مناسبت ها

نقش بصيرت در نهضت امام حسين(ع)

images-hossein بي گمان يكي از مهم ترين رخدادهاي عصر نخست اسلام، انحرافي بود كه برخلاف نص قرآني در نصب خليفه و جانشين پيامبر(ص) و تصريح و نص نبوي در غديرخم، رخ داد و موجب شد تا دوران صدر اسلام آبستن حوادث و فتنه هاي بسياري گردد كه جريان كلي تاريخ اسلام و مسير اصلي حركت جامعه اسلامي و قرآني را تغيير داد و در نهايت به شهادت اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع) و دو سرور جوانان بهشت انجاميد.

 

نويسنده در مطلب حاضر بر آن است تا ريشه هاي فتنه بزرگ اموي را واكاوي نمايد و علت قيام امام حسين(ع) و شهادت جانسوز آن حضرت(ع) و خاندان پيامبر(ص) به شكل فجيع در كربلا و اسارت زنان و كودكان آن خاندان گرامي را تبيين نمايد. از نظر نويسنده، غفلت امت از خدا و آموزه هاي وحياني قرآن و پيامبر(ص) مهم ترين عاملي بود كه امت را به ورطه هولناك تباهي كشاند و قيام حسيني تلاشي بود تا با خون خويش به عنوان يكي از دو سرور جوانان بهشت، پرده هاي غفلت را از چشم امت برگيرد و واكنش امت را نسبت به تحولات و دگرگوني هاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي انحراف عصر نخست برانگيزد و به آنان بصيرت بخشد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

تاريخ گذشته اسلامي، هويت كنوني

غفلت امت در عصر نخست اسلامي، ريشه فتنه هاي بزرگي بود كه در اين دوره رخ داد. در اين راستا فتنه هاي بزرگي چون سقيفه بني ساعده و انحراف در نظام سياسي اسلام پيش مي آيد و در دوره هاي پس از آن انحراف در عقايد و هنجارهاي اخلاقي و اجتماعي رخ مي نمايد.

غفلتي كه امت در اين عصر با آن مواجه مي شود، به سبب آن كه جريان كلي تاريخ اسلام را دگرگون مي سازد، تنها يك رخداد تاريخي نيست كه بتوان به سادگي از كنار آن گذشت. از اين رو تحليل و تبيين امور و رخدادهاي آن دوره مي تواند گذشته را از پس پرده هاي تاريخ دغلكاري و غفلت ها، بشناساند و چراغي براي راه آينده باشد و وضعيت كنوني ما را تحليل و تببين كند؛ زيرا وضعيتي كه جهان اسلام با آن مواجه است، ريشه در انتخاب راهي دارد كه در گذشته برگزيد و جامعه و سنت ها و رسوم را بر پايه آن نهاد و معاصران را در آن راه قرار داد. بنابراين بازخواني گذشته نه تنها مي تواند وضعيت كنوني ما را تحليل و تببين كند بلكه مي تواند راه درست را به ما بشناساند و اهداف آينده و راهكارهاي درست را نيز به ما نشان دهد.

اگر بر گذشته تاكيد مي شود تنها براي عبرت آموزي و پندگيري نيست، بلكه از آن روست كه راه كنوني بر پايه هاي آن استوار است و بينش ها و نگرش هاي ما را شكل مي دهد و اهداف ما را تبيين مي كند. غفلت از گذشته به معناي غفلت از خود، وضعيت كنوني و اهداف آينده است؛ زيرا چه بخواهيم و چه نخواهيم گذشته تاريخي ما كه از آن به تاريخ اسلام ياد مي كنيم تنها يك تاريخ نيست، بلكه هويت و شخصيت ماست كه با آن روشن مي شود و شكل مي گيرد و اهداف و مقاصد ما را تبيين مي كند.

تاكيد بر گذشته و بزرگداشت آن به شكل هاي آييني، در حقيقت ايجاد نوعي جامعه پذيري در معاصران است تا هويت خويش را از طريق اين بزرگداشت ها و آيين ها به دست آورند و شخصيت خويش را شكل دهند و اهداف آينده و مقاصد آن را ترسيم و روشن سازند.

بر اين اساس بزرگداشت آييني رخدادهاي سرنوشت سازي كه از آن به نام ايام الله ياد مي شود، در حقيقت تفسير حقيقت اسلامي ماست. غدير، به ما مي آموزد كه محكمات اسلام چيست و سقيفه به ما مي آموزد كه انحراف از كجا شروع شد و فاطميه به ما ياد مي دهد كه اين متشابهات و فتنه ها كه به دور از محكمات پديد آمده است چگونه مي تواند ام ابيها را شكنجه كند، اشرف زنان هستي را بيازارد و در آتش كين و مقام و منصب بسوزاند و فرزند در زهدانش را به هلاكت رساند و مولي الموحدين را از خلافت بركنار و خانه نشين كند و سروران جوانان بهشت را به زهر جفا و شمشير غدر به شهادت برساند.

همچنين اين آيين ها به ما هويت مي بخشد و وضعيت كنوني ما را تفسير و تبيين مي كند كه چرا امام عصر(عج) در پرده غيب است و با همه حضور تمامش، ظهور ندارد و مديريت جامعه را همانند مديريت جهان به دست نمي گيرد؟ و اين كه چگونه مي توانيم به تغيير اين روند كنوني اقدام كنيم و زمينه ها و بسترهاي بازگشت و ظهورش را به جامعه فراهم آوريم و دولت عدالت گستر مهدوي را در زمانه خويش يا آينده نزديك تجربه كنيم.

مطالعه و مرور تاريخ اسلامي صدر نخست يعني از زمان پيامبر تا زمان غيبت نخست حضرت امام زمان(عج) به معناي مطالعه عقايد، اصول و ريشه ها، اخلاق و رفتار درست و راستين ماست كه هويت و شخصيت فردي و جمعي ما را به عنوان امت اسلام مشخص مي سازد؛ زيرا همان گونه كه پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) اسوه هاي كامل زندگي ما هستند، شناخت سيره و سنت آنان به معناي شناخت اسوه هايي است كه بايد براساس آن خود را بسازيم و شاكله و شخصيت فردي و اجتماعي خود را تكميل كنيم و جامعه قرآني را براساس آموزه هاي آنان ايجاد نماييم.

اگر در عصر حاضر و يا آينده، از تاريخ صدر نخست و عصر امامان(ع) غافل شويم به معناي همان غفلتي است كه امت در عصر نخست گرفتار آن شدند و مسير تاريخي امت اسلام را دگرگون ساخته و به بيراهه بردند و پوستين اسلام را وارونه بر تن امت كردند.

غفلت، عامل سقوط امت

غفلت كه به معناي فراموشي، سهو و سهل انگاري و بي اعتنايي به امور و رخدادهاي پيراموني است، حالتي است كه انسان بدان دچار مي شود و مسير درست و راست را گم مي كند. ريشه اين غفلت را مي توان در كمي مواظبت و هوشياري نسبت به خود و موقعيت خود جست وجو كرد كه به سبب سرگرم شدن به امور كم ارزش و بي اهميت ديگر به سراغ آدمي مي آيد.

به اين معنا كه انسان ها با سرگرمي به اموري سطحي (روم آيه 7) دنيادوستي و سرگرم شدن به آن (نحل آيات 107 و 108 و عنكبوت آيه 64) قرار گرفتن در موقعيت برتر اقتصادي و اجتماعي و رفاه زدگي (مريم آيات 73 و 75) آرزوهاي باطل و آمال ناچيز (حجر آيات 2 و 3) تزيين و آراسته شدن اعمال زشت از سوي دشمنان و شياطين (انعام آيات 42 و 43) افتادن در ظواهر فريبنده دنيا (انعام آيه 32 و روم آيه 7) و اموري از اين دست، از حقايق و اهداف و مقاصد اصلي زندگي و نيز از خدا و آخرت غافل مي شوند و آن را فراموش كرده و در مسيري مخالف مسير حق و عدالت گام برمي دارند و بيراهه را راه مي شمارند و در آن حركت مي كنند (همان، آيات پيشين و آيات بسيار ديگر)

كساني كه گرفتار غفلت مي شوند، گاه قواي ادراكي آنان مهر مي شود و درك درستي از حقايق نيز پيدا نمي كنند، لذا تحليل مسايل و رخدادها براي آنان سخت و دشوار مي شود و تببين نادرستي از آن ها ارائه مي دهند. از آن جايي كه سرگرم شدن به دنيا، آنان را از خردورزي و تعقل باز مي دارد، تحليل ها و تبيين ها و حتي توصيه هاي آنان، به دور از خردورزي مي باشد و به جاي آن كه مسير را مشخص سازد و راه را بنماياند، آنان را به سوي غفلت فزون تر و گمراهي بيش تر سوق مي دهد. (انعام آيه 32 و اعراف آيه 169)

بسياري از انسان ها به سبب موقعيت هاي برتر اجتماعي و منصب و مقام دچار غفلت مي شوند و خداوند و آخرت را از ياد مي برند و از هدايت هاي الهي محروم مي شوند و بر دل هايشان قفل زده مي شود. اين گونه است كه به بيراهه ها رفته و رشد و كمال را ترك مي كنند. (اعراف آيه146) و راه هاي ادراكي و شناختي شان بسته مي شود (نحل آيات 107و 108) و از سر مستي و غفلت، به هيچ انذار و نصيحتي گوش فرا نمي دهند و خيرانديشي ناصحان را دشمني مي شمارند (حجر آيات70 و 72)

خداوند در آيات 124 و 126 سوره طه و نيز 22 سوره ق، غفلت انسان در دنيا را مهم ترين مانع بصيرت او نسبت به حقايق مي داند و هشدار مي دهد تا با ذكر و ياد خداوند، از غفلت دور گردد، زيرا كساني كه دچار چنين غفلتي شوند، نمي توانند مسير حق را از باطل باز شناسند و در ميان فتنه ها قادر به شناخت و تشخيص راه از چاه نمي شوند و در نهايت سقوط مي كنند. (اعراف آيات 146 و 179)

غفلت امت در عصر نخست

با نگاهي گذرا به تاريخ عصر نخست اسلامي مي توان به آساني دريافت كه بسياري از امت جز معدودي كه از انگشتان دست تجاوز نمي كرد، دچار غفلت شدند. از اينرو در سقيفه بني ساعده، دنياگرايي و مقام گرايي عده اي از خواص، موجب مي شود تا توده مردم را غافل سازند و آنان را به سمت و سويي دگير سوق دهند.

عصر نخست شرايطي را فراهم مي آورد تا عدالت از ميان برود و شرايط براي كساني از مدعيان اسلام و ايمان به گونه اي فراهم آيد كه به ثروت هنگفت دست يابند و در رفاه زدگي غرق گردند. غرق شدن خواص و رهبران در ثروتي كه بر اساس تقسيم ظالمانه براي آنان فراهم آمد، موجب شد تا غفلت، ايشان را فراگيرد و توده هاي مردم نيز به تبع رهبران، از خدا و آخرت غافل شوند.

گرايش شديد به دنياطلبي و جمع كردن ثروت از سوي خواص و قدرت طلبي و مقام جويي چنان كه ابوذر عليه آنان و بي عدالتي ايشان فرياد مي زند- موجب مي شود تا توده هاي مردم به اين نتيجه و باور برسند كه دنياطلبي و مقام جويي امري زشت و منكر نيست. اين گونه مي شود كه توده هاي مردم به دنبال خواص خود حركت مي كنند و غفلت خواص به عوامل منتقل مي شود.

در يك فرآيند زماني، دور شدن از آموزه هاي وحياني موجب مي شود تا امت گام به گام به سوي هبوط و سقوط كشيده شود و ارزش هاي اسلامي به عنوان ضد ارزش و در برابر ناهنجاري ها و منكرات به عنوان امري معروف و پسنديده تلقي شود. رفتار امت اندك اندك همانند رفتار خواص و سران و رهبران به سوي فساد و تباهي كشيده شود و ظلم و بي عدالتي در حق حتي مسلمانان چه رسد اهل كتاب و اهل ذمه، چنان به اوج برسد كه برخي از قيام ها از سوي مومنان اندك را سبب شود.

شرايط فرهنگي و اجتماعي، به گونه اي تغيير يافته بود كه هيچ كس انگيزه اي براي اعتراض و يا قيام در خود نمي يافت و حتي از نظر اعتقادي به ويژه در دوره معاويه، جبرگرايي، به عنوان مشروعيت بخشي به وضعيت موجود ظالمانه، جايگزين فرهنگ و اعتقادات عصر نبوي و وحياني شده بود. بخش بزرگ امت اسلام كه تازه مسلمانان تشكيل شده بود، اسلام را به تفسير غيرولايي مي شناختند و براساس رفتارهاي عثمان و معاويه، حق و باطل را تبيين و توجيه مي كردند.

از اينرو رفتارهاي عثماني و معاويه اي به عنوان خليفه مسلمانان و پيشواي ديني، براي اكثريت امت اسلام كه تازه مسلمان بودند، مرجعيت مي يابد.

با نگاهي كوتاه به گزارش هاي اين دوره مي توان دريافت كه چه فتنه بزرگي دامنگير امت شده بود؛ زيرا اگر ابوبكر و يا عمر به سبب غلبه فرهنگ و گفتمان نبوي ناچار بودند براساس رفتارهاي نبوي جامعه را مديريت و مردم را مرجعيت كنند و ملاك ارزيابي رفتاري امت باشند، در عصر عثمان و معاويه با چيرگي فرهنگي و جمعيت تازه مسلمانان، حتي بخش هاي مهمي از مديريت جامعه و مرجعيت ديني به دست تازه مسلمانان مي افتد و كعب الاحبار بر منابر به آموزش عقايد و افكار اسلامي مي پردازد و مجموعه اي از اسرائيليات و آيين يهودي را به نام اسلام به خورد تازه مسلمانان مي دهد. اين گونه است كه دستگاه بزرگ تبليغاتي معاويه، فرهنگ جبرگرايانه يهودي و در كنار آن برتري و تمايز قومي و قبيله اي و نژادي را به عنوان ديدگاه و رفتار اسلامي، جايگزن اسلام حقيقي مي كند.

قيام حسيني، قيام بصيرت زا

امام حسين(ع) در چنين فضا و شرايطي خواست تا فساد را از ميان امت بردارد و اصلاحات ريشه اي در امت جدش(ص) انجام دهد نيازمند آن بود تا پرده هاي غفلت از جلوي چشم مسلمانان و امت بردارد.

هر چند كه آن حضرت مي دانست كه حركت وي نمي تواند دگرگوني سريع در امت ايجاد كند و تمامي امت را به مسير اصلي بازگرداند، ولي مي تواند جلوه اي ديگر از اسلام را به نمايش گذارد كه كاملا متضاد با جلوه اسلام رسمي و حكومتي از عصر خلفا تا عصر معاويه بود. حضرت مي كوشد تا با خون خويش انحراف امت را از خط اصلي نشان دهد تا دست كم برخي از تابعين به خود آيند و مسير حق را دوباره بازيابند و متنبه گردند.

وي نخست به انذار و بيم دهي به عنوان مهم ترين عامل و مايه زدايش غفلت و بي خبري مردم توجه مي كند (انعام آيه130 و 131 و مريم آيه39) و با سخنراني هاي روشنگرانه در مكان هاي مختلف از جمله در مدينه و مكه و در مسير حركت به كربلا، مي كوشد نشان دهد كه مردم اموري را به نام اسلام انجام مي دهند كه با ارزش هاي اسلام در تقابل و تضاد روشن است.

آن حضرت(ع) با بهره گيري از موقعيت خود در قرآن و نزد پيامبر(ص) و بيان جايگاه خويش به عنوان آيت بزرگ الهي و يكي از دو سرور جوانان بهشت، مي كوشد تا غفلت را از مردم دور سازد و به آنان نشان دهد كه كسي كه ايشان را به سوي خدا دعوت مي كند، از نظر خداوند به حكم بهشتي بودن، تأييد شده است و رفتار وي دقيقا همان مسير الهي و وحياني است كه از آن به صراط مستقيم ياد مي شود. بنابراين وي هم خود را معياري براي شناسايي حق از باطل معرفي مي كند و هم نشان مي دهد كه جز راهي كه او مي رود و يا تبيين مي كند نمي تواند راهي ديگر را صراط مستقيم دانست و به آن عمل كرد.

مجموعه سيره و سنت آن حضرت(ع) در زندگي به ويژه در طول نهضت خونين، مهم ترين عامل براي بصيرت زايي در ميان امت غافل بود. همان گونه كه مرگ، پرده هاي غفلت را از پيش روي دنياپرستان برمي دارد و حقايق آخرتي را مي نماياند، حركت خونين وي كه همراه با تبيين جايگاه و موقعيت اهل بيت(ع) در نزد خدا و پيامبر(ص) بود، اين امكان را به مردم مي بخشيد تا دريابند كه راه يزيدي و اموي نمي تواند راه راست اسلام باشد. بدين ترتيب حتي افرادي كه در دربار يزيد به عنوان نماينده اديان و اقوام حضور داشتند، به شدت رفتار يزيد نسبت به فرزند رسول خدا(ص) را تقبيح كردند و آن را شرمگينانه دانسته و ابراز انزجار كردند و حتي برخي جان خويش را براي بيان مواضع خود از دست دادند.

امت اسلامي در چنان فساد و تباهي برخاسته از غفلت از خدا و آخرت به سر مي بردند كه هيچ چيزي جز خون امام حسين(ع) و اهل بيت(ع) و اسارت ايشان نمي توانست آنان را بيدار و هوشيار كند. اين مسئله نسبت به تازه مسلمانان مهم تر و اساسي تر بود، زيرا آنان اسلام را جز با معاويه و رفتارهاي ظالمانه و ديدگاه هاي جبرگرايانه و اطاعت محض از خليفه به عنوان اطاعت از خداوند نمي دانستند. معاويه خود را خليفه خدا و خال المومنين و بيت المال را بيت الله مي دانست و لذا حق تصرف بي چون و چرا را در آن به خود مي داد. از سويي ديگر وي به حكم اولي بودن مي توانست مدعي اين معنا شود كه بر جان و مال و عرض مردم بيش از خودشان حق دارد چنان كه اين حق براي پيامبر(ص) ثابت بوده است. بنابراين مردم در همه چيز خود مي بايست عبد و عبيد باشند. نگرش عبد وارباب و به بردگي كشيدن توده هاي مردم، همان چيزي است كه حضرت علي(ع) پس از كور كردن چشم فتنه خوارج از آن به عنوان فتنه بزرگ ياد مي كند و مي فرمايد و زودي مردم به فتنه اي بزرگ دچار مي شوند كه مردم را بردگان خود مي كنند و روشنفكران را مي كشند و خوار مي دارند.

مقاومت امام حسين(ع)، به توده هاي مردم و امت به ويژه تازه مسلمان ها اين فرصت را بخشيد تا هر آن چه پس از خلافت ابوبكر تا عصر معاويه ساخته و پرداخته شده و به نام اسلام به خورد مردم داده شده بود، پنبه شود و مردم دريابند كه اجازه قيام ضد خليفه ظالم را دارند و بايد تن به ظلم دولتمردان به عنوان جبر و خواست الهي ندهند؛ زيرا اگر ظلم و بي عدالتي، جبر الهي و خواست اوست كه مي بايست پذيرفته شود، چرا امام حسين(ع) فرزند رسول(ص) و يكي از دو سرور جوانان بهشت به آن تن نداد؟

نهضت امام حسين(ع) تفسير جديدي از اسلام به تازه مسلمانان بخشيد و چشم هاي امت را به سوي فساد و تباهي اعتقادي و رفتاري خواص و دولتمردان باز كرد و اجازه داد تا تحليل ديگري را نسبت به وقايع و رخدادها داشته باشند. اين گونه است كه امت را به تفكر واداشت و موانع غفلت امت را از پيش روي ايشان برداشت. و آنان را به سوي نگرش عميق در حقيقت دنيا و آخرت و زندگي و نيز جهاد كشاند و توجه آنان را به زندگي عدالت خواهانه دنيا و سعادت مند آخرت جلب نمود.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا