اعتقادی - کلامیعرفانمعارف قرآنی

علي(ع) مظهر يكتايي

120در مقاله حاضر نويسنده در تحليلي عرفاني، علي(ع) را مظهر يگانگي و يكتايي خداوند مي داند و از اتحاد دوجان مقدس علي(ع) و محمد(ص) سخن مي گويد كه هردو گرچه در ظاهر، دو نفس دارند اما نفس آن دو موجود مقدس، درمقام باطن يكي است و دليل بارز آن هم كريمه (انفسنا) در آيه مباهله مي باشد.

اينك با هم آن را ازنظر مي گذرانيم.

چرايي شرافت انسان

انسان به سبب تعليم اسمايي ازسوي خداوند، آن چنان شرافت و كرامت يافت كه خداوند به همگان فرمان داد تا هركه خواهد ابراز اطاعت و ايمان به خدا كند، بر انسان سجده كند. اين موجود شگفت و ناشناخته و ناشناخته براي همه فرشتگان، خليفه الهي شد و برهمگان سروري وسالاري يافت.

فرشتگان هنگامي كه در آزمون انباء از اسماء الهي شكست خوردند و ناتواني و ناداني خويش را اظهار داشتند، اين انسان بود كه آن چه را به حكم ازلي تعليم يافته بود، آشكار ساخت و نمايي از آن همه بزرگي و شرافت خويش را بيان داشت تا همگان به مقام انسانيت سجده برند و اطاعت و فرمانبرداري خويش را اعلام كنند.

دراين ميان كفر ابليسي هرگز نمي تواند از ارزش و جايگاه شرافت و كرامت انساني بكاهد و هرچند اسباب هبوط وي را فراهم مي آورد ولي هرگز نمي تواند اسباب سقوط وي را از مقام خلافت الهي و ربوبيت عبودي و عبوديت ربوبي تحقق بخشد. اين گونه است كه جان و روح الهي انسان، همچنان از قرارگاه زمين بر همه كائنات، سروري و سالاري مي كند و همه آفريده ها براي رهايي از نقص و دستيابي به كمال، نيازمند عنايت ربوبي خليفه الهي مي باشند. درحقيقت آن چه انسان را تا مقام خلافت بالا كشيد و مسجود فرشتگان و همه آفريدگان خداوندگاري كرد، جان الهي است كه در كالبد جسماني آدمي دميده شد و تعليم كامل اسمايي است كه به وي آموخته شد.

خداوند با دميدن روح خويش به حكم: نفخت من روحي، ظرفيتي بي پايان و حد لايقفي را به آدمي بخشيد تا مظهر يكتايي و يگانگي در ميان همه آفريده ها شود. حضرت آدم(ع) با اين كه از پست ترين عنصر و فرومايه ترين آنها يعني گل بدبو و گنديده آفريده شد، ولي از چنان ظرفيت و توانمندي ذاتي برخوردار شد تا بتواند درمسير تعالي تا مظهريت يكتايي و يگانگي پرواز كند.

علي(ع) مسجود فرشتگان

اينك در ملا اعلي زمزمه بسيار است؛ زيرا خداوند فرمان داده تا همگان گردآيند و به نيابت از هستي در مجلسي بزرگ گرد آيند. درمقام قدس، همگان جلوس كرده و در انتظار فرمان الهي هستند.

و اينك آدم درميان مجلس نشسته و بر عرش الهي تكيه زده است. همگان در برابر نورانيت آدم گرد آمده اند. تا پيش از اين سالياني سال بر كالبدي از آدم گذشته بودند تا در مركز كائنات و بر نقطه دايره عرش ايستاده بود ولي اكنون نورانيتي را از اين كالبد ساطع مي بينند كه چشمان را خيره ساخته است.

هنگامي كه فرمان الهي مي رسد كه بر آدم(ع) سجده برند، فرشتگان از چرايي آن مي پرسند و هنگامي كه معلوم مي شود كه وي مظهريت مقام يكتايي و يگانگي را داراست، تن به سجده اطاعت مي دهند و پذيرش خلافت وي را اعلام مي دارند. دراين ميان ابليس كفر خويش آشكار مي كند و اعتراض دارد كه وي ظرفيت بيشتري از مظهريت مقام يكتايي و يگانگي خداوند دارد؛ زيرا كالبدش از عصاره آتش است كه نه از خاك و گل بدبو و متعفن چون آدم. در آن همهمه ملاء اعلي است كه مقام علي اعلي آشكار و ظاهر مي شود؛ زيرا ملائكه به فرمان الهي در مي يابند كه آن كس كه مسجود واقعي ايشان است، نوري الهي است كه به شكل روحي در كالبد آدم دميده شده است.

فرشتگان دريافتند كه همان نوري كه همه هستي از آن آفريده شده به شكل روح به طور مستقيم از خداوند در اين كالبد دميده شده و به آدم شرافت خاصي بخشيده است. فرشتگان مي دانستند كه همه هستي از نور الهي آفريده شده و همان نور است كه از آن به نورالسموات والارض ياد مي شود.

اكنون آن نور عرشي در كالبد آدمي به شكل روحي دميده شده است. نوري كه اول مخلوق الهي است و همه از آن آفريد شده و بازگشت همگي بدان است. اينك آن نور به شكل روح در آمده و در كالبد آدم دميده شده است. پس اگر به اين كالبد سجده مي برند و اطاعت به خلافت الهي مي برند در حقيقت به مظهريت تام و تمام الهي سجده مي برند و آن كه در باطن، مقصود و معبود و مسجود است، مظهريت تمام الهي است كه به شكل روح دميده شده است.

اين روح همان است كه از آن به احمد محمد ياد مي شود. اكنون نور الهي به شكل روح محمدي در كالبد آدمي به وديعت نهاده شده است.

هنگامي كه روح در تن و كالبد مستقر مي شود از آن به نام نفس ياد مي كنند؛ زيرا نفس همان روح مجرد نوري است كه در كالبد قرار گرفته است.

فرشتگان به اخبار خداوندي و انباء آدم دريافتند كه نور محمدي و جان احمدي و نفس علوي در آدم دميده شده است، پس به حكم آفريدگاري و پروردگاري طولي آن وجودات مقدس، به سجده فرو افتادند تا حق عبادت را چنان كه هست ادا كنند.

بنابراين، آن كه مسجود ملائكه و فرشتگان در ملا اعلي شد، كالبد آدم بود كه نور محمدي و جان احمدي و نفس علوي در آن دميده شده بود.

مقام احديت نوري و وحدانيت روحي

در روايات بسياري پيامبر(ص) نور خويش را اول مخلوقات مي داند كه همه انوار، از آن ساطع و منشعب شده است. هر كسي بر اساس ظرفيت و توانمندي، از آن نور بهره اي برده و در مقامي نشسته است.

اين نور در هر مقامي اسم و نامي دارد، گاه از آن به عقل ياد مي شود و گاه از آن به روح الهي و گاه ديگر به نفس محمدي تعبير مي شود ولي همه آن ها يك مصداق و معنا بيش تر ندارند كه همان مظهريت نخست و تجلي اول مي باشد.

مقام محمدي و احمدي در مقام بطون با مقام علوي يگانه است ولي در مقام بروز و ظهور با مقام علوي دوگانه است.

به سخن ديگر، آن نور اول هستي، در مقام نورانيت، يكي بيش نيست. از اين رو مي توان از آن به هر اسمي خطاب كرد.

اگر بخواهيم همانند و تمثيلي ارائه دهيم بايد بگوئيم كه همانند مقام الوهيت است كه نام الله، جامع همه اسماي الهي مي باشد و در مقام ظهور و بروز به نام هاي ديگري چون حي و قيوم و عالم و خالق و رب تجلي مي كند.

حضرت اميرمؤمنان علي(ع) با حضرت ختمي مرتبت(ص) در مقام احديت يكتا هستند چنان كه در مقام و احديت با او يگانه است. از اين رو نمي توان در مقام نوري و نيز مقام روحي، تمايز و دوگانگي ميان آن دو يافت.

آن دو چنان كه صراحت قرآن در آيه مباهله هست، حتي در اين مقام نيز از يگانگي برخوردار مي باشند، هر چند كه جلوه اي از تعداد و تمايز نفساني در آن دو ديده مي شود. از اين رو خداوند از آن دو به (انفسنا) ياد مي كند كه وحدانيت و احديت ايشان را هم اثبات كند در عين اين كه دوگانگي آنان را در مرتبه اي نيز نشان مي دهد. شبيه اين كلام را مي توان در كلام معصومان، بسيار يافت. از اين رو آنان براي اثبات فناي ذاتي خويش با خداوند و در عين حال تعدد خويش مي فرمايند: لنا مع الله حالات فيها نحن هو و هو نحن و هو هو و نحن نحن؛ ما را با خداوند هستي حالاتي است كه در آن حالات ما اوييم و او ماست در حالي كه او اوست و ما ماييم.

محمد(ص) و علي(ع)، مظهر هو الظاهر و الباطن نسبت ميان اميرمؤمنان علي(ع) با پيامبر(ص) نيز اين گونه است. به اين معنا كه در برخي از مراتب هستي خود، چون مقام نوري يكتا هستند تا مظهر مقام يكتايي و احديت الهي باشند و در مقام روحي يگانه هستند تا مظهر مقام يگانگي و وحدانيت الهي شوند و در مقام نفس در عين دوگانگي ظاهري از يگانگي و يكتايي برخوردار مي باشند تا مظهر هوالاول و هوالاخر و نيز هوالظاهر و الباطن باشند.

به سخن ديگر، آن حضرات در مقام انفسنا با اين كه در ظاهر، دو نفس دارند ولي نفس ايشان در مقام باطن يكي است.

شايد اگر بخواهيم همانندي براي آن بيابيم مي بايست به يگانگي نفس زن و مرد اشاره كنيم كه نفس زن از نفس مرد آفريده شده است و اين دو نفس زن و مرد با اين كه در ظاهر دو تا هستند ولي در باطن، يگانه (نفس واحده) مي باشند. (نساء آيه1)

بنابراين نفس نبي و ولي در مقام نفس نيز هر چند كه به ظاهر دوتاست ولي در باطن يكي است و از وحدانيت و يگانگي برخوردار مي باشند.

اگر بخواهيم در اين باره توضيح بيش تر دهيم بايد به مسئله نتيجه قرب النوافل و قرب الفرايض اشاره كنيم. در روايات آمده است كه اگر انسان در مسير عبادت حركت كند به مقام و منزلتي از انسانيت مي رسد كه از آن به نتيجه قرب النوافل ياد مي شود. در اين مقام است كه شخص عين الله و يدالله مي شود و خداوند اعمال خويش را از طريق اين بنده انجام مي دهد. در آيه 17 سوره انفال خداوند به اين مسئله اشاره مي كند و خطاب به پيامبر(ص) مي فرمايد: ما رميت اذرميت و لكن الله رمي؛ هنگامي كه تو تير انداختي تو تير نيانداختي بلكه خداوند تير انداخت؛ زيرا در اين مقام فنايي، بنده به منزلتي رسيده است كه عين الله و يدالله مي شود و هر كاري كه خدا مي خواهد انجام دهد از طريق وي انجام مي دهد.

اگر انسان در مسير عبوديت به كمال مطلق دست يابد و در مقام عبوديت ربوبي كامل قرار گيرد، در اين مقام فناي ذاتي، انسان محو و فاني مي شود و تنها خداوند مي ماند. اين گونه است كه انسان حق مي شود و حق انسان مي شود؛ زيرا دوگانگي از ميان مي رود و تنها خداوند مي ماند. در اين هنگام است كه انسان خدا و خدا انسان مي شود و مسجود واقع شدن يكي با مسجود واقع شدن ديگري فرقي نمي كند. در اين مقام فنايي است كه خلافت ربوبي و الهي براي انسان خدا معنا و مفهوم مي يابد و تمايز و تفاوت ميان انسان و خدا برداشته مي شود.

اگر آدم(ع) مسجود همه هستي قرار گرفت از آن رو بود كه نور محمدي و علوي در آدم قرار گرفته بود. و لذا مجاز شد تا همه بر آدم(ع) سجده برند تا در حقيقت و معنا بر خدا سجده برده باشند.

به عنوان نمونه انسان ها موظف هستند تا به سوي خانه خدا سجده برند؛ زيرا آن نماد و مظهري از خداست. از اين رو سجده بر خاك و خانه خدا مجاز دانسته شده است؛ زيرا به عنوان مظهريت سجده مي شود.

البته مي دانيم كه مظهريت خانه خدا به سبب وجود ولي الله است كه باطن خانه خداست و لذا نفس محمدي و باطن احمدي به شكل نفس علوي از خانه خدا بيرون مي آيد تا همگان بدانند كه آن كه باطن خانه خداست و مي بايست مسجود شود همان علي احمدي و محمد علوي است كه از نظر نفسي نيز در مقام ظهور و بطون، يكتا و يگانه هستند.

پيامبر(ص) در تبيين وحدانيت و يكتايي و يگانگي خود و علي(ع) به اشكال مختلف سخن گفته است تا اين معنا و حقيقت را براي مردم آشكار سازد. در روايتي با اشاره به كالبد مادي و جسماني آن حضرت(ع) مي فرمايد: احبوا عليا فان لحمه من لحمي و دمه من دمي؛ لعن الله اقواما من امتي ضيعوا فيه عهدي و نسوا فيه وصيتي ما لهم عندالله من خلاق؛ علي را دوست بداريد؛ زيرا گوشت او از گوشت من و خونش از خون من است. خداوند لعنت كند گروه هايي از امتم را كه پيمان و عهد مرا در حق او ضايع و تباه كردند و سفارشم را درباره وي از ياد بردند. آنان نزد خدا هيچ بهره اي ندارند. (امالي؛ شيخ الطائفه طوسي؛ ج1؛ ص67)

اين عبارت در حقيقت تفسيري ديگر از همان معناي انفسناي آيه مباهله است كه مي فرمايد: فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم (آل عمران آيه61)

مقام عظماي ولايت علوي

بي گمان خلافت حضرت ختمي مرتبت، چهره هايي از اسماي الهي را بروز و ظهور مي دهد. از اين رو باطن آن حضرت، ولايت علوي است و همان گونه كه همه پيامبران بلكه همه هستي مامور بودند تا براي رسيدن به مقام نبوت، تصديق نبوت و خلافت مطلق نور محمدي و احمدي كنند بر آنان بود تا تصديق ولايت باطني علوي و نور علوي كنند.

بنابراين اگر كسي محبت محمدي دارد نمي تواند محبت علوي دردل نداشته باشد؛ براين اساس پيامبر (ص) مي فرمايد كه اگر مردم برحب علي (ع) اجتماع و اتفاق مي كردند هرگز خداوند دوزخ را نمي آفريد. به سخن ديگر، آفرينش دوزخ و آتش خشم الهي به سبب آن است كه برخي ظاهر را گرفتند ولي باطن را نپذيرفتند و حق ايمان را ادا نكردند؛ زيرا اگر كسي ايمان به مقام محمدي دارد مي بايست ايمان به مقام علوي نيز داشته باشد؛ زيرا ولايت اميرمومنان(ع) درحقيقت باطن ولايت محمدي است: لو اجتمع الناس علي حب علي بن ابي طالب لما خلق الله النار (كشف الغمه، ج 1 ص 99 و ارشاد القلوب ج 2 ص 234) اين گونه است كه اطاعت علي (ع) اطاعت رسول (ص) و اطاعت خدا دانسته شده است: با علي انت ولي الناس من بعدي فمن اطاعك فقد اطاعني و من عصاك فقد عصاني (بحارالانوار، ج 38، ص 135).

چنان كه هر كسي ديگري را بر علي (ع) برتري دهد كافر شده است: من فضل احدا من اصحابي علي علي فقد كفر (همان، ص 14)

زيرا علي خيرالبشر من ابي فقد كفر؛ علي (ع) بهترين انسان هاست و هركس اين را نپذيرد به تحقيق كافر است (اثبات الهداه، شيخ حر عاملي ج 2 ص 171)

براين اساس مخالفت با خلافت ظاهر و ولايت دنيوي و آشكار وي چيزي جز مخالفت با خداوند و خلافت و ولايت باطني و الهي او نيست.

از راه حق خارج شده است پيامبر(ص) به اشكال مختلف و عبارت هاي گوناگون بر اين مطلب تاكيد ورزيده است كه ولايت ظاهري و خلافت دنيوي علوي چيزي جز نماد و مظهري از ولايت كبراي خداوندي از طريق نور محمدي نيست. بنابر اين هر كسي با ولايت و خلافت وي مخالفت كند و يا آن را غصب نمايد درحقيقت از راه حق خارج شده است. خداوند به صراحت فرمان مي دهد كه اطاعت از ولايت علوي داشته باشيد تا رستگار شويد. انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزكاه و هم راكعون.

پس هر كسي ولايت و دوستي و محبت وي را پذيرفت، محبوب خداوند شده و تحت ولايت وي درمي آيد و هر كسي با آن مخالفت و دشمني ورزيده از ولايت الهي بيرون رفته و خذلان و خواري نصيب او مي شود.(نگاه كنيد: الغدير، ج 10ص 378) از اين روگفته اند پذيرش ولايت علي (ع) همانند ورود به دژ محكم و استوار الهي است. به اين معنا كه اگر گفته اند:«لااله الاالله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي، هم چنين گفته اند: ولايه علي بن ابي طالب حصني فمن دخل حصني امن من عذابي (بحار الانوار، ج 39، ص243) زيرا ولايت علوي مظهريت كامل همان ولايت الهي است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا