اجتماعیاعتقادی - کلامیفلسفیمعارف قرآنی

علل فرامادي نابودي تمدن ها

120سازه هاي تمدني بشر، يكي از نشانه هاي برتري او بر ديگر آفريده هاي خداوند است. انسان به عنوان اشرف آفريده ها، جانشين خداوند بر زمين است. از اين رو، همه آفريده ها، تحت تسخير اويند و انسان بر همه ايشان تسلط تكويني دارد. خلافت انسان، تكاليفي برعهده او گذاشته است كه در آموزه هاي قرآني از آن مأموريت، به آباداني زمين ياد شده است. (هود، آيه 61) بي گمان سازه هاي تمدني بشر، برجسته ترين نماد انجام اين مأموريت بشر است.

با اين همه، به عللي مادي و فرامادي، اشرف آفريده هاي الهي، گرفتار اموري مي شود كه به نيستي فرهنگي و نابودي تمدني مي انجامد؛ زيرا براساس آموزه هاي الهي، خلافت كامل انسان، زماني تحقق مي يابد كه افزون بر شرافت وجودي مي بايست كرامت كامل وجودي نيز با تقواي الهي به دست آورد. اما به سبب حركت مخالف در مسيري كه كرامت كامل را براي انسان رقم مي زند، او دچار مشكلات و موانع بسياري مي گردد كه نويسنده در اين مطلب براساس تحليل قرآني بر آن است تا آن را واكاوي و تبيين نمايد. با هم اين مطلب را ازنظر مي گذرانيم.

سازه هاي تمدني بشر

انسان، آفريده اي داراي ابعاد گوناگون است. ساختار وجودي آن به گونه اي است كه امور متضاد و متناقض را در وي گردآورده است. به طوري كه همه گونه صفاتي را در وي مي توان يافت. تنوع صفات وجودي انسان، موجب تنوع بروندادهاي وي مي شود. لذا برخلاف همه آفريده هاي ديگر، انسان موجودي شگفت انگيز است كه اعمال و رفتارهاي متضاد و متناقضي از او ديده مي شود.

همين تنوع صفات وجودي انسان موجب شده تا زمين به گونه اي درآيد كه اكنون با آن روبه رو هستيم. انسان مسلط و مسخر بر طبيعت، آن را به هرگونه اي كه بخواهد درمي آورد و حتي در گياهان و جانوران تغييراتي را موجب مي شود كه با خلقت نخست آن متفاوت است. از اين رو در قرآن همواره سخن از تسخير انسان بر همه آفريده هاي هستي به ميان آمده است.

دستاوردهاي فرهنگي و سازه هاي تمدني بشر تنها بيانگر بخشي كوچك از اين قدرت تسخير بشر است كه خداوند به صورت تكوين در وي به وديعت نهاده است. انسان كه مأموريت يافته تا در زمين قرار گيرد و به آباداني و عمران آن بپردازد بايد در همه زمين تصرف كند و قدرت اين تصرف را نيز داشته باشد. سازه هاي انساني در تحليل قرآني كه از آن به عمران ياد شده فراتر از سازه هاي ساختماني معمولي است كه تنها بخش نخستين وابتدايي آن را شكل مي دهد؛ زيرا هرچند كه واژه عمران در ادبيات عربي بيشترين كاربرد را در معناي آبادي و آباداني دارد (فرهنگ فارسي، ج2، ص 2351 ذيل واژه عمران) ولي اين واژه در اصل به معناي سازه هاي بشري است (المصباح المنير، ج1 و 2، ص 429 ذيل واژه عمر) بنابراين عمران (استعمار) شامل همه سازه هاي بشري مي شود كه در زمين از خاك و گياه و جانور انجام مي گيرد.

براين اساس، انسان توانايي تسخير و تصرف همه چيزهاي دنيا را در قرارگاه زمين دارا است؛ تصرفاتي كه شامل سازه هاي معمولي چون خانه سازي تا سازه هاي پيچيده اي چون سازه هاي جانواري مي شود. و انسان به عنوان خليفه الهي مي تواند آفريدگاري در زمين باشد و آفريده هايي براي خود نيز داشته باشد كه با منشأ قدرت و خالقيت الهي انجام مي گيرد. اين آفريده ها و سازه هاي انساني، در حقيقت سازه هاي الهي هستند، چراكه علت اصلي و غايي، خداوندگار هستي است و انتساب آن به خدا نيزجايز است، زيرا اين انتساب همانند انتساب رويش گياهان به باران به عنوان علت قريب و به خداوند به عنوان علت بعيد است. با اين همه قرآن بر اين نكته تصريح دارد كه خالقيت و آفريدگاري جانشين وي هرگز همانند آفريدگاري خداوند هستي نيست كه وي احسن الخالقين مي باشد. (مومنون، آيه 14) بر اين اساس آفرينش پرنده اي از گل توسط حضرت عيسي (ع) به معناي خالقيت استقلالي وي نيست. از اين رو آن را به قيد اذن الهي مقيد مي سازد تا دانسته شود كه اين آفريدگاري براساس مظهريت است. (آل عمران، آيه 49)

سازه هاي انساني كه در جهان انجام مي شود، به عنوان تمدن انساني شناخته مي شود. بنابر اين سازه هاي تمدني انسان، تنها شامل ساختمان هايي از مصالح خاك، سنگ، سيمان، آهن، فولاد و مانند آن نيست، بلكه شامل سازه هاي گياهي و جانوري نيز مي شود و انسان ماموريت دارد تا در زمين به عنوان خليفه الهي اين گونه عمل كند.

با اين همه، همواره در آموزه هاي قرآني به اين مطلب توجه داده شده كه فطرت انساني، سازه هاي تمدني است كه در مسير كمال و اهداف آفرينش است. با اين همه برخي از عوامل دروني چون خواسته هاي نفساني و بيروني چون وسوسه هاي ابليسي موجب مي شود تا انسان بر خلاف فطرت و عقل سليم خويش گام بردارد و در سازه هايي كه مي آفريند، راه به گمراهي و ضلالت مي برد و مي كوشد تا در خلقت نخستين و اصلي آفريده ها كه همان حركت در مسير تعالي و كمال است، تغييرات و تصرفات نادرستي بر پايه هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني انجام دهد.

به سخن ديگر، انسان به عنوان خليفه الهي هرگز نبايد از اين دو مانع اصلي خلافت كرامتي خود غافل شود، زيرا وسوسه ها و هواها موجب مي شوند تا تغييرات برخلاف فلسفه اصلي آفرينش پديد آيد كه مانع جدي در سر راه رشد و كمال خود و آفريده هاي هستي است.

اين جاست كه آموزه هاي وحياني در كنار آموزه هاي عقلاني، انسان را به سويي هدايت مي كند كه فلسفه آفرينش مقتضي آن است. با اين همه، بيش تر مردم راه به ضلالت و كفران مي برند و حقيقت را به وسوسه ها و خواسته هاي باطل مي پوشانند و به تغييراتي در آفريده ها و سازه ها رومي آورند كه مخالف اصول و اهداف آفرينش است. اين جاست كه نابودي تمدني از سوي خداوند اعمال مي شود تا هم چنان مسير اصلي كمالي باز باشد و سازه هاي انساني دوباره در مسير اصلي آفرينش صورت گيرد و انسان غافل از نقش خلافت الهي خود نشود.

كرامت در كنار شرافت در سازه ها

خداوند انسان را برترين آفريده خود دانسته است و پس از آفرينش انسان بي آن كه چيز مهم و شگفتي از اين آفريده سر بزند، همه آفريده هاي هستي را مامور كرد تا در تسخير آدمي درآيند و همچنان كه به صورت تكويني مسخر آدمي هستند، در مقام تشريع نيز اين اطاعت را به نمايش گذارند و بر انسان سجده برند. البته مخاطب در سجده بر انسان تنها دارندگان عقول بود كه شامل فرشتگان و جن مي شد؛ زيرا ديگر آفريده هاي هستي هر چند از شعور برخوردارند ولي هم چون سه گانه انسان و فرشته و جن از عقل درمرحله تشريع و تكليف مستقيم برخوردار نيستند. از اين رو مخاطب سجده و پذيرش تسخير تشريعي، گروه هاي فرشتگان و جنيان بودند.

هر چند كه در مقام تشريع، ابليس از اطاعت و پذيرش تسخير آدمي سرباز زد، با اين همه، در مقام تكوين، ابليس نيز مسخر انسان است و بخواهدو نخواهد در هنگام بروز خلافت كامل، تسليم و مطيع انسان كامل و معصوم و حجت الهي است، چند كه در روايتي، پيامبر (ص) از تسليم ابليس به خود خبر داده است.

به هر حال شرافت و برتري آدمي برديگر آفريده ها موجب شده تا همه آن ها مسخر انسان شوند و آدمي بر همه آنها تسلط يابد. اما زماني اين برتري به اوج خود مي رسد كه انسان به كرامت كامل دست يابد و گرامي شدن وبزرگي خود را با فعليت همه اسماي الهي به وديعت نهاده شده، بروز و ظهور دهد.

از آن جايي كه مانع جدي در راه تحقق كرامت كامل آدمي، خواسته هاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني است، خداوند در آيه 13 سوره حجرات گرامي ترين مردم را اهل تقوا برمي شمارد كه در حوزه عمل اجتماعي، رفتار عادلانه، تجلي آن مي باشد. (مائده آيه8)

بر اين اساس، اگر انسان در مسير فعليت بخشي اسماي الهي براساس آموزه هاي وحياني و در مدار عدالت و تقوا گام بردارد، به كرامتي دست مي يابد كه شرافت ذاتي او را تثبيت مي كند و برتري همه جانبه به او مي بخشد. دستيابي به كرامت كامل نيز تقوا و عدالت يعني حركت درمسير فلسفه آفرينش و اهداف آن است. بنابراين همچنان كه سازه وجودي خود را به عدالت و تقوا به كرامت بنياد مي نهد مي بايست در سازه هاي بيروني نيز اين گونه عمل كند و درچارچوب عدالت و تقوا و فلسفه آفرينش گام بردارد.

اما بسياري از مردم اين گونه عمل نمي كنند و سازه وجودي خود را برخلاف فلسفه آفرينش بازسا زي كرده و فعليت مي بخشند و در سازه هاي تمدني و بيروني نيز راه به خلاف مي برند، لذا نابودي خود و سازه هاي تمدني خودرا رقم مي زنند.

عوامل فرامادي نابودي تمدني

خداوند در يك كلمه خروج آدمي از تقوا و عدالت را عامل جدي در گمراهي بشر معرفي مي كند كه موجب تباهي خود و از ميان رفتن شرافت و كرامت وي گشته و درنهايت تمام سازه هاي تمدني و استعماري را نابود مي كند.

تحقق نابودي سازه هاي تمدني بشر به سبب آن صورت مي گيرد كه آدمي نخست به تكذيب فلسفه آفرينش و هدفمندي آن مي پردازد. خداوند در آيات 136 و 137 سوره اعراف تبيين مي كند كه چگونه تكذيب آيات خداوندي و انكار هدفمندي در آفرينش موجب شده تا خداوند تمدن مصري را از ميان بردارد و سازه هاي تمدني آنان را نيست و نابود كند. تاكيد بر نابودي صنعت و سازه هاي فرعوني از آن رو صورت مي گيرد كه فرعون نماد تمدني مصر باستان است.

انكار فلسفه آفرينش و هدفمندي آن عاملي است كه باعث مي شود گروههاي انساني، به مخالفت و توطئه عليه پيامبران اقدام كنند و اجازه ندهند تا معارف آنان در جامعه مطرح شود و مردم با هدفمندي آفرينش هستي و انسان آشنا شوند و بخواهند درچارچوب آموزه هايي قرارگيرند كه براساس اين فلسفه بيان شده است. از اين رو خداوند در آيه 26 سوره نحل بيان مي كند كه منكران هدفمندي آفرينش و مخالفان پيام پيامبران(ع) با توطئه و مكر مي كوشيدند تا جامعه را در مسير ضلالت قرار دهند و تمدني برخلاف جهت آفرينش بسازند. بنابراين خشم و انتقام الهي آنان را دربرگرفت و همه بنيادهاي تمدني و سازه هاي ايشان را درهم كوبيد؛ زيرا مكر و توطئه اين جوامع انساني به گونه اي بود كه فرصت انديشه و تفكر را از مردم مي گرفت و امكان قرارگرفتن و حركت در مسير اصلي آفرينش براي آنان فراهم نبود. از اين رو، نيستي تمدني و سازه هاي ايشان در كنار نابودي صاحبان اين تفكر امري لازم و ضروري بود تا فرصت براي ديگران فراهم آيد.

خداوند در آيه 58 سوره قصص تبيين مي كند كه جوامع منحرف با همه پيشرفت هاي تمدني خود، به سبب استفاده بي جا و نادرست از نعمت هاي الهي، سازه هايي را ايجاد مي كردند كه برخلاف مسير اصلي هستي بود. خداوند از اين انحراف در بهره برداري، به «بطر» ياد مي كند كه به معناي سرمستي ناشي از مصرف نابجاي نعمت است. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب، ص129) از اين رو مي بايست اين جوامع و سازه هاي منحرف ايشان، از ميان مي رفت و شرايط براي ديگران فراهم مي شد. در حقيقت سازه هاي تمدني مردم از جمله ساختمان ها و مساكن، نمادي از تفكر و انديشه اي بود كه برخلاف اهداف آفرينش به شمار مي رفت.

از نظر علمي اثبات شده كه انسان ها چنان كه مي انديشند مي سازند. بنابراين سازه هاي انساني ارتباط تنگاتنگي با چگونگي تفكر و بينش آنان دارد. كسي كه به حجاب به عنوان يك ارزش اهميت مي دهد، خانه خود را چنان مي سازد كه اصل حجاب درآن مراعات شود و به سادگي زن و بچه وي درچشم ديگران بي پوشش مناسب ديده نشوند؛ اما انساني كه به حجاب اهميتي نمي دهد و يا اصولا حجاب را ضد ارزش مي داند، سازه و خانه اش به گونه اي است كه كم تر به پوشش و حجاب اهميت مي دهد.

بنابر اين اگر خداوند در آيه 58 سوره قصص از نابودي سازه هايي چون خانه و مساكين قوم ظالم خبر مي دهد، از آن روست كه اين خانه ها بر اساس تفكر ظالمانه و غير عادلانه ساخته شده است و بايد از ميان برود.

خداوند درآيات 204 و 205 سوره بقره، حاكميت منافقان را عامل ديگر در زوال تمدني بر مي شمارد و بيان مي دارد كه تفكرنفاق موجب مي شود تا خداوند سازه هاي تمدني بشر را از ميان بردارد. در اين آيه سازه تمدني كه نابود مي شود، باغات و كشاورزي است. به اين معنا كه سازه هاي تمدني درحوزه كشاورزي به سبب حاكميت نفاق برآن جامعه از ميان مي رود. اهل نفاق كه مدعيان اصلاحات هستند در عمل، رفتاري مفسدانه دارند و زمين را به فساد و تباهي مي كشند. حكومت آنان بر جامعه، زماني كه با اسباب ديگر غير قابل حذف باشد، با حذف فيزيكي آنان و يا سازه هايشان اتفاق مي افتد. (نگاه كنيد: مجمع البيان، ج1 و 2، ص 534 ونيز كشاف، زمخشري، ج1، ص 251)

دراين آيات به روشني تبيين شده كه عوامل فرامادي يعني نوع تفكر و شيوه بينش و نگرش آدمي چگونه موجب مي شود كه سازه هاي تمدني بشر، سازه هاي مفسدانه و بيرون از دايره اهداف تعالي و كمالي بشر و ديگر آفريده ها باشد و مي بايست نابود شود. بسياري از سازه هاي تمدني كه كافران و منافقان و مشركان مي سازند، سازه هاي تمدني است كه بر ضد فلسفه آفرينش است و نبايد نابود شود.

خداوند حاكميت پادشاهان فاسد و حركات اجتماعي آنان به سوي فساد و تباهي را عامل ديگري درنابودي سازه هائي تمدني برمي شمارد، زيرا اين گروه مفسد به سبب حاكميت و قدرت، تنها به سازه هايي توجه مي كنند كه درمسير هواهاي نفساني ايشان باشد و سازه هاي مثبت و خوب تمدني را نابود مي سازند. بسياري از پادشاهان از هرج و مرج درشهرهاي ديگر جوامع سود مي برند و اين گونه مي توانند بر آنان حكومت كنند، از اين رو، سازه هاي خوب ومثبت جوامع شهري ديگر را نابود مي كنند. نگاهي به حملات استكبار جهاني به عراق افغانستان و لبنان و سرزمين اشغالي فلسطين نشان مي دهد كه اين حاكمان فاسد استكباري تنها درصدد نابودي زير ساخت هاي تمدني كشورهاي مستضعف بودند تا بتوانند حضور خود را دراين جوامع تثبيت كنند. بنابر اين بايد گفت كه حضور تفكر استكباري، عامل نابودي جوامع و سازه تمدني مثبت است كه درآيه 24 سوره نمل به آن اشاره شده است.

از نظر قرآن، ترك اصلاح و جلوگيري نكردن ازفساد درجامعه آباد، عامل از ميان رفتن عمران و خرابي سازه هاي تمدني و عامل نزول عذاب است كه درآياتي چون 116 و 117 سوره هود و 45 تا 52 سوره نمل به آن اشاره شده است.

از ديگر عوامل فرامادي نابودي سازه هاي تمدني بشر مي توان به ترك كمك مالي به هم نوعان و عدم اداي حقوق مالي ايشان اشاره كرد. خداوند در آيات 17 تا 24 سوره قلم، خودداري از انفاق بخشي از محصولات به محرومان را زمينه ساز نابودي سازه هاي تمدني از قبيل خانه و باغ و كشاورزي و محصولات آن بر مي شمارد و به انسان هشدار مي دهد كه يكي از عوامل نزول عذاب هاي آسماني به شكل ظاهرا طبيعي، عدم پرداخت زكات و حقوق مالي مستمندان و فقيران است.

به هرحال، خوشگذراني و تن آسايي (هود، آيات 116 و 117)، كفر (سبا، آيات 15 تا 17)، شرك (كهف، آيات 32 تا 42)، طغيان در برابر خدا و آموزه هاي وحياني (قلم، آيات 17 و 20و 31)، ظلم و بي عـدالتي (آل عمران، آيه 117 و انعام، آيه 131) دشمني با پيامبران روشنگر هدايت (هود، آيات 89 و 94 و 95)، غفلت از خدا و اهداف آفرينش (اعراف، آيات 136 و 137 و نيز كهف، آيات 32 و 39و 42)، فسق و فساد (اعراف، آيات 101 و 102 و اعراف، آيه 74) و گناه (هود، آيات 78 و 82) از مهم ترين عوامل معنوي و فرامادي نابودي سازه تمدني بشر است كه خداوند اين نابودي را از طريق اموري به ظاهر طبيعي چون آتش (قلم، آيات 17 تا 29) باد سرد و گرم و آسيب زننده و توفان (آل عمران، آيه 117 و ذاريات، آيات 41 و 42 و روم، آيات 50 و 51)، سيل بنيان كن (سبا، آيات 15 و 16) گردباد آتشين و مانند آن (بقره، آيه 266) و صاعقه و زلزله و مانند آن (فرقان، آيه 40 وكهف، آيه 40 و آيات ديگر) انجام مي دهد.

به سخن ديگر، بينش و نگرش نادرست و رفتارهاي انسان موجب مي شود تا سازه هاي تمدني بشر به سبب آن كه درمسيري خلاف شرافت و كرامت بشر است، با عوامل به ظاهر طبيعي و مادي چون سيل و باد و توفان و زلزله و آتش از ميان برود.

باشد از اين آموزه ها درس گرفته و درمسير نيستي تمدني گام برنداريم.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا