اعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنی

بى کرانگى علم امام معصوم(1)

manageدر بینش شیعی، یکی از ویژگی های امامت، بی کرانه گی علم امام(ع) است؛ از این رو هیچ گونه کرانه مندی برای علم امام(ع) نسبت به حقایق مشهود و غیبی قایل نمی شوند؛ بطوری که علم امام آغاز و انجامی نداشته و از دایره زمان نیز بیرون می باشد. بنابراین نمی توان علم معصوم را محدود به موجودات ویا گذشته و حال دانست بلکه علم او درمورد اموری که در آینده تحقق خواهد یافت، همانند علم وی نسبت به حال و گذشته است.

این مطلبی است که شاخه ها و آثار بسیاری بر آن بار می شود. هریک از آن ها نیازمند دلیلی برای اثبات است؛ زیرا از برخی آیات قرآنی برمی آید که علم غیب به عنوان نمونه اختصاص به ذات احدیت داشته و کسی را بر آن آگاهی نیست.

 

نویسنده در این نوشتار کوتاه به بیان ویژگی های علم امام(ع) می پردازد که با هم نخستین بخش آن را می خوانیم.

آگاهی امام(ع) بر علم غیب

درآیاتی از قرآن این معنا به صراحت بیان شده است که علم غیب مخصوص ذات خداوندی است که غیر او از چنین توانایی ای برخوردار نمی باشد. ازجمله در آیه 65 سوره نمل آمده است: قل لایعلم من فی السموات والارض الغیب الاالله؛ بگو هیچ کس در آسمان ها و زمین جز خداوند، از غیب آگاه نیست.

با این همه خداوند در آیات 26 و 27 سوره جن به روشنی، علم غیب پیامبران خویش را امری مورد رضایت و پسند خویش برمی شمارد و آنان را نیز از گروه عالمان به غیب می داند: عالم الغیب فلایظهر علی غیبه احدا الامن ارتضی من رسول؛ خداوند دانای غیب است، پس کسی را بر غیب خود آگاه نمی کند، جز پیامبری که مورد رضا و پسند او باشد.

از جمع این دو دسته از آیات دانسته می شود که کسی جز خداوند متعال غیب را بالذات و از پیش خود و به طور مستقل نمی داند ولی ممکن است آن علم غیب را به پیامبران برگزیده خود تعلیم نماید. بنابراین، گروهی از پیامبران و انسان ها هستند که آگاه به علم غیب شده و از گروه مستثنائات قرارگرفته اند.

ازجمله کسانی که خداوند خشنود است تا علم غیبش در اختیار آنان قرار گیرد، پیامبر گرامی(ص) است. امامان معصوم(ع) نیز براساس روایات متعدد از راه وارثت از حضرت رسول(ص) به علم غیب الهی دسترسی دارند.

به سخن دیگر، از آیات و روایات این معنا به دست می آید که علم الهی که علم حضوری و شهودی است، علم ذاتی می باشد؛ این درحالی است که علم برخی از پیامبران ازجمله پیامبر گرامی(ص) به تعلیم الهی است و امامان معصوم(ع) به وراثت از پیامبر(ص) از آن بهره مند می باشند.

علم غیب بالاصاله و تعلیمی

علامه طباطبایی(ره) در ذیل آیات سوره جن در مجلد بیستم المیزان می نویسد: علم غیب بالاصاله از آن خدا است و بالتبع و به تعلیم الهی، دیگران هم می توانند آن را دارا شوند.

وی درباره آیه «الا من ارتضی من رسول» می افزاید: این استثنا، استثنای از کلمه «احدا» است، و جمله «من رسول» بیان جمله «من ارتضی» است، در نتیجه می فهماند که خدای تعالی هر پیغمبری از پیامبران را که بخواهد به هر مقدار از غیب مختص به خود، آگاه می سازد.

پس اگر این آیه را به آیاتی مانند آیه شریفه «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو»؛ و نزد او است کلیدهای ناپیدا که نداند آنها را جز او. (سوره انعام، آیه 95) و آیه «ولله غیب السماوات والارض؛ غیب آسمان ها و زمین از آن خداست. (سوره نحل، آیه 77)، و آیه «قل لایعلم من فی السماوات و الارض الغیب الاالله»؛ بگو کسانی که در آسمانها و زمین هستند از غیب آگاهی ندارند جز خدا. (سوره نمل، آیه 56). ضمیمه کنیم که علم غیب را مختص به خدای تعالی می داند، این نتیجه به دست می آید که علم غیب اصالتاً از آن خداست، و به تبعیت خدا دیگران هم می توانند به هر مقداری که او بخواهد به تعلیم او داشته باشند.

پس می توان گفت که آیات راجع به غیب- که عده ای آن را مختص به خدا می دانند، و دسته ای دیگر، آن را درباره غیر خدا هم ممکن می دانند، نظیر آیات راجع به میراندن است، که یک جا آن را مختص خدا می داند و می فرماید:«الله یتوفی الانفس»؛ خداست که جانها را می گیرد.(سوره زمر، آیه 24.) و یک جا آن را به ملائکه نسبت می دهد و می فرماید:«قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل بکم»؛ بگو جان شما را ملک الموتی می گیرد که موکل بر شماست. (سوره سجده، آیه 11.) و جایی دیگر آن را به رسل نسبت می دهد و می فرماید:«حتی اذا جاءاحدکم الموت توفته رسلنا»؛ زمانی که مرگ یکی از شما فرا رسد. فرستادگان ما، جان او را می گیرند. (سوره انعام، آیه 16.)

پس توفی اصالتاً منسوب به خداست، و به تبعیت، منسوب به ملائکه و یا به عبارتی رسل است، چون ملائکه اسباب متوسطی هستند که مسخر خدا و تحت فرمان اویند. (المیزان؛ج 02 ص 48)

علامه در ادامه می نویسد: علم به غیب بالاصاله و مستقلا خاص خدای تعالی است، به آن معنایی که توضیح دادیم، پس خدای تعالی به ذات خودش عالم به غیب است، و دیگران اگر علمی به غیب داشته باشند به تعلیم او دارند، با این نکته که از آیه استفاده کردیم روشن می شود که هر جا خدای تعالی از انبیا حکایت کرده که منکر علم غیب خود شده اند، منظور این بوده که بفهمانند ما رسولان، بالاصاله و مستقلا علم به غیب نداریم، نه اینکه با وحی خدا هم دانای به غیب نمی شویم، مانند آنجا که فرموده:«قل لااقول لکم عندی خز ائن الله و لا اعلم الغیب»؛ بگو من ادعا نمی کنم که خزینه های خدا در دست من است، و (نیز) من غیب نمی دانم. (سوره انعام، آیه 05.) و آنجا که فرموده:«و لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر»؛ و اگر من غیب دان بودم، خیرات و منافع زیادی جمع می کردم. (سوره اعراف، آیه 881.) و آنجا که فرموده:«قل ما کنت بدعاً من الرسل و ما ادری ما یفعل بی و لا بکم ان اتبع الا ما یوحی الی»؛ بگو من از میان رسولان، رسولی نوظهور نیستم نه می دانم که با من چه می کنند، و نه اینکه با شما چه می کنند، و پیروی نمی کنم مگر آنچه را که به من وحی می شود. (سوره احقاف، آیه 9.)

علامه طباطبایی (ره) می نویسد: بعد از آن که عمومیت جمله «فلا یظهر علی غیبه احداً» به وسیله جمله «الا من ارتضی من رسول» شکسته شد، به صورت عام مخصص در آمده که می تواند باز هم تخصیص بخورد، هم چنان که در مورد بحث درباره انبیا تخصیص خورده، چون آیات قرآنی دلالت دارد بر اینکه بر آن حضرت وحی می شود، مثلا فرموده:«انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده»؛ ما به تو وحی کردیم، همانطور که به نوح و پیغمبران بعد از او وحی کردیم. (سوره نساء، آیه 361.) و نیز دلالت دارد بر اینکه وحی یکی از مصادیق غیب است.

بنابر این، یک پیغمبر دسترسی به غیب دارد، هم چنان که رسول دارد، البته این در صورتی است که مراد از رسول در جمله «الا من ارتضی من رسول» مقامی مقابل مقام نبوت باشد، و اما اگر منظور مطلق کسانی باشد که از ناحیه خدا به سوی خلق گسیل می شوند، نبی هم از همان کسان است، هم چنان که آیه زیر بر این معنا شهادت می دهد:«و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لانبی…»؛ ما قبل از تو هیچ رسول و پیامبری نفرستادیم مگر اینکه… (سوره حج، آیه 25.) چون نبی را هم ارسال شده می داند، و آیه «و ما ارسلنا فی قریه من نبی …»؛ ما در هیچ شهر و آبادی پیامبری نفرستادیم، مگر اینکه… (سوره اعراف، آیه 49.) پس نبی هم مانند رسول جزو استثناشدگان از عموم نفی است، بدون اینکه عموم مذکور نیازمند به تخصیص جدیدی بشود.

و همچنین در مورد امام به آن معنایی که قرآن کلمه امام را در آن استعمال می کند، چون خدای تعالی امام را به صفت صبر و یقین توصیف کرده، مثلا می فرماید: «و جعلنا منهم ائمه یهدون بأمرنا لما صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون»؛ و ما بعضی از آنان را پیشوایانی کردیم که به امر ما هدایت می کنند، و بدین جهت چنین کردیم که صبر کردند، و به آیات ما یقین داشتند. (سوره الم سجده، آیه42)، و نیز امامان را چنین توصیف کرده که پرده و حجاب از پیش رویشان برداشته شده، مثلا فرموده: «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین»؛ و ما این چنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم ارائه دادیم (تا چنین و چنان شود، و ) تا از صاحبان یقین گردد. (سوره انعام، آیه57)، و نیز فرموده: «کلا لو تعلمون علم الیقین الترون الجحیم»؛ چنان نیست که شما خیال می کنید اگر شما علم الیقین داشتید به سراغ این موهومات و تفاخرها نمی رفتید، شما قطعا جهنم را خواهید دید. (سوره تکاثر، آیه 5و 6).

مشاهدات شهودی ملائکه

و اما ملائکه آنچه از وحی آسمان که قبل از نزولش حمل می کنند، و همچنین آنچه را عالم ملکوت مشاهده می کنند، نسبت به خود آنان شهود است، نه غیب، هر چند که برای ما غیب می باشد، پس نمی توان ملائکه را مشمول استثنا دانست، علاوه بر این، جمله «فلایظهر علی غیبه احدا» تنها شامل اهل دنیا می شود که در روی زمین زندگی می کنند.

در کتاب خرائج و جرائح از محمدبن فضل هاشمی، از حضرت رضا(ع) روایت شده که آن جناب نظر کرد به ابن هذاب، و سپس فرمود: اگر به تو خبر دهم که در همین روزها یکی از بستگانت کشته می شود، آیا تصدیقم می کنی؟

گفت: نه، برای اینکه کسی به جز خدای تعالی غیب نمی داند.

فرمود: مگر این خدای تعالی نیست که می فرماید: «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً الا من ارتضی من رسول»، پس رسول الله (ص) که مرضی نزد خدا است غیب می داند، ما هم ورثه همان رسولی هستیم که خدا او را به هر مقدار از غیب خود خواسته آگاه کرده، پس ما هم می دانیم آنچه شده و آنچه که تا روز قیامت خواهد شد. (خرائج و حرائج، ص603)

علامه طباطبایی(ره) توضیح می دهد که روایات در این باب از حد شمار بیرون است، و مدلول آنها این است که رسول الله(ص) علم غیب را از راه وحی تعالی گرفته، و امامان(ع) از آن جناب به ارث گرفته اند.

خواستن مساوی دانستن

از ویژگی های علم معصومان(ع) آن است که اگر بخواهند می دانند. این بدان معناست که خواستن برای آنان دانستن است همان گونه که خواستن به معنای توانستن و انجام آن چیز است. روایات بسیاری از امامان معصوم(ع) صادر شده است که می فرمایند: لو شاؤوا علموا و اذالم یشاؤوا لم یعلموا؛ هرگاه بخواهند می دانند، و هرگاه نخواهند نمی دانند. (بحارالانوار، ج62، ص65)

از این روایت فهمیده می شود که امامان(ع) هر وقت خواستند چیزی بدانند به مقام نورانیت (بحارالانوار، ج62، ص1) خود توجه نموده و آن را می دانستند؛ ولی همیشه به آن مقام توجه نداشتند. این مانند فقیهی است که تمام مسایل نزد او حاضر نیست؛ ولی ملکه اجتهاد را دارا می باشد به طوری که هرگاه بخواهد مسئله ای را بداند به مأخذ حکم رجوع کرده و آن را می داند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا