اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنی

زنده دلی با علم الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، حقیقت مومن، حیات محض، علم محض، عدالت محض و مانند آنها است، در حالی حقیقت و باطن کافر چیزی جز موت محض، جهل محض، ظلم محض و مانند آنها نیست؛ بنابراین نمی بایست به ظاهر افراد و اشخاص بسنده و بر اساس آن قضاوت و داوری کرد؛ زیرا اگر به ظاهر نگاه شود هر مومن و کافر هر دو بشری مثل هم هستند تا جایی که ممکن است از نظر ظاهر زیبایی و تناسب اندام کافر چنان باشد که تفاوتی میان زمین تا آسمان را به نظر آورد؛ اما وقتی به باطن کافر و مومن نظر می رسد این تفاوت زمین تا آسمان را به گونه ای دیگر می توان یافت؛ چرا که مومن آسمان است و کافر زمین سخت و جامد و شوره زاری سخت بی آب و حیات است که هیچ محصول خوب از آن بر نمی آید.

البته مومن تا به این حد و سطح از علو و برتری باطنی برسد، راهی بس دشوار را  پیموده است، در حالی که کافر برای سقوط تنها به همان هواهای نفسانی چسبیده با حرکت در لبه پرتگاه به ژرفای تاریکی و ظلمات سقوط کرده و در چاه ویل عذاب الهی گرفتار آمده است.

نویسنده در این مطلب بر آن است تا با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن، راه سخت مومنان تا دست یابی به حقیقت ایمان و آثار آن را تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

نورانیت مومنان و ظلمات کافران

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر چند که همه انسان ها از ظرفیت فطری کسب مقام خلافت الهی با عبودیت در چارچوب صراط مستقیم آموزه های الهامی فطری و وحیانی تشریعی و کسب نورانیت صفات و اسمای الهی و مظهریت در آنها را دارا هستند(بقره، آیات 21 و 30 و 31 و 138؛ طه، آیه 50؛ روم، آیه 30)؛ اما اکثریت مردم با سیر و سلوک مخالف صراط مستقیم الهی به فجور می پردازند تا جایی که فطرت خویش را تغییر داده و نور فطرت را دفن و  دسیسه کرده و بر قلب خویش مهر گذاشته و در ظلمات ضلالت و جهالت قرار می گیرند.(شمس، آیات 7 تا 10؛ بقره، آیات 7 تا 15)

از نظر قرآن، مومنان با ایمان و عمل صالح خویش نه تنها خود به حق و صبر در سه گانه اطاعت، مصیبت و معصیت استقامت می ورزند، بلکه دیگران را نیز بدان توصیه و  سفارش می کنند(عصر، آیات 1 تا 3) و این گونه با عبودیت در صراط مستقیم فطرت و شریعت، صفات کمالی الهی را در خویش ملکه و مقوم ذات و شاکله شخصیت می سازند و از تمامیت انوار آن صفات بهره مند می شوند. پس مومنان تحت ولایت الهی از ظلمات درون و برون به نور حقیقی وارد می شوند و همه هستی و وجود آنان منور به اشراق نور الله می شود.(بقره، آیه 257)

البته باید توجه داشت که کفر و ایمان دارای مراتب و درجات تشکیکی است و مومنان و کافران در ایمان و کفر در یک سطح نیستند؛ چرا که ایمان و کفر قابلیت ازدیاد داشته و از شدت و ضعف برخوردار است(آل عمران، آیات 90 و 178؛ نساء، آیه 137؛ مائده، ، آیه 93؛ فتح، آیه 4)؛ از همین رو ممکن است همه مومنان از تمامیت نور الله یا تمامیت انوار برخوردار نباشند، ولی در آخرت خدا به فضل خویش این نور را به اتمام کمالی می رساند.(تحریم، آیه 8)

پس از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مومن دارای نورانیت صفات الهی با عبودیت مشروع است، در حالی که کافر گرفتار ظلمات به سبب فجور و دفن صفات الهی.

از آن جایی که قلب قطب نفس انسانی است، این نورانیت و ظلمت در قلب خودش را نشان می دهد؛ از همین روست که انسان ها به دو دسته مومن زنده دل با نورانیت صفات و کافر دل مرده با ظلمات فجور و ضلالت تقسیم می شوند.

حیات محض مومن و موت محض کافر

از نظر آموزه های وحیانی قران، حقیقت انسان همان نفس است که باقی خواهد ماند و با توفی الهی به سرای آخرت می رود.(زمر، آیه 42) چنان که گفته شد قطب اصلی نفس همان قلب است که مسئولیت اندیشه و انگیزه را به عهده دارد. پس اگر شاکله نفس انسانی صفات الهی را به خود بگیرد، قلب شخص در نورانیت آن صفات به جایی می رسد که از نظر اندیشه و انگیزه برترین ها را در خود بروز و ظهور می دهد. در برابر اگر قلب شخص به سبب دفن صفات الهی فاقد نورانیت شده و گرفتار ظلمات گردد، از نظر اندیشه و انگیزه چنان سقوط می کند که نه تنها پست تر از حیوان می شود، بلکه حتی از گیاه نیز پایین تر می رود تا جایی که پست تر از جماد و سنگ می شود و در بی شعور سرآمد.(اعراف، آیه 179)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، قلب مومن سرشار از حیات محض و مظهر کامل «الحی القیوم» است، از این روست که همه آثار حیات را می توان در مومنان یافت و در آخرت نیز در محیطی در می آیند که حیات محض است؛ زیرا بهشت مومنان چیزی جز تجلیات شاکله شخصیتی خودشان نیست؛ زیرا عمل هر کسی از خاستگاه شاکله شخصیت خودش است؛ و از آن جایی که مومن حیات محض را در دنیا کسب کرده و نور محض شده است، در آخرتی قرار می گیرد که حیات محض است.(اسراء، آیه 84؛ عنکبوت، آیه 64)

خدا در قرآن به اشکال گوناگون این حقیقت را بیان کرده است. از همین رو، گاه مومن را کسی می داند که حیات دارد و کافر کسی است که در همین دنیا فاقد حیات حقیقی بلکه گرفتار موت حقیقی است و تنها به ظاهر زنده نما است. گاه دیگر نیز خدا با اشاره به آثار حیات بیان می کند که مومن دارای حیات محض و کافر گرفتار موت حقیقی در دنیا است.

با نگاهی به آیات قرآنی معلوم می شود که خدا با بهره گیری از صنعت «احتباک» گزاره ها را به گونه ای سامان می دهد که نشان دهد که فرق کافر و مومن تا چه اندازه در همه ابعاد وجودی و آثار آن خودش را نشان می دهد. به عنوان نمونه خدا در قرآن، قاسط یعنی خوردگان سهم دیگران را در برابر مسلمان قرار می دهد و می فرماید: انا منا المسلمون و منا القاسطون؛ برخی از ما مسلمان و برخی دیگر قاسطین است.(جن، آیه 14) اگر در این عبارت دقت نظر شود دانسته می شود که این عبارت حاوی چهار صفت است: مسلمان، کافر، قاسط و مقسط. پس وقتی مسلمان را در برابر قاسط قرار می دهد می خواهد بگوید که مسلمان مقسط است و کافر قاسط است. پس از نظر قرآن، اگر حقیقت مسلمان را بخواهیم بشناسیم، مسلمان کسی است که سهم دیگران را می دهد و عدالت قسطی را به طور کامل اقامه می کند؛ زیرا از نظر قرآن، پیامبران برای دعوت به اقامه عدالت قسطی آمده اند و مردمان را به آن می خوانند(حدید، آیه 25) و بر همین اساس که مومنان واقعی در اوج اقامه گران به عدالت قسطی چنان رشد یافته اند که «قوامین بالقسط» شده و شاکله شخصیتی و مقوم ذاتی آنان را اقامه قسط ساخته است.(نساء، آیه 135؛ مائده، آیه 8) این گونه است که چنین مومنان الهی به عنوان شاهدان الهی بیانگر ظهور و بروز صفات الهی در خوده بوده و مظهر عدالت الهی در سطح عدالت قسطی می شوند.(همان)

اما در برابر کافر چون قاسط است و سهم دیگران را به ظلم می خورد، گرفتار ظلمات ظلم بوده و هیچ بهره ای از صفت عدالت الهی نبرده و فاقد نورانیت صفت عدل الهی هستند.

بنابراین، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مومنان به سبب همان بهره مندی از حیات محض الهی در اوج عدالت و عدالت قسطی هستند؛ زیرا همه صفات الهی با خاستگاه حیات است؛ زیرا کسی که حیات ندارد، هیچ چیز از جمله عدالت ندارد؛ اما کسی که حیات دارد، از همه چیز از جمله عدالت و عدالت قسطی برخوردار است.

باید یاد آور شود که قلب انسانی زمانی کارکرد اصلی خودش را خواهد داشت که سرشار از حیات محض باشد و انوار صفات الهی در آن بروز و ظهور کرده باشد. چنین قلبی است که می تواند اندیشه سالم و انگیزه سالم داشته باشد به امور حقی چون عدالت، صداقت، امانت، وفا و مانند آنها شناخت یافته و گرایش داشته باشد؛ اما قلبی که بیمار یا مرده دل باشد، فاقد اندیشه و انگیزه سالم خواهد بود و نمی تواند حقایقی از این دست را بشناسد و بدان گرایش یابد؛ بلکه چون در ظلمات جهل و جهالت قرار دارد به اضداد این امور گرایش می یابد. از این روست که از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مومن دارای صفات پیش گفته است، در حالی که کافر گرفتار ظلم و کذب و خیانت و عهد شکنی است.

راه سخت مومنان برای کسب حیات محض

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر چند که همه صفات الهی در نفس انسانی به عنوان مظهر روح الله وجود دارد(ص، آیه 72)، اما باید توجه داشت که نفس انسانی در محیط و کالبدی قرار دارد که گرایش به عنصر «اسفل السافلین» (تین، آیه 5) دارد و وجود قوایی چون شهوت و غضب او را به سوی سقوط می کشاند؛ زیرا این قوای اگر تحت مدیریت عقلانیت فطری قرار نگیرد و مهار نشود، این خصوصیت ظلوم و جهول بودن (احزاب، آیه 72) مقتضی آن است که انسان به ارضای هواهای نفسانی از شهوت و غضب بپردازد. از آن جایی که ارضای هواهای نفسانی به شکل تمام هرگز شدنی نیست؛ زیرا چون آب شور دریا است که هر چه نوشیده شود، تشنگی و عطش را می افزاید، ارضای هواهای نفسانی نیز این گونه است.

از نظر قرآن، کسی که بخواهد به  ارضای هواهای نفسانی بپردازد، گرفتار فجور و دریدگی می شود و خطوط قرمز الهی را زیر پا می گذارد و این گونه صفات الهی بستری را برای ظهور و بروز نمی یابد و انوار صفات الهی اندک اندک دفن و دسیسه می شود تا جایی که پس از زنگار گرفتگی، گرفتار طبع و ختم می شود و دیگر نمی تواند بر اساس فطرت حقایق را بشناسد و بدان گرایش یابد.(شمس، آیات 7 تا 10؛ بقره، آیات 7 تا 15)

از نظر آموزه های قرآنی، مومنان می بایست هماره مراقب خودش باشد؛ از این روست که خدا می فرماید: علیکم انفسکم. زیرا اگر انسان مراقب نفس خویش نباشد، جنبه هواهای نفسانی غلبه کرده و اجازه رشد به جنبه های دیگر نفس نمی دهد؛ زیرا شرایط برای هواهای نفسانی در زندگی دنیوی فراهم تر است؛ چرا که ارضای هواهای نفسانی لذت بخش است و دست یابی به آن نیز آسان؛ اما برای ظهور و بروز ابعاد دیگر نفس می بایست انسان مجاهدت داشته و سعی و تلاش بسیار کند؛ زیرا جنبه های دیگر به سادگی رشد نمی کنند؛ مثلا عقلانیت فطرت زمانی رشد می کند که انسان بر اساس فطرت و گرایش های آن عمل کرده و به عدالت و صداقت و امانت و وفا بپردازد؛ در حالی که اقامه این امور سخت و دشوار است؛ در حالی که دروغ و ظلم و خیانت و بی وفایی آسان تر بوده و لذت ها را برای آدم فراهم تر می کند.

افزون بر همه این ها، در طول زندگی دنیوی، انسان با ابلیس و شیاطین جنی و انسی درگیر است که هماره در حال وسوسه و تسویل و تزیین گری و فریب و غرور هستند. بنابراین، مومن می بایست در دو جبهه داخلی و خارجی با دشمنی از هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی بجنگد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مومن می بایست در طول زندگی دنیوی، هماره از زندگی دیگران عبرت بگیرد و راه باطل دیگران را تجربه و تکرار نکند. فطرت انسانی قابلیت عبرت گیری را دارد و می تواند از تجربیات مثبت و منفی دیگران عبرت بگیرد. البته گاه لازم است خود انسان تجربه کند؛ زیرا رشد انسانی به تجربه است. بنابراین، هماره گرفتار انواع ابتلائات و مصیبت ها  و فتنه ها است تا نه تنها استقامت و صبر شخص بر حق دانسته و معلوم شود، بلکه صفات الهی در او بروز و ظهور کند و از نورانیت آنها بهره مند گردد و بستر توکل و تفویض و توفیق برایش فراهم آید.(عنکبوت، آیات 2 و 3؛ بقره، آیات 155 تا 157؛ انبیاء، آیه 35)

نفس انسانی بر اساس فطرت الهی دارای نرم افزار هدایتی است که شناخت به حق و گرایش به آن را تضمین می کند(طه، آیه 50؛ شمس، آیات 7 و 8)، اما از نظر قرآن، فطرت انسانی در شرایط ابتلاء و مصیبت است که خودش را می سازد و شاکله شخصیتی اش شکل می گیرد؛ بنابراین، هماره در شرایط علم و عمل قرار دارد تا جایی که از علمی عملی و از عملی علم دیگر خارج می شود؛ تکرار پیاپی آن موجب می شود تا انسان با دو بال علم و عمل بتواند به کمالات بایسته و شایسته برسد و انوار صفات الهی در او تجلی کند.

از نظر قرآن، علمی که انسان به آن واقعا نیاز دارد و آن علم نافع و سودمند است، علمی است که او را در جهاد با هواهای نفسانی کمک کند و شرایط پرهیز و اجتناب از وسوسه های  شیطانی را فراهم آورد؛ چنان که در روایت آمده است: یتعلم ما یغلب به نفسه و یجاهد به هواه و یحترز به من الشیطان؛ علمی را بیاموزد که با آن بر نفس خویش غلبه کرده و به جهاد علیه هواهای نفسانی بپردازد و بدان از شیطان اجتناب کند.(بحارالانوار، ج 13، ص 410)

بنابراین، انسان برای آن که حیات محض را به دست آورد و مصداق الحی القیوم شود، می بایست مجاهدت بسیاری را در سایه علم الهی داشته باشد که او را برای رسیدن به آن  حیات محض یاری رساند. شکی نیست که علم الهی که می تواند چنین شرایطی را برای عمل مناسب و کارساز فراهم آورد، چیزی جز آموزه های وحیانی الهامی فطری و شرعی نیست؛ زیرا این علوم الهی که از طریق عقل فطری و نقل وحیانی در اختیار انسان قرار گرفته است، چنان به انسان یاری می رساند که هیچ علمی دیگر نمی تواند. از نظر قرآن، مطابق گرایش های فطری و  شرعی نسبت به هم مانند دو لبه تیز قیچی است که هر گونه هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی را قطع می کند. البته چنان که گفته شد، علم الهی به تنهایی کفایت نمی کند؛ زیرا تا انسان بال علم را با بال عمل همراه و همسو نسازد، صعود و پروازی دست نمی دهد. اسراء و عروج به ملکوت و کسب حیات محض تنها در سایه علم و عملی است که در چارچوب عبودیت و صراط مستقیم فطرت و شریعت تحقق می یابد.(فاطر، آیه 10)

بر اساس روایات بسیار، راه دوزخ از بهشت شهوات می رود، در حالی که راه بهشت از دوزخ سنگلاخی بلایا و ابتلائات می رود؛ بنابراین، جز به مجاهدت و جان کندن نمی توان به حیات محض رسید. پس تنها علم الهی به تنهایی کفایت نمی کند، بلکه می بایست این علم الهی با عمل جانفشانی بلکه دل کندن همراه شود؛ زیرا شکی نیست که «دل کندن از جان کندن سخت تر است.»؛ زیرا انسان کسانی را می بیند که حاضرند جان خویش را برای مالی و زنی بدهند، ولی حاضر نیستند دل از مال و زنی بکنند. از همین روست که بسیاری از اهل برزخ گرفتار همین تعلقات بدون متعلق هستند؛ یعنی تعلق به مال و زنی دارند که هرگز در اختیار آنان نیست یا قرار نمی گیرد. شاید هیچ شکنجه ای بدتر و سخت تر از این نباشد که تعلق خاطری برای انسان باشد، اما هرگز متعلق آن در اختیار او  قرار نگیرد؛ یعنی انسان عطشان را نزد رودی بزرگ ببرند و اجازه ندهند تا از آب آن بنشود و سیراب شود.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسانی به حیات محض و زنده دلی مطلق و محض می رسد که بتواند از غیر خدا دل بکند و تنها دل به خدا داشته باشد. این همان «انابه» و بریدن از غیر الله است که در آیات بسیاری به عنوان وصف مومنان مطرح شده است. آنان نه تنها از غیر الله به سوی الله فرار کردند و به حکم الهی تن در دادند(ذاریات، آیه 50)، بلکه از غیر الله بریده و قطع کردند و به خدا پیوستند و خدایی شدند.(روم، آیه 31)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا