اجتماعیاخلاقی - تربیتیسیاسیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

بنیاد تمدنی فرهنگ اسلامی

بسم الله الرحمن الرحیم

اسلام دین الهی است که تمام طول و عرض تمدن بشری را تحت تاثیر قرار داده است. این تاثیرگذاری اختصاص به پس از بعثت پیامبر(ص) ندارد، بلکه بر اساس گزارش های قطعی قرآن از زمانی که نخستین بشر به نام حضرت آدم(ع) با همسرش حضرت حوا(س) بر زمین هبوط کرده اند، این اسلام است که فلسفه و سبک زندگی آنان را تشکیل داد و حتی کافران از فرزندان و نوادگان ایشان نیز خواسته و ناخواسته متاثر از این فلسفه و سبک زندگی بوده اند. این گونه است که امام خامنه ای (مدظله) هماره بر نقش فرهنگ و تقدم اصالت و غایتی آن تاکید دارد و در سال 93، فرهنگ را در کنار اقتصاد مطرح می نماید.

نویسنده با مراجعه به آموزه های قرآنی بر آن است تا نقش اصیل و بنیادین فرهنگ اسلامی را در تحقق سعادت بشری در دنیا و آخرت و تمدن سازی بشر در دنیا را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

چیستی فرهنگ ، منابع و ابزارهای آن

فرهنگ مجموعه پیچیده‌ای از دانش‌ها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچیزی است که فرد به عنوان عضوی از جامعه از جامعهٔ خویش فرامی‌گیرد. در یک کلمه، فرهنگ، راه مشترک زندگی، اندیشه و کنش انسان است و شامل هنر، ادبیات، علم، آفرینش ها، فلسفه و دین است.

همان گونه که خصوصیات ژنتیکی انسان از راه وراثت به نسل های دیگر منتقل می شود، فرهنگ به وسیلهٔ آموزش، به نسل بعدی منتقل شده و نیازمند آموزش و پرورش و تربیت است. بنابراین می توان گفت که فرهنگ کنونی بشر دستاوردهای یکایک بشریت در طول تاریخ است که به اشکال گوناگون به نسل های دیگر انتقال داده شده است.

البته هر فرد بشری از نظر ذاتی دارای یک دسته از علوم الهی و فطری است که به طور مستقیم حوزه های اخلاقی و رفتاری او را تحت تاثیر قرار می دهد و توانایی تشخیص خوب و بد،‌حق و باطل را به او داده و امکان گرایش به حق و خوبی و گریز از باطل و بدی را برایش فراهم می آورد. از این لحاظ همه بشریت در بخشی از عناصر و مولفه های فرهنگی مشترک هستند؛ اما بخشی دیگر از عناصر فرهنگی این گونه نیست، بلکه از علوم اکتسابی از طریق وحی و تجربه است. به این معنا که انسان ها بخشی از عناصر فرهنگی خود چون دین و علم به غیب و جزئیات آن را از طریق وحی به دست می آورند. به این معنا که خداوند برخی از انسان ها را انتخاب کرده و از راه آنان با بشریت سخن می گوید و آنان را نسبت به اموری آگاه می کند که راه آگاهی و علم از طریقی جز وحی نیست. این که عوالم غیب، بهشت و دوزخ ،‌عالم برزخ ،‌ موجودات مجردی چون فرشتگان وجود دارد و اموری که در قرآن و بسیاری از کتب آسمان دیگر چون انجیل و تورات و زبور داود(ع) و صحف ابراهیم(ع) آمده است، غیر قابل دسترسی جز از راه وحی نیست. این بخشی از عناصر فرهنگی بشریت را تشکیل می دهد که از راه وحی به دست آمده است.

هم چنین برخی از علوم اکتسابی دیگر است که از راه تجربه به دست می آید و چنان که خداوند در آیه 78 سوره نحل می فرماید: وَاللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ؛ و خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که هیچ چیز نمی دانستید و برای شما گوش و چشم و دل قرار داد شاید سپاسگزاری کنید.

بر پایه این آیه، انسان به هنگام تولد از مادر، فاقد هرگونه دانش و آگاهی است، ولی خداوند به انسان در شناخت حقایق، دو ابزار حسی و غیر حسی چون حواس و قلب را داده است،‌ یعنی حواسی چون شنوایی، بینایی را به عنوان از ابزارهای حسی و قلب را به عنوان مرکز ادراکی و ابزار غیر حسی در اختیار بشر قرار داده است تا از راه آن ها به علوم اکتسابی دست یابند. پس این ها دو ابزار شناختی مهم بشر را در کنار علوم فطری و وحیانی تشکیل می دهند.

پس فرهنگ بشری مجموعه ای از همه دستاوردهای بشری در حوزه نظری و اخلاقی و رفتاری است که از راه های گوناگونی چون حواس، قلب، فطرت و وحی به دست می آید.

اسلام، بنیاد اصلی فرهنگ بشری

به نظر می رسد که هر آن چه بشر از عناصر اصلی فرهنگ در اختیار دارد، بر گرفته از علوم غیر اکتسابی چون عقل،‌ فطرت، وحی و قلب است. به این معنا که درصدی اندکی از فرهنگ بشری و آن نیز در حوزه علوم تجربی و حسی مربوط به علوم اکتسابی است.

در این میان آن چه فلسفه زندگی انسان را تشکیل می دهد، عناصر غیر اکتسابی از فرهنگ است؛ چنان که مهم ترین عناصر در حوزه فلسفه زندگی برگرفته از آموزه های وحیانی است که خداوند از طریق پیامبران و کتب آسمانی به انسان داده است. این که جز عالم ماده و حس، عوالم دیگر متافیزیکی و مابعدالطبیعه و ماورای طبیعت وجود دارد و هستی تنها همین عالم ماده و دنیا نیست، جهت گیری کلان زندگی بشر را تحت تاثیر مستقیم و غیر مستقیم خود قرار می دهد.

این گونه است که اصول اخلاقی هم تحت تاثیر مستقیم یا غیر مستقیم آموزه های وحیانی قرار می گیرد؛ زیرا اگر آخرت و معاد و حساب و کتابی در کار نباشد، می توان حتی اصول اخلاقی را در شرایط منفعت و مصلحت یا مانند آن دور زد و از عمل به آن خودداری و اجتناب ورزید؛ اما اگر در انسانی باور به آخرت و معاد شکل گیرد و به این هستی شناسی و جهان بینی اعتقاد پیدا کند، از یک پلیس و مراقب همیشگی درونی بهره مند می شود که پیدا و نهان او را به انجام اصول اخلاقی متعهد می سازد.

خداوند اسلام را به عنوان دین بشریت از زمان حضور انسان در زمین تا قیامت اعلام می کند،(آل عمران، آیه 19) به طوری که اگر کسی دینی غیر اسلام را بپذیرد از او پذیرفته نمی شود.(آل عمران، آیه 85) این دین اسلام در طول تاریخ به سبب مقتضیات و شرایط دارای تغییرات سطحی بوده است که از آن به منهاج و شرایع می شود.(مائده، آیه 48؛ شوری، آیه 13)

بر اساس آیات قرآنی، پیامبرانی بسیاری برای هر قومی به عنوان هادی فرستاده شده(رعد، ‌آیه 7 ) که تنها برخی از آنان در قرآن معرفی و مطرح شده اند.(غافر، آیه 78) این بدان معناست که خداوند هیچ قومی را بی حجت و پیامبر و راهنما نگذاشته و اگر قومی را هلاک کرده پس از اتمام حجت بوده است.(شعراء،‌آیه 208 و آیات دیگر)

از این آیات و آیات دیگر قرآن به دست می آید که در همه جغرافیای زمین و طول و عرض تاریخ پیامبرانی از سوی خداوند فرستاده شدند تا آنان را با حقایق غیبی و تکالیف و حقوق خودشان آشنا کرده و آنان را به عدالت قسطی سوق دهند.(حدید، آیه 25)

بنابراین، بخش اعظم از فلسفه زندگی بشر را می بایست در آموزه های وحیانی دانست که از سوی خداوند و از طریق پیامبران و کتب آسمانی به انسان رسیده است. به این معنا که در حوزه شناخت شناسی،‌ جهان شناسی، هستی شناسی، اخلاق، حقوق و وظایف و اهداف زندگی و مانند آن ها،‌اصل و ریشه را می بایست در وحی جست و جو کرد که همان اسلام است.

پس بنیادهای اصلی فرهنگ بشری را می بایست در اسلام و وحی الهی دانست. این اسلام است که فرهنگ بشری را شکل بخشیده و اصالت داده است. البته در طول تاریخ گروهی از بشر به برخی از آن ایمان و به برخی دیگر کافر شده اند و بر خلاف آموزه های وحیانی در اموری حرکت و زندگی خود را سامان داده اند. با این همه حتی کافران نیز به شکلی تحت تاثیر اندیشه های وحیانی و آموزه های آن هستند.

تمدن بشری دستاورد فرهنگ اسلامی

بر این اساس حتی در حوزه دستاوردهای مادی بشر یعنی تمدن که جلوه های فیزیکی و مادی فرهنگ و مظاهر حسی آن است، می توان ردپای قوی و روشن فرهنگ اسلامی به معنای عام آن را یافت. یعنی بشری که در حال حاضر به تمدن عظیم دست یافته و نمادهای آن در همه بخش های زندگی انسان نمود دارد، ریشه در فرهنگ اسلامی و وحیانی دارد.

این پیامبران بودند که بسیاری از علوم اکتسابی را به بشر آموختند و دفائن عقول بشر را اثاره و برانگیخته و روشن کرده و به کار گرفته اند. امیرمومنان (ع) می فرمایند: فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ… یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ؛ پیامبران را به میانشان بفرستاد. پیامبران از پى یكدیگر بیامدند تا از مردم بخواهند كه آن عهد را كه خلقتشان بر آن سرشته شده، به جاى آرند… و خردهاشان را كه در پرده غفلت، مستور گشته، برانگیزند.( نهج البلاغه خطبه 1)

در حقیقت فلسفه زندگی بشر را پیامبران تعریف و تعیین کردند هر چند که برخی به بعضی از مفاهیم و اصول آن کافر شدند ولی در جهت زندگی دنیا از آن بهره مند شده اند. در آموزه های وحیانی یکی از وظایف انسان به عنوان خلیفه الهی، استعمار زمین و آبادانی آن دانسته شده است.(هود، آیه 61) این بدان معناست که انسان به حکم وظیفه و مسئولیت طبیعی و فطری که برایش در زمین تعریف شده، به آبادانی آن می پردازد و همین است که تمدن بشری را موجب شده است.

در حقیقت اسلام پیامبران به بشر کمک کرده است تا ساختار فرهنگی را ایجاد کند که بر اساس آن تمدن بشری شکل گرفته است. بنابراین لازم است که بشر برای دست یابی به تمدن کامل و برتر از فرهنگی کامل و برتر بهره مند شود. هر چه عناصر فرهنگ کامل تر و بهتر باشد خروجی تمدنی آن بهتر خواهد بود.

جهت گیری اقتصاد که عامل تعیین کننده در تمدن سازی بشر است، به عهده فرهنگ است که مولفه اصلی و عناصر قوی و اساسی آن را اسلام پیامبران به عنوان دین و فلسفه زندگی شکل داده است.

ما اگر بخواهیم در حوزه اقتصاد به عنوان قوام بخش جامعه و تمدن(نساء، آیه 5) موفق شویم می بایست فرهنگ اسلامی را درک و فهم کرده و عناصر آن را به شکل کامل تر در فکر و رفتار یکایک افراد جامعه نفوذ دهیم تا بتوانیم اقتصادی جهت دار و تمدنی سازنده برای بشریت داشته باشیم.

مشکل کشور و جامعه اسلامی ایرانی زمانی حل خواهد شد که فرهنگ مناسبی داشته باشیم تا بتوانیم جهت گیری های اقتصادی و تمدنی خود را بر اساس آن شکل دهیم. از این روست که فرهنگ در کلام رهبری به عنوان اصل نخست هدف گزاری شده است؛ زیرا تا فرهنگ مناسبی نداشته باشیم نمی توانیم به اقتصاد و تمدن اسلامی در زمان معاصر دست یابیم.

به سخن دیگر، امام خامنه ای بر اقتصاد مقاومتی بارها تاکید می کند تا بتوان بر اساس آن تمدن اسلامی معاصر را شکل بخشید، اما این مهم جز از طریق اصلاح فرهنگ و تبدیل آن به فرهنگ اسلامی کامل شدنی نیست؛ چرا که حتی دست یابی به اقتصاد مقاومتی نیازمند مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی بر پایه اصول اسلامی و معیارها و شاخصه های آن است. از این جاست که مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی نیز خود به عنوان یک اصل مقدمی و پیش فرض بر جامعه و رهبران و مسئولان آن تحمیل می شود. به این معنا که لازم است که فرهنگ به عنوان یک پیش نیاز دیده شود تا بر پایه آن فرهنگ اقتصاد مقاومتی شکل گیرد.

لزوم مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی

البته دست یابی به اقتصاد مقاومتی نیازمند بسترسازی و ایجاد شرایط و زمینه هایی است که اگر تحقق نیابد نمی توان امید داشت که اقتصاد مقاومتی در جامعه شکل گیرد. از مهم ترین عواملی که اقتصاد مقاومتی بر بنیاد آن شکل می گیرد، بینش و نگرشی است که به عنوان موتور محرکه فعالیت های انسانی مطرح است.

اصولا فلسفه زندگی که انسان براساس شناخت و معرفت نسبت به خود و هستی پیدا می کند، سبک زندگی او را تحت تاثیر قرار می دهد. همان گونه که بینش مادی موجب می شود تا انسان ها همه ظرفیت خود را به جنبه های مادی اختصاص دهند و اصولا به چیزی به نام آخرت باور نداشته و کاری برای آن بخش انجام ندهد.

بینش ها، نگرش ها و باورهای انسانی است که سبک زندگی و نیز جهت و حتی میزان تحرکات بشر را تعیین می کند. بنابراین، دست یابی به اقتصاد مقاومتی متکی به باور وجود توانایی در خود در برابر تحرکات دشمن سلطه گر است. اگر کسی باور نداشته باشد که می تواند بر سرپای خود بایستد و در همه جنبه ها به نیازهای خود پاسخ دهد و یا جامعه ای که چنین باوری را ندارد نمی تواند تحرکاتی برای خودکفایی و استقلال اقتصادی داشته باشد. هم چنین اگر جامعه ای باور نداشته باشد که دشمنانی سلطه گر بر آن هستند تاجامعه را نابود سازند و بر آن سلطه یابند، هرگز اقتصاد مقاومتی برای رهایی از فشارهای دشمنان شکل نخواهد گرفت. برخی بر این باورند که اصولا نمی توانیم یا این که تصور دشمن، توهمی بیش نیست و همواره بر طبل نمی توانیم و تو هم دشمن می کوبند تا جامعه به نوعی باور منفی از جهت توانایی و بی خیالی از نظر دشمن برسد.

بنابراین، می بایست جامعه به این باور برسد که می تواند و دشمنی دارد که می کوشد تا این توان را از وی سلب کند و او را وابسته به خود سازد و استقلال او را مخدوش سازد. در این صورت است که اقتصاد مقاومتی شکل می گیرد.

به سخن دیگر، دست کم دو عنصر فکری و فرهنگی در تحقق اقتصاد مقاومتی نقش اساسی را دارد که عبارت از خودباوری و فشارهای دشمنان است.

از همین جا می توان دریافت که بر مسئولان جامعه و اولیای امور است که مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی را در دستور قرار دهند؛ زیرا می بایست فرهنگ را در جامعه ایجاد و نهادینه سازند که رفتارهای اقتصادی آنان را به شکل خاصی تحت تأثیر مستقیم خود قرار دهد. جامعه می بایست در بینش و نگرش به این باور برسد که توانایی آن را دارد که همه نیازهای اقتصادی خود را پاسخگو باشد و هرگونه فشار دشمنان را نیز دفع کند. مهندسی د راین جا به معنای برقراری نسبت تعادلی و تکاملی میان عوامل و یا متغیرهای تشکیل دهنده یک مجموعه فکری و مادی است تا اقتصاد مقاومتی را تحقق بخشد و آن هدف را در دسترس جامعه قرار دهد.

از آنجایی که فرهنگ پدیده ای است که در یک جامعه شکل می گیرد و در یک فرآیندی تغییر می یابد، پس قابل مدیریت است. به سخن دیگر، فرهنگ هر چند مجموعه ای از اندیشه ها، اخلاقیات، آداب و سنت هاست که رفتار مردم را تحت تأثیر مستقیم قرار می دهد، ولی باید توجه داشت که فرهنگ به سبب تغییرپذیری، مدیریت پذیر است. از این روست که در آیات قرآنی از تغییرات فرهنگی در انسان و جامعه سخن به میان آمده است. خداوند در آیه ۱۱سوره رعد تغییرات فرهنگی در جامعه را منوط به تغییرات فکری و فرهنگی در افراد جامعه می داند. این آیه به صراحت از امکان تغییر بلکه مدیریت پذیری فرهنگی سخن می گوید. بنابراین، می توان با ایجاد تغییر در افراد جامعه، زمینه تغییرات کلان اجتماعی را فراهم آورد. جامعه ای که بر این باور است که نمی تواند با تبیین توانایی و استعدادهای افراد می توان او را به این خودباوری توانستن رساند.

در مهندسی فرهنگ، تلاش بر آن است تا لایه ها، انواع و ارکان فرهنگ شناخته شود و نوع تعامل آن ها را در هر وضعیت به دست آورد و آن را به سمت تعالی اندیشه ها و اخلاقیات و رفتار مورد پذیرش هدایت کرد. بنابراین، در این جا نیز می بایست همه این موارد ملاحظه شود تا جامعه فرهنگ توانستن و خواستن را در خود و رفتارهایش به نمایش گذارد و ترس و خطر دایمی دشمنان و توانایی مقابله با آنان را بپذیرد.

این نوع مهندسی غیر از مهندسی فرهنگی است که ارتباط با مهندسی کل جامعه براساس رویکردهای فرهنگی دارد، زیرا در مهندسی فرهنگی تلاش بر آن است تا همه حوزه ها و ابعاد مختلف یک جامعه از سیاست، اقتصاد، ورزش، هنر، امور نظامی و انتظامی، آموزشی و پرورشی و مانند آن در چارچوب فرهنگی خاص هدایت و مدیریت شود.

در مهندسی فرهنگ اقتصادی، هدف آن است که فرهنگی که اقتصاد مبتنی بر آن شکل گرفته است را مدیریت و تغییر دهیم تا چنان در جامعه شکل گیرد که مبتنی بر اهداف اصلی تصمیم سازان و تصمیم گیران کلان جامعه است. به عنوان نمونه در فرهنگ اسلامی، زکات از سود رفتارهای اقتصادی به عنوان یک عامل رشد و نمو اقتصادی معرفی شده است در حالی که به ظاهر زکات از دست دادن بخشی از سود و سرمایه آینده است. مهندسی فرهنگ اقتصاد اسلامی به این معناست که این فکر که زکات از دست دادن نیست بلکه افزایش و نمو و زیاده در مال است، پذیرفته و به عنوان باور درآید تا در رفتارهای اقتصادی جامعه خودش را نشان دهد و شخص به قصد افزایش ثروت و سرمایه به زکات اقدام کند.

در حوزه مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی نیز می بایست دو اصل اساسی توانستن و سلطه مستکبران و دشمنان پذیرفته شود تا اقتصاد مقاومتی شکل گیرد. اگر جامعه به این باور نرسد که می تواند در حوزه اقتصادی مثلا به استقلال و خودکفایی برسد یا این که وجود دشمنان و سلطه گران مستکبر و متجاوز را تو هم بشمارد، هرگز اقتصاد مقاومتی شکل نخواهد گرفت.

با توجه به این که جامعه اسلامی در عصر معاصر هنوز به این باورها نرسیده است لازم است تا مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی شکل گیرد و از سوی مسئولان این معنا مدیریت شود تا با تغییر در باورها، تغییرات مثبت و متناسب با اهداف اقتصاد مقاومتی تحقق یابد. بنابراین، لازم است تا با سیاست گزاری و برنامه ریزی های مشخص این راهبرد اقتصاد مقاومتی در جامعه اسلامی به عنوان یک فرهنگ درآید. این جاست که مثلا غرقه سازی از طریق بسیج تمامی امکانات تبلیغی و رسانه ای برای افکارسازی ضروری می شود، زیرا می بایست جامعه به این باور برسد که می تواند و فشارهای دشمن را می بایست بشناسد و از سر راه بردارد.

از نظر فرهنگ اقتصادی جامعه می بایست به این باور برسد که تولید و عدالت اقتصادی یک ماموریت و وظیفه الهی است (هود، آیه ۶۱) و به عنوان یک ارزش آن را در رفتارهای اجتماعی خود به کار گیرد و به عناوین چون زهد، تنبلی نورزد و از تولید و فعالیت های مولد اقتصادی باز نماند.

مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی می بایست در فرهنگ عمومی جامعه چنان حساسیت ایجاد کند که همه مردم نیاز به اقتصاد مقاومتی را درک و باور کنند و برای تحقق آن بکوشند. هم چنین در فرهنگ تخصصی، فعالان عرصه اقتصاد را به فعالیت در این چارچوب هدایت و مدیریت نماید.

از آنجایی که مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی مانند هر حوزه دیگر، نیازمند تولید دانش و ادبیات متناسب با آن می باشد می باید درحوزه مدیریت پژوهش اقتصادی نیز وارد شد. و ادبیات جدیدی مبتنی بر اقتصاد مقاومتی تولید و درجامعه رایج کرد و آن گاه در مدیریت آموزش آن ادبیات و فرهنگ تولید شده را در اذهان قرار داد تا افراد جامعه با این رویکرد جدید انس گیرند.

البته ترویج فرهنگ اقتصاد مقاومتی بخشی از مهندسی آن است. به این معنا که فراتر از آموزش می بایست به دنبال ایجاد الگوهای عملی برای فرهنگی اندیشیدن و فرهنگی رفتار نمودن جامعه درحوزه عملکردهای اقتصاد مقاومتی باشیم. در همین راستا می بایست همه رسانه ها و مراکز دولتی و خصوصی و نیمه دولتی و عمومی به کار گرفته شود تا فرهنگ اقتصاد مقاومتی در همه جا به عنوان یک دغدغه اصلی جامعه مطرح و به عنوان یک ارزش اساسی جامعه ترویج شود.

با آنچه گذشت دانسته شد که همه حوزه های زندگی بشر تحت تاثیر یکدیگر عمل می کنند؛ به این معنا که بینش ها در رفتارها و رفتارها در بینش ها تاثیرگذار هستند. از این روست که اگر ما برای جامعه انسانی سه وجه سیاست، اقتصاد و فرهنگ قایل شویم، هر سه حوزه درهر اقدام مثبت و منفی تحت تاثیر مستقیم یک دیگر قرار می گیرند. اصلاح و افساد هر یک از این سه حوزه بی درنگ یا در یک فرآیندی ابعاد دیگر جامعه را تحت تاثیر قرارمی دهد. از این رو همواره میان حوزه های گوناگون داد وستد مطرح است. پس نمی توان برای یک حوزه بی توجه به تاثیرات یا تاثرات حوزه های دیگر برنامه ریزی کرد. این بدان معنا خواهد بود که در مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی می بایست حوزه دیگر چون سیاست نیز مدنظر قرار گیرد. این جاست که به نقش کلیدی مثلا سیاست مداران و کارگزاران نظام سیاسی برای دست یابی به اقتصاد مقاومتی می بایست توجه داشت. مشکلات فرهنگی می تواند متاثر از اقتصاد یا سیاست باشد یا مشکلات سیاسی جامعه تحت تاثیر مشکلات اقتصادی یا فرهنگی جامعه قرار گیرد. بنابراین درمهندسی می بایست همواره از توسعه نامتوازن جلوگیری کرد واگر کاری انجام می شود دست کم درسه بعد اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه به شکل متعادل و متوازن انجام گیرد. از این روست که گاه سخن از مهندسی جامع مطرح می شود تا از هرگونه رشد کاریکتاتوری و نامتوازن جلوگیری کرد و عدالت را در میان سه گانه ها رعایت نمود.

