اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

قربانگاه نفس اسماعيلي

samamosهر انساني، نفسي دارد كه وجوه و حالات گوناگوني به خود مي گيرد؛ زيرا داراي ابعادي بسيار است. تنوع حالات نفس، به سبب موقعيت شگفت نفس انساني در هستي است؛ زيرا روح عالي در پست ترين عنصر از عناصر هستي قرار گرفته و انفعال شديد عنصر خاكي در كنار فعال بودن شديد روح عالي، اين تركيب شگفت را پديد آورده است.

يكي از حالات نفس، تمايل و گرايش شديد و دلبستگي هاي آن است؛ نفس، هر چيزي را كه پسندش افتد، نه تنها بدان گرايش مي يابد، بلكه دلبستگي شديد به آن پيدا كرده و خواهان پيوند و يكي شدن با آن است. اين چيز مي تواند عالي ترين در هستي يعني خدا باشد، يا پست ترين چيز باشد كه به سبب علل دروني و بيروني و خطا و اشتباه در تطبيق يا جهل، آن را كمال دانسته و خواهان پيوند و لقاء با آن باشد.

انسان هر چند به طور طبيعي به كمال گرايش دارد، ولي ممكن است به خطا و اشتباه يا جهالت انتخابي نادرست داشته باشد اينجاست كه نفس انساني چيزهايي را محبوب خود قرار مي دهد كه جز با ذبح و كشتن آن نمي توان رها شد و به سوي كمال انقطاع پرواز كرد.

نويسنده در اين مطلب بر آن است تا براساس آموزه هاي وحياني قرآن يادآور شود كه هر كسي داراي اسماعيلي بلكه اسماعيل هاست كه مي بايست به مسلخ عشق برده شود و در قربانگاه ذبح شود تا نفس كمالي آزاد شده و به سوي لقاي الهي حركت كند.

نفس، بزرگترين دشمن انسان

نفس، واژه اي عربي است كه كاربردهاي بسياري دارد. در فرهنگ قرآن نيز نفس به معناي روان آدمي (آل عمران، آيه 145؛ نساء، آيه 35؛ انعام، آيه 70)، ذات (مائده، آيه 116)، شخص (اعراف، آيه 189؛ مائده، آيه 32؛ نحل، آيه 111)، نفس حيواني و هواهاي نفساني (يوسف، آيه 53) و مانند آن به كار رفته است.

مرحوم علامه طباطبائي درباره كاربردهاي نفس مي نويسد: «ثم استعملوه في الروح الانساني لما ان الحياه و العلم و القدره التي بها قوام الانسان قائمه بها و منه قوله تعالي: اخرجوا انفسكم اليوم تجزون عذاب الهون (انعام، آيه 93)؛ مفسران كلمه نفس را در روح انساني به كار برده اند؛ به جهت اينكه حيات و علم و قدرت و قوام انسان به آنها است، مثل اين آيه مباركه: «روز قيامت خطاب به انسان ها مي شود كه اگر قدرت داريد روح خود را از بدنتان خارج كنيد، امروز جزا داده مي شويد عذاب خواركننده اي». (تفسير الميزان ج 14، ص 312)

نفس و روان آدمي حالتي از روح است كه در ماده قرار گيرد. به اين معنا كه هرگاه روح يعني همان جان و مايه حيات در جسم انساني قرار گيرد، از همان به عنوان روان و نفس ياد مي شود. در اين حالت است كه براي نفس احوالات گوناگوني است كه در آيات قرآني به آن اشاره شده است. از جمله اين حالات مي توان به نفس اماره (يوسف، آيه 53)، لوامه (قيامت، آيه 2)، مطمئنه (فجر، آيه 27) و ملهمه (شمس، آيه 8) اشاره كرد.

بنابراين، نمي توان حكم كلي كرد و گفت كه نفس، شرور يا خير مطلق است؛ چرا كه معاني چندي براي نفس است كه گاه حتي بر خداوند نيز اطلاق مي شود؛ چنان كه حضرت عيسي(ع) به خداوند مي فرمايد تو به آنچه در نفس من است گاه و عالم هستي ولي من آن چه را در نفس توست نمي دانم. (مائده، آيه 116)

در ميان حالات نفس انساني نيز تنها يكي از حالات آن، شر و ضدارزشي دانسته شده است كه همان نفس اماره به بدي است؛ چرا كه اين نفس، آدمي را به سوي فجور و بدي مي كشاند (يوسف، آيه 53)

همين نفس اماره است كه در آيات و روايات از آن برحذر داشته شده ايم و به عنوان بزرگ دشمن انساني معرفي شده است. پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: اعداء عدوك نفسك التي بين جنبيك؛ دشمن ترين دشمن تو نفس تو است كه تمام وجودت را فرا گرفته است. (ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، ج6)

هواهاي نفساني بزرگ ترين دشمن بشر است كه تحت حاكميت نفس اماره و مطيع فرمان هاي آن است. برخي در اين راه چنان افراط مي كنند كه نفس اماره و هواهاي آن را خداي خويش گرفته و آن را پرستش و اطاعت مي كنند؛ چرا كه هواهاي نفساني، آدمي را كور و كر و نفهم مي كند و ابزارها و راه هاي معرفتي و ادراكي و نيز توانايي تشخيص حق از باطل را از او مي گيرد. (جاثيه، آيه 23)

لزوم رهايي از نفس اماره

براساس آموزه هاي قرآني تا زماني كه انسان نفس اماره را تحت كنترل و مديريت عقل و قلب سليم درنياورد، با مشكل عظيم مواجه است؛ چرا كه سلطه و حكومت نفس اماره بر انسان، او را به هلاكت و شقاوت ابدي گرفتار مي كند. آموزه هاي اسلامي در حقيقت به اين قصد از سوي خداوند فرو فرستاده شده تا انسان بتواند مهار نفس را به دست گيرد و اجازه ندهد كه نفس اماره بر انسان حكومت كند و شرايط مناسب براي تعالي و تكامل بشر فراهم آيد.

البته پيش از اينكه آموزه هاي اسلامي در قالب شرايع از سوي خداوند به پيامبران(ع) نازل شود، خداوند يك پيامبر دروني در هر آدمي قرار داده است كه ما از آن به عقل، قلب، وجدان، الهام و مانند آن ياد مي كنيم. اين پيامبر دروني همواره براساس معيارهايي كه در ذات و فطرت هر آدمي قرار داده شده است، او را به سوي معرفت و شناخت حق از باطل، گرايش به سوي كمال و گريز از نقص و مانند آن فرمان مي دهد و عقل نظري و عقل عملي از نظر شناخت حق و باطل و نيز خوب و بد به آدمي كمك مي كند كه صراط مستقيم انسانيت را بشناسد و بپيمايد.

آموزه هاي اسلامي در حقيقت تكميل كننده و ياري گر همان عقل و پيامبر دروني انسان است. از اين رو خداوند مي فرمايد كه اسلام چيزي جز همان فطرت انساني نيست. (روم، آيه30)

از آنجايي كه نفس اماره دشمني است كه از درون فرمان هاي فجورآميز مي دهد و از آدمي مي خواهد تا به سمت بدي و زشتي ها برود و هواهاي نفساني اش را ارضا كند، مبارزه با آن، نخستين واجب و اولين گام رهايي است. بنابراين، تا خانه از دشمن خالي نكنيم و تزكيه نفس ننماييم، هر لحظه ممكن است كه اين دشمن از درون به ما خيانت كند و اسرار و رازها را به دشمن بيرون برساند و اهداف دشمن بيروني را با انهدام مواضع خودي و تخريب پايگاه هاي مقاومت برآورده سازد. نفس اماره چنان كه از نام آن مشخص است بسيار فرمان دهنده به زشتي ها و بدي هاست و دمي آرام نمي گيرد و اگر ما خوابيم، نفس اماره بيدار است و حتي در خواب در حال برنامه ريزي و توطئه و فرمان دادن به افراد و نيروهاي خودش است.

بنابراين تمام تلاش آدمي بايد با بهره گيري از عنصر تقوا، اين باشد كه خود را تزكيه كند و از دام وسوسه هاي شيطاني نفس اماره نجات بخشد. دوام ذكر الهي و بهره مندي از عناصري چون نماز و روزه و قرآن و مانند آن مي تواند آدمي را از غفلت و خواب باز دارد و فرصت كمتري به نفس اماره بدهد. اين مطلبي است كه آموزه هاي قرآني بارها به اشكال گوناگون بر آن تاكيد كرده است.

اسماعيل هاي نفس انساني

براساس آموزه هاي اسلامي و قرآني، هر نفس انساني دلبستگي هايي دارد كه مانع از حركت او به سمت خدا و لقاي الهي از طريق فعليت بخشي به صفات الهي در خود در صراط مستقيم است. بندهاي محكمي كه نفس اماره بر پاي انسان بسته اجازه نمي دهد كه او حركت كند. از اين رو خداوند خواهان فرار انسان از هر چيزي است كه مانع و سد راه حركت به سوي خدا و لقاء و وصول به اوست. (ذاريات، آيه50) اگر انسان اين كار را بكند، آنگاه است كه اتصال رخ مي دهد و انسان متاله (رباني) مي شود. (ال عمران، آيه79)

هر كسي به چيزي دلبسته مي شود. اموري كه در دنيا مي تواند آدمي را به خود وابسته و دل بسته كند و مانع حركت او به سوي خداوند شود بسيار است كه از مهمترين آنها زن، فرزند، مال، زر و سيم، چارپايان و مانند آن مي باشد. (آل عمران، آيه14؛ حديد، آيه20)

هر يك از اين زينت هاي دنيايي دام بلايي براي انسان مي شود كه رهايي از آن بسيار سخت و دشوار است. اين امور چنان در نفس آدمي رسوخ مي كند كه خود آنها، خدايي براي انسان مي شوند، اگر كسي بخواهد از خود، رهايي يابد مي بايست از اين امور رهايي يابد كه پاي آدمي را به زمين بسته و موجبات خلود وي در زمين مي شود و پر پرواز او را مي بندد و يا حتي مي برد و قطع مي كند.

داستان ذبح حضرت اسماعيل(ع)

حضرت ابراهيم(ع) از بزرگ ترين پيامبران اولواالعزم الهي است. مقاماتي كه او كسب كرده به كم پيامبري داده شده است و از ميان پيامبران اولواالعزم(ع) تنها ايشان در رديف پيامبر گرامي(ص) با يك درجه پايين تر قرار دارد. ايشان براي رسيدن به اين مقامات عالي رنج بسيار برده و آزمون هاي سخت و شديدي را پشت سر گذاشته است. مثلا براي دست يابي به مقام عظماي امامت، آزمون هاي سختي داشته تا به اين مقام رسيده است. (بقره، آيه124)

حضرت ابراهيم(ع) كه در ميان پيامبران(ع) يك اسوه كامل به جز در يك مورد معرفي شده ممتحنه، آيه4) شرايط سختي را گذرانده است. ايشان تا سن پيري داراي فرزندي نبود خداوند در هنگام پيري بشارت فرزندي را مي دهد كه همسرش هاجر(س) او را به دنيا مي آورد. اين فرزند چنان عزيز پدر مي شود كه خداوند يك بار دستور مي دهد تا او را از خود دور كرده و از فلسطين به مكه ببرد و در آنجا با مادرش تنها گذارد. پس از آن پدر همواره هر ازگاهي براي ديدار فرزند از فلسطين به حجاز مي آمد. آن زمان زمان فرمان داد كه او را ذبح كند. او به فرزند مي گويد كه من در خواب فرمان يافتم كه تو را قرباني كنم. معلوم است كه خواب و رويا براي پيامبران(ع) حجت بوده است؛ زيرا يكي از روش هاي دريافت وحي، روياست. (اسراء، آيه60؛ فتح، آيه27) آن حضرت(ع) نيز براساس وحي الهي عمل مي كند و فرزند نيز مي پذيرد تا به قربانگاه برود. پس حضرت ابراهيم(ع) كارد بر گلوي فرزندي مي گذارد كه آرام سر بر خاك نهاده و آماده ذبح و قرباني شدن است. اما خداوند قرباني او را مي پذيرد و به فداي اسماعيل(ع) قوچي مي فرستد (صافات/ 101تا 113)

حضرت ابراهيم(ع) با قرباني كردن فرزند، در حقيقت مأمور به ذبح علاقه ها و پيوندهايي شد كه مانع و سد راه او براي وصل به خداوند بود. از اين رو از آن به آزمون و فتنه نيز ياد مي شود و پس از اين ابتلائات است كه مقامات الهي را يكي پس از ديگري مي پيمايد و در فرازي بلند قرار مي گيرد كه دور از دسترس بسياري از انسان هاست.

يوسف(ع)، اسماعيل نفس يعقوب(ع)

علاقه حضرت يعقوب(ع) به حضرت يوسف(ع) همانند علاقه حضرت ابراهيم(ع) به حضرت اسماعيل(ع) و بلكه شديدتر بوده است. از اين رو گرفتار فراق مي شود و از شدت فراق نيز چشم هاي خود را از دست مي دهد. (يوسف، آيه 84)

از آيه 85 همين سوره بر مي آيد كه ايشان آن چنان دلبسته يوسف(ع) بود كه فرزندان ديگر به ستوه آمده و گريه و اندوهش را عامل هلاكت حضرت(ع) معرفي مي كنند. به اين معنا كه دلبستگي به فرزند در آن حد است كه ممكن است موجب مرگ و هلاكت آن حضرت(ع) شود. از برخي از آيات و روايات نيز به دست مي آيد كه همين دلبستگي موجب شده بود كه برادران، تصميم به كار بسيار خطرناك كشتن يا سر به نيست كردن حضرت يوسف(ع) بگيرند. (يوسف، آيه 8 و 9 و 15)

نفس حضرت يعقوب گرفتار حب شديد فرزند بود و اين شدت حب، خود مانع جدي بر سر راه حضرت يعقوب(ع) بوده است و درد فراق تنها آزموني بود كه او بايد تحمل مي كرد تا به مقام صبر جميل برسد و از خود و دلبستگي هايش بريده و به خدا بپيوندد. خود آن حضرت(ع) حتي جدايي كوتاه يك روزه را بر نمي تابيد و وقتي برادران، خواهان آن مي شوند كه او را براي گردش در صحرا بفرستد، ايشان به صراحت اعلام مي دارد كه رفتن او موجب حزن و اندوهش مي شود و نمي تواند دوري اش را تحمل كند. (يوسف، آيه 13)

به هر حال، فراق چندين ساله حضرت يوسف(ع) موجب شد تا حضرت يعقوب(ع) با صبر جميل (يوسف، آيه 18) بتواند اسماعيل خودش را ذبح كند و به آزادي و رهايي برسد و فرمان الهي را در بريدن از غير خدا و پيوستن به خدا تحقق بخشد. (ذاريات، آيه 50)

داستان حضرت يوسف(ع) و غفلت از خدا

حضرت يوسف(ع) نيز به اسباب دنيوي، بيش از حد توجه نشان مي دهد و همين موجب مي شود تا از مسبب الاسباب غافل شود. اين گونه است كه درخواست مي كند ساقي پادشاه براي او در نزد پادشاه وساطت و شفاعت كند و از زندان بيرون آيد. جالب اين كه در زندان شدن، درخواست خود آن حضرت(ع) بود و خودش گفته بود كه زندان را دوست تر مي دارم (يوسف، آيه 33) در حالي كه اگر از خداوند راه خروج مي خواست خداوند راه رهايي بهتري از زندان براي او در نظر مي گرفت. حالا كه خداوند به درخواست و راه پيشنهادي اش عمل كرده و او را به زندان افكنده است تا از وسوسه ها و توطئه هاي زنان در امان ماند، ديگران را واسطه مي گيرد تا نجات يابد. اگر خداوند به پيشنهاد يوسف(ع) او را به زندان افكنده است همو مي بايست مورد درخواست براي آزادي شود، ولي توجه و دلبسته شدن يوسف(ع) به اسباب ظاهري موجب شد تا خود گرفتار افزايش مدت زندان شود. خداوند يادآور مي شود كه حضرت(ع) گرفتار غفلت شده و ذكر و ياد خدا از دلش دمي خارج شد و هر چند كه اين فراموشي را شيطان در دلش موجب شد، ولي براي رهايي از اين مشكل بايد نفس، تنبيه و مجازات شود و همين مساله موجب مي شود تا چند سالي به زندان او افزوده شود كه دست كم آن هفت سال بوده است. (يوسف، آيه 42)

مسلخ عشق در مني

به هر حال، انسان ها هر يك نفسي دارند كه اماره به بدي و زشتي است. اين نفس تا جايي تسلط مي يابد كه خود را معبود قرار مي دهد. انسان بايد همه آن چيزي را كه اين نفس در اختيار مي گيرد تا موجبات دوري انسان از خدا شود، ذبح كند و از آن بريده شود. قطع و بريدن نفس اسماعيلي براي رهايي نفس الهي لازم است. هر كسي در مسلخ مني به ظاهر گوسفندي را مي كشد، در حالي كه براساس آيات قرآني اين عمل مي بايست به مفهوم ذبح هواهاي نفساني و دلبستگي ها باشد تا انسان به تقوا برسد و از خود بريده و به خدا وصل شود. (حج، آيه 37)

ما هر كدام در مسلخ عشق مي بايست همه معشوق هاي دروغين را ذبح كنيم و تنها محبوب و معشوق ما خداوند باشد تا بتوانيم به او وصل شده و به كمال مطلق برسيم. باشد اين گونه عمل كنيم و دلبستگي هايمان را قطع و ذبح كنيم و اسماعيلي در نفس خود نداشته باشيم. اين بريدن اختياري است كه انسان را به آسمان مي كشاند و بالهاي پروازش را آزاد مي كند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا