امر به معروف مصداق خیر
اگر امر به معروف نبود شاید امروز دیگر نهتنها از اسلام خبری نبود، بلکه از اخلاق و مبانی و اصول آن نیز در جامعه بشری نشانهای یافت نمیشد، زیرا فریضه عقلانی و شرعی امربهمعروف، بزرگ ترین عامل تثبیت هنجارهای اجتماعی در جان و جامعه انسانی است؛ چراکه با حرکت رشادتآمیز مردم اخلاقمدار و خردمند، هنجارشکنان امکان نمییابند تا مصادیق عینی و عملی خردورزی را که در قالب هنجارهای پسندیده شکل گرفته، تخریب و ضدارزشها را در جامعه نهادینه کنند.
در این میان امامحسین(ع) بزرگ ترین و شجاعترین مصادیق امربه معروف است، زیرا با حرکت انقلابی خود، اجازه نداد که نهادهای حکومتی آن هم با نام دینی و حکومت اسلامی، بزرگ ترین، اصلیترین و مهم ترین معروف یعنی عدالت و قسط را تهدید کرده و آن را با توجیه اجتهاد مصلحتآمیز حاکمان اسلامی از جامعه حذف کنند و بخواهند ارتباط نامیمون خود با شیاطین انسی و جنی را مشروع، ارزشی و هنجاری سازند. امام حسین(ع) پوستین وارونهای را که به نام اسلام به تن دولت و امت کردند، پاره کرد و خواب شیرین شیاطین را آشفته ساخت.
نویسنده در مقاله حاضر نقش امربه معروف و نهی از منکر در صیانت از اخلاق فردی و اجتماعی و مسیر کمالی انسان و جامعه را تبیین کرده و آثار حرکت انقلابی امام حسین(ع) را در انحرافزدایی از امت و دولت و اصلاح امور و فساد و افسادزدایی مورد بررسی قرار داده است.
عقل، مدافع صیانت از ارزشها
ساختار عقل انسانی بگونهای آفریده شده تا حقایق را بشناسد و باتوجه به موقعیت انسان در هستی راههایی را برای رهایی از نقص بیابد و او را به سمت کمال هدایت کند. عقل انسانی چراغی است که با نوری که بر هستی میافکند این فرصت را به انسان میدهد که انسان ضمن حقیقتشناسی، حقیقتگرایی را تجربه کند و از نقص به سمت کمال بگریزد. از اینرو، انسان وقتی حقیقت و کمالی را در روشنایی عقل شناخت به سمت آن میرود؛ زیرا ذات انسانی بگونهای شکل گرفته که از نقص به کمال میرود. این همان چیزی است که از آن به قطرت یاد میشود.
انسان در روشنایی عقل ضمن شناخت حق و جداسازی آن از باطل، عناوینی چون باید و نباید را انتزاع میکند و بر خود فرض میداند که برای رسیدن به حق و گریز از باطل از جمله نقص در خود، در مسیر کمال و حق گام بردارد و از باطل و نقص اجتناب و دوری کند. پس آنچه را ما به عنوان احکام مستقل عقل عملی میشناسیم، چیزی جز احکام الهی نیست که در ذات هر انسانی به شکل فطرت سرشته شده است؛ زیرا عقل عملی همانند عقل نظری تنها چراغی است که در دست بشر است و او را در تاریکی دنیا و میان فتنه دوزخی حق و باطل کمک میکند.
پس اینکه گفته میشود عقل انسانی خوب و بد را تشخیص میدهد، به معنای آن است که چون چراغی است که حق و باطل را روشن میکند؛ وگرنه این فطرت و ذات آدمی است که به طور فطری همچون غریزه به سمت حق میرود و از باطل اجتناب میکند. پس وقتی ما از عقل به عنوان مدافع ارزشها و حافظ آن سخن میگوییم به این معنا نیست که این عقل ارزشساز و یا حافظ آن است؛ بلکه مراد این است که عقل چراغی است که نور بر هستی میافکند و انسان در روشنایی آن حق را میشناسد و آن را ارزش و کمالی مییابد و به آن سمت حرکت میکند. از همین رو درآیات و روایات به ویژه روایات کتاب عقل اصول کافی، وقتی ازعقل انسانی سخن به میان میآید به عنوان چراغ راه مطرح است. در روایتی معروف این معنا آمده که عقل و دین و حیا (اخلاق) سه موجود و آفریده جدا هستند؛ ولی نوعی ملازمت میان آنها وجود دارد. به این معنا که عقل ملزوم و دین و حیا لازم آن است و هرگز از عقل جدایی ندارند. پس هرجا عقل وجود یافت دین و اخلاق نیز در آنجاست. از همین رو گفتهاند اگر در کسی دین و اخلاق یافت نشد در عقل وی شک و تردید کنید؛ زیرا اگر در کسی عقلی باشد لوازم آن یعنی اخلاق و دین نیز در آنجا خواهد بود.
امر به معروف، خیر جان و جامعه
ذات و فطرت انسانی در روشنایی عقل در آغاز و سپس از طریق الهامات الهی و در نهایت وحی خداوندی، حقایق را میشناسد و آن را به عنوان کمال تشخیص داده و به سمت آن میرود. از این رو دین و اخلاق را به عنوان راه وصول به آن کمال شناسایی کرده و به آن سمت گرایش دارد و اهل اخلاق و دین میشود. سپس در همین چارچوب است که صیانت و حفاظت از دین و اخلاق به عنوان صیانت از راه کمالی در دستور کار عقل و فطرت انسانی قرار میگیرد و انسانهای خردمند و خدایی، به طور طبیعی بر کارهای خوب و پسندیده تاکید داشته و از هرگونه ناپسندی به عنوان مانع درراه کمال اجتناب کرده و اجازه نمیدهند تا دیگران نیز به سمت زشتیها و ناپسندها حرکت کنند.
در همه جوامع انسانی میتوان افرادی را یافت که به صیانت از ارزشهای اخلاقی و دینی میپردازند و اجازه نمیدهند که بیخردان و هواپرستان و اولیای شیطان و یاران و دوستان ایشان هنجارشکنی کرده و نابهنجاری کرده و یا آن را در جامعه تقویت و تثبیت کرده و نهادینه سازند.
خداوند در آیاتی از جمله آیه 114 سوره نساء، امر به معروف را از مصادیق خیر دانسته و از مردم خواسته اگر در جامعه درباره چیزی با دیگران سخن میگویند درباره سه امر مهم صدقه و انفاقات مالی به دیگران، معروف و اصلاح میان یکدیگر باشد. به این معنا که خیر جان و جامعه انسانی در این سه امر بستگی دارد. پس سخن گفتن از معروف و امور پسندیده و تشویق دیگران به آن یکی از سهگانه مهم در زندگی انسانی است که میبایست به آن پرداخت.
البته از آنجایی که امر به معروف و نهی از منکر بسیار مهم و اساسی است خداوند در آیاتی فراتر از سخن گفتن درباره آن فرمان میدهد. به این معنا که در مسئله معروف نباید تنها به سخن گفتن بسنده شود بلکه باید به همدیگر سفارش شود. (سوره عصر)
درمرحله دیگر خداوند حتی به سبب اهمیت و ارزش معروف و صیانت از اخلاق و امور پسندیده در جامعه، خواهان امر به معروف میشود. (اعراف، آیه 199 و آیات دیگر) و به پیامبر(ص) و مومنان فرمان میدهد که کارهای اجتماعی یکدیگر را زیرنظر داشته باشند و ضمن آشناسازی آنان به معروف، ایشان را تشویق بلکه امر به معروف کنید. پس از وظایف هر عضو جامعه است که هنجارشناس باشد و با دیگران تنها درباره هنجارها سخن بگوید بلکه بالاتر از آن، به هنجارها توصیه و سفارش و بلکه امر کند و از او بخواهد تا به هنجارها پایبند بوده و عمل کند و آن را ترک نکند. (آل عمران، آیات 104 و 114؛ توبه، آیه 71 و آیات دیگر)
امر به معروف مراتبی دارد که از سخن گفتن تا توصیه کردن تا امر و فرمان دادن و تا مواخذه و مجازات ادامه پیدا میکند. البته مراتب بالاتر نیازمند تحقق شرایطی است که میتوان به منابع مربوط به آن مراجعه کرد و آن شرایط را دانست و بدان عمل کرد.
اگر در جامعهای به معروف و امر به آن توجه نشود، آن جامعه دچار بحران هویت میشود و جامعه و انسانها از بیهدفی و بیضابطه شدن زندگی خود رنج میبرند و در نهایت نابود میشوند. امر به معروف در جامعه موجب میشود تا همواره فضیلتها و اهداف کمالی و نیز راههای رسیدن به آن ترسیم و تصویرسازی و نهادینه شود و حرکت روبه جلو و پیشرفت فردی وجمعی تحقق یابد.
مبارزه با نهادینهسازی اجتماعی منکرات
از جمله مهم ترین وظایف هر انسانی در جامعه آن است که با نهادینه شدن منکرات مبارزه کند، زیرا برخی از گروههای اجتماعی از جمله صاحبان قدرت و ثروت تلاش میکنند تا از قدرت و ثروت خود بهره برند و چون امکانات بسیاری در اختیار آنان است که در چارچوب هنجارها نمیتوانند از آن استفاده کنند و به اسراف و تبذیر میپردازند، به هنجارشکنی رو میآورند. این گونه است که طبقات اجتماعی قدرتمندان و ثروتمندان گرایش شگفتی به هنجارشکنی، منکرگرایی، فساد و ظلم و مانند آن دارند و خود را تافته جدا بافته از دیگران میبینند.
در همه جوامع خطر بزرگی که هویت کمالی و اخلاقی و دینی جامعه را تهدید میکند، همین طبقات قدرتمند و ثروتمند هستند که با اسراف و تبذیر و اتراف خود، جامعه را تباه میکنند. مبارزه با این طبقات اگر در دستور کار مردم آن جامعه نباشد، جامعه فرعونی و قارونی آنان، سرانجام شومی را برای تودههای مردم رقم خواهد زد. در آیات قرآن بارها به این طبقات هشدار داده شده و گفته شده که هنجارشکنی در میان آنان به شکل یک فرهنگ در میآید.
از آنجایی که تودههای مردم از نظر روحی و فکری به پیروی از نخبگان جامعه گرایش طبیعی دارند، این طبقات را الگو و سرمشق رفتاری خود قرار میدهند. لذا اگر اخلاق و دینداری صیانت نشود و امر به معروف و نهی از منکر در همه طبقات اجتماعی به ویژه در طبقات متمایز جامعه راه نیابد، همه جامعه آلوده خواهد شد.
رفتارهای ناهنجار در لباس دین
بدتر از این، آن است که رهبران جامعه این رفتارهای نابهنجار را در قالب دین و اخلاق توجیه نمایند. در این صورت مبارزه با این حرکتها و جریانهای ضداجتماعی بسیار سخت و دشوار خواهد شد. در طول تاریخ دیده شده که رهبران جامعه از دین سوءاستفاده کردهاند و چون گفتمانهای دیگر رقیب را اجازه رشد و فعالیت نمیدادند، مردم گمان میکردند که آنچه این اولیای قدرت و ثروت بیان میکنند و اهل ترویز از روحانیون درباری آن را تایید میکنند، همان دینداری درست و راست دینی است. این گونه است که سلوک نابهنجار آنان در جامه دین و دینداری نهادینه و توجیهپذیر میشد.
همین مساله پس از رسول الله(ص( در جامعه اسلامی پیش آمد و مثلث شومی از زر و زور و تزویر، رهبری جامعه و مدیریت آن را به دست گرفتند. در این زمان بود که مردم امکان مقابله با نابهنجاریها را به ویژه در سطح رهبران اجتماعی و دولتمردان از دست دادند، زیرا قیام علیه آنان به معنای خروج از دین و دینداری و اصول اخلاقی معرفی شده و حرام و ضداخلاقی تلقی میشد.
در چنین شرایطی که گفتمان اسلامی حاکم، توجیهگر نابهنجاری و تجویز آن در سطح ممتازان بود، جامعه به سرعت به سمت فساد و تباهی پیش میرفت. قیام امام حسین(ع) در قالب امر به معروف و نهی از منکر و در چارچوب فلسفه بعثت و قیام به عدالت (حدید، آیه 25) موجب شد تا این نهادینهسازی در قالب دین اسلام حذف شود؛ زیرا امام حسین(ع) تنها کسی بود که میتوانست به عنوان فرزند رسولالله(ص) و سرور جوانان بهشت علیه ظلم نهادینه شده دینی قیام کند و نابهنجاری آن را امری باطل و غیردینی و شیطانی معرفی نماید، به طوری که اگر قیام امام حسین(ع) در قالب امر به معروف و نهی از منکر و عدالتخواهی نبود، برای همیشه تاریخ هنجارشکنی دولتمردان با توجیهات دینی پذیرفته میشد و هیچکس به خود اجازه نمیداد که علیه حاکمان دینی قیام کند و آنان را به حق و عدالت و هنجار دعوت کند و امر به معروف و نهی از منکر نماید.
اگر امروز هر کسی در هر قالبی این توان را یافته که علیه هنجارشکنی و رفتارهای ضدارزشی و شیطانی در همه سطوح حتی رهبران عالی دینی سخن بگوید و حرکت و عملی انجام دهد تنها در سایه سار قیام امام حسین(ع) است که مجوز چنین رفتارها و عکسالعملهائی را داده است.
امروز در اثر پشتیبانی فکری و عملی امام حسین(ع) و قیام اوست که نقد در دستور کار همه امت است و همگان به خود این اجازه را میدهند که بیهیچ ترس و تردیدی خصوصا دینی و احساس گناه به نقد بپردازند و امر به معروف و نهی از منکر کنند و بلکه با احساس یک وظیفه دینی برخود واجب میدادند که همه رفتارهای دولتمردان را موشکافانه بررسی کنند و اگر دیدند گام نابهنجار در سطح ارتباط سیاسی و یا امر دیگری برمیدارند مخالفت کنند و بازخواست نمایند. اینکه مردم به خود اجازه میدهند که حتی رهبری را نقد کنند از همین وظیفه امضا شدهای است که امام حسین(ع) در عمل به مردم نشان داده است.
به هر حال، با نگاهی به آموزههای قرآنی و سنت و سیره معصومان(ع) بویژه امام حسین(ع) میتوان دریافت که بهترین کار آن است که هرگز خیر و معروف ترک نشود و نقد و انتقاد در دستور کار قرار گیرد تا خود و جامعه را در چارچوب آن کمالات، هدایت و راهنمایی کنیم و خود و جامعه را از هرگونه گرایش به پستی و نابودی نجات دهیم.