اجتماعیاخلاقی - تربیتیاصولی فقهیاعتقادی - کلامیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

ارزش های عُرفی اجتماع

بسم الله الرحمن الرحیم

هر اجتماعی دارای ارزش هایی است که بر اساس آن رفتارها سامان می یابد. البته ارزش ها همه در یک سطح نیست، بلکه دارای سطوح ارزشی متفاوتی است، به طوری که می توان از برخی از ارزش ها به سبب اسباب و عللی گذشت؛ ولی نمی توان به هیچ وجه از ارزش هایی گذر کرد و آن را نادیده گرفت یا بر خلاف آن رفتار کرد. ارزش هایی مهم و با اهمیت به سبب گرایش و اقبال عمومی در سطحی از رفتار و کردار خودنمایی می کند که از آن به عُرف یاد می شود؛ زیرا همانند چیزی برجسته همانند برج میلاد از همه جا قابل رویت است و عدم اعتنا یا مخالفت با آن، موجب واکنش های تند و حتی قانونی علیه آنان می شود. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن بر آن است تا نقش عرف را در رفتار اجتماعی تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

عُرف، ارزش های برتر اجتماعی

عُرف، در لغت به معناى زمین و رمل مرتفع(لسان العرب، ج 9، ص 158، «عرف».)، قله بلند، دمل برآمده در کف دست، تاج خروس، موج دریا و مانند آن گفته می شود. در حقیقت برجستگی و بلندی عنصر اصلی چیزی را تشکیل می دهد که از آن به عرف یاد می شود.

در اصطلاح اجتماعی عرف به معناى عادت و آن چیزی است كه ميان مردم به نحو مستمرّ و مقتضاى عقول آنها جريان دارد.(التّعريفات، جرجانى، ص 193، «العُرف».) از این رو، ارتباط تنگاتنگی میان رفتار عقلایی با عادتی که به عنوان عرف شناخته می شود، برقرار است.

به سخن دیگر، عرف اجتماعی، عادت و روش شناخته شده و برجسته ای است که مردم به عنوان عقلاء و خردمندان آن را در زندگی اجتماعی خویش به کار می گیرند.

تاکید بر عناصری چون عادت، شناخته شدگی، برجستگی و رفتار عقلایی بودن بدین سبب است که در اصطلاح به هر عادت رفتاری عُرف نمی گویند؛ بلکه باید عادت رفتاری باشد که از ویژگی هایی چون شناخته شدگی، برجستگی و عقلایی بودن برخوردار باشد.

منظور و مقصود از شناختگی، تنها شناخت معرفتی محض آن چیز نیست؛ چنان که قوانین و مقررات شریعت برای مردم شناخته شده است و همه مثلا از وجوب حجاب و مجازات مخالفت با آن آگاه هستند، بلکه مقصود شناخت ارزشی آن چیز است، به این معنا که آن چیز از نظر ارزشی باید چنان مهم و اساسی باشد که همگان خود را ملزم و متعهد به انجام آن دانسته و از مخالفت با آن کراهت داشته و به عناوین گوناگون مخالفان را تنبیه و مجازات کنند.

مراد از برجستگی، برتری نسبی آن نسبت به دیگر روش ها و عادت های اجتماعی است، به طوری که آن عادت به عنوان هویتی فرهنگی برای جامعه محسوب شود و جزو شعائر آن اجتماع قلمداد شود. پس در هنگام تزاحم بی گمان این عادت ارزشی است که مقدم بر دیگر عادت ها می شود و ترجیح در این است که این عادت اجتماعی هویت بخش و هویت ساز فرهنگی – اجتماعی حفظ و صیانت شود و به هیچ وجه من الوجوه از آن عدول نشده و با آن مخالفتی نشود؛ زیرا اجتماع تعظیم شعائر هویتی خویش را به عنوان یک اصل اساسی دانسته و هر گونه مخالفت با این شعائر را به معنای مخالفت با عناصر هویتی خود تلقی کند. در حقیقت این عادت ها و روش های اجتماعی به عنوان ارزش های مهم و اساسی اجتماعی چنان شناخته شده و معروف هستند که هویت فرهنگی – اجتماعی آن جامعه بدان وابسته است و مخالفت یا بی ارزش یا کم ارزش شدن در اجتماع به معنای از دست رفتن هویت فرهنگی اجتماعی جامعه و خودباختگی هویتی و فرهنگی است.

مقصود از عقلایی بودن این است که خردمندان و عقلا این رویه و عادت اجتماعی را پسندیده و با آن موافقت کرده بلکه در عمل و رفتار اجتماعی آن را انجام می دهند تا به اهداف متعالی جامعه دست یابند که همانا سعادت با تحقق آرامش و آسایش است.

البته باید توجه داشت که عقلایی بودن با عقلی بودن متفاوت است؛ زیرا در عقلایی بودن نیازی نیست تا قطع و یقین برهانی منطقی تحقق یابد، بلکه همان ظنون معتبر و اطمینان کفایت می کند؛ به سخن دیگر، لازم نیست تا تحصیل علم قطع از طریق عقل همانند علم الیقین ، عین الیقین و حق الیقین شهودی یا اکتسابی تحقق یابد و علم حضوری و قطع حصولی به دست آید؛ بلکه در سیره عقلایی همان تحصیلی کفایت می کند که اصطلاحا از آن به علمی یا ظن خاص یاد می شود.

خلیل رضا المنصوری در نظریه العرف، سه تفاوت و فرق اساسی میان حکم عقل و حکم عقلاء بیان کرده که شامل موارد زیر است: نخست آنكه حكم خردمندان ارتباط با عمل خارجي دارد، درحالي كه حكم عقل تنها يك استنتاج عقلاني و كلي است؛ دوم آنكه در تحقق حكم عقلاء تكرار عمل نقش دارد، درحالي كه حكم عقل، ارتباطي با عمل يا تكرار آن ندارد؛ سوم آن كه حكم عقل، ارتباطي با مصلحت ندارد، درحالي كه حكم خردمندان در ارتباط با مصالح صادر مي شود.(نظرية العرف و دورها في عملية الاستنباط؛ خليل رضا المنصوري، مكتب الاعلام الاسلامي، قم، ص 451)

پس بنای عقلا یا سیره عقلایی، همان استمرار عادت عملی و روش عمومى توده‏ های خردمندان و عقلا در محاورات، معاملات و ساير روابط اجتماعى بدون ‏توجه و در نظر گرفتن كيش، آيين و ملت آنان است. به ديگر سخن مراد از بناى عقلا، همان استمرار عمل «عقلا بما هم عقلا» است.

از آن چه بیان شد دانسته می شود که عرف اجتماعی، ارزش های برتر عقلایی است که در قالب رویه و عادت اجتماعی به سبب مصالحی در جامعه تکرار می شود و مردم از آن به عنوان شعائر اجتماعی در زندگی خود به کار می گیرند و از هر گونه مخالفت با آن به شدت مبارزه کرده و واکنش تند و حتی قانونی در قالب مجازات قانونی از جمله طرد اجتماعی و تبعید بروز می دهند؛ زیرا تعظیم و تکریم عرف های اجتماعی به معنای حفظ و صیانت از هویت فرهنگی اجتماعی جامعه است.

دعوت به ارزش های عرفی عقلانی و نقلانی

آموزه های وحیانی قرآن که بر اساس فطرت الهی انسان است، به ارزش های عرفی توصیه و دعوت می کند؛ زیرا میان عقل و نقل هماره مطابقت است(روم، آیه 30)؛ چرا که هر دو حجت باطنی و ظاهری الهی است.

در حقیقت، شارع و قانونگذار تنها خدا است(یوسف، آیه 40) و احکام خداوند از دو طریق عقل و نقل به دست می آید. به سخن دیگر، شریعت الهی را می توان از دو طریق عقل و نقل به دست آورد. البته ما عادت کرده ایم وقتی از شریعت الهی سخن به میان می آوریم تنها به احکامی اشاره داشته باشیم که از طریق نقل چون وحی به دست آمده است و هیچ توجهی به احکام الهی نداریم که از راه عقل به دست می آوریم؛ اما خداوند و قرآن ما را دعوت می کند تا به هر دو دسته از احکام توجه داشته باشیم؛ از این روست که در آموزه های وحیانی قرآن یعنی همان نقل توصیه شده تا به احکام کشف شده و به دست آمده از طریق عقل نیز توجه داشته باشیم. بر همین اساس است که عرف و ارزش های عرفی چون اصول اخلاقی به عنوان بایدها و نبایدهای عقلایی که از طریق عقل و عقلاء کشف شده مورد توصیه و تاکید قرار می گیرد و خداوند مردمان را دعوت می کند تا به ارزش های عرفی عقلایی عمل کنند.

از نظر قرآن، پیامبران از جمله پیامبر اکرم(ص) به عنوان ناقل احکام نقلی موظف است تا به عنوان یک تکلیف مردم را به احکام کشف شده از طریق عقل و عقلاء دعوت کرده و به ارزش های عرفی توجه دهد: خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ؛ عفو و گذشت نسبت به دیگران را پیشه خود قرار ده! و به عرف امر و فرمان ده! و از جاهلان بی خرد اعراض کن! و از آنان اتباع و پیروی مکن!(اعراف، آیه 199) در جایی دیگر از خصوصیات پیامبر(ص) به دعوت و فرمان آن حضرت(ص) به عرف و معروف اشاره کرده و می فرماید: يَأمُرُهُم بِالمَعروفِ؛ پیامبری که آنان را به معروف فرمان و امر می کند.(اعراف، آیه 157)

شکی نیست که مقصود از «معروف» می تواند همان امور پسنديده نزد عرف و عقلا باشد. (مجمع البيان، ج 1 – 2، ص 807 ؛ ج 3 – 4، ص 750) البته معروف می تواند از طریق نقل و عقل به دست آید؛ پس معروف می تواند عرف نقلی وحیانی یا عرف عقلایی باشد و این گونه نیست که عرف را تنها محدود به عرف عقلایی کرد بلکه باید عرف نقلی وحیانی را نیز به عنوان معروف قلمداد کرد و دامنه عرف و معروف را از عرف عقلایی به عرف نقلانی نیز گسترش داد؛ چنان که از آموزه های وحیانی بر می آید؛ زیرا وقتی قرآن از معروف و عرف سخن می گوید مراد از آن هر دو دسته عرف عقلانی و عرف نقلانی است.

از نظر قرآن همان طوری که وظیفه وتکلیف پیامبر(ص) دعوت به عرف و معروف عقلانی و نقلانی است، مومنان نیز باید این گونه باشند و دیگران را به عرف پسندیده و معروف اجتماعی از نقلی و عقلی دعوت کنند.(آل عمران، آیات 102 و 104 و 110 و 114؛ توبه، آیه 71؛ حج، آیات 38 و 41)

هم چنین از نظر قرآن، هر یک از افراد جامعه باید در حوزه مسئولیت تربیتی فرزندان به تربیت اجتماعی آنان توجه داشته و آنان را به پاسداشت و تعظیم و تکریم معروف و عرف ارزشی اجتماع دعوت و توصیه کنند؛ چنان که حضرت لقمان(ع) عمل می کرد.(لقمان، آیه 17)

البته کسانی که وظیفه و مسئولیت دعوت دیگران را به عرف و ارزش های اجتماعی به عهده می گیرند، باید از خود آن مردم باشند و کسانی از جایی دیگر در این امر ورود نکنند. خداوند می فرماید: وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛ و بايد از ميان شما گروهى مردم را به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند. (آل عمران، آیه ۱۰۴)

از این آیه به دست می آید که اشخاص به طور سازماندهی شده به این کار دعوت اقدام می کنند. این افراد باید خود عامل به خیر و معروف و در این امور شناخته شده باشند؛ پس کسانی از جایی دیگر نمی توانند در این امر ورود کنند؛ همان طوری که پیامبران از همان قوم و شناخته شده در نزد آنان بودند، این افراد آمر به معروف نیز باید از خود آن مردم باشند. دیگر آن که خیری از این افراد به همان اشخاص رسیده باشد و اشخاص آنان را به عنوان خیّر بشناسند و به آنان اعتماد داشته باشند. بنابراین، نمی توان در شهر و محله ای ناشناخته به افراد ناشناس امر به معروف و نهی از منکر کرد؛ زیرا هیچ تاثیری ندارد؛ چرا که شما را به نام انسان های خیرّ و خوب نمی شناسند و هیچ خیری به آنان نرسیده تا تحت تاثیر رفتار خیرخواهانه شما باشند. این نوع از دعوت و امر به معروف و نهی از منکر نه تنها مفید نیست، بلکه آثار مخرب و زیانباری دارد و مردم را از خیر و معروف دور می کند و نوعی زدگی در اجتماع ایجاد می کند. با نگاهی به زندگی کسانی که در محلات و شهر خود تاثیرگذار بوده اند می توان دریافت که تنها کسانی در امر به معروف و دعوت به آن موفق هستند که از چنین ویژگی هایی برخوردار باشند و مخاطب به آنان اعتماد داشته و برای آنان ارزش و اعتباری قایل باشد؛ زیرا این افراد پیش از آن که دعوت زبانی و امر و نهی کلامی داشته باشند، با عمل خویش مردم را به معروف دعوت و از منکر برحذر داشته اند؛ چنان که امام صادق(ع) می فرماید: كُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ‏ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَع‏؛ مردم را به غير از زبانتان دعوت به دين كنيد، تا سعى و كوشش و درستى و پرهيزگارى و خويشتن دارى را از شما مشاهده كنند.( مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، على بن حسن طبرسى‏، ص ۴۶؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏۶۷، ص ۳۰۹.)

هم چنین از آیات قرآنی به دست می آید که امر به معروف چون به حوزه آمریت وابسته است و آمریت نیز به عنوان نوعی ولایت بر دیگران مطرح است، لازم است تا مجوزی برای این آمریت و ولایت وجود داشته باشد. به سخن دیگر، زمانی شخص می تواند با امر به معروف تاثیر مثبتی در جامعه بگذارد که از ولایت برخوردار باشد. این ولایت یا حصولی است یا تحصیلی. هم چنین این ولایت یا ذاتی است یا اکتسابی. به این معنا که شخصی می تواند امر به معروف داشته باشد که با کارهای دارای شایستگی ولایت را یافته یا می کوشد تا با کارهایی این شایستگی را به دست آورد. اگر کسی به معروفی امر می کند باید پیش از آن خیر را در خود اثبات کرده باشد و با عمل خویش مردم در او خیر یافته باشند. اینجاست که نوعی ولایت را با علم و عمل خویش برای خود اثبات می کند. در این هنگام است که امر به معروف او تاثیرگذار خواهد بود.

البته ولایتی ذاتی برای والدین وجود دارد و اینان نیز به سبب همان خیری که نسبت به فرزندان دارند از سوی آنان مقبول هستند. از این روست که امر به معروف آنان در فرزندان تاثیر گذار است؛ البته اگر همین والدین خیری به فرزندان نرسانده باشند یا فرزند چنین احساسی داشته باشد، نمی تواند از ولایت ذاتی خویش استفاده کرده و تاثیری مثبت داشته باشد.

اولیای الهی به دو دسته کسانی دارای ولایت ذاتی و ولایت اکتسابی تقسیم می شوند. اولوا الامر از اولیای الهی از ولایت ذاتی برخوردار هستند، ولی آنان نیز زمانی می توانند تاثیرگذار باشند که مردم خیری از آنان دیده باشند. مومنان نیز زمانی تاثیرگذار خواهند بود که خیری به افرادی رسانده باشند که به آنان امر به معروفی می کنند. بنابراین، لازم است تا به این نکته توجه شود که امر به معروف شرایطی دارد که از جمله ولایت است تا مقام آمریت برای او اثبات شود. اگر کسی که دارای مقام ولایت آمریت نیست، اقدام به امر کند اولین واکنش طرف مقابل انکار و تقابل با رفتار اوست؛ زیرا چنین شخصی استعلایی را نشانه می دهد که در ذات امر نهفته است و مردم کسی که شایسته علو نباشد ولی استعلا داشته باشد، نفی می کنند و با عنوان مستکبر با او برخورد می کنند. این در حالی است که آمر به معروف دارای شایستگی ولایت وقتی اقدام می کنند مردم چنین احساس استعلا و استکبار نسبت به او ندارند، بلکه او را در جایگاهی می بینند که باید اقدام به امر به معروف کند.

به سخن دیگر، از آیات قرآنی به دست می آید که از مهم ترین شرایط آمریت، وجود ولایتی است که برای شخص مجوز امر را فراهم می آورد؛ در غیر این صورت احساس استعلا و استکبار به عنوان مهم ترین عامل بازدارنده عمل کرده و نه تنها تاثیر مثبتی به جا نمی گذارد، بلکه به عنوان مستکبر مستعلی از سوی مردم طرد می شود.

مرجعیت و گستره ارزش های عرفی

چنان که گفته شد، ارزش های عرفی اجتماعی از گستره بسیاری برخوردار بوده و شامل باید و نبایدها و شاید و نشایدهای نقلی و عقلی می شود؛ پس در یک اجتماع اسلامی و در میان امت اسلام، همه گزاره های دستوری شریعت اسلام که از طریق نقل وحیانی به دست آمده و نیز همه گزاره های دستوری اخلاقی که عقل و عقلا بر آن تاکید داشته اند، تحت عنوان ارزش های عرفی اجتماعی و معروف اجتماعی سامان می یابد.

بر این اساس وقتی از مرجعیت عرف و مراجعه به عرف سخن به گفته می شود، آموزه های قرآنی به همه این حوزه ها و عرصه ها توجه داشته است. به سخن دیگر از آموزه های قرآنی به دست می آید که عرف به عنوان مرجع در مواردی مطرح است و باید به عرف به عنوان معیار و مرجع توجه داشت و از آن مدد و یاری جست. این مراجعت به مرجع عرف به معنای عرف سازی دین نیست، بلکه پذیرش عرف به عنوان یک مرجع قابل اعتنا و ملاک و معیار در راستای عمل به دین و آموزه های وحیانی آن است.

به سخن دیگر، آموزه های وحیانی قرآن به عنوان کاشف از دین اسلام و احکام الهی، خود رجوع به عرف را به عنوان مرجعیت کشف احکام الهی مطرح کرده است. این بدان معناست که از نظر آموزه های وحیانی قرآن، همان طوری که نقل یکی از منابع شناخت حکم الله است، عرف نیز یکی از منابع شناختی حکم الله است؛ چرا که این عرف همان چیزی است که در آیات قرآنی از آن به عنوان فطرت یاد شده و خداوند مطابق احکام وحیانی اسلام را با آن این گونه بیان کرده است: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ؛ پس روى خود را با گرايش تمام به حق به سوى اين دين كن با همان فطرت و سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى تغييرپذير نيست اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمى‏ دانند.(روم، آیه ۳۰)

پس از نظر قرآن، مرجعیت عرف فطری به عنوان کاشف احکام الهی دین اسلام همانند کاشفیت نقل وحیانی اثبات شده است. این بدان معناست که عرف فطری بشر یکی از راه های کشف اسلام در کنار نقل است. این سخن به معنای حجت ظاهری نقل و حجت باطنی عرف فطری است که در بنای عقلاء و سیره آنان بماهم عقلا خودنمایی می کند.

از نظر قرآن برای بسیاری از مسایل اجتماعی می توان به عرف و معروف به عنوان یک شاخص داوری و ارزش گذاری رفتار اجتماعی مراجعه کرد و برای حل و فصل امور اجتماعی از آن مدد و یاری گرفت. از جمله مواردی که مراجعه به مرجعیت عرف در قرآن مورد تاکید قرار گرفته است می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. اطاعت از خدا: از مواردی که مراجعه به عرف به عنوان مرجعیت مورد تاکید قرار گرفته اطاعت از خدا است. قرآن اطاعت از خداوند، با ضابطه عرف پسند را به عنوان خواسته خداوند از انسان دانسته است. خدا می فرماید: قُلْ لَا تُقْسِمُوا طَاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ؛ بگو سوگند نخورید؛ بلکه طاعت خدا بر اساس عرف و معروف داشته باشید.(نور، آیه 53)
  2. تراضی ازدواج مجدد: عرف به عنوان مرجعیت در ازدواج مجدد مطرح است. به این معنا که قرآن جواز ازدواج زن با شوهر سابق پس از انقضاى عدّه طلاق را در صورت توافق آنها بر اساس موازين شرع و عرفی دانسته است. پس باید در مساله ازدواج مجدد به عرف به عنوان میزان و معیار مراجعه کرد و بر اساس آن عمل و رفتار نمود.(بقره، آیه 232)
  3. تعیین اجرت: از نظر قرآن عرف در اموری چون تعیین اجرت مرجعیت دارد. پس بر اساس نقل قرآنی، تشخيص عرف، ملاك و مرجع تعيين اجرت، براى سرپرستى اموال يتيم خواهد بود(نساء، آیه 6)؛ چرا که قيد «بالمعروف» اشاره به اين است كه اجرت از مال يتيم، بايستى متناسب با حال ولىّ يتيم و بر حسب زمان و مكان سنجيده شود.(تفسير التحرير والتنوير، ج 3، ص 245) هم چنین در برخى روايات واژه «بالمعروف» به «اجرة المثل» تفسير شده است (مجمع البيان، ج 3 – 4، ص 17) پس بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، مرجعیت عرف در تعیین اجرت ثابت است و تشخيص عرفى آن حسب زمان، مكان و افراد انجام می گیرد. به این معنا که به عرف و متقضیات عرفی هر زمان و مکان و فردی مراجعه می شود؛ چرا که در هر زمان و مکان بلکه نسبت به هر فردی عرفی جاری است؛ زیرا برخی از افراد به سبب جایگاه و قشربندی اجتماعی با برخی دیگر از افراد متفاوت هستند؛ به سخن دیگر، در عرف اجتماع ممکن است اجرت نسبت به قشری با قشری دیگر بر پایه شئونات اجتماعی متفاوت باشد. بنابراین، به عرف زمانی و مکانی و بلکه به قشربندی و جایگاه شخصیتی افراد برای تعیین اجرت مراجع شده و این عرف ها مبنای تعیین آن قرار می گیرد. هم چنین از نظر قرآن، عرف، ملاك تشخيص، در اجرت براى شير دادن دايه است؛ پس برای قیمت گذاری باید به اجرت عرفی آن زمان و مکان یا قشر اجتماعی مراجعه کرد.(بقره، آیه 233؛ طلاق، آیه 6) اصولا بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، در اجرت مثل به عرف مراجعه می شود و این عرف است که مرجع تعیین قیمت و بهای هر عملی خواهد بود.
  4. تعیین دیه: مرجعیت عرف تنها در تعیین اجرت مثل یا اجرت دایه و مانند آن نیست، بلکه از نظر قرآن، لازم است در صورت عفو وارثان مقتول و عدم قصاص برای پرداخت ديه از سوى قاتل به عرف مراجع شود و بر اساس عرف و تعیین عرفی آن زمان و مکان و شخص، دیه تعیین و از سوی قاتل و اولیای او پرداخت شود؛(بقره، آیه 178) چرا که «فاتّباع بالمعروف» مبتدا، و خبرش محذوف است، يعنى: بر او [وارث مقتول] است كه در طلب ديه از قاتل براساس عرف رفتار كند. (الميزان، ج 1، ص 433)
  5. تعیین کفاره: از نظر قرآن، عرف، معيار براى مقدار طعام و يا پوشاك، جهت كفّاره سوگند است. پس اگر کسی بخواهد کفارات خود را پرداخت کند برای تعیین مقدار خوراکی و پوشاک باید به عرف مراجعه کرده و عرف را به عنوان مرجع در تعیین این امور بپذیرد و بر اساس آن عمل کند تا عمل وی مجزی باشد.(مائده، آیه 89)
  6. تعیین نفقه: تأمين مخارج متعارف زنان مطلّقه، در زمان شيردهى به معيار عرف و مرجعیت آن وابسته است(بقره، آیه 233) هم چنین بر اساس این آیه تأمين روزى و پوشاك همسران، بر اساس ملاكهاى عرفى، از وظايف شوهر دانسته شده است و باید شوهر برای تعیین میزان مخارج و نفقه به عرف زمان و مکان و حتی قشری وابسته به خود مراجعه کند؛ زیرا باید شان و شئونات قشر و طبقه اجتماعی زن را در نظر گیرد و نمی تواند به میزانی کم تر از قشر اجتماعی همسر رفتار کند. در حقیقت، عرف خاص افزون بر عرف عام اجتماعی ملاک در تعیین میزان نفقه خواهد بود؛ چرا که عرف عام میزانی را برای عموم زنان و همسران تعیین می کند، اما عرف خاص با توجه به شئونات و شخصیت اقشار مختلف میزانی دیگری را در نظر می گیرد. پس اگر زنی دارای امتیازاتی از نظر اجتماعی و قشربندی آن است باید آن امتیازات مد نظر قرار گیرد و اتومبیل و کنیز و خانه ای به عنوان نفقه در اختیار قرار گیرد که با شان اجتماعی او همخوانی داشته باشد.
  7. حقوق زن: چنان که گفته شد، در هر جامعه ای عرف خاص و عرف عام حاکم است. در تعهدات لازم است تا به عرف خاص توجه شود. از این روست که در قرآن بر لزوم تعهّد شوهر به رعايت حقوق عرفى، با همسر خويش توجه داده شده است.(بقره، آیه 229؛ نساء، آیه 19) پس بر هر شوهری است تا شئونات اجتماعی همسر را مراعات کرده و معاشرت او بر اساس عرف عام و خاص انجام گیرد.(همان) از آن جایی که عرف هر جامعه ای برجسته ترین امور پسندیده اجتماعی است، به طور طبیعی امری فراتر از دایره عدل خواهد بود و به حوزه احسان و اکرام گرایش می یابد. به این معنا که باید در تعاملات با همسر حقوق وی را نه در دایره عدل بلکه اکرام و احسان به عرف پسندیده مراعات کند. از این روست که در آیات بر احسان تاکید خاص می شود تا جنبه عرف پسندیده برتر اجتماعی و ارزش های عرفی مورد اهتمام از سوی شوهران قرار گیرد. از نظر قرآن، عرف هم چنین مرجعیتی نسبت به حقوق زنانی دارد که شوهر مرده هستند. به این معنا که در حقوق زنان شوهر مرده این عرف است که مرجعیت دارد و در چگونگی تعامل و معاشرت با این دسته از زنان باید به عرف مراجع کرد. قرآن بیان می دارد که زنان شوهر مرده، پس از انقضاى عدّه وفات، داراى حقوق متعارف عرفى هستند که برای تحصیل و ادای این حقوق باید به عرف مراجعه کرد و بر اساس عرف متعارف با آنان معاشرت و تعامل داشت.(بقره، آیه 234)
  8. حقوق همسری: از نظر قرآن، مرجعیت در حقوق همسری همان عرف اجتماع است. از همین روست که بر لزوم برخوردارى زنان و شوهران، از حقوق متقابل، بر اساس موازين عرفى تاکید می شود. بنابراین ، برای شناخت این حقوق متقابل و عمل بدان باید به عرف به عنوان مرجع مراجعه کرد و این حقوق را شناخت و بدان عمل کرد. خدا می فرماید: ولَهُنَّ مِثلُ الَّذى عَلَيهِنَّ بِالمَعرُوفِ؛ برای زنان مثل همان چیزی است که بر آنان به حکم عرف معروف لازم است.(بقره ، آیه 228) در این آیه به صراحت از نسبت حق و تکلیف سخن به میان آمده است؛ پس همان طوری که از نظر عرف ، تکالیفی برای زنان نسبت به شوهران ثابت است، هم چنین برای آنان حقوقی ثابت است. این حق در برابر تکلیفی است که برای هر یک ثابت می شود. پس در برابر هر حقی تکلیفی و در برابر هر تکلیفی حقی ثابت است که از آن به حقوق متقابل و تکلیف متقابل یاد می شود. بنابراین از نظر قرآن، مرجعیت عرف در تعیین این تکالیف و حقوق همسران ثابت است و باید برای شناخت و عمل به حقوق و تکالیف به عرف آن جامعه مراجعه کرد.
  9. رجوع در عده: از نظر قرآن، عرف، ملاك و معیار رجوع مرد به زن مطلّقه، در طلاق رجعى و در ايّام عدّه، البته نه قصد زيان رساندن به آن زن است (بقره، آیه 231)؛ البته باید توجه داشت«فبلغن اجلهنّ» به معنای اشراف بر انقضاى عدّه است، نه انقضاى عدّه؛ زيرا پس از انقضاى عدّه رجوع معنا ندارد. (الميزان، ج 2، ص 236) در این آیه بیان شده است که مردان می تواند به زنان مطلقه در طلاق رجعی بر اساس عرف اجتماعی ، رجوع کنند و با این کار طلاق را کان لم یکن تلقی نمایند. البته این مراجعت به زن باید به قصد استمرار خانواده بر پایه عرف و معاشرت عرفی باشد نه به قصد اذیت و آزار زن تا نتواند با دیگری ازدواج کند؛ زیرا برخی از مردان برای اذیت و آزار زن به او رجوع می کنند تا این که نه رها باشد و نه از نعمت شوهر برخوردار باشند. خدا از این که برخی از مردان زنان را به این حالت واگذار می کند تذکر می دهد و می فرماید: وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا ؛ و شما هرگز نمى‏ توانيد ميان زنان عدالت كنيد هر چند [بر عدالت] حريص باشيد؛ (زیرا قلب آدمی به یک طرف کشش دارد و میل قلبی بیرون از اختیار آدمی است و این گونه نمی توانید عدالت کامل را داشته باشید، بلکه تنها عدالت قسطی و ظاهری و مادی را خواهد داشت و همین اندازه البته کفایت می کند. با این حال،) پس به يك طرف يكسره تمايل نورزيد تا آن زن ديگر را معلق و سرگشته و بلا تكليف رها كنيد؛ و اگر سازش نماييد و پرهيزگارى كنيد يقينا خدا آمرزنده مهربان است. (نساء، آیه ۱۲۹) پس در این آیه بیان شده که اگر کسی چند زنه است باید مراعات عدالت قسطی را بکند و گرایش و میل باطنی اش به گونه ای نباشد که یک راه معلقه و بلاتکلیف رها کند. خداوند می داند که گرایش جنسی و میل شدید نسبت به زنان وجود دارد و چنین گرایش جنسی شدید میان مردان وجود دارد، از این رو، مجوز تعدد زوجات را می دهد ولی هشدار می دهد که دست کم عدالت قسطی را مراعات کنند، هر چند که نمی توانند.
  10. رفتار با مطلقه: از نظر قرآن عرف در چگونگی رفتار با مطلقه مرجعیت دارد. در آیات قرآنی بر لزوم رفتار مرد با زن مطلّقه خود، پس از رجوع در طلاق اوّل و دوم، بر اساس موازين عرفى تاکید شده است.(بقره، آیه 229) از نظر قرآن، لازم است تا پرداخت متاعى به زنان مطلّقه، بر اساس ملاكهاى عرفى انجام گیرد و با مراجعه به عرف زمکانی (زمانی و مکانی) و شئونات عرف خاص و عام عمل شود و متاعی به آنان افزون بر مهریه و صداق پرداخت شود. پس اگر چه واجب تنها پرداخت مهریه است، ولی مستحب موکد و شاید لازم و واجب شرعی آن است با توجه به عرف معروف در هر زمان و مکانی متاعی به زن مطلقه داده شود.(بقره، آیه 241) هم چنین قرآن بر لزوم رفتار عرف پسند با زن مطلّقه، پس از طلاق وى و با قصد عدم رجوع در ايّام عدّه توجه داده (بقره، آیه 231؛ طلاق، آیه 2) بر لزوم پرداخت متاعى مناسب به زنان مطلّقه، بر اساس ملاكهاى عرفى، حتی در صورت عدم تعيين مهر و يا قبل از آميزش با آنان تاکید می شود(بقره، آیه 236) به این معنا که اگر مهریه ای تعیین نشده باشد با توجه به عرف جامعه و شخصیت زن مهریه ای تعیین و پرداخت شود. در این امور مرجعیت عرف ثابت است و باید با مراجعه به عرف محل اقدام و عمل کرد.
  11. سخن گفتن: از نظر قرآن، ملاک و معیار رفتار اجتماعی و چگونگی معاشرت با دیگران را عرف اجتماعی تعیین می کند و شخص باید در این امور به عرف مراجعه کند. در آیات قرآنی بارها از مرجعیت عرف در این امور اشاره شده است. از جمله قرآن بر لزوم نیکو سخن گفتن با دیگران بر اساس معروف و عرف(بقره، آیه 235؛ نساء، آیات 5 و 8؛ اسراء، آیه 53؛ احزاب، آیه 32؛ زمر، آیات 17 و 18) و نیز لزوم سخن گفتن انسانها با سفيهان جامعه خود، بر اساس عرف تاکید داشته است.(نساء، آیه 5) هم چنین لازم است تا سخن گفتن هنگام تقسيم ارث با خويشاوندان ميّت و يتيمان و مسكينان و فقیران براساس عرف باشد تا دلخوری ایجاد نشود(نساء، آیه 8) از دیگر موارد مرجعیت عرف می توان به سخن گفتن بر اساس عرف با فقيران، هنگام تقسيم ارث(همان)، جواز گفتگوى مردان با زنان در حال عدّه، به قصد ازدواج، به گونه متعارف و شايسته(بقره، آیه 235)، سخن گفتن بر اساس عرف به عنوان یکی از وظايف زنان پيامبر(احزاب، آیه 32) اشاره کرد. از نظر قرآن اصولا گفتار و سخن عرف پسند، بهتر از صدقه آزاردهنده(بقره، آیه 263) که باید در تعاملات و معاشرت اجتماعی مراعات شود. این بدان معناست که عرف در معاشرت های رفتاری وکلامی افراد جامعه حضوری پررنگ دارد و باید به عنوان ملاک و معیار مد نظر قرار گیرد. در همین راستا است که قرآن سخن گفتن درباره ازدواج با زنان مطلّقه رجعيّه در ايّام عدّه را جز بر اساس معروف جایز و روا نمی داند؛ زیرا خلاف عرف حرکت کردند برای هر دو طرف مشکل ساز خواهد شد.(بقره، آیه 235)
  12. کارهای زن بیوه: از دیگر مواردی که بر مرجعیت عرف تاکید شده درباره فعالیت ها و کارهای زنان بیوه است. از نظر قرآن انجام دادن برخى كارها تنها بر اساس ملاكهاى عرفى از سوى زنان بيوه، پس از خروج از خانه همسرش جایز و روا است و این زنان نمی بایست از چارچوب های عرفی در فعالیت ها وکارهای اجتماعی خود تجاوز کنند.(بقره، آیه 240)
  13. وصیت: قرآن بر لزوم وصيّت مالى و پرداخت تركه به پدر و مادر و خويشاوندان، بر اساس ملاكهاى عرفى تاکید می کند و بر مرجعیت عرف در این حوزه صحه می گذارد.(بقره، آیه 180) این که قرآن وصيّت از ثلث به دوستان مؤمن را از موارد عمل به عرف دانسته و آن را مورد تشويق خداوند می داند(احزاب، آیه 6) نشان می دهد که چگونه عرف نیک و پسندیده در قالب احسان و اکرام می تواند روابط مالی افراد جامعه را تحت تاثیر مثبت خود قرار دهد. در حقیقت ، عرف نیک می تواند به شکل عرف برگرفته از اجتماع عقلایی یا عرف سازی از سوی افراد عقلا خودنمایی کند. پس عقلای قوم باید نه تنها به عرف عقلایی نیک و پسندیده مراجعه کنند بلکه باید به عرف سازی در مراتب احسانی و اکرامی توجه کرده و جوامع را با ایجاد عرف های نیک مرتبه احسانی و اکرامی جامعه را بالاتر ببرند و ظرفیت های تازه ای را با سنت های نیک خویش فراهم آورند.
  14. مهریه: از نظر قرآن، عرف هر اجتماعی می تواند مرجعیتی مناسب و نیک برای تعیین مهریه باشد. از نظر قرآن، پرداخت مهريّه زن مطلّقه، از مصاديق عمل به عرف است.(بقره، آیه 231؛ طلاق، آیه 2) در حقیقت این عرف است که چیزی را به عنوان مهریه ایجاد و اسلام آن را پذیرفته و مهر تایید بر آن زده است. این بدان معناست که هر گونه رفتار احسانی و اکرامی نیک را می توان عرف سازی کرده و در جامعه به شکل سنت ایجاد نموده و در نهایت آن را به عنوان قانون و حکم شرعی الهی مطرح کرد؛ چنان که عرف مهریه در جامعه به عنوان امری پسندیده مورد تایید قرار گرفته و بر اساس آن عمل شده است. بر اساس همین عرف اجتماعی آن دوره است که بازپس گيرى مهريّه زنان، امرى خلاف عرف و وجدان عمومى تلقی و از آن نهی می شود.(نساء، آیات 20 و 21) از نظر قرآن، عرف، ميزانى در تعيين مقدار مهريّه كنيزان است و می بایست عرف به عنوان مرجع در این امر مورد ملاحظه و عمل قرار گیرد.(نساء، آیه 25)

مصادیقی از ارزش های عرفی از منظر قرآن

با توجه به مطالب گفته شده معلوم می شود که ارزش های برتر و برجسته اجتماعی که از آن به معروف و عرف یاد می شود بسیار است؛ اما می توان در یک تبیین کلی نگرانه مهم ترین آنها را در مصادیق زیر شناسایی و مطرح کرد:

  1. احسان: چنان که گفته شد تعاملات انسانی با یک دیگر در چارچوب سه گانه های عدل و احسان و اکرام سامان می یابد. عدالت به معنای وضع هر چیزی در جای مناسب و حق آن ، می تواند با مقابله به مثل سامان یابد. از این روست که حقوق عادلانه نوعی نگاهی دو کفه ای به مسایل دارد. پس چیزی در برابر چیزی قرار می گیرد و در برابر هر حقی تکلیف و نیز در برابر هر تکلیفی حقی ثابت است. اما روابط اجتماعی نیازمند توجه به حوزه عواطف انسانی است که در قالب احسان یعنی عفو و گذشت نسبت به خطا و رفتارهای غلط دیگران و نیز قالب اکرام و ایثار از حقوق خویش تجلی می یابد. از این روست که باید گفت احسان و مرتبه عالی تر آن اکرام که ناظر به دو مرتبه تقوای خاص و تقوای اخص است، از برجسته ترین و برترین مصادیق ارزش های عرفی است. در آیات قرآنی همان طوری که به اصول عقلانی چون عدم تساوی دانستن و ندانستن توجه داده شده، هم چنین به اصولی احسان توجه داده شده است که عرف آن را می پسندد و در نظر همگان از مقبولیت برخوردار است. به سخن دیگر، همان طوری که عدالت عقلانی مقبولیت همگانی در میان مردم بماهم عقلا دارد، هم چنین در میان مردم احسان عقلایی از چنین ویژگی برخوردار است. از نظر قرآن، نيكى در برابر احسان ديگران، امرى مقبول و پسنديده، نزد مردم و عرف ایشان است؛ زیرا خداوند می فرماید: هَل جَزاءُ الاِحسـنِ اِلاَّ الاِحسـن.( الرّحمن ، آیه 60) اينكه در برابر نيكى بايد نيكى كرد امرى مسجّل، نزد همگان است. (مجمع البيان، ج 9 – 10، ص 315 – 316؛ الكشاف، ج 4، ص 453) گفتنى است سؤال و استفهام در اين گونه موارد، تقريرى است؛ يعنى بيانگر اين است كه مورد، پذيرفته شده نزد عرف و عقلا است. البته با نگاهی به سیره عقلایی می توان دریافت که احسان نسبت به برخی از افراد اجتماعی هماره در اولویت است؛ چنان که احسان به والدین(لقمان، آیات 14 و 15) و احسان به خویشان(احزاب، آیه 6) به عنوان عرف پسندیده اجتماعی در میان خردمندان مطرح است. در حقیقت باید در حوزه عمل به معروف و عرف اولویت بندی را براساس مراتب ارزشی عرف مورد توجه قرار داد؛ زیرا معروف ها و ارزش های عرفی جامعه همه در یک سطح نیست بلکه دارای مراتب بسیاری است که باید در عمل به عرف این مراتب دانسته و به کار گرفته شود.
  2. عدالت: چنان که گفته شد، از مهم ترین مصادیق اولی و اساسی از عرف عقلایی و سیره آنان، عمل مبتنی بر عدالت است. از این روست که همه خردمندان به اصل عدالت توجه داشته و بر اجرای آن در روابط اجتماعی تاکید دارند. از این رو، لازم نیست تا در این باره حکم وحیانی وارد شود و دستور به عدالت دهد؛ چرا که خردمندان آن را به عنوان عرف پذیرفته و اجرا می کنند.(نحل، آیه 76) از نظر قرآن مردم چنان به عدالت اعتقاد دارند و آن را پسندیده می شمارند که دیگران را نیز بدان امر و فرمان می دهند.(همان)
  3. قضاوت عادلانه: همان طوری که خردمندان در سیره خویش به عدالت عمل می کنند و عدالت را بر ظلم ترجیح می دهند؛ هم چنین گرایش به این دارند که در قضاوت نسبت به دیگران بر اساس عدالت عمل کرده و آن را معیار داوری و قضاوت خویش قرار دهند.(نساء، آیه 58)
  4. ادای امانت: اصولا به هر جای جهان بروید، عقلای هر اجتماعی بر اصولی تاکید دارند که شامل صداقت و امانت است. بنابراین انسان ها دروغ و خیانت زشت و بد دانسته و با آن مقابله و مبارزه می کنند. نقل قرآن بر این نکته تاکید دارد که این امور عرفی در میان همگان است و اداى امانت به صاحب آن، امرى ممدوح و پسنديده، نزد عرف و عقلا همه جای جهان است(نساء، آیه 58)؛ چرا که جمله «انّ اللّه نعما يعظكم به» در آیه به منزله تعليل بر آنچه است که در آيه آمده است. البته تعليل و نيز فعل مدح «نعم» اگرچه از ناحيه خدا صادر شده است؛ امّا يادآورى آن مى فهماند، نزد عقل و عقلا پسنديده است. پس امانت داری از مصادیق عرف عقلایی است که همه عقلاء بماهم عقلاء آن را می پذیرند و بر آن تاکید دارند.
  5. برتری علم و عالمان: از دیگر مصادیق عرفی می توان به برتری علم و عالمان در هر جامعه انسانی اشاره کرد. قرآن درباره این عرف پسندیده می فرماید که برترى انسانهاى عالم و بصير بر جاهلانِ كوردل، امرى آشكار براى عاقلان است و در همه عرف های اجتماعی چنین امری ظهور و بروز دارد و نیازی به گفتن آن نیست.(انعام، آیه 50؛ هود، آیه 24؛ رعد، آیات 16 و 19؛ فاطر، آیات 19 تا 22؛ زمر، آیه 9)
  6. برتری خیر بر شرّ: هم چنین ترجيح و برترى خیر بر شرّ و امر نيك بر امر نكوهيده، از سوى عرف امری است که شکی در آن نیست و خردمندان در سیره عملی خویش چنین هستند؛ بنابراین، نیازی نیست تا حکم نقلی شرعی در این باره صادر شود و مردم به آن گوشزد شوند؛ چرا که خردمندان در عرف خویش چنین عمل می کنند و هر کسی بر خلاف آن عمل کند معلوم است که از خرد و عرف خردمندان خارج شده است.(بقره، آیه 61)
  7. پرهیز از گناه و زشتی: هم چنین از مهم ترین جلوه ها و مصادیق عرفی می توان به زشتی گناه در نزد عرف و لزوم اجتناب از آن اشاره کرد. به سخن دیگر، ترك گناهان و زشتيها، از امور پسنديده عرفى در همه جوامع بشری است. پس کسی که به آن عمل نمی کند از خردمندان نیست.(ممتحنه، آیه 12)
  8. داشتن مالک یگانه: داشتن يك صاحب اختيار به جاى چند ارباب، از امور پسنديده عرفى است و عقلاء در تعاملات زندگی خود هماره به این نکته توجه دارند؛ زیرا می دانند که داشتن اربابان متفرق و چندگانه جز رنج و عذاب نیست. بنابراین، در این امر عرفی و عقلایی نیازی نیست تا حکم الهی وارد شود و مردم از آن نهی شوند، بلکه مراجعه به عرف مردم خود نشان می دهد که اگر به جای چند خدا یک خدای قهار داشته باشند بهتر است.(یوسف، آیه 39؛ زمر، آیه 29)
  9. دفاع: از مهم ترین مصادیق عرف می توان به دفاع اشاره کرد. دفاع از وطن و خانواده، از ارزشهاى عرف و مردم است که همگان بدان اذعان دارند. (بقره، آیه 246) در هیچ جای جهان عقلاء دفاع را نادیده نمی گیرند بلکه آن را یک ارزش دانسته به دفاع از جان ومال و عرض خویش می پردازند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا