اجتماعیاصولی فقهیاعتقادی - کلامیحقوقیمعارف قرآنیمقالات

انصاف؛ قاعده طلايي معاشرت

واژه انصاف از واژه نصف گرفته شده که به معناي نيم است. انصاف به مفهوم برابري است و از اين لحاظ با مفهومي از عدالت همپوشاني دارد. در مطلب پيش رو مفهوم انصاف و اهميت و کاربردهاي آن در زندگي اخلاقي، اقتصادي و اجتماعي تبيين شده است.

معنا و مفهوم انصاف
    واژه انصاف به کسر همزه از واژه عربي نصف گرفته شده است. النِّصْف : يكي از دو قسمت مساوي هر چيزي، و به زبان فارسي نيم است که جمع آن اَنْصَاف به فتح همزه است. عرب وقتي مي گويد: رجُلٌ نِصْفٌ؛ اشاره به مرد ميانسال و ميانه قد و قامت دارد.
    انصاف بر وزن افعال مصدر باب ثلاثي مزيد است. وقتي گفته مي شود: اَنْصَفَ الرجُلُ إنْصَافاً؛ يعني آن مرد به مساوات عمل کرد و عدالت مساواتي را بجا آورد. همچنين: اَنْصَفَ الخَصْمَينِ؛ يعني با عدالت مساواتي ميان آن دو قضاوت و رفتار كرد؛ و اَنْصَفَ من فلانٍ؛ يعني از فلاني حق خود را به مساوات گرفت؛ چنانکه: اَنْصَفَ المَاءُ الإنَاءَ ؛ يعني آب به نيمه ظرف رسيد.
    انصاف يکي از فضايل اخلاقي است و به معناي مراعات برابري و مساوات در رفتار است. از اين رو با عدالت قسطي نزديک و هم معناست؛ زيرا عدالت قسطي به معناي سهم هر چيزي را به مساوات به آنان دادن و حقوق مردم را به مساوات و بدون تبعيض رعايت کردن است.
    همچنين اين مفهوم از انصاف با قاعده طلايي «هر آنچه براي خود مي پسندي براي ديگران بپسند» در ارتباط است؛ يعني انصاف به ما حکم مي کند هر خيري را که براي خود مي خواهيم براي ديگران هم بخواهيم و هر زيان و ضرري كه براي خود نمي پسنديم براي ديگران هم نپسنديم.
    واژه انصاف در قرآن به کار نرفته است اما واژه نصف در آيات 237 سوره بقره و 11، 12، 25 و 126 سوره نساء و آيات 3 و 20 مزمل به همان معناي نيم به کار رفته است.
    با وجود اين مفهوم پيش گفته از انصاف، در اصطلاحات ديگري از قرآن چون عدالت قسطي و مساواتي مورد نظر و تاکيد قرآن قرار گرفته است.
تفاوت عدالت و انصاف
    از آنچه بيان شد معلوم گرديد که عدالت به يک معنا اعم از انصاف است؛ زيرا عدالت به معناي «وضع کل شي في موضعه؛ هر چيزي را در جايش قرار دادن» و يا «اعطاء کل ذي حق حقه؛ دادن حق به هر صاحب حقي» است.
    نسبت ميان عدالت به معناي پيش گفته با انصاف به معناي مساوات و برابري، نسبت عموم و خصوص من وجه از نسبت هاي چهارگانه در منطق است؛ زيرا نسبت عدالت و انصاف همانند نسبت ميان سياه و پرنده است. نسبت عموم و خصوص من وجه، ميان دو مفهومي برقرار است که در برخي مصاديق همپوشاني و اشتراک دارند و در مصاديق ديگر از هم جدا هستند؛ يعني يک جا عدالت است ولي انصاف نيست و جايي انصاف هست ولي عدالت نيست و در مواردي انصاف و عدالت با هم وجود دارد. بازگشت نسبت عام و خاص من وجه به يک موجبه جزئيه و دو سالبه جزئيه است. مانند: «بعضي سياه ها پرنده اند» و «بعضي پرنده ها سياه نيستند» و «بعضي سياه ها پرنده نيستند».
    پس مواردي را مي توان يافت که عدالت صدق مي کند، ولي انصاف در آن صدق نمي کند؛ و آن زماني است که مقتضاي عدالت اين باشد که به يکي نود و نه گوسفند و به آن ديگري يک گوسفند داده شود؛ يا به يکي به سبب علم و مسئوليت بيشتر، حقوقي بيشتر و به ديگري به سبب فقدان علم و يا مسئوليت، حقوقي کمتر داده شود. در اين موارد هر چند که انصاف رعايت نشده، ولي عدالت رعايت شده است؛ زيرا اگر انصاف و مساوات در اين موارد رعايت شود و به هر دو نفر، حقوق يکساني داده شود، در حق يکي ظلم و بي عدالتي روا شده است.
    همچنين در مواردي انصاف صدق مي کند، ولي عدالت صدق نمي کند؛ مانند موردي که به دو دختر و پسر از ارث، نصف ماترک و ميراث داده شود، در اينجا انصاف صدق کرده، ولي عدالت صادق نيست؛ زيرا مسئوليت نفقه زن با پسر است؛ ولي نفقه مرد با زن نيست؛ و زن مال ارثي را براي شخص خود حفظ مي کند و لازم نيست که خرجي شوهرش را بدهد؛ و يا اگر ديه مرد و زن يکي باشد؛ در اين موارد نيز انصاف به معناي مساوات و برابري صادق است، ولي عدالت صادق نيست؛ زيرا وقتي مردي کشته مي شود، نان آور خانواده از ميان رفته است و زن و خانواده اش با گرفتاري مالي و امنيتي و مانند آن مواجه مي شوند؛ اما اگر زن بميرد، از اين جهت آسيبي بر خانواده وارد نمي شود؛ پس اسلام با افزايش ارث پسران و ديه مردان، در حق زنان عدالت ورزيده است.
    البته گاه مي شود که در مصداقي، عدالت و انصاف با هم جمع مي شوند، چنان که گفته مي شود: مردم در قانون، برابر و مساوي و يکسان هستند؛ در اينجا عدالت و انصاف، در مساوات و برابري مردم در برابر قانون است؛ پس عدالت مي تواند با انصاف همپوشاني داشته باشد. مواردي که در قرآن از آن به قسط تعبير شده از مصاديق انصاف و عدالت مساواتي است.
    از آنچه گفته شد به دست مي آيد انصاف تنها در موارد و مصاديقي با عدالت همپوشاني دارد که از آن به عدالت قسطي ياد مي شود. بنابراين، اينکه انصاف را به معناي عدالت معنا و ترجمه کنيم نادرست و نارواست؛ زيرا عدالت هرگز به معناي مساوات و برابري نيست، بلکه يکي از اقسام و مصاديق تحقق عدالت از طريق مساوات و برابري است. از اين رو در دعاي منسوب به امام زمان(عج) به نام دعاي توفيق الطاعه، از عدالت و انصاف سخن به ميان آمده و جداگانه ذکر شده است؛ زيرا در اين دعا فقرات به گونه اي است که هر يک معنا و مفهوم خاصي دارد. آن حضرت مي فرمايد: و علي الامراء بالعدل و الشفقه؛ و علي الرعيه بالانصاف و حسن السيره؛ بر اميران و حاکمان است که با عدالت و شفقت با مردم رفتار کنند؛ و بر ملت و رعيت اسلام است که با انصاف و کردار نيک با امور برخورد داشته باشند.(مفاتيح الجنان، دعاي توفيق الطاعه)
    البته از يک نظر دايره انصاف از دايره عدالت فراتر و گسترده تر است؛ زيرا انصاف نوعي احسان است؛ به اين معنا که انسان گاه از ديگري که در حق او ظلم کرده مي گذرد؛ زيرا دوست مي دارد که اگر او هم خطايي کرد از او بگذرند، اين نوع انصاف يعني خود را با ديگران يکسان قرار دادند، فراتر از عدالتي است که مي گويد هر چيزي بايد سر جايش باشد؛ پس اگر ظلمي شده به همان ميزان، ظلم کردن مجاز است. البته تاکيد در عدالت بر مجاز بودن است نه ضرورت و لزوم.
    اين گونه رضايتمندي امر خوبي است. از اين رو امام صادق(ع) مي فرمايد: مَن اَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ رُضِيَ بِهِ حَكَما لِغَيرِهِ؛ هر كس با مردم منصفانه رفتار كند، ديگران داوري او را مي‏ پذيرند.(من لايحضر الفقيه ج 3، ص 13، ح 3237 ؛ کافي، چاپ الاسلاميه، ج 2، ص 146، ح 12 ؛ تحف العقول، ص‏357)
    اميرمومنان علي(ع) نيز مي فرمايد: اَعدَلُ النّاسِ مَن اَنصَفَ مَن ظَلَمَهُ؛ عادل‏ترين مردم كسي است كه با كسي كه به او ظلم كرده با انصاف رفتار كند.(تصنيف غررالحکم و دررالکلم، ص 394، ح 9104)
    پس از نظر اميرمومنان (ع) اين گونه انصاف رواداشتن نسبت به کسي که ظلم کرده از مصاديق عدالت است بلکه برترين مصاديق عدالت است. البته عدالت قرار دادن هر چيزي در جاي خودش است؛ پس بايد به ميزان ظلمي که ظالم کرده پاسخ داد، اما به جهت اين که اين نوعي بسترسازي براي کمالات شخصي خود فرد و حتي تاثيرگذاري روي ظالم است، مي تواند به عنوان عدالت نفسي مورد توجه قرار گيرد.
    البته اين رويه در مسائل شخصي پسنديده است اما در مسائل اجتماعي و مقام قضاوت و داوري و حکم مي تواند زيانبار باشد. لذا آن حضرت(ع) اين مطلب را در حوزه اعمال شخصي مطرح مي کند و مي فرمايد: اَنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِكَ وَ اَهلِكَ وَ خاصَّتِكَ وَ مَن لَكَ فيهِ هَويً وَاعدِل فِي العَدُوِّ وَالصَّديقِ؛ خودت و خانواده ‏ات و نزديكانت و كساني كه به آنان علاقه داري، با مردم منصفانه رفتار كنيد و با دوست و دشمن به عدالت رفتار نماييد.(تصنيف غررالحکم و دررالکلم ص 394، ح 9101)
ارزش و اهميت انصاف
    چنان که گفته شد، انصاف در حوزه رفتار اخلاقي به معناي آن است که «هر آنچه را براي خود مي پسندي براي ديگران بپسند و هر آنچه را براي خود ناخوش داري براي ديگران نيز ناخوش دار!» اين نحوه رفتار در حق ديگران به معناي برقراري مساوات ميان خود و ديگران است.
    در حوزه عمل اقتصادي نيز انصاف به معناي مساوات و برابري و اينکه سهم و قسط هر کسي را بدهيم چنانکه سهم و قسط خود را مطالبه مي کنيم، خودنمايي مي کند. قرآن بار ها به عدالت قسطي و انصاف به معناي مساوات توجه داده و از مردم خواسته است تا قسط را مراعات کرده و مقسط باشند.
    واژه قاسط به معناي سهم خواري است؛ يعني سهم و قسط ديگران را تصرف کردن، اما مقسط که فاعل از اقساط باب افعال است، به معناي اقدام به عمل مساواتي و قسطي است. دشمنان جامعه، قاسطين هستند که به جنگ مقسطين مي روند و اجازه نمي دهند تا آنان اقساط کرده و به مساوات سهم و قسط هر کسي را بدهند.
    البته وقتي ما از عدالت قسطي سخن به ميان مي آوريم به اين معنا نيست که حتما به مساوات مطلق و برابر عمل شود؛ بلکه گاهي عدالت اقتضا مي کند که کسي سهم و قسط افزونتري داشته باشد، چرا که مسئوليت بيشتري دارد؛ زيرا اقتضاي عدالت بخشيدن حق هر صاحب حق و قرار دادن هر چيزي در جاي مناسب خودش است؛ پس اگر در تقسيم غذا در سفره به کودک يک ساله 200 گرم بدهيم و به جوان کارگر نيز همان مقدار را بدهيم، ظلم و ستم روا داشته ايم؛ زيرا نيازهاي تغذيه اي دو نفر متفاوت است.
    بنابراين، همواره عدالت قسطي به معناي انصاف و مساوات و نيمه نيست، بلکه گرايش در عدالت قسطي بيشتر به سمت مساوات است؛ چنان که حضرت يوسف(ع) سرانه اي را معين کرده بود و گفته بود براي هر سري يک بار شتر داده مي شود.(يوسف، آيه 65)
    قاسطين اهل دوزخ هستند؛ زيرا قسط و سهم ديگران را مي خورند و اين گونه بي عدالتي و ظلم روا مي دارند(جن، آيه 15) اما مقسطين اهل بهشت هستند؛ زيرا پايبند قسط و عدالت قسطي هستند و از همين رو محبوب خداوند مي شوند.(مائده، آيه 42؛ حجرات، آيه 9؛ ممتحنه، آيه 8)
    انصاف به معناي مساوات و برابري، از برترين فضايل اخلاقي انسان است. اميرمومنان علي(ع) مي فرمايد: اَلانصافُ اَفضَلُ الفَضائِلِ؛ انصاف، برترين ارزشهاست. (تصنيف غررالحکم و دررالکلم ص 394، ح 9096)
    اهل انصاف شبيه ترين مردم به پيامبر(ص) هستند. خود آن حضرت(ص) مي فرمايد: آيا شما را خبر ندهم كه اخلاق كدام يك از شما به من شبيه‏تر است؟ عرض كردند: آري، اي رسول خدا. فرمودند: آن كس كه از همه شما خوش‏ اخلاق‏تر و بردبارتر و به خويشاوندانش نيكوكارتر و با انصاف‏تر باشد.(من لايحضره الفقيه ج 4، ص 370 – مكارم الاخلاق ص ‏442)
    پيامبر(ص) انصاف را از نشانه هاي ايمان حقيقي بر مي شمارد و مي فرمايد: مَن واسَي الفَقيرَ وَاَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ فَذلِكَ المُومِنُ حَقّا؛ هر كس به نيازمند كمك مالي كند و با مردم منصفانه رفتار نمايد چنين كسي مومن حقيقي است.(خصال ص‏47، ح 48)
کاربردهاي انصاف
    انصاف در همه حوزه ها و ابعاد لازم و ضروري است، از انصاف در کلام گرفته تا عمل و قضاوت و زمينه هاي مادي و معنوي. اينکه انسان آنچه را براي خود دوست دارد براي ديگري بخواهد عين انصاف است. مهمترين موارد انصاف در حوزه ثروت و قدرت است.علي(ع) مي فرمايد: زَكاهًُْ القُدرَهًْ الانصافُ؛ زكات قدرت، انصاف است.(تصنيف غررالحکم و دررالکلم ص 342، ح 7821) بسياري از انسان ها در هنگام قدرت، آنچه را براي خود نمي پسندند براي ديگران مي پسندند و مساوات را مراعات نمي کنند. کسي که در قدرت است اگر بتواند با مردم همان گونه رفتار کند که دوست دارد با خودش رفتار شود، نشان داده است که انساني کامل است و از مهم ترين فضيلت انساني بهره مند است.امام علي(ع) مي فرمايد: مَن اَنصَفَ اُنصِفَ؛ هر كس با انصاف باشد، انصاف مي‏ بيند. (تصنيف غررالحکم و دررالکلم ص 394، ح 9120)
    البته کاربردهاي انصاف در حوزه هاي قدرت و ثروت بسيار سخت است. به اين معنا که بسياري از مردم نمي توانند در هنگام قدرت و يا ثروت انصاف را مراعات کنند و قدرت و ثروت، آنان را نسبت به اين مسائل کور و ناتوان مي سازد. از اين رو يکي از سه گانه هاي سخت در زندگي بشر انصاف رواداشتن است. از حسن بزاز است که گفت امام صادق(ع) به من فرمود: آيا به سه چيز از سخت ترين اموري که خدا بر بندگانش واجب کرده، آگاهت نکنم؟ گفتم: آري فرمود: منصفانه برخورد کردن تو با مردم ، همدردي با برادرت و به ياد خدا بودن در هر جا و منظور من از ياد خدا «سبحان الله و الحمد لله و لاإله إلاالله و الله اکبر» گفتن نيست؛ اگر چه اين هم ياد خداست، اما ذکر خدا به ياد خدا بودن است آن گاه که به اطاعت يا معصيتي اقدام مي کني.
    (کافي، ج2،ص 145،ح8)
    انصاف نسبت به دشمن نيز سخت تر است. بنابراين بايد توجه داشت که اگر آثار و برکات دنيوي و اخروي انصاف را مي خواهيم بايد به انصاف رو آوريم. اميرمومنان(ع) مي فرمايد: وَابذُل … لِلعامَّهًْ بِشرَكَ وَ مَحَبَّتَكَ وَلِعَدُوِّكَ عَدلَكَ وَ إِنصافَكَ؛ گشاده‏ رويي و دوستي‏ ات را براي عموم مردم و عدالت و انصافت را براي دشمنت بكار گير. (خصال ص 147، ح 178)
آثار انصاف از زبان روايات
    انصاف آثار و برکاتي در حوزه فردي و اجتماعي و نيز دنيوي و اخروي دارد که به برخي از آنها اشاره مي شود.
    1- آسايش و راحتي: امام علي(ع) دراين باره مي فرمايد: اَلانصافُ راحَهًْ؛ انصاف، مايه آسايش است.( تصنيف غررالحکم و دررالکلم ص 394، ح9113)
    2- افزايش رزق، خردمندي، تاخير اجل و تلقين در قبر: پيامبر(ص) مي فرمايد: مَن اُلهِمَ الصِّدقَ في كَلامِهِ وَ الانصافَ مِن نَفسِهِ وَ بِرَّ والِدَيهِ وَ وَصلَ رَحِمِهِ، اُنسِي‏ءَ لَهُ في اَجَلُهُ وَ وُسِّعَ عَلَيهِ في رِزقِهِ وَ مُتِّعَ بِعَقلِهِ وَ لُقِّنَ حُجَّتَهُ وَقتَ مُساءَلَتِهِ ؛ به هر كس، راستگويي در گفتار، انصاف در رفتار، نيكي به والدين و صله رحم الهام شود، اجلش به تاخير مي‏ افتد، روزي اش زياد مي گردد، از عقلش بهره مند مي‏ شود و هنگام سوال [ماموران الهي] پاسخ لازم به او تلقين مي‏گردد.(اعلام الدين ص 265)
    3- بهشت: امام صادق(ع) مي فرمايد: ثَلاثٌ مَنْ اَتَي اللّه‏َ بِواحِدَةٍ مِنْهُنَّ اَوْجَبَ اللّه‏ُ لَهُ الْجَنَّةَ: اَلاْنْفاقُ مِنْ اِقْتارٍ وَ الْبِشْرُ لِجَميعِ الْعالَمِ وَ الاِنْصافُ مِنْ نَفْسِهِ؛ هر كس يكي از اين كار ها را به درگاه خدا ببرد، خداوند بهشت را براي او واجب مي گرداند: انفاق در هنگام تنگدستي، گشاده ‏رويي با همگان و رفتار منصفانه.(کافي، ج 2، ص 103، ح 2)
    4- رهايي از عذاب دنيوي: پيامبر(ص) مي فرمايد: اَنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِكَ وَ انصَحِ الاُمَّةَ وَارحَمهُم فَإِذا كُنتَ كَذلِكَ وَ غَضِبَ اللّه‏ عَلي اَهلِ بَلدَةٍ اَنتَ في ها وَاَرادَ اَن يُنزِلَ عَلَيهِمُ العَذابَ نَظَرَ إِلَيكَ فَرَحِمَهُم بِكَ، يَقولُ اللّه‏ُ تَعالي: (وَما كانَ رَبُّكَ لِيُهلِكَ القُري بِظُلمٍ وَاَهلُ ها مُصلِحونَ)؛ با مردم منصفانه رفتار كن و نسبت به آنان خيرخواه و مهربان باش، زيرا اگر چنين بودي و خداوند بر مردم آباديي كه تو در آن به سر مي بري خشم گرفت و خواست بر آنان عذاب فرو فرستد، به تو نگاه مي كند و به خاطر تو به آن مردم رحم مي‏ كند. خداي متعال مي فرمايد «و پروردگار تو (هرگز) بر آن نبوده است كه شهرهايي را كه مردمش درستكارند، به ستمي هلاك كند».(مكارم الاخلاق ص‏ 457)
    5- رفع خلاف و ايجاد ائتلاف: اميرمومنان علي(ع) مي فرمايد: الْإِنْصَافُ يَرْفَعُ الْخِلَافَ وَ يُوجِبُ الِائْتِلَاف‏؛ انصاف، اختلافات را از بين مي برد و موجب الفت و همبستگي مي شود.(تصنيف غررالحکم و دررالکلم ص 394، ح 9116)
    6- عزت: اميرمومنان امام علي(ع) مي فرمايد: «هر كس با مردم به انصاف رفتار كند خداوند بر عزتش بيفزايد».(بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۳)
    7- محبت: امام جواد (ع) فرمود: ثَلاثُ خِصال تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّهًْ: الاْنْصافُ فِي الْمُعاشَرَهًْ، وَ الْمُواساهًُْ فِي الشِّدِّهًِْ، وَ الاْنْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إلي قَلْب سَليم؛ سه خصلت جلب محبّت مي كند: انصاف در معاشرت با مردم، همدردي در مشكلات آنها، همراه و همدم شدن با معنويات. (كشف الغمّه، ج 2، ص 349)

روزنامه كيهان، شماره 20828 به تاريخ 31/4/93، صفحه 8 (معارف)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا