وب نوشت

گوش های شنوا

پیر مرد چشم و چراغ همه ما بود. با آن که سال ها سن جوانی را پشت سر گذاشته و از دوره جاهلی اش پابیرون گذاشته بود ولی دل جوانی داشت.

لبخند از لبشان دور نمی شد. گاه گاه لطیفه ای هم می گفت تا یک تغییراتی در جو سنگین کلاس پدید آورد. تنها استاد درس و بحث ما نبود، بلکه استاد زندگی ما هم بود. خیلی چیزها از او یاد گرفتیم. اگر عمرش کفاف بیش از این می داد می شد به خودمان هم امیدوار می شدیم که شاید روزی ما هم پا جای پای او می گذاشتیم ولی گردش روزگار چیز دیگری را رقم زده بود و سرنوشت نگذاشت تا ما از خرمن وجودش بهره ای کامل ببریم. شاید اگر او و مانند او نبودند ما هم از یک جای دیگر سر در می آوردیم و دیگر پای بند خیلی چیزها نمی شدیم. این پیر سفر کرده دل و ایمان از ما برد و رفت. پیرمرد با تمام کمال و وقارش ساده می نمود. همه به او رجوع می کردند و در علم و عمل و حتی دین و دنیا نیاز همگان را بر طرف می ساخت. برخی از صفا و محبتش استفاده و به تعبیری سوء استفاده می کردند.

با این همه اصلا به رویش نمی آورد. روزی یکی از همکلاسی هامان نزدش رفت و در گوشی به او گفت: استاد وضع مالی ام خوب نیست . می دانید عائله مندم و هزار و یک مساله دیگر. تازگی ها زنم زایمان داشت. اگر مقدور است دست ما را بگیرید و کمکی در حد توان بکنید. بسیار ممنون می شوم. پیرمرد بدون هیچ پرسش مبلغی از جیبش در آورد و پنهانی به او داد و رفت. تعداد ما زیاد بود. این طور نبود که بتوان همه را شناخت و به جا آورد . دانشجویان کم نبودند و کلاس ها هم صبح و عصر برقرار بود. ماه دیگر هم همان همکلاسی پیشش رفت و همان حکایت را تازه کرد و مبلغی گرفت و رفت. ماه سوم شد و باز دیدیم که با استاد پیر و فرزانه ما صحبت می کند و همان حکایتش را مکرر . استاد پولی در دستش نهاد و به آهستگی در گوشش نجوا کرد: هوای این همسرت را نگه دار که هر ماهی برایت یکی می زاید.
بیچاره گمان کرده بود که استاد میان آن همه جمعیت نمی فهمد و به یادش نمی ماند که چه
گفته و چه کرده است؟ یک پیرمرد و ده ها فرد و خواسته و نیاز. از کجا یادش می ماند که چه کسی قبلا به او رجوع کرده و چه گفته و چه خواسته است؟
چنین افرادی استاد های ما بودند. آدم هایی که در کمال هوش و هوشیاری اند ولی به روی خودشان هم نمی آورند که دیگران با آنان چه رفتاری کرده و یا دارند می کنند. همکلاسی ما گمان کرده که خیلی زرنگ بوده است ولی نمی داند که یک بار جستی ملخک دوبار جستی ملخک ولی بالاخره بار سوم و چهارم گرفتار می شوی و دیگر نه روی برگشت داری نه پای رفتن .
این زرنگی نیست. خیلی ها گمان می کنند که مردم نمی فهمند و آنها را نمی بینند. باید گفت مردم خوب هم می فهمند ولی به خاطر بزرگواری به روی خودشان نمی آورند که دیگران با آنان چه رفتار دارند.
می گویند یکی در مدینه هر روز به پیامبر که می رسید جمله ای می گفت که بین دعا و ناسزا بود. یعنی به قول ما حرف را می جوید و خوب ادا نمی کرد. نه این که لکنتی داشت و یا مشکل دیگر زبانی. پیامبر هم با خوش روی به او پاسخ می داد و در حالی که تبسم و لبخند همیشگی اش را داشت در پاسخ مرد می گفت: علیلک .
روز یاران پیامبر که از قصد و غرض آن مرد آگاه بودند خواستند متعرض وی شوند و وی را تنبیه کنند که چرا به پیامبر بی احترامی می کنی و ناسزا و دشنام می دهی ؟ پیامبر جلوی یارانش را گرفت و ایشان را از این کار باز داشت و گفت: چرا می خواهید متعرض وی شوید؟ گفتند: او هر روز به شما دشنام می دهد. می خواهیم ادبش کنیم تا حد و حدود خودش را بداند. این جا مدینه است و مرکز قدرت و حاکمیت شما و اجازه نمی دهیم کسی به شما دشنام دهد و ناسزا گوید. حضرت تبسمی کرد و گفت: کاری به کار وی نداشته باشید. هر چه او به من گفت من پاسخش را داده ام پس نیازی تا متعرض او شوید. گفتند : شما کی و چگونه پاسخش را داده اید؟ آن حضرت فرمود: هر گاه آن مرد به من چیزی گفت من هم به او پاسخ دادم : بر تو باد. اگر سخن خوبی گفت و دعایی کرد من هم برایش دعا کردم و اگر ناسزا گفت من هم به او همان را برگردانده و گفته ام بر تو باد. پس حقی از من نرفته است و او را بر من و یا مرا بر او حقی نیست . پس چرا باید متعرض او شوم؟
پیامبر بزرگوار دارای چنین خصوصیات اخلاقی و خوی نیکو بود. آن چنان ساده و مهربان و خوش خلق بود و تبسم و لبخند بر چهره اش نمودار که گویی هرگز با کسی تندی نخواهد کرد. همین خوی خوش پیامبر بود که دل ها را به سوی وی کشید و همگان عاشق و دلباخته او شدند و هر چه می فرمود اطاعت می کردند و از روی میل و رغبت چون پروانه دور وجود مبارکش می گشتند. آن چنان ساده و زود باور می نمود که دشمنانش می گفتند: محمد اذن است . یعنی زود باور است و گوش های شنوایی دارد هر چه بگوییم باور می کند. قرآن با توجه به همین نگرش به نقد گفته های مخالفان پیامبر اقدام می کند و می گوید: او گوش های خیری برای شماست. برای خیر خواهی شماست که چنین زود باور می نماید.

مسئولان کشور ما اگر بخواهند چون پیامبر رفتار کنند نباید این قدر مته به خشخاش بگذارند . اصلا سیاست پیامبری بر احسان و گذشت است. الان اگر کسی انتقاد کرد می خواهند گوشش را بکشند. به پیامبر ناسزا می گفتند ناشنیده می گرفت و آن هم در اوج قدرت و اقتدار و آن هم در مرکز حکومتش. روش او با مخالفان این گونه بود. روش ما با دوستان باید چگونه باشد؟ این هایی که انتقاد می کنند از دوستان هستند . دشمن که می خواهد همه امور به بیراه برود و مردم منزجز شوند. این منتقدان سیاست های دولت در حقیقت دردی جز یاری و کمک ندارند. اصلا سیاست بدون انتقاد و نظارت می شود؟ اول آن که انتقاد حق امت است. دو م آنکه نظارت امر به معروف و انتقاد نهی از منکر است. سوم این که مشارکت تنها رای و بیعت نیست بلکه نظارت امور و کنترل آن نیز است . چهار آن که بنیاد حکومت علوی و حسینی بر امر به معروف و نهی از منکر است. پس باید دولتمردان ما دارای گوش های شنوا باشند حتی اگر بگویند که آن ها زود باور هستند عیبی ندارد. دولت اسلامی در برابر امت اسلامی باید زود باور باشدد و یا دست کم باید چنین وانمود کند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا