اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیمعارف قرآنی

کفر در سایه کفران نعمت

بسم الله الرحمن الرحیم

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، نوعی تلازم میان برخی امور است تا جایی که خدا گاه در چارچوب سنت «احتباک» یکی را جایگزین دیگری می کند. به عنوان نمونه خدا میان کفر و کفران، شکر و ایمان، قسط و کفر، مقسط و ایمان، سفاهت و کفر، عقل و ایمان و مانند آنها تلازم برقرار می کند و بر این اعتقاد است که کفران به کفر نشانه کفر و شکر نشانه ایمان است. از همین رو خدا در آیه 3 سوره انسان می فرماید: انسان یا شاکر است یا کافر. بنابراین از نظر قرآن کفران نعمت برخاسته از کفر است یا به کفر می انجامد چنان که ایمان ملازم با شکر است و شکر بیانگر و نشانه ایمان است.

باید توجه داشت که کفر و کفران از یک ریشه است؛ و کافر در لغت به معنای پوشاننده مانند کشاورزی که دانه را در زیر خاک می پوشاند تا خدای زارع آن را بپروراند و به گیاه تبدیل کند. پس کافر اعتقادی کسی  است که حقیقت را می پوشاند، چنان که کافر نعمت کسی است که با استفاده نادرست از آن، کاربرد و آثار آن را می پوشاند و اجازه بهره مندی درست را نمی دهد.

حقیقت کفران و شکر

کفر و کفران به معنای پوشاندن است، چنان که شکر به معنای اظهار چیزی نهان است. بنابراین، نوعی تضاد و تقابل را می توان در معنای آنان ردگیری کرد. باید توجه داشت که در اشتقاق کبیر، «کشر» به معنای «کشف» است؛ یعنی چیزی که نهان است و در پرده از آن ، خارج گردد. بنابر گویی کافر حقیقی را نهان می کند، و شاکر آن را آشکار و اظهار می کند. بنابراین، می بایست شکر و کفر را از افعال دانست. پس اگر کافر کشتکاری است که دانه را در درون خاک به عنوان بذر زراعت نهان می کند، شاکر کسی است که پرده بر می افکند و چیزی را آشکار و اظهار می کند و بدان ظهور می بخشد. پس شاکر، اظهار کننده و کاشف حقیقتی است که وجود دارد و باید بروز و ظهور کند. بر این  اساس، اگر شاکر نعمت، در برابر منعم، آن را به قلب و زبان و عمل اظهار می کند، کافر نعمت آن را نهان می کند و هیچ گونه اظهار و کشف نعمت و منعم نمی کند.

به سخن دیگر، کافر و شاکر در عمل جایگاه حق را می شناسند؛ زیرا بر اساس آموزه های وحیانی قرآن همه وجود هر چیزی خود آیتی از آیات الهی و به یک معنا «حق نما» است؛ از همین روست که با دیدن آیات آفاق و انفس هر کسی، حق تعالی را می بیند.(فصلت، آیه 53) پس اگر هر کسی به خود رجوع کند، شهادت بر ربوبیت خدا و پروردگاری اش می دهد. البته برخی از این حقیقت غافل می شوند و چون حقیقت نفس خویش را نمی بینند، از این شهادت نیز غافل هستند؛ اما مومن چون غافل نیست، آن را می شناسد و از آن غافل نیست.(اعراف، آیه 172)

باید توجه داشت که غفلت در جایی معنا می یابد که انسان چیزی را در برابر و حضور دارد، ولی چون به آن توجه یا اهتمام ندارد، آن را نمی بیند؛ پس ندیدن به معنای نبودن نیست؛ چنان که گفته اند: عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود؛ یعنی نیافتن به معنای عدم وجود نیست. پس در هستی هر چیزی این خدا است که هست؛ زیرا همه هستی انوار صفات الهی است(نور، آیه 35) ؛ پس اگر خدا و انوارش را از چیزی برداریم، آن چیز «نیست» و عدم است؛ و هستی هر چیزی نام از خدا دارد. بنابراین، غفلت آدمی از حقیقت خدا و ربوبیت و پروردگاری اش به معنای «نبود» و «نیست» خدا در ساحت هستی نیست.

حکایت این افراد غافل همانند کبکی است که سرش را زیر برف برده یا هم چون شتر مرغی است که در صحرا سرش را در زیر شن فرو برده است؛ و چون سر در برف و شن دارد، چیزی که هست را نمی بیند. چنین شخصی گمان می کند چون خود چیزی را نمی بیند، آن چیز نیست. بنابراین از نظر قرآن، کافر به عنوان غافل همان کبک و شتر مرغ است.

هم چنین از نظر قرآن، برخی از مردم نسبت به خودشان «ناسی» هستند و خودشان را فراموش کرده اند؛ و اگر متذکر به خودشان شوند، خدا را به یاد می آورند. نسیان در برابر ذکر و تذکر به این معنا است که این حقیقت را می شناسند و می دانند ولی به اسباب و عوامل نسیان آن را فراموش کرده و از یاد برده اند.

به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، کافر در مقام فعل، خدا و حق و حقیقت پوشانده است؛ اما شاکر آن را کشف کرده و اظهار نموده است.

باید توجه داشت که از نظر قرآن، حتی کفر اعتقادی نیز شاخه ای از کفر فعلی است؛ زیرا کافر اعتقادی هم چون کبک و شتر مرغ حقیقتی را در دل خویش و هستی می پوشاند که با پوشاندنش پوشیده نمی شود، بلکه این پرده بر دل و قلب کافر همانند آن شن و برف عمل می کند؛ پس انکار خدا و نعمت و منعم هرگز به معنای آن نیست که خدا در هستی نیست و انعام خدایی انجام نمی شود؛ بلکه حتی کافر نیز در همان حال که انکار می کند، در حال بهره مندی از نعمت افاضه وجود و دیگر نعمت ها است؛ چنان که هنگامه ابر هم چنان انوار خورشید می تابد و افراد زمین از آن بهره مند هستند.

از نظر قرآن، شاکر این حقیقت را می شناسد و می بیند و آن را اظهار می کند و پرده را قلب خویش بر می دارد و جلوه های افاضات وجودی و نعمت ها را به قلب و قالب به نمایش می گذارد؛ یعنی در قلب و قول و رفتار آن حقیقت را اظهار می کند.

البته می توان گفت که شکر حالت نفسانی در نفس است؛ زیرا شاکر در نفس خویش حقیقت افاضات وجودی و نعمت را می یابد و در قلب خویش حالتی از می یابد که همه چیز را از سوی خدای منعم وجود و نعمت های دیگر می بیند. بنابراین آن را اظهار به قلب و قالب می کند.

در برابر کفر و به تبع آن کفران نیز حالت نفسانی است که کافر حقیقت افاضات را با آن که هست می پوشاند و چون کبک و شتر مرغ نمی خواهد تا حقیقت را ببیند بلکه حتی اگر ببیند که می بیند آن را می پوشاند تا نسبت به منعم شکر نعمت وجود و دیگر نعمت ها به جا نیاورد.

ایمان نیز حالت نفسانی است آثار آن در قول و فعل به نمایش در می آید؛ از این رو، در تعریف ایمان گفته شده است: الایمان اذعان بالقلب، اقرار باللسان و عمل بالجوارح؛ ایمان اذعان قلبی، اقرار زبانی و عمل با اعضا و جوارح است. در حقیقت کفر و کفران و شکر و ایمان همگی حالات نفس انسانی است که در همه ابعاد وجودی انسان خود را نشان می دهد.

به نظر می رسد کفران نعمت خود شاخه ای از کفر و ریشه در آن دارد؛ پس اگر مسلمان و مومنی کفران نعمت کند، به همان میزان نشان می دهد که کفر اعتقادی دارد؛ زیرا کفر و ایمان دارای مراتب بسیاری است که در قرآن از آن به زیادت و  نقصان یا شدت و ضعف یاد شده است. خدا بیان می کند که چگونه شخص در ابتلائات از اسلام به ایمان می رسد(حجرات، آیه 14) و به ابتلائات و عنایات و بشارت های الهی زیادت می یابد.(فتح، آیه 4)

در حقیقت امور معنوی هم چون ایمان و تقوا (مائده، آیه 93) و کفر و کفران و گناه (آل عمران، آیه 178) دارای مراتب است. پس قابل تضعیف و تشدید است.

بر این اساس، مسلمانی که نسبت به نعمتی کفران می ورزد به همان میزان در اعتقاد کافر است و حقی را پوشانده و انکار کرده است. در برابر نیز هر چه شکر نعمت در ابعاد قلبی و قالبی از زبان و اعضا و جوارح قوی تر باشد، به همان میزان بیانگر شدت ایمان و تقوای شخص است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، احساس غنا و بی نیازی به سبب فراوانی امکانات و قرار گیری در شرایط آسایش و رفاه زیاد(یونس، آیه 22؛ نحل، آیه 112؛ اسراء، آیه 83؛ زمر، آیه 29)، ثروت (کهف، آیات 32 تا 37)، قدرت (نمل، آیات 38 تا 40) مهم ترین بسترهایی است که شخص را به سوی کفران نعمت ها بلکه کفر اعتقادی سوق می دهد و خدا و ربوبیت او را انکار می کند واین گونه عذاب دنیوی و شقاوت ابدی را برای خویش می خرد(بقره، آیه 211؛ هود، آیه 60؛ یوسف، آیه 38؛ ابراهیم، آیات 8 و 28؛ نحل، آیات 53 تا 55؛ انسان، آیات 3 و 4)؛ زیرا کفران نعمت موجب می شود تا از نعمت هدایت پاداشی تشریعی محروم شود و خدا او را از قرآن محروم گرداند و صراط مستقیم تشریع را از وی سلب کند.(انسان، آیات 3 و 4)

از نظر قرآن، کسی که نعمت عقل فطری را به کار نگیرد و در خدا و نعمت هایش تعقل و تفقه و تدبر نکند و متذکر به ربوبیت الهی نشود، در حقیقت قدردانی نعمت بزرگی چون عمل نبوده است.(ملک، آیات 21 و 23) اصولا این قلب سالم است که با تعقل و تفکر می تواند خدا را در آیات آفاقی  وانفسی بشناسد و در قلب و قالب شکرگزار باشد و حقایقی که از طریق وحی نازل شده را درک کرده و بشنود و بدان عمل کند.(ملک، آیه 10)

بسیاری از کسانی که گرفتار کفر و کفران می شوند کسانی هستند که نعمت هدایت فطری – تکوینی – عقلی (طه، آیه 50) را نادیده گرفته و از ابزارهای شنوایی و بینایی برای درک و فهم حقایق بهره نبرده اند، بلکه آن را دفن و دسیسه کرده و از قدرت تفقه و تعقل را از آن سلب کرده اند.(ملک، آیات 21 تا 23؛ اسراء، آیه 99)

آثار کفران از نظر قرآن

کفران از بزرگ ترین گناهان بشر است که نوعی مخالفت علنی و علمی با خدا و پروردگاری اوست؛ زیرا انسان ناسپاس با ترک سپاس نشان می دهد که اصولا هیچ اعتقادی به ربوبیت و پروردگاری خدا ندارد و بر این گمان است که هر چیزی را هر گونه که دلش بخواهد به کار برد، در حالی خدا برای هر چیزی برنامه مشخص و مقدراتی دارد تا ضمن دست یابی به کمال بایسته و شایسته اش، در اهداف کلان الهی نقش خودش را به  درستی ایفا کند. پس همان گونه که چیزی برای چیزی کم نگذاشته و هر چه نیاز او بوده به او اعطا کرده و هدایت تکوینی و فطری را برای دست یابی به کمالش قرار داده(طه، آیه 50)، هم چنین از انسان خواسته تا از هر چیزی به درستی در چارچوب همان مقدرات الهی بهره گیرد که نشان می دهد که ربوبیت و پروردگاری الهی را قبول دارد. پس کسی که این گونه عمل نکند، در حقیقت پروردگاری الهی را نمی پذیرد و علیه آن مخالفت می ورزد. این مخالفت علنی به این معنا است که کفر عملی دارد و خدا را به عنوان پروردگار قبول ندارد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، کفران ملازم کفر و شکر ملازم ایمان است؛ از همین روست که خدا در قالب صنعت احتباک می فرماید: اما شاکرا و اما کفورا(انسان، آیه 3) و نیز می فرماید: هذا من فضل ربی لیبلونی أ أشکر أم أکفر و من شکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان ربی غنی کریم؛ این از فضل پروردگارم تا مرا ابتلاء کند که آیا شکر می گذارم یا کفر می ورزم؛ و من شکر کند، پس جز این نیست که برای خودش شکر می گذارد و هر کسی که کفر کند پس به راستی که پروردگارم غنی کریم است.(نمل، آیه 40)

هم چنین خدا در جایی دیگر می فرماید: و لقد آتینا لقمان الحکمه ان اشکر لله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان الله غنی حمید؛ و به راستی ما به لقمان حکمت را دادیم تا این که برای خدا شکر گذارد؛ و هر که شکر می گذارد پس جز برای خویش شکر نمی گذارد و هر کسی کفر ورزد پس به راستی که خدا غنی حمید است.(لقمان، آیه 12)

پس از نظر قرآن، شکر نعمت ملازم ایمان و کفران نعمت ملازم با کفر است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، کسی که کفران نعمت می کند به خودش ضرر و خسارت وارد می کند، زیرا خدا هیچ نیازی به بندگی و شکرگزاری انسان ندارد؛ چرا که خدای غنی حمید است و اگر به کسی می دهد از روی نیازی نیست، بلکه به اقتضای ذات است که ظهور اسماء و صفات را می طلبد.

البته از نظر قرآن، شکر و سپاس از نعمت که همان استفاده درست بر اساس اهداف خلقت هر چیزی است، به معنای ایمان است؛ زیرا چنین شخصی ربوبیت و پروردگاری خدا را می شناسد و بدان باور دارد و این در استفاده درست از هر چیزی که خدا برای آن مقدر کرده به نمایش می گذارد. از این روست که از نظر قرآن، شکر نعمت چیزی جز شکر برای خود شخص شاکر نیست؛ زیرا موجب بهره برداری درست از هر چیزی برای دست یابی به کمال شایسته و بایسته خویش می شود؛ اما وقتی کفران نعمت می کند، خود را از کمال و دست یابی به آن محروم می سازد و به خودش زیان و خسارات وارد می کند؛ زیرا نه عبودیت و شکر و ایمان به خدا سودی می رساند و نه کفر و کفران ضرر و زیانی به خدا وارد می سازد.(نمل، آیه 40؛ لقمان، آیه 12)

پس از نظر قرآن کسی که شکر نعمت به جا نمی آورد و از آن برای مقاصد حق بهره نمی گیرد، در حقیقت کفر می ورزد و ربوبیت الهی را انکار عملی دارد.

البته کفران نعمت همان گونه که کفر عملی و در نهایت کفر اعتقادی را به دنبال دارد، هم چنین آثاری دیگر دارد که از جمله آنها می توان به زوال نعمت اشاره کرد(رعد، آیه 11)؛ زیرا امام سجاد(ع) می فرماید که بر اساس این آیه کفران نعمت از گناهانی است که موجب تغییر و زوال نعمت می شود.(تفسیر الصافی، ج 3، ص 61؛ تفسیر جامع، ج 5، ص 271)

از نظر قرآن کسی که شکر نعمت به جا می آورد، رضایت خدا را به دنبال خواهد داشت، پس محرومیت از رضایت الهی ریشه در کفران خواهد داشت.(زمر، آیه 7) از نظر قرآن کفران و خیانت نسبت به نعمت های الهی موجب محرومیت از محبت الهی نیز می شود که بدترین شرایط را برای بنده ایجاد می کند.(بقر، آیه 276؛ حج، آیه 38)

قحطی و گرسنگی(نحل، آیه 112) و ناامنی و وحشت (همان) از دیگر پیامدها و آثار کفران نعمت است که در آموزه های قرآنی به آن توجه داده شده است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا