پیمانشکنی و آثار زیانبار آن
بررسی اهمیت وفای به عهد و عواقب نقض پیمان در آیات قرآن
عهد و پیمان یکی از اصول اساسی زندگی اجتماعی است. از این رو وفای به عهد را از مهمترین سرمایههای اجتماعی هر جامعهای دانستهاند، بهگونهای که اگر در جامعهای مردم نسبت به عهد و پیمانهایی که میان آنان به هر شکلی چون شفاهی و مکتوب و مانند آن بسته میشود، عمل کنند و به یکدیگر اعتماد و اطمینان داشته باشند، جامعهای سالم و کامل را تداعی میکند.
در مقابل، جوامعی که در آن روابط اجتماعی، شکننده است و مردم به قول و وعده و عهد یکدیگر اطمینان و اعتمادی ندارند، جامعه دچار واگرایی میشود و گسستهای اجتماعی به جای پیوند، همگرایی، همدلی و همکاری مینشیند. این گونه است که جامعه، مهمترین سرمایه اجتماعی خود یعنی اعتماد و اطمینان را از دست میدهد.
آموزههای قرآنی بر اهمیت و ارزش مسائلی چون وفای به عهد و قول و قرارها، چنان پافشاری و اصرار میورزد که گویی بخشی اساسی از اصول بنیادین آن را شکل میدهد و از نظر ارزشی در مقامی چون اصول اعتقادی همانند توحید قرار میگیرد.
نویسنده در این مطلب تحلیل و تبیین قرآن را از نقش عهد و پیمان در زندگی بشر ارائه داده و آثار و پیامدهای زیانبار پیمانشکنی را بیان کرده است.
معناشناسی عهد و پیمان
عهد در زبان عربی به معنای حفظ و نگهداری چیزی و مراعات آن در همه احوال است(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص ۵۹۱) که در فارسی از آن به پیمان یاد میشود. البته واژه عهد در زبان فارسی گاهی به معنای دوره و زمان نیز میآید چنانکه گفته میشود در عهد کوروش چنین اتفاقی رخ داد. ولی آنچه در اینجا از عهد مراد و منظور است همان معنای عقد، میثاق، ایمان (با فتحه الف) و پیمان میباشد.
در قرآن هنگامی که سخن از عهد و پیمان به میان میآید، گاه مراد از آن عهد انسان با خدا و گاه با انسانهای دیگر است. از این رو گفتهاند: عهد به معنای عقد و قرارداد بین انسان وخدا یا با شخصی دیگر است.
راغب اصفهانی در تبیین این معنا مینویسد: عهد خدا، گاهی به معنایی است که مرتکز عقلی ماست، و گاهی دیگر به معنایی است که قرآن و سنت پیامبر(ص) ما را به آن امر کرده و گاهی دیگر به معنای تعهداتی است که ما بندگان خودمان ملتزم به انجام دادن آن میشویم که در اصل شرع، واجب نیست که از آن جمله میتوان به نذر اشاره کرد.(همان، ص ۵۹۲ ذیل واژه عهد) البته در کاربردهای قرآنی این معنا و مفهومی که برای عهد و پیمان بیان شد با واژگانی چون ایمان (به فتح الف)، عهد، عقد و میثاق بیان میشود.
عهد، مسئولیت انسانی
هنگامی که از عهد و پیمان سخن به میان میآید، بیهیچ قید و صفتی دیگر، این معنا به ذهن متبادر میشود که مراد از آن حس مسئولیت و وفای به عهد و پیمان است. در ارزش و اهمیت عهد و پیمان همین اندازه کفایت میکند که بدانیم عهد، مسئولیتی عقلانی، اخلاقی و شرعی است. به این معنا که همه موازین و معیارهای بشری حکم میکند که انسان هنگامی که پیمانی بست به آن وفادار بوده و در مراعات آن کوشیده و در انجام آن تلاش کند.
اصولا جوامع بشری بر اصول و مولفههایی شکل میگیرد و پایدار میماند که یکی از اصلیترین و اساسیترین آنها، عهد و پیمان و وفای به عقود و مواثیق است. از این رو از وفای به عهد به عنوان سرمایه اجتماعی یاد میشود؛ زیرا بدون آن، روابط انسانها به جای همگرایی و اتحاد و انسجام به سوی واگرایی و تفرقه سوق داده میشود و جامعه مایه قوام خود را از دست میدهد؛ چون اعتماد و اطمینان بشر به یکدیگر است که افراد با خواستهها و نیازهای متفاوت و گوناگون را در یک جا گرد میآورد و آنان را برای برآورده ساختن نیازها و خواستههای هم ترغیب میکند و انگیزهای برای همکاری و همراهی و همدلی ایجاد مینماید.
هنگامی که به مسئله عهد و پیمان در جوامع بشری از گذشته تاکنون مینگریم و به گزارشها و اسناد مربوط به آن توجه میکنیم این معنا مورد تاکید است که عهد و پیمان استوانه استوار همه آنهاست که به آن جوامع استوار و قوام بخشیده است. از این رو مسئولیتپذیری در برابر عهد و پیمان به عنوان یک آموزه اجتماعی در همه جوامع آموزش داده میشود و افراد جامعه بر اساس آن پرورش مییابند و در صورت تخلف از عهد و پیمان به شدت مجازات و تنبیه میشوند. اینگونه است که اصول عقلایی و عرف پسندیده همه جوامع بشری حکم میکند که پیمانها مراعات شود و از آن تخلفی صورت نگیرد.
هر چند که در آموزههای قرآن و شریعت به وفای به عهد به عنوان یک وظیفه توجه داده شده است و از آن به عنوان یک حکم شرعی یاد میشود ولی اگر به دقت در این حکم و آموزه قرآنی و شریعت اسلام بنگریم به این مسئله توجه مییابیم که این حکم نمیتواند یک حکم تاسیسی برای شریعت باشد بلکه حکمی امضایی و تاییدی است که شارع در حقیقت از این طریق خواسته است تا حکم عقل و عقلا را امضا و تایید کند. بر این اساس حکم شریعت به لزوم وفای به عهد و عقد تایید و امضای همان حکم عقل و عقلاست که مسئولیت بشر را دو چندان میکند. به این معنا که مسئله وفای به عهد چنان در اسلام مهم و اساسی است که مورد تاکید و توجه خاص و اهتمام ویژه قرار گرفته است.
این تاکید و امضای شریعت اسلام معنا و مفهوم تازهای به عهد و پیمان میبخشد؛ به این معنا که همانگونه که تخلف از هر حکم شرعی به عنوان گناه و حرام ،آثار و پیامدهایی افزون بر مجازات به عنوان جرم و جنایت قانونی دارد، تخلف از عقد و عهد یعنی پیمانشکنی نیز اینگونه است. از این رو خداوند در آیاتی چون آیه ۳۴ سوره اسراء و ۱۵ احزاب از عهد و وفای به آن به عنوان یک مسئولیت در برابر خداوند یاد کرده است که معنای آن چیزی جز مجازات و عذاب اخروی در صورت تخلف نیست.
به سخن دیگر، هنگامی که خداوند در این آیات از عهد و پیمان به عنوان یک مسئولیت در برابر خدا سخن میگوید به معنای آن است که هر انسانی در قبال عهد و پیمان خویش مورد سؤال و حسابرسی قرار خواهد گرفت و بر اساس رفتار خویش پاداش و یا کیفر میبیند.
نسبت عهدشکنی با انسان و خدا
سخن از عهدشکنی انسان ، دو صورت به خود میگیرد؛ گاه عهدشکنی انسان نسبت به انسانی دیگر است و گاه نسبت به خداوند و عهدی است که با او بسته است.
هنگامی که انسانی به باور توحید و ایمان رسید و اسلام آورد و در برابر خداوند و آموزههای وحیانی آن سر تسلیم فرود آورد میبایست این معنا را نیز بپذیرد که هرگونه تخلف از آموزههای آن به معنای عهدشکنی میباشد؛ زیرا با ایمان خود عهد و پیمان بسته است که بر اساس آموزههای الهی عمل کند که از طریق پیامبران ارائه و تبیین میشود. از این رو خداوند در آیاتی چون ۹۲ تا ۱۰۰ سوره بقره، وفا نکردن انسان در عهد با خداوند را نشانهای از بیایمانی و کفر وی میشمارد و نقض عهد با خداوند را امری ناپسند و سزاوار ملامت میداند.
آیات ۸۴ و ۸۵ سوره بقره هنگامی که به تحلیل علل و عوامل عهدشکنی میپردازد به این نکته توجه میدهد که ریشه و عهد شکنی با خداوند تفکر التقاطی انسان در اعتقادات است؛ زیرا اگر از ایمان واقعی و حقیقی برخوردار باشد، هرگز نسبت به عهد و عقدی که با خدا بسته بیوفایی نمیکند.
خداوند در آیه ۹۱ سوره نحل انسانها را در معرض امتحانهای سخت معرفی میکند که در این آزمونها و فتنهها تنها اهل ایمان واقعی سربلند بیرون میآیند و بسیاری با عهد شکنی و پیمان شکنی خویش با خدا شکست میخورند و خیانت میورزند. در همین آیه به این مطلب نیز توجه داده شده است که عهد شکنی با خدا از مصادیق عدم وفای به امانت و مصداقی از خیانت به امانت و ضمانت الهی است.
البته اگر انسانها درک درستی از موقعیت خود و خدا میداشتند هرگز اینگونه رفتار نمیکردند و تن به پیمانشکنی با خدا نمیدادند، ولی سستی در اعتقادات و گاه دیگر غفلت از فرجام اعمال خود، موجب میشود که نقض عهد کنند(بقره آیات ۸۴ و۸۵) و اینگونه خود را در خطر کفر و عذاب الهی قرار دهند.(حدید آیه ۸ و نحل آیه ۹۱)
نکته دیگر آنکه پیمانشکنی با انسانهای دیگر، گاه خود مصداقی از عهدشکنی با خداوند میباشد، زیرا بسیاری از پیمانهای انسانی همان آموزههای شرعی و الهی است که لازم است انجام داده و بر اساس آن عمل کنند.
به عنوان نمونه یکی از پیمانهای مهم انسانها که با یکدیگر میبندند، پیمان ولایت و امامت است. هنگامی که امت با امام خود بیعت میکنند، این پیمان عین پیمان بستن با خداوند است و هرگونه تخلف و عهدشکنی نسبت به امام به معنای عهدشکنی با خداوند است.
به سخن دیگر، در برخی از پیمانها دو وجه را میتوان یافت که هر دو آن موجب مسئولیت میشود که در این صورت میبایست از مسئولیت مضاعف سخن گفت. بنابراین هم به حکم کلی و عمومی باید شخص نسبت به امام وفادار بوده و براساس مفاد بیعت، اطاعت و وفادار باشد و هم میبایست به حکم خاص نسبت به عهد بیعت، وفاداری را استواری بخشد، زیرا این بیعت در حقیقت بیعت و عهد با خداوند است که تخلف از آن عذابهای سختی را به همراه دارد.
نکتهای که باید در عهد و پیمان مورد توجه قرار داد اینکه تخلف از مفاد آن ،جایز نیست. بر این اساس کسی که با امام امت بیعت میکند در آغاز میتواند از بیعت خودداری کند همانند کسی که میتواند اسلام را از آغاز نپذیرد؛ زیرا اکراه و اجباری در پذیرش اسلام و نیز بیعت نیست، ولی هر کسی که اسلام را پذیرفت و با امام خویش بیعت کرد دیگر نمیتواند از مفاد بیعت سرباز زند و بیعت را از خود بردارد. از این روست که پیمان شکنان مجازات میشوند و نسبت به پیمان شکنی خود بازخواست میگردند.
این گونه نیست که کسی با امام بیعت کند و سپس پیمانشکنی کرده و مانند ناکثین از عهد بیعت بیرون رود؛ زیرا در این صورت بر امام است که بر حسب نوع رفتار سرکشانه و بیعت شکنانه ، آنان را مجازات و تنبیه کند. ناکثین کسانی هستند که بیعت امام را شکسته و از اطاعت، سر باز زدند. چنین افرادی به سبب بیعت شکنی مسئول و پاسخگو میباشند و اگر رفتاری بیرون از اطاعت از امام انجام دادند مجازات میشوند.
بنابراین تا زمانی که امام، بیعت خویش را از بیعت کنندگان بر نداشته است، آنان باید مطیع فرمان باشند. در این راستا کسانی که با ولایتفقیه بیعت کردند و شخصی را به عنوان ولیفقیه برگزیدند نمیتوانند بیرون از مفاد بیعت عمل کنند و یا بیعتشکنی کرده و از اطاعت خارج شوند که در این صورت هم در پیشگاه خداوند مسئول هستند و هم در پیشگاه امام میبایست پاسخگو باشند و در صورت تمرد و بغی به شدت مجازات میشوند؛ چنانکه امیرمومنان (ع) با ناکثین بیعتشکن خویش انجام داد و در جنگهای جمل و نهروان آنان را سرکوب کرد. همانگونه که امام حسین(ع) در شب عاشورا از یاران خویش بیعت برگرفت و آنان را مجاز به خروج از اطاعت و لشکر خویش دانست.
آثار عهد شکنی با خدا
چنانکه گفته شد وفای به هر عهد و پیمانی که بر اساس عقل و عقلا و شریعت باشد لازم است و هر گونه عهد شکنی و تخلف از آن مجازات دنیوی به عنوان جرم و اخروی به عنوان گناه بر آن مترتب میشود؛ زیرا انسان نسبت به عهد خویش مسئول است و باید پاسخگوی رفتار خویش باشد.
عهدشکنی آثار و پیامدهای مادی و معنوی و نیز دنیوی و اخروی به دنبال دارد. از جمله این آثار میتوان به از دست دادن سرمایههای مهم انسانی و اجتماعی (بقره آیه ۲۷) و گمراهی (بقره آیات ۲۶ و ۲۷) اشاره کرد.
از نظر قرآن، پیمانشکنی عملی هنجارشکنانه است. لذا آن را گناه و فسقی آشکار معرفی میکند و از پیمانشکنان به عنوان هنجارشکنان و فاسقان یاد میکند.(همان و نیز آل عمران آیات ۸۱ و ۸۲ و اعراف آیه ۱۰۲)
خداوند پیمانشکنان را به سبب آنکه با پیمانهای خویش سوداگری میکنند، سرزنش کرده و به آنان یادآور میشود که چنین رفتار هنجارشکنانهای مایه محرومیتشان از هرگونه بهرههای اخروی (آل عمران آیه ۷۷) از محبت و دوستی الهی میشود.(انفال آیات ۵۶ و ۵۸ و نیز نگاه کنید: المیزان ، علامه طباطبایی ج ۹ ، ص ۱۱۳)
بازتاب این رفتار هنجارشکنانه و فاسقانه در دنیا نیز چیزی جز محرومیت از تزکیه و رشد الهی نمیشود(آل عمران آیه ۷۷) و خداوند در آخرت نیز نسبت به آنها خشم گرفته و حتی با آنان سخن نمیگوید و بیتوجه از کنارشان میگذرد تا رنج فراق بیتوجهی را نیز به عذابهایشان بیفزاید.(همان) زیرا بیتوجهی آنها به پیمانها و مفاد آن ثمرهای جز بیتوجهی الهی نخواهد داشت؛ از این رو خداوند در همین آیه آنان را محروم از عنایات خویش معرفی میکند تا موقعیت خطرناک و پستشان را گوشزد کند.
خداوند در آیاتی چون ۷۵ تا ۷۷ سوره توبه عهدشکنی منافقان را موجب ابتلای قلب آنان به نفاقی دائمی تا لحظه مرگ و قیامت بر میشمارد و نسبت به این گونه رفتارهای فاسقانه و هنجارشکنان هشدار میدهد.
قرآن ریشه همه این گونه رفتارهای زشت و نابهنجار را چیزی جز بیایمانی ویا سست ایمانی (بقره آیه ۱۰۰) و گرایش به دنیا پرستی و دستیابی به زندگی مادی و پست دنیا از طریق پیمان شکنی نمیداند(آل عمران آیه ۱۸۷).
از این رو بیایمانها و سست ایمانها و نیز دنیاپرستان را به سبب هنجارشکنیشان لعن و نفرین میکند(رعد آیه ۲۵) و سرایشان را بدترین جا در دوزخ معرفی مینماید(همان ) و به آنان وعده و استحقاق عذابهای دردناک ابدی را میدهد(آل عمران آیه ۷۷) زیرا با عهدشکنی خود موجبات خشم الهی را فراهم آورده (همان) و کیفر و انتقام الهی را برای خود رقم زدهاند.(اعراف آیات ۱۳۰ تا ۱۳۶)
قرآن در رابطه با کسانی که ایمان (به کسر الف) نمیآورند شیوه قهری و غیرمسالمتآمیز در پیش نمیگیرد و آنان را در ایمان آوردن و یا نیاوردن آزاد میگذارد (بقره، آیه 256) اما وقتی کافران به ایمان (به فتح الف) و عهد و پیمان خود پایبندی نشان ندهند فرمان مقاتله با آنان صادر میکند و میفرماید: فقاتلو ائمهالکفر، انهم لا ایمان لهم؛ با پیشوایان کفر بجنگید چون به هیچ عهد و پیمانی پایبندی نشان نمیدهند (توبه، آیه 12) و این خود بیانگر میزان اهمیت عمل به عهد و میثاق در نزد خداوند است.
اینها تنها بخشی از پیامدها و آثاری است که عهدشکنان در دنیا و آخرت گرفتار آن میشوند. همین اندازه برای کسانی که اهل اندرز و پند و عبرت باشند کفایت میکند تا راه راست را در یپش گرفته و وفای به عهد را در خود تقویت کرده و اجازه ندهند تا مصداقی از پیمانشکنان باشند.