دشمن از آنجایی که از تبدیل شدن ایران اسلامی به یک قدرت منطقه ای و جهانی و الگوبرداری از آن درسرتا سر جهان هراسان است؛ چرا که سلطه استبدادی و بی چون و چرای او در معرض خطر قرار می دهد، اجازه نمی دهد تا گفتمان نظام اسلامی به شکل یک جامعه و دولت شکل گیرد و در عرصه بین المللی خودنمایی کند. از این روست که با سبک زندگی براساس اسلام ناب محمدی به شدت مبارزه می کند.

مهندسی فرهنگ اقتصاد مقاومتی، مدیریت فرهنگ سازی

چنان که گفته شد، مهندسی فرهنگی نوعی مدیریت فرهنگ سازی است تا الگوهای فرهنگی و رفتار جامعه درجهت اهداف متعالی جامعه مدیریت و ساماندهی شود. شکی نیست که آغاز چنین تحولی درجامعه باید از سوی مدیران و کارگزاران ارشد نظام در همه سازمان ها و نهادهای وابسته به نظام آغاز گردد؛ چرا که مردم بر دین رهبران و آیین ملوک خویش هستند (الناس علی دین ملوکهم). تغییرات رفتاری در جامعه نیز می بایست همراه با تعمیق شناخت و اصلاح زیربنایی در نظام جزیی درون سازمانی انجام پذیرد.

مهندسی فرهنگ اقتصادی درکنار مهندسی فرهنگی به معنای احیای نوع متفاوتی از مدیریت جامع اقتصادی نظام کشور است که بر اساس آن اهداف جامعه از حاشیه به متن آورده می شود و در انتخاب هر راهبرد، خط مشی، طرح برنامه مدنظر قرار می گیرد.

امام خامنه ای با توجه به نیازهای جامعه اسلامی، مهندسی فرهنگ را در دستور کار خود قرارداده اند. ایشان به عنوان یک نخبه و روشنفکر اسلامی در مقام مدیریت فرهنگ، با تولید مفاهیم و اصطلاحات جدید بر آن است تا فرهنگ جامعه را به درستی بازسازی و اصلاح نماید وبراساس اسلام ناب محمدی به معاصرت بکشاند. ایشان با ایجاد اصطلاح و مفهوم اقتصاد مقاومتی بر آن شد تا نیازهای راهبردی جامعه را شناسایی و به جامعه معرفی کند و ایشان را در این جهت مدیریت نماید.

البته از آن جایی که فرهنگ را همگان می سازند گام اصلی را می بایست درگام نخست مدیران ارشد نظام و سپس از طریق رسانه ها همه بخش ها و سطوح جامعه بردارد تا اقتصاد مقاومتی شکل گیرد.

بنابر این، برای دست یابی به اقتصاد مقاومتی نخست می بایست مدیریت فرهنگ سازی به جهت تغییرات متناسب و لازم از طریق مهندسی فرهنگ اقتصادی انجام گیرد تا جامعه درمسیری قرار گیرد که به دو اصل توانستن و مقاومت در برابر فشار برسد و شکل جدیدی از اقتصاد و تولید را سامان دهد که ضمن برآورده کردن همه نیازهای اساسی جامعه، در برابر هرگونه فشار سلطه گران و مستکبران مقاومت کند و از استقلال و خودکفایی بهره مند شود و به مسیر رشد و شکوفایی خود ادامه دهد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا