اخلاقی - تربیتیروان شناسیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

موانع سه گانه شناخت و معرفت

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

شناخت و معرفت یکی از مهم ترین مسایل در زندگی بشر است. مباحث فلسفی و اندیشه ای بشر است که زندگی و سبک زیست بشر را تعیین می کند. از این روست که در آموزه های وحیانی اسلام، بیش از هر چیزی بر معرفت و شناخت قطعی و عقلانی تاکید شده است؛ چرا که تعقل و اندیشه ورزی که میوه آن شناخت و معرفت است، زندگی انسان را مشخص می سازد و خوشبختی و بدبختی فرد و جامعه را رقم می زند؛ زیرا انسان حقایق هستی را این گونه درک و فهم می کند و بر اصول خود را انتخاب و بر اساس آن هستی شناسی و جهان بینی، اصول زیست خود را تعیین و مشخص می سازد.

بر اساس آموزه های اسلامی، اصول دین از اموری است که از روی شناخت قطعی و عقلانی و از طریق تعقل و خردورزی می بایست اثبات شده و ایمان زمانی شکل واقعی به خود می گیرد که این اصول به شکل یقینی پذیرفته شود.

با این همه برخی از موانع درونی و بیرونی مانع از تحقق شناخت و معرفت و در نتیجه ایمان و اعتقاد به حقایق و اصول اساسی زیست می شود. نویسنده در این مطلب بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، سه گانه ای را به عنوان موانع درونی شناخت معرفی کرده است که با هم آن را می خوانیم.

معرفت، پایه سبک زندگی بشر

هر انسان و جامعه ای سبک خاصی از زندگی را انتخاب و بر اساس آن زیست می کند. سبک زندگی مسیحی یا سبک زیست بودایی که برپایه تفکرات فلسفی یا آموزه های وحیانی است، هرکدام با یک دیگر در کلیات و اهداف و حتی روش های زیستی متفاوت است. گاه سبک زیست اقوام با اقوام دیگر متفاوت است. مثلا سبک زیست سرخ پوستان قاره آمریکا با سبک زیست سیاه پوستان آفریقایی متفاوت است.

ریشه و خاستگاه متفاوت سبک های زیست بشر را می بایست در تفکرات بشری جست و جو کرد. تفکرات بشر موجب می شود تا حقایق هستی را به گونه بشناسند و تفسیر کنند که متفاوت با شناخت و تفسیر دیگران است و این گونه است که تفاوت شناختی و تفسیری از هستی و جهان و انسان موجب می شود تا اهداف و نیز روش ها و رویه های خاصی از نزدیک برای رسیدن به آن اهداف در پیش گرفته شود که همین امر موجب تفاوت های بنیادین میان سبک های زیستی بشر می شود.

هر چند که همگان از عقل و ابزارهای شناختی یعنی حواس پنج گانه و قلب(اعراف، ایه 179) برخوردارند و فطرت الهی ایشان را در مسیر شناخت درست و منطقی قرار می دهد، ولی به علل و عوامل بیرونی تفاوت های شناختی و معرفتی نسبت به خود و بیرون از ذات پدید می آید که همین امر موجب می شود تا معرفت انسان ها نسبت به یک دیگر متفاوت باشد.

در مباحث فلسفی به ویژه مباحث مکتب صدرایی و حکمت متعالی آن، به مباحث وجود ذهنی پرداخته شده و در آن جا اثبات می شود که چگونه انسان حقایق درونی و به ویژه بیرونی را درک و فهم می کند. شناخت انسان نسبت به جهان هستی از طریق وجوداتی است که بر ذهن و قلب آدمی نقش می ببند و این وجودات بازتابی از نفس الامر و واقعیات های خارجی و وجودی هستند. وجود ذهنی در کنار وجود خارجی و نفس الامری و نیز وجود کتبی و وجود لفظی مطرح شده است. بر اساس مطالعات صدرایی این وجودات ذهنی خود حقایقی هستند که حقایق خارجی را بازتاب می دهند و این گونه نیست که تنها خیالاتی باشد که سوفسطاییان بر آن تنها تاکید دارند.

شناخت انسان نسبت به هستی که همان وجود ذهنی است، تصویری درست و واقعی از جهان بیرونی است. هر چند که معلوم بالذات ما همین وجودات ذهنی هستند، ولی این معلوم بالعرض همان موجودات و وجودات خارجی هستند و این گونه نیست که وجودات خارجی چیزی باشد و آن چه ما در ذهن از آن ها در اختیار داریم و به عنوان وجودات ذهنی می شناسیم، چیزی دیگر باشند؛ هر چند که تفاوت های میان وجود ذهنی و وجود خارجی را نمی توان رد کرد، ولی این بدان معنا نیست که حقایق هستی که از طریق وجودات ذهنی در ما انعکاس یافته است، غیر قابل درک و فهم باشد.

به سخن دیگر، انسان نسبت به خود و هستی دو دسته شناخت و علم را داراست که شامل علم حضوری و علم حصولی است. علم حضوری یا علم شهودی همانند علم انسان به ذات خودش یکی علم بی واسطه و مستقیم است و از همین رو غیر قابل تشکیک و تردید می باشد؛ اما علم حضوری یا علم اکتسابی به سبب آن که به واسطه صورت می گیرد می تواند در برخی از جزئیات آن تشکیک وارد کرد؛ چرا که ممکن است که واسطه به خوبی آن چه را هست به نمایش نگذارد.

با این همه ما وجودات ذهنی را بیانگر وجودات خارجی و حقایق بیرونی می دانیم؛ زیرا همه انسان در کلیاتی آن چه می بییند و درک می کنند مشترک هستند. البته در مکتب صدرایی و حکمت متعالی دلایل بسیاری برای اثبات معرفت و شناختی که از طریق وجودات ذهنی برای انسان حاصل می شود بیان شده است که در این جا به آن اشاره نمی شود.

به هر حال، معرفت انسان یا مبتنی بر علم حصولی است یا علم حضوری. البته ما راه دیگر معرفتی نیز داریم که مبتنی بر وحی است و آن را معرفت وحیانی می شناسیم که البته بازگشت آن به یکی از دو علم حصولی و حضوری با توجه به شرایط دریافت کننده معرفت وحیانی خواهد بود.

معرفت های انسانی که از طرق مختلف کسب می شود، بنیاد فلسفه زیست فرد و جامعه را تعیین می کند؛ زیرا اگر معرفت شخص محدود به دایره محسوسات شود و منکر معقولات گردد یا این که تنها جهان مادی را حقیقت دانسته و منکر متافیزیک و جهان غیر مادی شود، در این صورت سبک زیست این دو متفاوت خواهد بود؛ زیرا فلسفه ای که براساس این شناخت شکل می گیرد تنها در دایره فلسفه نظری باقی نمی ماند و تنها عقل نظری او را متاثر نمی سازد، بلکه عقل عملی او را نیز دیگر کرده و فلسفه زیست او را تعیین می کند و احکام عقل عملی او نیز متفاوت از یک دیگر خواهد بود.

مثلا کسی که حقایق را تنها در دایره محسوسات و دنیای مادی محدود می کند، چیزی به نام عوالم دیگر غیر مادی را نمی پذیرد و منکر مثلا خدا و قیامت خواهد شد و می کوشد تا خوشبختی وسعادت را در زندگی در همین دایره عالم دنیا و مادیات تعریف کرده و برای کسب مادیات و لذت بیش تر مادی تلاش کند. بر همین اساس حتی مفاهیمی چون عدالت، آزادی، حقوق بشر، صداقت و دیگر فضایل اخلاقی تنها در مدار لذت ساماندهی می شود و عقل عملی احکامی را صادر می کند که این موارد برای او یا بخشی از جامعه مرتبط با او تامین شود. این گونه است که دایره آزادی در لذت جویی چنان وسیع می شود که هیچ چیزی را مانع نمی یابد و می کوشد به گونه ای از آزادی خود بهره گیرد که بیش ترین لذت را به همراه داشته باشد. پس اگر گاه آزادی خود را محدود به اموری می کند و می گوید آزادی من تا جایی است که مانع آزادی دیگری نباشد، به این معناست که اگر این محدودیت را نپذیرد می تواند آزادی لذت جویی خودش مخدوش شود و اگر شرایط به گونه ای رقم بخورد که آزادی او مخدوش نشود مانند زمانی که قدرت مطلق باشد دیگر هرگز آزادی لذت جویی خود را محدود به همان چیز نمی کند بلکه آزادی مطلق را برای خود اثبات کرده و بدان آن می رود، چرا که مانع قانونی و عقلانی و عرفی در برابر خود نمی یابد تا بخواهد آزادی لذت جویی خود را محدود به چیزی سازد.

اما اگر کسی نسبت به هستی معرفتی دیگر پیدا کند و به این حقیقت برسد که افزون بر محسوسات و مادیات حقایق دیگری وجود دارد که غیر محسوس و غیر مادی است و در پس این هستی شناختی به خداشناسی و رستاخیز و حساب و کتاب قیامت برسد و حکمت الهی را در پاداش و مجازات ببیند و برای جهان هدفی غیر از لذت جویی مادی بشناسد؛ در این صورت خوشبختی از نظر او تغییر خواهد کرد و مفهوم تازه ای به خود می گرد. از نظر او خوشبختی تنها در دنیا و لذات مادی نخواهد بود بلکه در آخرتی است که لذات معنوی در آن بر لذات مادی می چربد و آخرتی را معتقد می شود که بهتر و باقی است. به نظر این شخص بدبخت کسی است که به دنیا و لذات مادی اش بسنده کرده و آخرت خویش را تباه ساخته است.(سوره اعلی و آیات دیگر)

چنین شخصی در سبک زندگی اش نیز تغییر محسوسات رخ می دهد؛ چرا که هدف زیست او تغییر کرده و رویه و روشی خاصی را در پیش می گیرد که آخرت و خوشبختی ابدی او تضمین شود. این جاست که مفهوم آزادی در نظر او تنها آزادی در محدوده لذت جویی نیست،‌بلکه آزادی را در حد و مرزی می بیند که به خوشبختی ابدی او ضربه و لطمه ای وارد نسازد. پس گاه آزادی خود را چنان محدود می کند که از بسیاری از لذات های مادی دنیوی چشم پوشی کرده و به جای این که خود را ارضا کند در اندیشه عدالت خواهی غرق می شود تا بتوانند سبک از زیست را در پیش گیرد که بتواند در آخرت پاسخ گویی رفتار خود نسبت به خود و دیگری باشد.

بر اساس این دو معرفت مختلف و سبک های زندگی مبتنی بر آن، برای یکی آزادی مطلق در لذت جویی اصالت می یابد و بر آن دیگری عدالت مطلق در همه حال اصالت دارد.(حدید، ایه 25) این گونه است که آزادی لذت جوی مادیگرا، عدالت را تباه می سازد، ولی عدالت خواهی مومن به آخرت، آزادی را محدود به عدم ظلم به خود و دیگر می کند.

بنابراین، دانسته شد که چگونه معرفت می تواند سبک های زیست بشر را تغییر داده و مفاهیم کلیدی زندگی و ارزش ها و ضد ارزش ها را جا به جا کند و رویه های زیست و روش های مدیریت خود و جامعه را تحت تاثیر قرار داده و دگرگون کند. از همین روست که معرفت و شناخت به عنوان تاثیرگذارترین اصل در مساله زیست بشر و چگونگی انتخاب سبک زندگی شناخته و معرفی شده است.

موانع سه گانه شناخت حقایق هستی

چنان که گذشت، شناخت بنیاد زندگی بشر را تشکیل می دهد و هر انسانی بر اساس شناخت خود فلسفه ای دارد که بر اساس آن فلسفه است که سبک زندگی خود را انتخاب می کند.

بر این نکته نیز تاکید شده که با همه اشتراکاتی که انسان ها با هم دارند، به سبب علل درونی و بیرونی در چگونگی تشکیل معرفت و شناخت، فلسفه هستی شناختی و نیز فلسفه زیستی آنان دستخوش تفاوت و تغییرهای بنیادین می شود.

خداوند در آیات قرآن به این مساله پرداخته است که هر انسانی دارای فطرتی است که آن فطرت او را به سوی شناخت حقایق سوق می دهد. (روم، آیه 30) اما این فطرت تحت تاثیر عوامل درونی و بیرونی چون وراثت، تعلیم و تربیت، محیط زیست و مانند آن دست خوش تغییر می گردد و سلامت خود را از دست داده و یا دفن و دسیسه می شود و امکان بهره گیری از آن برای شخص دیگر نیست.(سوره شمس و آیات دیگر)

انسان ها در زندگی خویش به گونه ای عمل می کنند که ابزارهای شناختی به ویژه قلب دیگر نمی تواند به درستی آیینه ای صاف باشد تا حقایق هستی را بازتاب دهد و موجب درک و فهم درست از هستی برای انسان شود. گاه بر اساس برخی از رفتارهای درونی و بیرونی انسان ها قلب خویش را می پوشانند و پرده ای بر آن می افکنند(بقره، ایه 8) و گاه دیگر بر آن زنگار می گیرند (مطففین، ایه 14) و گاه آن را مهمور و مختوم می کنند.(بقره، ایه 7؛ انعام، آیه 46)

از مهم ترین عواملی که موجب می شود تا واسطه ادراکی و ابزارهای شناختی از کار بیافتد گناهان است که در آیات قرآنی به آن اشاره کرده است. از این روست که خداوند از گناهان و پیروی از هواهای نفسانی به عنوان موانع شناختی و ایمانی پرهیز داده است. (جاثیه، ایه 23 و آیات دیگر)

در این میان سه مانع عمده در قلب انسان پدید می آید که قدرت شناخت و معرفت حقایق را از انسان می گیرد. این سه گانه عبارتند از تکبر و عجب و لجاجت که در ادامه به آن ها بر اساس آیات و روایات پرداخته می شود.

1. تكبر، نخستین مانع معرفت شناختی: تكبّر از مادّه «كبر» گرفته شده و آن حالتى است كه انسان بر اثر خودپسندى، خويش را برتر از ديگران ببيند.( مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص‌697‌، «كبر».) امام صادق (ع) درتعریف کبر می فرماید :اَلكِبرُ أَن تَغمِصَ النّاسَ وَتُسَفِّهَ الحَقَّ؛تكبر، اين است كه مردم را تحقير كنى و حق را خوار شمارى.كافى، ج2، ص310، ح8)

خداوند به صراحت در آیه 35 سوره غافر از ختم قلب به سبب تکبر سخن به میان می آورد و آن را عامل مهم در عدم پذیرش حقایق از جمله حقایق قرآنی می شود.(ص ، آیات 1 و 2) و انسان را از درک و فهم معارف قرآنی (اعراف، ایه 146)و از نصحیت پذیری محروم می سازد.(بقره، آیه 206) امام كاظم (ع) در این باره می فرماید :إِنَّ الزَّرعَ يَنبُتُ فِى السَّهلِ وَلايَنبُتُ فِى الصَّفا فَكَذلِكَ الحِكمَةُ تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَكَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّكَبُّرَ مِن آلَةِ الجَهلِ؛ زراعت در زمين هموار مى رويد، نه بر سنگ سخت و چنين است كه حكمت، در دل هاى متواضع جاى مى گيرد نه در دل هاى متكبر. خداوند متعال، تواضع را وسيله عقل و تكبر را وسيله جهل قرار داده است.(تحف العقول، ص 396)

همین تکبر بود که ابلیس را از پذیرش خلافت انسان باز داشت و به کفر کشاند.(بقره، آیه 34) امام على (ع) می فرماید که کبر یکی از موجبات اصلی گناه در انسان است. ایشان می فرماید:اَلحِرصُ وَالكِبرُ وَالحَسَدُ دَواعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِى الذُّنوبِ؛ حرص و تكبّر و حسادت، انگيزه هاى فرورفتن در گناهانند.(نهج البلاغه، حكمت 371)

از همین روست که رسول اكرم (ص) اهل دوزخ را اهل استکبار می داند و می فرماید :أَلا اُخبِرُكُم بِأَهلِ النّارِ؟ كُلُّ عُتُلٍّ جَوّاظٍ مُستَكبِرٍ؛آيا شما را از اهل دوزخ آگاه نكنم؟ هر درشتخوىِ خشنِ متكبّر. الترغيب و الترهيب، ج3، ص563، ح16

حضرت زهرا (س) برای رهایی از کبر می فرماید:فَجَعلَ اللهُ الایمانَ تَطهیراً لَکم مِنَ الشِّرکِ ، وَ الصَّلاةَ تَنزیهاً لَکم عَن الکِبرِ؛خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد ، و نماز را برای دوری از تکبر و خودخواهی.(احتجاج طبرسی، ج1، ص258)

2. عُجب،‌ مانع دیگر معرفت حقایق: عجب نیز نوعی خود پسندی است؛ کسی که دارای عجب است چنان به خود مغرور است که برتری خودش برای او شگفت آور است. خود را شخصی اعجاب آور و نخبه ای بزرگ می داند و در کبر و غرور به جایی رسیده است که از خودش ممنون است. این گونه است که فخرفروشی و تفاخر می کند و به کسی محل سگ هم نمی گذارد و سخنی دیگر را گوش نمی دهد و به فکر و اندیشه کسی پشیزی ارزش قایل نیست. از نظر اسلام گناهی بزرگ تر از عجب نیست. امام صادق (ع) می فرماید: اِنَّ اللهَ عَلِمَ اَنَّ الذَّنبَ خَیرٌ لِلمُومنِ مِنَ العُجبِ وَ لَولا ذلک مَا ابتُلِیَ مُومِنٌ بِذَنبٍ اَبَداً؛خداوند می دانست که برای شخص مومن گناه از عجب بهتر است و اگر این طور نبود، شخص مومن هیچ وقت آلوده به گناه نمی شد. (کافی، ج 2 ، ص 313) از رسول الله (ص) این روایت نقل شده که فرمود:لَولا اَنَّ الذَّنبَ لِلمُومِنِ خَیرٌ مِنَ العُجبِ مَا خَلا اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَینَ عَبدِهِ المُومِنِ وَ بَینَ الذَّنبِ اَبَداً؛ اگر گناهی برای مومن از عجب بهتر بود، خداوند عز و جل هرگز بنده مومن را به گناه گرفتار نمی کرد. عده الداعی، ص 236

تاثیر عجب در زندگی بشر چنان است که حتی حضرت امیرمومنان امام على (ع) خطاکار اندوهگین را بهتر از معجب می داند و می فرماید :سَیِّئَهٌ تَسُوئُکَ خَیرٌ مِن حَسَنَهٍ تُعجِبُکَ؛خطایی که باعث ناراحتی تو شود، نزد خداوند از کار نیکی که باعث عجب تو شود بهتر است. (نهج البلاغه، حکمت 460)

امام صادق (ع) می فرماید که عجب مهم ترین آفت دین داری است :آفَةُ الدِّینِ الحَسَدُ وَ العُجبُ وَ الفَخرُ؛آفت دینداری حسد و خودبینی و فخر فروشی است؛(جهاد النفس، ح 545) چرا که عجب اجازه نمی دهد که شخص سخن خدا و پیامبر(ص) را بشنود و بپذیرد. بر اساس آیات قرآنی عجب همانند کبر موجب می شود که انسان حقایق را نپذیرد و در اندیشه آخرت نباشد و در اندیشه لذت جویی باشد و آزادی لذت جویی را بر عدالت و احسان و دیگر اعمال و فضایل اخلاقی نیک و خوب ترجیح دهد.(غافر، آیه 83؛ محمد، آیه 14؛قصص، ایات 76 و 77)

3. لجاجت، مانع دیگر حوزه معرفت شناسی: لجاجت در زبان عربی، به معنای پافشاری در انجام کاری که مخالف میل طرف مقابل باشد، آمده است.( مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، تهران، بنگاه ترجمه ونشر کتاب، 1360 ش، ج‏10، ص 167) این واژه در فرهنگ قرآن به معنای پافشاری و اصرار ورزیدن بر انجام کاری است که از آن نهی شده است و شخص از روی عناد و دشمنی می کوشد تا آن را انجام دهد. (راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات فی غریب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دار العلم الدار الشامیة، دمشق بیروت، 1412ق، چاپ یکم، ص 736)

به هر حال، لجاجت که ریشه آن لج می باشد، به معنای پافشاری و سرسختی و اصرار بر امری و یا كاری و یا خواسته ای بدون در نظر گرفتن خوب یا بد آن یا بدون در نظر گرفتن سود یا زیان آن است. چنین شخصی به سخن و یا نصیحت و یا راهنمایی هیچ كس توجه نمی كند و اگر با او بحث هم بشود و با ادله تلاش شود تا بر عقل و منطق باشد، بر لجاجتش می افزاید و بدتر می شود. از این روست که شخص لجوج در این حالت استوارترین بهترین دلیل و استدلال در او هیچ تاثیری ندارد.

انسان لج باز و لجوج، انسان جاهلی نیست،‌ بلکه با آگاهی و دانایی مخالف می ورزد، زیرا پذیرش سخن دیگری برای او سخت است و تکبر و عناد و مانند آن اجازه نمی دهد، زیر بار سخن و یا کار حقی برود که حتی به حقانیت و درستی آن رسیده است.

در قرآن كریم آیاتی هم وجود دارد كه كلمه لجوا و مانند اینها با صراحت نیامده است، ولی عبارات و كلماتی وجود دارد كه همین معنای اصرار ولجاجت را می دهد و از مشتقات معانی لجاجت هستند مانند كلمه "اصروا" در سوره نوح آیه7 "وانی كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی اذانهم واستغشوا ثیابهم" و "اصروا" و "استكبروا استكبارا" ترجمه آیه "و من هر زمان آنها را دعوت كردم و تو آنها را بیامرزی انگشتان خویش را در گو شهایشان قرار داده ولبا سهایشان را بر خود پیجیدند ودر مخافت اصرار ورزیدند وبه شدت استكبار كردند.

امیرمومنان امام على (ع) درباره لجباز می فرماید :مَن لَجَّ وَ تَمادى فَهُوَ الرّاكِسُ الَّذى رانَ اللّه‏ُ عَلى قَلبِهِ وَ صارَت دائرَةُ السَّوءِ عَلى رَأسِهِ ؛ هر كس لجاجت كند و بر آن پافشارى نمايد، او همان بخت برگشته‏اى است كه خداوند بر دلش پرده [غفلت] زده و پيشامدهاى ناگوار بر فراز سرش قرار گرفته است.(نهج البلاغه، نامه 58)

امیرمومنان(ع) درباره شکل گیری لجاجت در افراد به نحوه برخورد دیگران نیز توجه می دهد و در بیان علل و عوامل ایجادی این خصلت در افراد می فرماید:اَلافراطُ فِى المَلامَةِ يَشُبُّ نيرانَ اللَّجاجِ ؛زياده‏روى در سرزنش كردن ، آتش لجاجت را شعله‏ور مى‏سازد .(تحف العقول، ص 84)

لجاجت مانع جدی در معرفت شناسی و درک و فهم حقایق است. از نظر قرآن روحیه لجاجت و لجبازی موجب می شود تا قلب انسان مهر شود و در برابر مطالب معقول مقاومت کند و حتی معجزات و آیات روشن و بینات را نپذیرد.(اعراف، ایه 101؛ یونس، ایات 73 و 74) از این روست که می بایست لجاجت و لجبازی را از مهم ترین موانع رشد و تزکیه انسانی دانست؛ زیرا انسان را به گونه ای می سازد که در برابر سخن حق سر فرود نیاورد و با آن که گاه حتی حق را می شناسد و بر درستی آن آگاه است، ولی آن را انکار می کند و نمی پذیرد.(نمل، آیات 13 و 14) انسان لجباز در عین آگاهی و دانایی به مقابله حق و حقیقت می رود و این گونه نیست که این کار را از روی نادانی انجام می دهد. از این روست که کافران لجباز در عین آگاهی از حقانیت پیامبر(ص) و مشاهده معجزات وبرهان های قاطع،‌ نه تنها پیامبری آن حضرت را نمی پذیرند بلکه به مقابله آن حضرت (ص) و حقیقت می پردازند.(انعام، آیات 33 تا 35)

این خصلت عمومی همه کافران در طول تاریخ بشریت و هدایت های آسمانی بوده است. همه پیامبران با کفار لجبازی مواجه بودند که در برابر برهان های روشن و بینات پیامبران(ع) نمی توانستند دلیلی را ارایه دهند و آن را باطل جلوه دهند، بلکه حتی به حقانیت آن رسیده بودند،‌با این همه به مخالفت و مبارزه با حقیقت و رسالت پیامبران می پرداختند.(ابراهیم، آیات 9 تا 13)

از آیات 41 تا 44 سوره فصلت این معنا به دست می آید که خصلت لجاجت در شخص اجازه نمی دهد تا حتی به مشاهدات خویش ایمان بیاورد. به این معنا که علم شهودی و قطعی و یقینی در این افراد هیچ تاثیری به جا نمی گذارد و بلکه در صورت اصرار بر حق و افزایش ادله وبرهان، بر لجاجت ایشان افزوده می شود و نسبت به حق وحقانیت عناد و دشمنی بیش تر پیدا کرده و موضع گیری آنان نسبت به حقیقت تشدید می شود. از این روست که کافران لجباز هنگام تلاوت آیات الهی بر آنان و ارایه شواهد و ادله و برهانی دیگر بر حقانیت، اصرار و لجبازی ایشان افزایش می یابد.(جاثیه، آیات 6 تا 8)

انسان لجباز تنها به انکار ادله عقلانی بسنده نمی کند؛ بلکه لجاجت موجب می شود تا حتی به تکذیب محسوسات نیز بپردازند. خداوند در این باره چندین مورد را مثال می زند. از جمله در آیات 30 تا 44 سوره طور به داستان کافرانی اشاره می کند که با مشاهده عذاب های الهی بر بالای سر خویش به انکار آن اقدام کرده و آن را قطعه ای از ابر می شمارند. در آیات 1 تا 6 سوره قمر نیز به داستان رویگردانی کافران از پذیرش رسالت پیامبر(ص) اشاره می کند. در این آیات خداوند روشن می سازد که لجاجت آدمی را تا کجا به ورطه سقوط می کشاند و سبب می شود تا لجباز به انکار محسوسات بپردازد. کافران مکه از پیامبر(ص) خواستار معجزه می شوند. آن حضرت(ص) برایشان سنگ را به سخن می آورد تا بر رسالت ایشان شهادت دهد و یا با درختی نیز این گونه می کند و حتی گیاهی را به دو نیم کرده و قسمتی از آن را به حرکت در می آورد. اینان می گویند که این سحر است و آن را به عنوان دلیل و شاهدی بر معجزه و رسالت نمی پذیریم؛‌ولی از آن جایی که سحر در زمین تاثیر می گذارد و در آسمان تاثیری ندارد، پس باید ماه را که آسمانی است دو نیمه کنید. این گونه است که شق القمر اتفاق می افتد و ماه به دو نیم تقسیم می شوند. با این همه کافران لجباز مکه، به انکار این معجزه محسوس رو می آورند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا