ضرب المثل های رامسری
كار جمعآوري گو يشهاي محلي در سالهاي اخير شتاب اميدوار كنندهاي به خود گرفته است.شايد از بارزترين اهداف جمعآوري گويشهاي مختلف ، ثبت و ضبط آن، جلوگيري از نابودي و مهمتر از همه حل مشكلات دستوري زبان رسمي باشد. دقت در فرآيندهاي زباني گويشهاي محلي نوع ارتباط مردم نواحي مختلف با پيرامون نشان را به ما نشان خواهد داد. از سوي ديگر با بررسي و توصيف گويشها توسط زبانشناسان حفظ اشعار، باورها و زبانزدها نيز ميتواند بخشي از مطالعان تاريخ اجتماعي مردم هر ناحيه را براي جامعه شناسان تسهيل كند.
فرهنگ زبانزد هاي رامسر ( سخت سر ) به كوشش حسن رحيميان توسط انتشارات معين به چاپ رسيده و حاوي 4140 زبانزد است به روش علمي با ارايه آوانويسي و كاربردهاي آن در 786 صفحه فراهم شده است. اين مؤ لف به روش ميداني و ( با يك لشكر همكار! ) زبانزدهاي شهرستان رامسر را طي سه سال كار پر دامنه جمعآوري كرده است. اين فرهنگ گذشته از مقدمه ارزشمند آقاي دكتر منوچهر ستوده مؤلف كتاب « از آستارا تا استارباد» حاوي نكات فراوان و ارزشمند زباني و اجتماعي است.
اين فرهنگ – همچون ساير مقولههاي فرهنك مردم- گنجينهاي ارزشمند را به تارخچة زبان شناسي ايران هديه نموده است. در مقالة حاضر با نگرشي اجمالي از دو وجه محتوايي و ويژگيهاي زباني زبنزدهاي مجموعه مذكور مورد بررسي قرار گرفته است. مهمترين كليدهاي واژگاني اين مقاله عبا رتند از : زبان – زبانزد –ارتباط – گوينده – مخاطب- گو يش – نماد – رمز ( نماد )- زبانشناس.
زبانوجود آدمي بستگي كاملي به بان دارد. در واقع يكي از مهمنرين وجوه مميزع انسان نسبت به ساير حيوانات ناطق بودن اوست. « انسان حيواني ناطق است ». نطق براي او جهان را عينيت ميبخشد . حتي فراتر از آن به جايگاهي برتر سوق ميدهد. گاهي ما آرزوها، افكار و خواستهايي داريم كه جهان دقيقاً نميتواند بازتاب آن باشد، بواسطة زبان انسان جهان پيراموني خود را در مينوردد و به فراتر از آن گام مينهد. اما اين زبان كه ما از آن سخن ميگوئيم. هماني نيست كهدر محارات خود از آن سود ميجوئيم، بلكه « علم، عقل ، اخلاق، فرهنگ ، هنر، جامعه همه زادة زبانند و زبان اسن كه نه تنها آنچه را حسن ظاهر پديدار شدني نيست، آنچه را از آن عالم عقل نظرييا حس باطني يا شهودي بي واسطه است را نيز پديدار ميكند.» در واقع زبان همة هستها را نيست و نيستها را هست مينمايد. اما به راستي ساز و كار زبان يا منطق زبان را چگونه ميتوان از غير ان مشخص كرد. براي رسيدن به اين پرسش دقيق ما ناگزيريم كه در دنياي خود زبان را به دو نوع تمايز از هم تقسيم كنيم:
1-زبان عادي كه زباني خبري، ارجاعي ، اشاره اي و روزمره است.2-زبان ادبي كه زبان عاطفي، انشايي، دروني و شاعرانه است.ما در اين مقاله قصد پرداخت به همه وجوه اشتراك و افتراق اين دو نوع زبان را نداريم. توجه ما در اين دو نوع زبان به جنبه ماهيت و ماند گاري آنهاست.در زبان ح بري ما با مجموعه جملاتي سر و كار داريم كه در « زمان خطي » و تقويمي جريان دارد و نقش عاطفي در آن نمو ندارد. براي مثال به اين سه قطعه ايرج ميرزا توجه كنيد:
فرمانرواي شرق – ك عمرش دراز باد-ميخواست زحمت من درويش كم كند
از پيري و پيادگي و راهاي دورفرسوده ديد، خواست كه آسودهام كنداسبي كرم نمود كه چون گردمش سوارصد رم به جاي يك رم در هر قدم كندگوئيكه جن نموده در اندام او حلولبيچاره از قيافه خود نيز رم كنددر روي زين به رقص در آرد سوار رازان سرفههاي سخت كه با زير و بم كند
و نمونه ديگر براي اقوام السلطنه رئيسالوزراي وقت سروده:
كه گمان داشت كه اين شور، به پا خواهد شدهر چه دزد است از نظميه رها خواهد شددزد كن بسته رئيسالوزرا خواهد شدماية رنج تو و زحمت ما خواهد شد مملكت باز همان آش و همان كاسه شود لعل ما سنگ شود لؤلؤ ما ماسه شوداين رئيسالوزرا قابل فراشي نيستلايق آن كه نو دلبستة او باشي نيستايرج ميرزا از يك زبان، براي دو موضوع خاص بهره برده است. مورد نخست دربارة يكي از مشكلات شخصي اوست. وي مدح قوام را گفته و استري پاداش گرفته چموش است. قطعه اول چيزي نيست به جز خبري شخصي و اعتباري، در نمونة دوم نيز او خبري اجتماعي را بيان ميكند كه طيف وسيعتري را در بر مي گيرد. اما زان اسن قطعه باز همان زمان خطي و نقويمي است. شعر مربوط به عصر مشروطه است و در همان زمان هم پايان يافته و نكته اي تاريخي است. اما همين شاعر فطعة ديگري دارد كه قابل توجه است:
گويند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموختشبها بر گهوارهي من بيدار نشست و خفتن آمو ختلبخند نهاد بر لب من بر غنچه گل شكفتن آموختايرج ميرزا را شايد با قطعة « مادر » بش ماسيم. اگر نه ! با شنيدن اين سه قطعه حضور تفكر و انديشه را در زبان قطعة سوم بيش از دو قطعه ديگر خواهيم بود. يكي از بهنرين دلايل ماندگاري اين شعر جهان زباني ايرج است. سخن او در همه دنيا از همين تفكر سود ميبرد.ما در طول روز شب بنا به شغل خود با هزاران واژه سر و كار داريم و دهها جمله ا رد وبدل ميكنيم، اما آيا از خد پرسيدهايم آن جملا تي كه در خلوت شبانه به سراغمان ميآيند، كدام جملات است؟كداميك از جملات را به هزار توي انديشه مي برد/ فيالواق حافظة تاريخي هر قوم آكنده از جملاتي اسن كه حاوي تفكر عالي آن قوم است و از دل تفكر جاري در حافظة تاريخي است كه شغر و داستان مي روي د و زبانزد تراوش ميكند. زبانزد زاييده نميشود نگر با تفكر جمعي و هر قوم به ا ندازة فكر خو يش زبانزد، شعر ، داستان و هنر دارد.
زبانزددربارة زبانزد تعريفهاي تقريباً يك دستي بيان شده است. « جمله يا شبه جملهاي مختصر مشتمل بر تشبيه يا مضمون حكيمانه داراي استعاره ، كنايه و نشبهات خالي از تكليف كه به د يل واني الفاظ مورد قبول عامه قرار گرفته است و مردم آن را بدون تغيير جزيي در محاورات خود به كار ميبرند.» در صنايع بديعي آوردن مثل در شعر يا نثر را ارسالالمثل يا تمثيل ميگويند. « ساختار ارسالالمثل بدين نحو است : دو جمله را بدون ذكر ادات تشبيه به يكديگر تشبيه كنند و مشبه به ضربالمثل باشد، در اين صورت تشبيه، مركب ( تشبيه تمثيل ) و مضمر است و غرض از تشبيه تأكيد مشبه است».من اگر نيكم اگر بد، تو برو خود را باشهر كسي آن درود عاقبت كار كه كشت ( حافظ)ميگويند نيكي و بدي هر كسي مربوط به خود اوست و به او عائد ميشود. همان طور كه (= و اين بدان ميماند كه ) در وقت بردات هر كسي كاشته خود را درو ميكند.همچنين زبانزد به دليل مؤ لفههايي كه باعث ماندگاري آن شده است مخاطب آن شده است مخاطب را از مشخصه هاي معناي متداعي يا سبكي لغات به مشخصععاي ذهني ارجاع ميدهد؛اَمُ بُمُردَ گاوِ ، نيمكاييم.Amo bomorde gave nimekaiimبرگردان: شريكي هس تيم كه گاومان مرده است.كار برد: گله يا شكايتي است از : گسيختگي رابطه عاطفي بين دو نفر يا دو خانواده.نيمكا به جز معني متداعي كسي كه نيمي از گاو يا گوساله را با شخص ديگري شريك باشد از مشخصه هاي ذهني ديگري چون روابط عاطفي و فاميلي، مبادله و تجارت نيز خالي نيسا.و نمونه ديگر:شُوو بچي آقوزه مانهSouve bece aqoze maneكار كه در اين جا به قرينه معنوي حذف شده مانند گردو چيني در شب است. در ضمن شبچيني نيز از معني متداعي خود به مقولهاي ذهني كه همانا زودتر از مو عد كتاري انجام دادن است، اشاره دارد.ويژگي زبانزد اي رامسريغالب زبانزدهاي محلي برگرفته از يك شبكه ذهني و زباني بر آمده، از ارزشهاي سنتي و ز مينههاي فرهنگي و روانشناختي همان قوم است. بنابراين براي بحث در مورد ويژگيهاي محتوايي زبانزدهاي رامسري آنها را در دو ب خش ك ليات و ويژگي هاي زبان تقسيم كردهام:الف: كلياتغلبه تجربهزندگي بر يافتههاي ذهنيبرخي منشاء پيدايي زبان ادبي را به دورههاي نخست زندگي مردم بر ميگردانند. بر اين اساس مردم زمانهاي دور اشعارشان را پيرا مون مح يط ميجستند، آنها در پي اصوات آهنگين و موسيقي فاخر طبيعت ، به زبان مطمئن دست مييابند .بر اساس اين نظريه به بسياري از گويشها و لهجهها محلي كه به نظر محتوايي نيز عناصر آن از مقولات عيني و محسوس موجود پيرامون آنها است.«كُلُشْكُن » ، خاكِ خُ « سَرْ » فُو كُنه.Kolosken , xake xo sar fokone.مرغ مادر خاك را بر سر خويش مي ريزد.كاربرد: در مورد كسي كه به زبان خويش كار كند.زُورْ كُو سَ اِسْفِناجْ Zur ku sa esfenaj.اسفناحي كه روي پشته ( تل ) كود رشد كرده باشد. (زُورْ كو – زور كُوپا = محل دپوي كود)كاربرد- كسي كه از رشد سريع برخوردار بوده- كسي كه از رشد سري ع برخوردار بوده- دختران و پسراني كه رشدي سريع ولي تجربه كمي دارند.خُجُرْ دارْ ، خِرابْ دامانه دِلْ جارْ (دَرْ) هَنه.Xojor dar, xerab damane jar (dar) hane.درخت خوب در جنگل خرابه رشد ميكند.رابطة ساده و بيآلايش با مخاطبارتباط اصليترين نياز بشر در تعامل با ديگران است. « انسان ها از طريق ارتباط، براي خود سرگذشت ميسازند، سرگذشتها را بازسازي مي كنند و باسرگذشتهاي فردي و مشترك خلق مي كنند» اما آيا هر نوع ارتباطي از ما يك انسان ماهر ميسازد؟
در واقع دانستن اين مطلب كه هر لحظه كدام نوع ارتباط مينوامد مناسب باشد؛ از جمله مباحث روانشناسان تعاملات اجتماعي است. در غالب زبانزد ها كه داراي بنمايههايي تفكرات شاعرانه است، مخاطب همة ارزشهاي نهفته در آن را در وجود خويش مييابد، از همين رو زبانزد را منشوري مييابد كه منعكس كننده وجودتام و تمام اوست. زيرا زبانزد به د ليل « رواني الفاظ» او را در ساده نرين نوع ارتباط مورد قبول وي قرار داده است.بنابراين زبانزدههاي هر منطقه بسته به دايرة ارتباطي ساده و تفكر گويندگان با آن و مخاطب؛ نقش ماندگاري به خود ميگيرد و احياناً اگر زبانزدهايي بوده در حافظة تاريخي جاي گرفته و از بين رفته است.
بسامد عاصر مح ليبا نگاهي كلي به فرهنگ زبانزد هاي رامسري در مي يابيم كه در بحث زيبايي شناسي Static گاه تفاوتهاي قومي نيز كليد شناخت ماهيت زيبايي است. در واقعاين حساسي ت زاده سه عنصر نژاد، محيط و زمان است. انسانها بر اساس ويژگيهاي موروثي و همچنين شرايط اقليمي در دورههاي مختلف تاريخ حساسيتهاي خاصي مسبت به پيرامون خود بروز مي دهند. به عنوان مثال، در فرهنگ زباني اسكيموها كه بف سراسر محيط جغرافيايي آنها را فرا گرفته، هر نوع بارش برف؛ اسم مختص به خود را دارد. با بررسي در ش عر شاعران يك منطقه خاص هم ميتوان ب خوبي دريافت كه كاربرد موتيفهاي اقليم خاص – در بسياري موارد بي آنكه شاعر يا گوينده بخواهد – نقش بارزي در بوجود آوردن سبك بيان آنها دارد. در نواحي شمالي به دليل وجود جنگل و دريا در كنار هم موتيفهاي دريا و عناصر ديگر مربوط به آن در اشعار و كلام گويندگان نمود مييابد. و در اقليمهاي خشك و كويري نگرشها دروني ميشود. در بررسي تعداد 72 اصطلاح و زبانزد گويش مردم سروستان در استان فارس پنجاه و نه زبانزد داراي مفهوم ذهني است.زبانزدهايي نظير : كجبنشين و راست بگو. آدمي كه چل ساله ميشود اول چل و ولش است.در فرهنگ زبانزدهاي رامسر به واسطة تنوع آب و هوايي و نزديكي جنگل ، دريا عناصر در هم تنيده آنها نيز به همراه اقلي خاص آن نمودي بارز يافته است.
صُبه درياي مانه. Sobe deryay maneمانند درياي صبحگاهي است. كاربرد: آدم هاي خونسرد و ارامسُمامُس آي سمامُس آو ديريا بُمَ نيمَ را بُمانِس.Somamos . ay somamos, ave deyrya boma nima ra bomanes.سماموس آي سماموس، آب دريا آمد تا نيمه راه متوقف شد.كاربرد:در بيان جايگاه رفيع كسي است كه هر كس نمي تواند ره آن جايگاه دسترسي پيدا كند.چِلْ شِهِيده اَسِبه مُسانَ بَرِسي يَ.Cel sehide mosan barisiya.مانند اسب چهل شهيد ( منطقهاي در رامسر )- تند از راه رسيد .كاربرد: در توصيف حضور سراسيمه و وحشنزده كسي است.«كلاچ» هَمَنِ ميجال، «بَقِلا» دَنَنِ ميجال.Kelac hamane mijal, baqela danane mijal.هنگام مهاجرت گروهي كلاغ سياه به رامسر درست زمان كاشت باقلا است.كار برد: تعيين زمان انجام دادن كاري.برخي ديگر از اين عناصر محلي از نوعي هوين اجتماعي سخت ميگويند:اِلهيانه قُوري Elahiyane qouri.قوري آقاي الهيان.كاربرد: درباره چيزي ا ه خر و بركتش زياد است.تا چاشتْ سَر تا شَنه بَدِچاشتْ پالان دُجَنه شُوْ دُندان كندَنه.Ta cast sar tasane bade cast palan dujane souv dondan kandaneتا ظهر سر را اصلاح ميكند. بعد از ظهر پالان دوزي مي كند و شبها هم دندان مي كشد.كاربرد: تلاش براي معاش، چند كار غيرمربوط به هم انجام دادن.
ويژگيهاي زباني هر اثر ادبي باز تاب عالم مقال زباني و عالم مقال ادبي است. تصويري كه در اثر ادبي (ولويك جمله ادبي ) نشان داده ميشود، گوشههاي مختاف جهانهاي خيالين اند كه به دست آفري نشگران آن آثار آفريده مي شود، در عوالم مقال زبان هم گوينده گوشة معيني از همن جهان پيرا مون ما را به تصوير مي كشد، با نگرش در كليت زبان هر اثري مي توان اين دو عالم را از هم بازشناخت. در اين بخش برهي از اين ويژگي هاي زباتي نقل خواهد شد:1-تنوع واژههاي مهجورزبان شناسان معتقدند « واژگان ر زباني در عامترين و فراگير تري شك ل متصورش منشك ل از كليه واژههاي زندهاي است كه در حافظة زباني تما مي سخنوران آن زبان در يك برش از زمان وجود دارد و سخنوران آن زبان مي توانند با آن و اژهها همة مقاصد خود را به نحوي مطلوب بيان كنند.»اما در بررسي حافظة تاريخي و زباني سخنوران يك زبان؛ مؤ لف همانند امانتداري به جمعآوري بيكم و كاست واژگان و از جمله عناصر اد بي همت مي نمايد. در فرهنگ رامسري واژگاني كه امروزه كاربرد نداشته يا بسيار اندك استفاده ميشود چشمگير است. واژگاني چون: رًّ كنا ( پشه كور) . اسًّل مرداب)، ازبيل ، (كاه)، سيتيال ماز ( نوعي زنبور خطرناك ) كاچه كوچ (اسباب و اثاثيه)، پوسوله ( زير لباس) و پوپوله سَرنا دره، وًّ تجنه (تند و گس است هپاته ( هواكردن، پخشكردن )، دًّبلقس نيه (فرورفتگي دارد )، دًّدا )فميل )، هر كي گدايه امِ دداي)، نجه (آرزو).مِرِنجه بمانس 0 براي من آرزو شده است) – قوپيهنه: دور بر مي دارد – و پيرا شه ( در راه بودن)- و چه گل تبر ميجگرد و پيراشه ( در راه بودن)- و چه گل تبر ميجگرد و پيراشه- گ اي، گلف ( گه گاهي ) وش سرفُندر بمه (سرش پائينآمد).2-بسامد نمادها:غالب مثلها از نمادها ( رمز و سمب ل) بهره مي گيرند. در نمادها معمولاً گوينده با ذكر مشبهبه، مشبه را اراده مي كند. نمادها ب گوينده كمك ميكند تا موردي ذهني را عيني كند.عينِ خُدَ گرمَ سَ شيرْEyne xodu garma sa sir.انگار مجسمه شير آبگرم است.كاربرد: ساكن وجه شبه نهفته در شير سنگي كنار آبگرمهاي معدني رامسر به مشبع اطلاق ميشود.در فرهنگ زبانزدهاي را مسر ، ما با دو نوع رمز ( سمبل ، نماد ) مواجهايم. بخشي از نمادها خصوصي و شخصي Personal يا Private و برخي جنبه عمومي و قرار دادي دارند Public يا Conventional .از نمادهاي (سمبل) عمومي در اين فرهنگ مي توان از : قاطر : سمبل كسي كه از گذشته خود خجالت ميكشد، بيخاصيت.قاطرِ يُگُوتِنْ : تِ پِرِكي يَ؟ بگوت ِ: مِ مارْ مادِيانه.Qatere boguten : te peyr ki ya? Bogute: me ma:r madiyane. از قاطر پرسيدند: پدرت كيست؟ جواب داد:مادرم ماديان است.كاربرد: كسي از بيان واقعيت موجود خو يش خجالت ميكشد.سگ: سميل زيادهخواهي ، بيارزشبودن، لج بازي و . . .سگَ رِ خاشْ گلْ تَوَدَ.Saga re xas gak tavada.براي سگ استخوان انداخت.كار برد: سرگرم كردن يا رشوه دادن.سَگْ سَگه ، سَگْ كُتكامْ سَگْ.كار برد : فرزند آدم ناباب ميشود.شال (شغال): سمبل بي ارزش بودن ، زيادهخواهي خُدَ شالْ دادْ بُكُنه.Xoda sa – al dad bokone.مثل اينكه شغال صدا بكند.كاربرد بي اعتنايي به گفتار ي خواسته كسي.خُدَ شالْ بُپُتِه خَرِبزه بَي دِي بُو.Xoda sa-al bapote xarbeze beydibu.انگار شغال خربزه پخته (رسيده ) ديده باشد.كاربرد – اشتياق زياد داشتن.
نمادها، حاصل وضع و ابتك ار شاعران، نويسندگان و گويندگان بزرگ است. اين نمادها (سمبل) در اد بيات قبل از آن مسبوق به سابقه نيست و بر اساس برداشتهاي فرهنگي از يك منطقه خاص بعد از كاربرد توسط يك مفر از ادبا يا عدهاي از مردم يك منطقه توسعه مييابد و جهاني هم مي شود.همانند: (ترپ) نماد ريشه واندن در زبانزد:دِتِ تَرْپْ بُنِه نُو كانِه.De te tarp bone nokane.برگردان: ديگر تُب شمارشد (ريشه ) نميكند.كاربرد: از تو كاري ساخته نيست.يا (تسا ) نماد درازاي وا رفتگي است.عينِ خُدَ تُسا بر پاچه آفتاوِ دِلْ بَني.Eyne xoda tosa bar pace aftave del babi.انگار طبقي كه از جنس چوب اسك ا را در آفتاب گذاشته باشيد.كاربرد: بيحال و وارفتگي ، كج و معوج مي شود. لاجاني – سمب ل خوش خوري خوب پوشي لاجاني گذرانْ Lajani gozranخوشگذاراني به سبك لاهيجانيها.كاربرد: درباره كسي كه خوب ميخورد و خوب ميپوشد و با شادي زندگي ميكند.(يادآور: دم را غنيمت دان).روبيري (رودباري ) سمبل سادگي :رُوِ بيرِي وِرگه آدِمْ خُر چَكُرده.Rubeyri verge adem cokorde.رودباري باعث شد كه گرگ به آدمها حمله بكند و آنان را بخورد.رثيسري خضره وِرگْ بگيته.Rubeyri xare vere verg begite.خر رودباري را گرگ گرفته است. (گرگ دريه است).كاربرد: در وصف اماكن نامرتب ي ا اشخاص نانظم و شلخته است.
« در واقع نماد خود تمثيلي است براي چيزي وصف ناشدني، چيزي كه سخن از آن به صراحت نرفته باشد». بنابراين وجود يك تمثيل ر تمثيل ديگر خود بر رمز وارگي ميافزادي در عين حال مخاطب را از فضاي محيطي به فضاي دروني و ذهني و يا برعكس سوق مي دهد. اين نمادها در مجموع زبانزد ها و ادبيات ؛ گاه بي آنكه گوينده خود بداند كه از نمادي بهره مي گيرد، كلام او را سرشار از معاني چند بعدي ميكند.
سخن آخرقطعاً دايره زبانزد هاي رامسر را نميتوان محدود بخ تعداد 4140 زبانزد فرهنگ مذكور نمود. عوامل متعددي باعث شده است تا همين تعداد با وجود اختلاف لهجه هاي فراوان گرد هم آيند و نمودگ ار انديشهها ، باور و ادبيات مردم منطقهاي خاص باشد. از ميان همين تداد زبانزد ميتوان ويژگيختي مردم شناسانه ، روانشناسانه و به ويژه زبانشناسانه را مورد مداقه قرار داد. مطالعه تاريخي برخي از زبانزدها نظير :قربانه خدا بُشُمْ، كين سَ بنيشِم را بُشمْ؟Qorbane xoda bosom . kinesa nogute?قربان خدا بروم، در حالت نشسته راه هم بروم؟ كاربرد : متحير ماندن. موقعي كه ماشين سواري باب شد اين مثل هم رواج يافت.دِزُواني هِچي تُگثوته؟De zovani heci nogute?`dhl athid knhaj?پيام شفاهي نداشت؟كاربرد: تلاش براي ارضاي حس كمجكاوي قبل از موعد مقرر . به محقق كمك ميكند تا در چشماندازي با شكوه برخي از وجوه اجتماعي تاري خي را از دل بيرون كشد.
فرهنگ زبانزدهاي رامسر به دليل تنوع لهجهها نيز ميتواند مورد توجه زبانشناسان واقع شود. اين كتاب مر جع ارزشمندي است تا به وسيله آن بتوان به بررسي و توصيف گويش مردم منطقه همت گماشت بيشك كار ارزشمند جمعآوري زبانزدهاي رامسر در زماني كه فرهنگها غالب در صدد حذف هويت قومي و م لي اقوام كوچكترند؛ مشعلي است به سوي همتي عالمانه و سخت كوشانه در جمعآوري علمي و فرهنگ مردم در استان گيلان و ساير مناطق كشور.
توضيحات:1-آشوري داريوش ، شعر و انديشه ، تهران 73، نشر مركز ص 7.2-نمونه شعرها برگرفته از : ك اظمي ، محمد كاظم، روزنه، (مجموعه آموزشي و نقد) معاونت پرورشي آموزش و پرورش راسان، مشهد ، 72 جلد دوم صص 1؛ 120.3-شميسا ، سيروس ، نگاهي تازه به بديع ، چاپ هفتم ، تهران فردوس، ، 74 ، ص 73.4-براي اطلاع بيشتر : ر.ك: تامسون، جرج، خاستگاه زبان انديشه و شعر، ترجمه جلل علوي نيا، نشر حقيقت ، ص 49 و 73.زُوركُو زُوركُپا – محل دپوي كود.5-وود. جو لياتي ، ارتباطات ميان فردي ، ترجمه مهر داد فيروزبخت ، چاپ اول 79، تهران، مهتاب، ص 80.6-همايوني ، صادق ، فرهنگ مردم سروستان ، چاپ دوم 71، مشهد ، انتشارات آستان قدس رضوي ، ص 291 – 288.7-اشاره : آقاي شيخعلي اكبر الهيان، يكي از روحانيون معاصر رامسر است كه كراماتي را به او نسبت ميدهند از جمله اينكه با يك قوري كوچك چاي، از دهها مهمانش پذيرايي ميكرد.8-در ييلاق جوارده رامسر، شخصي بود به نام « حسين» چون شغل اصلي او اصلاح سر (سلماني) بود همه او را « سرتاش حسين » خطاب ميكردند. چون از يك چشمه نميتوانست امرار معاش نمايد به كارهايي نظير: كشيدن دندان – تزريق آمپول- تعمير بخاري و چراغ زنبوري – نصب دسته چوبي براي داس تبر . . . نيز ميپرداخت . به هميم دليل هر وق ت كسي بيش از يك ك ار انجام مي داد مي گفتند: « سرتاش حسين وُكتِ؟» ( مانند حسين سلماني شدي؟)9-آن گوشة مهين از ي جهان را كه از آن در اثري سخن ميرود، عالم مقال آن اثر ميگويند. براي اطلاع بيشتر ر.ك : حقشناس، عليمحمد، م قامات ادبي، زبانشناختي، تهران 70، انتشارات نيلو فر ص 20 .10-همان ص 308.11- براي اطلاع بيشتر ر ك ، شميسا، سيروس، بيان ، فردوس/و تهران، 70 ، ص 190.12-گريس ، ويليام جي، ادبيات و بازتاب آن، نرجمه بهروز عزب دفتري ، انتشارات نيما، 1367 ، ص 143.13-در گذشته كدخدا (دهبان) نقش مهمي در آبادي و محلات داشت و رابط بين مردم ودواير دولتي بود. اوجك ار كدخدايان زمان احضار جوانان واجد شرايط سربازي (اجباري) بود. از جمله كدخدايان شاخص آقا بزرگ صفاتيان بود. چون سواد خواندن و نوشتن نداشت وقتي سفارش نامهاي برايش فرستاده ميشد، از حامل نامه ميپرسيد: دِزُاني هچي نُگوته؟
بر گرفته از نشریه گیلهوا