پاسخ مي دهند و با حق همراه و همگام مي شوند. از اينان اگر بپرسيد كه چرا از ميان دو صف، اين يكي را برگزيده ايد، شايد در جواب بمانند و پاسخ عقلاني و منطقي ندهند، ولي دل هايشان گواهي مي دهد كه صف ديگر نمي تواند حق باشد، هر چند كه در تمام ظواهر و نمادها از حق بيش تر جلوه گري مي كند؛ چرا كه نور ايمان، آنان را به حق رهنمون مي كند و ظواهر حق گونه باطل آنان را نمي فريبد و به خود نمي كشاند. اينان هر چند كه ممكن است ديرتر حقيقت را از باطل در غبار فتنه تشخيص دهند، ولي همين كه شناختند هر چند كه به منطق عشق و دل، ولي دل در گرو آن مي نهند و دست از آن برنمي دارند.

گروهي ديگر هر چند كه به ظاهر، اهل خرد و دانايي هستند، ولي چون عقل و خردشان با دل و جانشان همراهي نمي كند، هر چند كه زودتر از اهل دل و حتي در درون غبار فتنه ها حق را مي شناسند و به آن آگاهي مي يابند، ولي چون خردشان ناقص و دلشان بي نور است، ممكن است همچنان به توجيهاتي به ظاهر عقلاني، در برابر فتنه باطل سكوت كنند يا حتي گاه بدتر از آن با فتنه و باطل همراهي نمايند. خداوند درباره اين دسته افراد در آيه14 سوره نمل مي فرمايد: و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا فانظر كيف كان عاقبه المفسدين؛ آنان نسبت به آيات روشن خداوند انكار ورزيدند درحالي كه در درونشان نسبت به آن يقين و قطع داشتند؛ چراكه ايشان مردماني ستمگر و متكبرند؛ پس بنگريد كه چه عاقبت و سرنوشت بدي براي فسادكنندگان است و چگونه خداوند آنان را بدان مي گيرد.

اين دسته با اين كه از اهل خرد هستند و به سبب نشانه هاي روشن، در درونشان به يقين و قطع مي رسند و حق را تشخيص داده و بدان شناخت كاملي پيدا مي كنند، ولي به سبب روحيه ستمگري، تكبر و علو و برتري جويي، حاضر نيستند تا حق شناخته شده را تصديق كرده و با آن همراهي كنند، بلكه راه باطل را در پيش مي گيرند و با آن همراه مي شوند و به فساد و تباهي در زمين اقدام مي كنند و اين گونه است كه خشم الهي را به جان مي خرند و در دنيا و آخرت گرفتار خشم او شده و عذاب ذلت و خواري را مي پذيرند.

البته هستند كساني از اهل خرد كه به نداي دل هايشان پاسخ مي دهند و در موافقت عقل و دل، گام برمي دارند؛ ولي به نظر مي رسد كه سلامت قلب، كاربردي تر از سلامت خرد ظاهري است؛ زيرا سلامت قلب به نداي فطرت و وجدان پاسخ مي دهد و حتي اگر عقل و خرد شخص نتواند حق را بشناسد و در اثبات حقانيت آن در ميان غبار فتنه، استدلال منطقي و عقلاني كند ولي نوري از حقيقت، او را مجذوب خود مي كند و بدان سو مي شتابد، اما كسي كه به ظاهر از سلامت عقل برخوردار است ولي از سلامت قلب به خاطر گناه و رفتارهاي نابهنجار و دسيسه كردن فطرت به بي تقوايي، برخوردار نيست، كم تر مي تواند درپي حق برود و به آن پاسخ مثبت دهد و همراه و همگام با آن شود. از اين رو در قرآن همواره از سلامت قلب و قلب سليم به عنوان يك شاخص در شناخت حق و همراهي با آن تأكيد شده است و كساني كه به مرض قلب دچار هستند به عنوان في قلوبهم مرض (بقره، آيه10) معرفي كرده و بيان مي دارد كه اينان نسبت به حق نه تنها موضع گيري مثبتي ندارند بلكه به مكر و چاره جويي متوسل مي شوند و با دلايل به ظاهر عقلاني مي كوشند خود را توجيه كرده و ديگران را نيز بدان فريب دهند و رفتار مفسدانه و همراه با باطل را رفتاري مصلحانه نشان دهند و خود را خردمند و ديگران را اهل سفاهت معرفي كنند كه نمي توانند به سبب بي بهره مندي از عقل و خرد، حق را تشخيص دهند، درحالي كه خود ايشان گمراه هستند و سفاهت مي ورزند؛ چراكه وجدان و فطرت دارندگان قلب سليم، آنان را به سوي حق رهنمون مي سازد و مدافع و همراه و همگام حق مي گرداند. (بقره، آيات 7 تا 13)

از واكنش هاي متضاد و متقابلي كه افراد در هنگام فتنه و برخاستن غبار آن يا حتي پس از فرونشستن كمي از غبار يا تمامي آن نشان مي دهند، مي توان دريافت كه چرا اهل خرد و بصيرت واقعي و يا اهل قلب سليم تنها كساني هستند كه در هنگامه فتنه يا پس از آن به همراهي حق مي شتابند و ديگران هم چنان لنگ مي زنند و بلكه حتي در جبهه مخالف حق قرار گرفته و به خدعه و نيرنگ، خود و ديگران را به همراهي مي خوانند و رفتار باطل خويش را توجيه مي كنند.

توابين، بيداران از سحر سامريان فتنه گر

از آيات قرآني برمي آيد كه اهل باطل، اهل فتنه هستند و فتنه گري ايشان حتي از اعلان رسمي جنگ عليه حق، خطرناك تر است؛ چراكه قتل، كشتن تن هاست و قاتل كافر، ايمان نمي دزدد و دين مردم را تباه نمي كند بلكه جسم و كالبد اهل ايمان را مي زند و از ميان برمي دارد. از اين رو خداوند در آيه 191 سوره بقره با عبارت: «و الفتنه أشد من القتل» از شدت فتنه نسبت به كشتن و جنگ خبر مي دهد و در آيه217 سوره بقره با عبارت: «و الفتنه أكبر من القتل» از بزرگي فتنه نسبت به جنگ و قتل سخن مي گويد. اين بدان معناست كه فتنه از هر جهت كه بنگريد عملي خطرناك تر و پليدتر و سخت تر و بزرگ تر است؛ چرا كه در فتنه با ايجاد شبهه، باطل، خود را به حق مي آرايد و زينت مي دهد به گونه اي كه بيش تر مردمان، فريب ظاهر گول زننده باطل را مي خورند كه جامه حق پوشيده است و جلوه گري بيش تري مي كند و چون عقل بيش تر مردم در چشمشان است، به سادگي فريب خورده و با باطل همراه شده و عليه حق مي جنگند و اين گونه است كه دين و ايمان مردم تباه مي شود و جان ها بر سر حفظ باطل به ادعاي همراهي با حق تباه مي گردد.

به سخن ديگر، باطل با تظاهر به حق و جلوه گري هايش، همانند جادوي سامري، چشمان مردم را مسحور و مجذوب خود مي كند و آنان را به دعوي حق به ميدان مي آورد تا به عنوان سربازان حق عمل كنند و جان به كف در خدمت باطلي باشند كه حق نموده شده است.

اين سياست از آن رو از سوي باطل و فتنه گران انتخاب مي شود كه مي دانند در صورت آگاهي، مردم هرگز از باطل طرفداري نمي كنند و جان خويش را براي باطلي فدا نمي كنند.

رستگاري اهل بصيرت

در جلوه گري هاي باطل تنها اهل بصيرت هستند كه در اوج فتنه ها، حق را مي شناسند و در دام فريب سحر ساحران نمي افتند و چوب ها و ريسمان هاي ساحران را، چون عصاي موسي(ع) نمي شمارند هر چند كه باطل، بسياري از مردم را فريب و همراه مي سازد و رعب و ترس در دوستان حق مي افكند، ولي اين ترس گذرا است و به سرعت چون مه از آب در زير نور فروزان خورشيد محو مي شود.

اين گونه است كه در عاشورا تنها اهل بصيرت ماندند، چرا كه آنان حق را مي ديدند نه آن كه آنان حق را مي فهميدند؛ چرا كه آنان در شناخت حق، از علم اليقين گذشته بودند و در مقام عين اليقين بودند و حتي برخي از ايشان فراتر از آن در مقام حق اليقين جلوس كرده بودند و آب از چشمه كوثر در بيابان سوزان كربلا مي نوشيدند چنان كه بارها خود، اين را بر زبان مي آوردند.

در روايات كربلايي آمده كه ياران امام حسين(ع) در كربلا كساني بودند كه بهشت خويش را مي ديدند و برخي ديگر در هنگامه نبرد مي فرمودند كه اكنون در آغوش پيامبر(ص) هستند و يا از آب كوثر مي نوشند؛ چرا كه ايشان فراتر از مقام فهميدن و ديدن، در مقام بودن، حضور يافته اند.

اگر از اين هفتاد و دو تن ياران امام حسين(ع) كه اهل شهود و كشف الغطا بودند و از مقام رباني و متاله شدن سود مي بردند، بگذريم، ديگر كسي را نمي توان يافت كه در مقام بصيرت بودند؛ چرا كه اگر اهل بصيرتي بود، بي شك با حق همراه و همگام مي شد و در كربلا امام حسين(ع) را ياري مي كرد .

فتنه گران سامري با جادوي رسانه و تبليغات سهمگين خويش چنان عرصه را بر اهل حق تنگ كرده بودند كه هيچ اميدي به پيروزي حق نبود. آنان بر منابر تبليغاتي خود بر آمده بودند و با رفتاري چون بوزينگان، همگان را به خود مشغول مي داشتند و چشمان را مسحور و مجذوب خود مي كردند.

تلاش نهايي آنان اين بود كه اين هفتاد و دوتن اهل بصيرت را نيز از دور حق برانند تا حسين(ع) تنها بماند و با كشتن او كار حق و حقيقت را تمام كنند و ابليس را به آرزوي ديرينش برسانند برتري او را براي خلافت بر هستي با رفتار زشت خويش به اثبات رسانند.

ابليس به كمك حزب شيطان خويش از جنيان و انسان ها بر آن بود تا حقيقت را خوار كند و بي عرضگي آدم و فرزندانش براي خلافت الهي را به رخ آنان بكشاند. اين همان چيزي بود كه پيامبر گرامي(ص) را دل گير و دل نگران مي ساخت. خداوند در آيه60 سوره اسراء داستان شجره ملعونه را بيان كرده بود. اميرمؤمنان علي(ع) روايت كرده است كه رسول خدا(ص) بر منبر بود كه لحظه اي خواب، چشم او را ربود. در خواب مرداني را ديد كه چون بوزينگان بر منبر آن حضرت(ص) مي جهند و مردم را به روش گذشتگان و دوران جاهليت باز مي گردانند. پيامبر(ص) در حالي كه نشسته بود، به خود آمد و آثار حزن و اندوه در چهره اش نمايان شد. جبرئيل اين آيه را براي حضرت(ص) آورد: و ما جعلنا الرويا التي اريناك الا فتنه للناس و الشجره المعلونه في القرآن؛ يعني بني اميه (بحارالانوار، ج55، ص 350 و نيز فتح القدير، ج3، ص 342؛ و نيز الدرالمنثور، سيوطي، ج4، ص191)

آن حضرت(ص) دل نگران فتنه امويان و به دست گرفتن حكومت اسلامي از سوي بني اميه بود. (همان و نيز تفسير كبير، فخر رازي، ج7، ص 361 و الجامع لاحكام القرآن، قرطبي، ج10، ص 245)

اين فتنه اموي در زمان امام حسين(ع) به شكل كامل خود درآمده بود و ابليس در چهره يزيد بر مسند خلافت انسان نشسته بود و بر انسان و جن حكومت مي كرد. يزيد بي دين و زشتكار كه كافر و فاجر بود، چهره خليفه و حق را يافته بود و بر بسياري از مردم امر مشتبه شده بود. رسانه هاي تبليغاتي و منابر آنان در اشكال و روش هاي گوناگون، امام حسين(ع) را خارجي معرفي مي كردند كه بر حق و خليفه خدا و پيامبر(ص) خروج كرده و در زمين افساد مي كند.

در اين غبار فتنه تنها اهل بصيرت توانستند حق را بشناسند و با آن، همراه و همگام شوند و جان در راه بقاي آن ايثار كنند. اما اكثريت مردود شدند و در دام فتنه گرفتار شدند.

در اوج فتنه، امام علي بن الحسين(ع) نگذاشت تا پرچم حق بر زمين بيفتد. در اين زمان همانند عصر امام علي(ع) زني تنها در كنارش بود. در فتنه سقيفه بني ساعده تنها فاطمه(س) در كنار پرچم برافراشته علي(ع) ايستاد و شهادت براي ولايت را به جان خريد. اكنون دخترانش زينب كبري و صغري (سلام الله عليهما) در كنار پرچم افراشته علي بن الحسين(ع) ايستاده بودند. شگفت كه آن دو دختر گرامي اميرمؤمنان(ع) و فاطمه(س) چنان يكسان حركت و عمل كردند كه كسي متوجه دو نفر نشد و همگان يك تن را ديدند كه چون علي(ع) شمشير كلام از نيام برمي آورد و سحر سامري را پراكنده مي سازد، هر چند كه در آن غبار فتنه، كم تر كسي مي توانست اين پرچم حق را ببيند و بشناسد.

تلاش هاي امام حق علي بن الحسين(ع) و زينب كبري و صغري (ام كلثوم) موجب شد تا در مدت چهل روز، غبار فتنه به كنار برود و چشمان مسحور سحر ساحران و سامريان فتنه گر، به حق بنگرد. در اين ميان نخستين كساني كه همراه شدند، اهل دل بودند كه در قالب توابين درآمدند و در كنار امام حق خويش علي بن الحسين(ع) قرار گرفتند و نداي يا للثارات الحسين(ع) سر دادند.

اما هنوز اكثريت گرفتار فسق و فجور يا عقل معاش، كم تر از عقل معاد برخوردار بودند تا بيدار شوند و همراهي كنند. تلاش هاي چهل روز پرچمداران حق، نهضتي را برانگيخت. اما اين نهضت تنها در ميان اهل وجدان بود كه با عشق، حق را شناخته بودند و مجذوب آن بودند و هنوز اهل عقل همراهي نكردند و بلكه بسياري از آنان توجيه گر رفتار پيشين خويش و حتي توجيه گر بقا و همراهي با فتنه گران بودند. آنان كه خود را اهل عقل و خرد مي شمردند، بخاطر آنكه قلبشان بيمار بود، همچنان بر همراهي باطل و فتنه بودند و به سركوب اهل دل و عشق مي شتافتند و آنان را از هرگونه حركتي برحذر مي داشتند و قيام عليه فتنه گران را غيرقابل توجيه و هزينه برمي شمردند كه هيچ سودي بر آن نيست؛ چون اهل عقل همواره اهل حساب و كتاب هستند و دو دو تا مي كنند و هرگز مفهوم و معناي ايثار را نمي فهمند. براي ايشان حركت توابين حركت ديوانگان بود كه بيرون از هر تاكتيك و استراتژي حركت مي كنند.

به نظر مي رسد كه يك اربعين لازم بود تا خون حسين(ع) به شيري تبديل شود تا مايه شناخت و رشد و نمو كودكان بصيرت گردد. يك اربعين وقت لازم بود تا خون حسين(ع) بر تارك آسمان چون خورشيدي برآيد و چشمان اهل دل را مجذوب كند و عاشقان حسين(ع) را گرد تربت پاك آن سرور و سالار اهل حق و حقيقت چون پروانه گرد آورد و آماده نمايد تا تن به آتش شمشير سپارند و حق را به خون آب ياري كنند و چهره زشت باطل را نمايان سازند و يزيديان و فتنه گران باطل را رسوا سازند و حق را برخلاف خواسته ابليسان باقي و برقرار سازند و پرچم آن را تا قيامت برافراشته دارند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا