مناسبت ها

قرآن و بازسازي آيين فرزندكشي

در اين نوشتار كوشش بر آن است كه نگاه بشر به مسئله فرزندكشي و علل آن ردگيري شود و سپس با توجه به داده ها و گزارش هاي قرآني دريابيم كه شرايع الهي چگونه اين مسئله را از صورت غيرانساني آن به صورت معقول و منطقي و انساني تغيير شكل و ماهيت داده اند.

به نظر مي رسد كه مسئله قرباني ارتباطي تنگاتنگ به مسايلي چون مبارزه و جهاد با نفس و جهاد با فساد و در يك كلمه با تقواي الهي دارد كه اين مقاله درصدد تبيين آن است.

فرزندكشي، راهكاري براي مهار رخدادهاي طبيعي
انسان در برابر طبيعت هنوز خود را ناتوان مي بيند. اين ناتواني در برابر خشم طبيعت بيش از پيش خود را مي نماياند. آتش و زمين لرزه و مهم تر از همه مرگ، اموري است كه وي را به خود مشغول مي دارد و دغدغه هاي فلسفي وي را شكل مي دهد. در گذشته اين امور از آن چه امروز براي ما مسئله است، براي انسان ديروز از اهم مسايل و دغدغه ها بود؛ آن چنان اهميت داشت كه همه ذهنش را مشغول مي كرد و در انديشه راهي براي رهايي از آن به جادو و فلسفه و دين توسل مي جست تا بتواند به شيوه اي خشم طبيعت را مهار كند و يا از سر خود برهاند. انسان در هر دمي با رخدادي طبيعي رو به رو مي شد كه نابودي را به همراه داشت. همين اندازه مي دانست كه ميان رخدادها نوعي همبستگي وجود دارد ولي كيفيت آن رازآلود مي نمود. از اين رو براي حل مشكلات و مسايل خود مي كوشيد تا ميان اين رخدادها با تجربه و آزمون نوعي همبستگي علي و معلولي بيابد و با يافتن رابطه از برخي از آسيب ها و رخدادهايي كه او را تهديد مي كرد، بگريزد و آن را مهار نمايد. به نظر مي رسد كه آيين ها و مناسكي چون قرباني كردن و نيز فرزندكشي، راهكاري بود كه انسان ميان رخدادها و قرباني مي جست تا به اين شيوه اوضاع را در دست گرفته و يا مهار و يا هدايت كند.
از سوئي اديان آسماني به هدف روشنگري و راهنمايي بشر، تلاش كردند تا با بهره گيري از دستاوردهاي بشري آن را بازسازي و در جريان درست قرار دهند. گاه به تصحيح دستاوردها و باورها مي پرداختند و گاه به تخطئه و نكوهش آن اقدام مي كردند. اين بازسازي مفهومي و آييني، امري بود كه در تمامي شرايع به آساني مي توان آن را ردگيري كرد. بسياري از آيين ها و مناسك و مفاهيم ديني بازسازي مسايلي است كه عقل بشري و نگرش عقلايي بدان دست يافته است و در اسلام از آن به احكام امضايي در برابر احكام تاسيسي ياد مي كنند. احكام امضايي، مجموعه آموزه ها و گزاره هاي دستوري هستند كه شريعت آن را به عنوان رفتاري درست و پسنديده مورد تاييد و امضا قرار داده و گاه تنها در برخي از مفاهيم و يا روش ها و شيوه هاي آن تغييرات جزيي پديد آورده است.
پيامبران، گاه به امضاي آيين ها و مناسك و مفاهيمي مي پرداختند كه در راستاي تكامل انساني و مكارم اخلاقي بشر بود و گاه ديگر به تخطئه و گاه سوم به بازسازي آن اقدام مي كردند. نوشتار حاضر بيان بازسازي آيين فرزندكشي است كه از زمان هاي گذشته وجود داشته و در عصر ابراهيمي(ع) به اوج خود رسيده بود. حضرت ابراهيم (ع) به بهره گيري از دستور و آموزه هاي وحياني اقدام به بازسازي آن مي كند. اين مسئله از آن جا مهم است كه در حجاز و مناطق شبه جزيره عربي و خاورميانه مسئله فرزندكشي به شدت رواج يافته و به عنوان يك آيين ديني و مناسك آييني ريشه دوانيده بود. البته اين، خاص منطقه اي معين نيست. در كاوش هاي باستاني در قاره آمريكا اجساد كودكاني كه در مناسك آييني قرباني شده اند، به وفور يافت شده است كه نشان از گسترش آن در همه مناطق زيست آدمي دارد. اكنون نيز گاه و بي گاه در هندوستان چنين اقداماتي صورت مي پذيرد و روزنامه ها و رسانه ها از آن خبر مي دهند.
دغدغه هاي انسان نخستين
به نظر مي رسد كه اگر گزارش و تحليل و تبيين قرآن و وحي نبود به آساني واكنش انسان را نسبت به اين رخدادهاي ناشناخته كه در حوزه رمز و راز بود، مي توانستيم بر مطالبي تبيين كنيم كه در علوم اجتماعي جديد تبيين و تحليل شده است. پس مانند ماركس از ترس و وحشت انسان و تنهايي او بگوييم و اين كه انسان ناتوان چگونه براي رهايي و ترسيم منطقي و توجيه خود، دست به دامن جادو و سپس دين شد و اين كه مانند اگوست كنت بگوييم كه دوره هاي بشري بر سه دوره دسته بندي مي شود: دوره افسانه و اساطير و دين؛ دوره فلسفه و عقل نظري؛ و دوره علم و آگاهي واقعي. اين گونه بگوييم كه امور رازآلودي كه در برابر انسان نادان در عصر كودكي بشريت قرار داشت، او را بر آن داشت تا به دامن افسانه و دين چنگ زند و مسايل را از آن راه توجيه و براي خود آرامشي ايجاد كند. معنايابي انسان او را وادار كرده بود تا براي جهان خدايي را بيافريند و با در اختيار گذاشتن ملكوت، ملك و دنيا را توجيه و سامان دهد. اگر خدا و قدرت هاي ماورايي و متافيزيكي نبودند انسان نمي دانست كه چگونه ميان رخدادها ارتباط برقرار نمايد. خدا و قدرت هاي ماورايي بودند كه به همه چيز معنا مي بخشيدند و ارتباط منطقي ميان امور ايجاد مي كردند.
ديگر چيزي كه در انسان هاي نخستين مهم بود، ايجاد رضايت آن قدرت و يا قدرت هاي مافوقي بود كه هدايت امور را در دست داشتند. بنابر گزارش هاي تاريخي و اسنادي كه در غارها و نحوه تغذيه آنان به دست آمده. در اين زمان خوراك انسان از راه شكار تامين مي شد و كشت و زرع نمي دانست تا از آن بهره برد. او آن چه را از خوراك و غذا مي يافت براي رضايت خدا مي بايست پيشكش كند؛ از اين رو، اين انسان عصر كودكي بخشي از آن چه را به زحمت بسيار و تلاش و كوشش به دست آورده بود، به خدا و يا خدايان پيشكش مي كرد.
به نظر چنين مي رسد كه او با اين كار مي كوشيد تا خشم و غضب خداياني را فرو كاهد كه مسئول رخدادهاي دردناكي چون زمين لرزه و مرگ بودند. از اين رو، پيشكشي آن چه در نزد او گران بها و ارزشمند بود براي طلب رضايت قدرت هاي ناموفق، امري بود كه در نظرش مهم بود. او وقتي به پيرامون خود نگريست فرزند را گران بهاترين چيز خود يافت. پس انديشه فرزندكشي در ايشان به عنوان نوعي فدا و قرباني براي كسب رضايت قدرت هاي مافوق رونق گرفت.
اين تحليلي است كه مي توان با توجه به خصوصيات بشري و داده هاي موجود در طبيعت و انسان و گزارش هاي تاريخي و افسانه اي به دست آورد.
نگره قرآن به آيين فرزندكشي و قرباني
اما آيا از نظر قرآن اين تحليل درست و يا كامل است؟
به نظر مي رسد كه اگر بخشي از اين تحليل درست باشد بي گمان بخش ديگر آن نادرست و برخلاف گزارش و تحليل هاي قرآني است. به اين معنا كه انسان از نظر قرآن داراي خصلت هايي است كه وي را به گونه اي كه ترسيم شد قرار مي دهد. با آن كه داراي همه اسماي الهي است ولي اين اسماي الهي تا زماني كه فعليت نيابد انسان را از حيوان نيز ضعيف تر مي كند. در نگره قرآني، انسان هر چند كسي است كه جهان مسخر او شده است و همه هستي در دست تواناي او قرار مي گيرد، ولي اين، در زماني است كه داشته هاي خود رابه كار گيرد و از همه ظرفيت و توان خود بهره برد و اسماي سرشته را به تفكر و تدبر و عمل به فعليت رساند.
انسان به جهت مسايلي در آغاز نتوانست از اين ظرفيت و توان خود بهره برد. از اين رو بسياري از مسايل براي او به عنوان راز باقي ماند. درك درستي از خود (ظرفيت ها و توانمندي ها) و پيرامون نداشت. اين مساله موجب شد تا در برابر رخدادهاي طبيعي واكنشي از خود نشان و بروز دهد كه در تحليل امروزين ما سفيهانه و نابخردانه است.
قرآن گزارش مي كند كه انسان هرچه ازخويشتن دور شود به همان اندازه از درك خود و پيرامون، ناتوان مي شود. اين مساله در آغاز براي انساني كه هبوط كرده بود وجود داشت. آدم مدت ها در زمين ماند تا وحي الهي نازل شد. در پس آن نيز هدايت الهي هر چند كه استمراري و مداوم بود ولي تضاد دروني و دشمني بيروني (ابليس) او را به سمت و سويي مي كشاند كه از هدايت دور مي شد. انسان ها در آن دوره از جهان و طبيعت، شناخت درستي نداشتند و اين امر موجب مي شد كه نسبت به آن واكنش هاي نادرستي از خود بروز دهند.
داستان هابيل و قابيل
در گزارش قرآن آمده است كه فرزندان بلافصل حضرت آدم(ع) پس از هبوط، مامور به شكرگزاري نعمت شدند و هابيل و قابيل براي انجام ماموريت هر يك با توجه به نوع تغذيه، اقدام به اجراي برنامه شكرگزاري و آيين آن كردند. در گزارش قرآن آمده است كه هر دو قرباني تقديم مي كنند (مائده آيه 27) و اين نشان مي دهد كه قرباني، حيوان اهلي و يا شكار بوده است. اين كه در برخي از روايات آمده كه يكي حيوان و ديگري زراعت بوده، نادرست است.
بنابر گزارش قرآن هر دو نفر، قرباني خود را تقديم مي كنند، ولي قرباني يكي پذيرفته مي شود و قرباني ديگري رد مي شود. قرآن علت آن را نيز خود گزارش مي كند و مي گويد كه علت عدم پذيرش، فقدان تقوا در قابيل بوده است: (انما يتقبل من المتقين) به اين معنا كه هدف از قرباني، نمايان ساختن درون و سرشت است و آنچه ارزش دارد تقوا است نه نوع و جنس قرباني. در آيات حج نيز آمده است كه هدف از قرباني خون حيوان نيست بلكه تقواست. (سوره حج آيه 37) به هر حال در گزارش قرآن از نخستين قرباني مي خوانيم كه هر دو، حيوان را قرباني كردند. سخن اين است كه چرا اين قرباني كه حيواني اهلي و يا شكار بوده است به زودي جاي خود را به قربان كردن انسان مي دهد؟
قرآن به صراحت به اين مساله نپرداخته است. ولي از آياتي كه در ارتباط با قرباني اسماعيل توسط حضرت ابراهيم(ع) وارد شده است مي توان اين نكته را يافت كه قرباني فرزند امري معمول تا پيش از مساله قرباني آن حضرت بوده است. به نظر مي رسد كه انسان وامانده براي رهايي از رخدادها و مصائب سختي كه طبيعت بر او تحميل مي كرد اقدام به كشتن عزيزترين و گرامي ترين چيزهاي خود كرد.
اكنون مردمان به قرباني كردن فرزندان در پيشگاه خدا و يا خدايان عادت كرده بودند و به صورت آيين ديني در همه معابد به جا آورده مي شد. در اين زمان براي تغيير اين رويه ناپسند مي بايست راهي جست تا اين آيين نادرست از ميان برود.
قرباني كردن اسماعيل(ع)
قرآن گزارشي از رخداد قرباني اسماعيل مي دهد كه براي تحليل آن، نخست همه آن را در اين جا مي آوريم: ابراهيم(ع) گفت: اي پروردگار من! مرا فرزندي صالح عطا كن. پس او را پسري بردبار مژده داديم. چون با پدر به جايي رسيد كه بايد به كار بپردازند، گفت: اي پسركم! در خواب ديده ام كه تو را ذبح مي كنم. بنگر كه چه مي انديشي؟ گفت: اي پدر! به هر چه مامور شده اي عمل كن! كه اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهي يافت. چون هر دو تسليم شدند و او را به پيشاني افكند ما ندايش داديم: اي ابراهيم! خوابت را به حقيقت پيوستي و ما نيكوكاران را چنين پاداش مي دهيم. اين آزمايشي آشكارا بود. او را به ذبحي بزرگ باز خريديم. (سوره صافات آيات 100 تا 107)
در اين جا سخن از ماموريتي است كه در خواب به حضرت ابراهيم داده مي شود. خواب هر چند كه براي ما مردمان عادي، حجت نيست و نمي توانيم برپايه آن كاري را انجام دهيم ولي براي پيامبران، خواب نيز بخشي از وحي است. بنابراين آن حضرت مامور شد تا فرزند خود را به قربانگاه برده و برپايه آييني خاص، قرباني كند. اين فرزند تنها فرزندي است كه در سر پيري به بشارت الهي، به او داده شده است و اكنون مامور شده است تا آن را قرباني كند. اين ماموريت چندين بار در خواب تكرار شده است. (نگاه كنيد: تفسيرالميزان، ذيل تفسير همين آيات) آن حضرت نيز هنگامي كه فرزند را از ماموريت خبر مي دهد، فرزند سخن از ذبح نمي آورد بلكه تاكيد مي كند كه ماموريت خود را انجام ده و از خدا مي خواهد كه او را در انجام بخشي از ماموريت كه به عهده اوست موفق دارد و شكيبايي ورزد.
آن چه در اين رخداد مورد توجه است گزارش قرآن از اين رخداد است. قرآن در گزارش خود مي آورد كه ابراهيم(ع) گفت: اي پسركم! در خواب ديده ام كه تو را ذبح مي كنم. سخن از اسم مصدر نيست بلكه از انجام كاري است كه ذبح بر آن اطلاق مي شود. از اين رو، در زماني كه فرزند را برجبين بر خاك مي خواباند و حالت ذبح به خود مي گيرد، قرآن گزارش از تصديق رويا و خواب مي كند كه نشانگر آن است كه آن چه مامور بوده است اين بخش از حالت ذبح بوده است نه اصل قربان كردن. به اين معنا كه آن چه در خواب ديده است اين بخش از ذبح كردن بوده است نه اين ذبح انجام شده و خوني ريخته شده باشد. از اين رو ابراهيم مي دانست كه ماموريتي چنين دارد و اما اين كه تا كجا بايد پيش برود در خواب مشخص نشده بود. آيا امكان داشت كه وسط ماموريت، حكم ديگري بيايد؟ شايد آري و شايد نه. از اين رو چنان كه در آتش افكنده شدن او را پيش تر در آيه 97 همين سوره مي خوانيم و اين كه چگونه به ياري و عنايت الهي نجات يافت و آتش بر او سرد شد، اين احتمال نيز وجود داشت كه در همان زمان ذبح، حكم تغيير كند و مساله به شكل ديگري درآيد. اما در خواب هاي پيشين اين مطلب بر او آشكار نشده بود. و لذا آن حضرت تسليم امر الهي مي شود و فرزند نيز اين تسليم را نشان مي دهد (فلما اسلما). اين نداستن باقي ماموريت، براي انسان ولو پيامبري چون ابراهيم خليل الله(ع) دشوار بود ولي تسليم محض فرمان الهي بود. بنابراين وقتي همان اندازه تسليم را نشان دادند خداوند مي فرمايد: خوابت را تصديق كردي. به اين معنا كه ماموريت وي بيش از آن چه آورده بود نبود. بنابراين ديگر نيازي به توجيهات برخي از مفسران نيست.
تقواي الهي، هدف قرباني كردن
اما چرا اين ماموريت مي بايست اين گونه انجام شود؟ به نظر مي رسد كه براي از ميان بردن برخي از مناسك آييني نادرست و عاداتي كه در ميان مردمان ريشه دوانده بود، راهي جز اين راه وجود نداشت. ابراهيم(ع) به خوبي نشان مي دهد كه اين حركت هرچند كه خواست الهي باشد مي تواند منسوخ شود؛ با اين كه به قطع و يقين اين عمل به هيچ وجه خواست الهي نيست و فطرت و دين قرباني را به اين مفهوم نمي پذيرد و آن را خواسته شيطان مي شمارد. در آيات بسياري، خداوند از اين كه انسان ها فرزندان خود را به خاطر گرسنگي و يا احساس خطري از اين دست بكشند سرزنش مي كند و يا كشتن انساني را كشتن همه انسان ها و يا قتل بي گناهي را جرمي بزرگ و نابخشودني به شمار مي آورد. به نظر مي رسد با چنين نگرشي بلند به انسان و جايگاه او نمي توان تصور كرد كه خواسته خداوند فرزندكشي باشد. با اين همه، اين پرسش مطرح مي شود كه با آن همه تأكيد بر حفظ نفس انساني و احترام و اكرام وي چگونه خداوند به پيامبرش وحي مي كند كه فرزندش را به قربانگاه برد. چرا اين ماموريت مي بايست انجام پذيرد؟ آيا مي توان غير از آن چه گفته شد توجيهي براي مساله قرباني كردن انسان چه فرزند و چه غيرفرزند و پيشكشي او به درگاه خدا يافت؟ آيا قرباني كردن چه انسان و چه حيوان درست است؟ آيا مي توان براي قرباني و اين دستور و پذيرش آن از سوي حضرت ابراهيم وجه درستي يافت؟
به نظر مي رسد كه حضرت ابراهيم به عنوان يك انسان رشيد برپايه فطرت سالم و سليم خود نمي بايست اصل فرمان را مي پذيرفت و آن را با ترديد مواجه مي ساخت. هرچند كه او خوابش را عين وحي مي يافت ولي اگر حتي اين وحي الهي باشد دستوري برپايه آن چه فطرت مي جويد است يا خير؟ چگونه حضرت ابراهيم اين عمل را درست مي شمارد و اقدام به آن مي كند و فرزندش نيز به آساني تسليم شده و مي فرمايد كه هركاري كه بدان مامور شده اي به انجام برسان. آيا قرباني كردن و آن هم انسان و آن هم فرزند در نگاه و نگرش ابراهيمي و اسماعيلي درست است؟
در نگرش ابراهيم و فرزندش اين عمل نه تنها درست بلكه امري پسنديده است و نشانه تسليم است. توضيح آن كه انسان به عنوان ملك الهي از هيچ گونه اختيار در برابر اراده الهي برخوردار نيست. و هرچه هست ملك اوست و خداوند هرگونه بخواهد در او به تكوين و تشريع عمل مي كند. اراده تكويني خداوند مي تواند او را در هر سني از دنيا ببرد و جانش را بگيرد. اراده تشريعي او نيز چنين است. مالك مي تواند در ملك خويش هرگونه تصرفي را انجام دهد. بنابراين تنها اوست كه مي تواند حكم به قتل كساني بدهد چنان كه در حق كافران محارب چنين مي كند و يا جاني را مجال و فرصت درنگ بيشتر و يا كم تر مي دهد و جاني را در خردسالي و يا در زهدان مادر مي گيرد.
يكي از احكام تشريعي خداوند به عنوان مالك و صاحب انسان، مي تواند حكم جهاد باشد كه نوعي جانفشاني در راه دين است. اين كه كسي در راه خدا به جهاد مي رود (و بايد برود؛ زيرا اراده تشريعي خداوند به آن تعلق گرفته است،) از آن جهت است كه خداوند مالك اوست. بنابراين همان طور كه خداوند به عنوان مالك انسان مي تواند به صورت تشريعي حكم به جهادي دهد كه نوعي قرباني كردن نفس و جان خود است، هم چنين مي تواند دستور دهد تا انساني را به شكل آييني براي رضايت او قرباني كنند تا نشانه تسليم و باور به آن باشد.
خداوند در مساله قرباني فرزند، مي تواند اين دستور را به دو جهت صادر نمايد: همگان و نيز فرزندان آدمي از آن خداوند هستند و او مالك آنان است و حق هرگونه تصرفي در جان و مال آنان دارد؛ دوم آن كه اين، نوعي تسليم در برابر اراده الهي و آزمون تسليم پذيري است كه در آيات ياد شده نيز بيان شده است. بنابراين كسي كه فرزند و يا خودش را قرباني مي كند، در حقيقت تسليم اراده الهي است و اين از تقواي فرد خبر مي دهد.
جهاد اكبر و جهاد اصغر و مساله قرباني
در مساله جهاد و قرباني و جنگي كه به كشتن آدمي مي انجامد نيز ما با مساله تقوا و تسليم رو به رو هستيم. بنابراين نبايد هيچ گونه شبهه اي درباره قرباني كردن پيش آيد، زيرا جهاد نيز مساله اي چون قرباني كردن اما به شكل و شيوه ديگر و در راستاي اهداف الهي است.
اما دليل اين كه چرا جهاد تجويز شد و قرباني به عنوان يك آيين نسخ گرديد؟ اين است كه جهاد تلاشي است از انسان براي كندن زخم جانكاهي كه در جامعه انساني پديدار شده است. در حقيقت با اين روش و جراحي بخش آسيب ديده جامعه از ميان برداشته مي شود و بخش ديگر امت و جامعه در سلامت قرار گرفته و يا برسلامت پيشين خود باقي مي ماند و بيماري به آن بخش سرايت نمي كند؛ چنان كه پزشكان در عمل و جراحي غدد سرطاني اين گونه رفتار مي كنند و با برداشتن بخش سرطاني و زدودن آن از تن بيمار از گسترش بيماري سرطان به بقيه بدن جلوگيري مي كنند. بنابراين جهاد هم بيانگر تسليم مطلق از سوي مجاهد در برابر دستور و حكم الهي است و هم تلاشي از سوي او براي احياي جامعه و امت و براي دور كردن خطر بيماري مهلك از آن جامعه و امت است تا فرصت بهره گيري بيشتر از امكانات را براي جامعه خود فراهم آورد. اما قرباني كردن تنها بيانگر تسليم در برابر خداوند است.
اگر بخواهيم اين مساله را به صورت تمثيلي بيان كنيم، مساله جهاد و قرباني كردن فرزند مانند مساله عالم و عارف است. عارف مي كوشد تا خود را برهاند و به خدا رساند و عالم مي كوشد تا افزون بر خود دست ديگران را نيز بگيرد. كسي كه جهاد مي كند امتي بلكه همه بشريت را از آسيب هاي فسادانگيز رهايي و نجات مي دهد و در راه احياي انسانيت، خون خود را فدا مي كند، در حالي كه قرباني كننده تنها خود را از خشم دور مي سازد و كاري براي ديگران انجام نمي دهد. خداوند با نسخ قرباني كردن انسان ها، به او مي آموزد كه مي تواند تسليم را همراه با فعلي مفيد و سازنده براي جامعه انجام دهد. اين فعل و كار مثبت در حقيقت همان جهاد است كه هم تسليم است و احتمال كشتن در آن مي رود و هم جامعه سازي است. در آن هم جهاد اصغر است و هم جهاد اكبر. اين گونه نيست كه جهاد اكبر از اصغر جدا باشد. انساني كه به جهاد اصغر مي رود پيش از آن بايد جهاد اكبر كرده و بر نفس خود پيروز شده باشد. اما اين كه پيامبر به مردم خود پس از بازگشت از جنگ و جهاد اصغر مي گويد كه پيش تر جهاد اصغر كرديد اكنون جهاداكبر در پيش است، از آن روست كه آنان را به ادامه آن مساله ترغيب نمايد؛ زيرا خطر در جامعه و دور از ميدان جنگ براي انسان بيشتر است و انسان در محيط خانه و اجتماع، گرفتار هواي نفساني مي شود و در دام شيطان مي افتد. از اين رو به آنان گوشزد مي كند كه مي بايست جهاد اكبر را به عنوان امري دايمي و هميشگي داشته باشيد و در حق آن كوتاهي نكنيد. جهاد اصغر در زماني كوتاه و در جبهه اتفاق مي افتد ولي جهاد اكبر دايمي است و اين جهاد است كه شما را آماده كارزار و جهاد اصغر مي كند. به تعبير ديگر جهاد اصغر، كوچك است در محدوده زماني و بزرگ است در حوزه جان فشاني ولي جهاد اكبر مقدمه آن جهاد است و امري دايمي است و زمان بردار نمي باشد. بنابراين نبايد جهاد اصغر را كوچك شمرد زيرا امري بزرگ است و آدمي جان را بسيار دوست مي دارد و فداكردن آن را امري سخت مي يابد.
به هر حال حضرت ابراهيم و فرزندش با عمل آييني خود، نه تنها تسليم در برابر امر الهي را به ثبوت رساندند بلكه موجبات ترك اين آيين را فراهم آوردند و آن را به سوي جهات مثبت و سازنده هدايت كردند. كسي كه حاضر مي شود جانش را قربان كند و تسليم حق باشد، چنين شخصي در راه خدا به سادگي جان و مالش را تسليم مي كند و به جهاد مي رود و در راه احياي جامعه تلاش مي كند.
تقوا، هدف غايي قرباني
از سوي ديگر هدف از همه اين آيين ها نوعي آموزش عملي براي جامعه و امت سازي است. هر يك از آموزه ها و مناسك اسلامي از اين خصيصه برخوردارند كه به گونه اي افراد جامعه را براي جامعه پذيري و ساختن امت نمونه و شاهد آماده مي سازند. قرباني كردن كه به شكل فرزندكشي سابقه داشت به شكلي ديگر خود را نشان مي دهد. هدف از قرباني كردن نه خون ريزي كه بدست آوردن تقواي الهي و شناخت ميزان تسليم پذيري انسان در برابر خداوند است. (حج آيه 37) بسياري از مناسك و آيين هايي كه در اسلام تشريع شده، اين گونه اند. به اين معنا كه هدف از تشريع آنان ايجاد زمينه هاي تسليم در برابر حق و خداوند است. امور تعبدي چون نماز و روزه از اين دست احكام و آموزه هايي هستند كه تنها براي ايجاد تسليم و تقوا در دستور كار قرار گرفته اند. پذيرش و عمل به اين امور تعبدي، مقدار وابستگي و پذيرش انسان را نشان مي دهد و تقواي او نسبت به حق و اوامر و نواهي الهي را مي نماياند. هركس به اين مناسك و آيين ها از روي تسليم بنگرد و مانند حضرت ابراهيم و اسماعيل بگويد: تسليم شديم، در آن صورت است كه به تقوا رسيده و خود را به حق نزديك و از خشم او ايمن داشته است. بسياري از مردم امور تعبدي را كه به قدرت تفكر و انديشه و تعقل نمي توانند درك كنند، امري غيرمعقول مي شمارند و بدان عمل نمي كنند و در پي توجيهات علمي و پزشكي براي روزه گرفتن و نماز خواندن مي روند؛ در حالي كه قرآن هدف از تشريع آنها را به صراحت و شفافيت بيان مي كند و در يك عبارت كوتاه تقوا را به عنوان هدف مطرح مي سازد. بنابراين كساني كه به مقام تسليم رسيده اند اميد است كه تقوا را درك كرده و به مقام متقين برسند. قرباني در همه صورت هايش اگر به قصد تقوا نباشد هيچ ارزشي ندارد.
حضرت ابراهيم با دگرگوني آيين قرباني كاري كرد تا انسان ها، امري را انجام دهند كه با فطرت انساني سازگار است. بازسازي مفهومي و آييني او انسان را در راه هدايت قرار داد و از انحراف و گمراهي رهانيد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا