شهروز جهان
خبر آمد که چنان و چنین خواهد شد
چونکه شهروز جهان هم به زمین خواهد شد
مردمان هم بنشینند به آسایش و مهر
چون خزائن ز سَماء سوی زمین خواهد شد
دیوِ ابلیسِ رجیم چون بگریزد به شام
هم به شمشیر شهش، نیست زمین خواهد شد
آن سماء هم شودش پر ز حُرّاس خدا
هر شهابی در آن شب به کمین خواهد شد
وقت آن است که خلق، صِدق خبر را بینند
ورنه آن دیو شبش، شاه زمین خواهد شد
مردمان طاقت خویش داده ز دست از فرقان
گر نیایی تو کنون، شرّ به زمین خواهد شد
دیو ظلمت چو بتازد به جهان هم چو شهی
ظلم و بیداد به جهان، رخت زمین خواهد شد
سالها دل طلبِ جامِ جَمی داشت ز حق
این دل مُرده کنون خُلد زمین خواهد شد
پس تو بنگر مرا ای شهِ خورشیدِ جهان
این دل مُرده چسان نقش زمین خواهد شد
شه دلها کجایی که ظلمت به جهان شد حاکم
این چنین این دل من، محو زمین خواهد شد
ناصری نیست تو را تا رسدت حکم ظهور
ورنه با سیصدی هم، شاه زمین خواهد شد