اخلاقی - تربیتیمعارف قرآنی

نگاهي به شيوه مناظره هاي قرآني

120مناظره يكي از شيوه هاي ارتباط كلامي براي بيان ديدگاه و باورهاست. هرانساني نيازمند ارتباط با ديگري است، زيرا افزايش ارتباط به معناي افزايش دايره نفوذ و قدرت و در نتيجه عزت و اعتبار درميان مردم است.

انسان اجتماعي مي كوشد تا با ايجاد تفهيم و تفاهم از طرق مختلف به ويژه كلامي، دايره ارتباط خويش را گسترده تر نمايد و همدلي و همراهي و همكاري ديگران را به دست آورد.

 

مناظره كه از واژه عربي نظر به معناي ديدن با چشم است، به سبب توسعه معنايي، براي تفكر و تدبر به كار مي رود. در دايره وسيع تر معنايي به آراء شخص نيز انظار گفته مي شود هم چنين معناي عقايد و باورها را پوشش مي دهد. بنابر اين هنگامي كه سخن از مناظره به ميان مي آيد، به معناي اين است كه هر يك از دو طرف گفت وگو مي كوشد تا آراء و عقايد و باورهاي خود را به ديگري تفهيم كرده و او را به درستي و راستي عقايد خود قانع نموده و همراهي و همكاري او را براي خود تضمين نمايد.

خداوند در قرآن مناظره هاي بسياري را گزارش كرده است. نويسنده دراين مطلب مي كوشد تا با نگاهي به اين مناظره ها، روش قرآن را درمناظره ها تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

¤¤¤

مناظره، تلاشي براي شناخت حقيقت

آن چه از نظر قرآن اصالت و اهميت دارد، تبيين حقايق و روش هاي دست يابي به آن است؛ زيرا از نظر قرآن، خداوند، حق مطلق است و همه آن چه نام هستي دارد از اين حق نشات گرفته و باطل، امري عدمي است كه از هستي بهره اي نبرده است. اين كه نقص و شر در فرهنگ قرآني به معناي فقدان كمال و خير است، به اين معناست كه محدوديت هائي موجب شده تا چيزي نتواند آيينه تمام نماي حقيقت باشد. اين گونه است كه انسان، واژ ه ها و اصطلاحاتي چون شر، نقص و باطل را اعتبار مي كند تا اين محدوديت ها را تبيين نمايد.

از آن جايي كه اين محدوديت ها، انسان را دچار ناتواني از درك كامل و درست و راست حقيقت مي كند، لازم است تا به گونه اي، اين پرده هاي محدوديت كنار رود و آدمي تصوير جامع و كاملي از حق و حقيقت به دست آورد. قرآن، باطل را كف روي آب مي داند كه اگر آب نباشد كف معنايي نخواهد داشت. از اين رو براي باطل هيچ حقيقتي جز انگل وارگي نمي توان تصوير كرد. برهمين اساس درترازوي حقيقت از هيچ وزن و سنگيني بهره اي نمي برد و خداوند به «خفت موازينه»؛ سبكي وزن در ميزان حق» از آن ياد مي كند. اين مقدار سبكي هم كه در آيه آمده به سبب همان حقي است كه باطل با آن خود را آشكار مي كند و نمودار مي سازد.

از آن جايي كه باطل، هستي و وجودش را به زندگي انگلي خود دارد و آن را از راه همانندي با حقانيت هستي، مي يابد، شماري از مردم كف روي آب را مي بينند و از درك حقيقت آب كه در زير اين كف جريان دارد ناآگاه هستند. از اين رو پـرده اي براي بر چشمان ايشان كشيده مي شود و ناتوان از درك حقيقت آب مي شوند و آن را چيزي جز كف نمي پندارند؛ زيرا آن چه به چشم مي آيد تنها همين كف ظاهري است كه روي آب را پوشانده است.

حقايق هستي اين گونه گرفتار نقص و شر و باطل جهان مادي است كه از بيماري محدوديت ها در تصويرنمايي از حقيقت مطلق، رنج مي برد و از نمايش آن كمال مطلق و حق تمام، عاجز و ناتوان است.

انسان هنگامي كه به دنيا مي نگرد آن چه به چشم مي آيد همين محدوديت ها و كفي است كه روي حقيقت آب هستي را پوشانده است. اين جاست كه نظري تيزتر نياز است تا پرده هاي باطل را بدرد و به كنار زند و حقيقت را از پس اين نماها و آرايه هاي ظاهري بنگرد و مصداق «بصرك اليوم حديد» گردد و بصيرت را به دست آورد و حقايق را از پس لايه هاي تو در تو و به هم تنيده بيرون كشد و جمال حق را چنان كه هست در آينه وجودش نمايش دهد.

اين كه خداوند در حديث مي فرمايد: «لايسعني ارضي و لاسمائي، بل يسعني قلب عبدي المؤمن؛ زمين و آسمان نمي توانند مرا دربرگيرند؛ ولي قلب بنده مؤمن من، گنجايش مرا دارد.» (احياء العلوم، غزالي، ج3، ص 12) به اين معناست كه هيچ موجودي جز قلب مؤمن نمي تواند آينه تمام نماي خداوند باشد؛ زيرا مؤمن توانسته است با گذر از رنگ خدايي و رسيدن به مقام متاله و خدايي شدن، يعني با فعليت بخشي به تمام اسماي سرشته در ذات خود، آينه حق شود و او را مظهريت نمايد.

انسان مومن از آن جايي كه چشماني تيزبين دارد، از پس كف هاي باطل مي تواند حقيقت آب را چنان كه هست ببيند و تفسير و تصوير كند. از اين رو نظر وي مطابق حق است و تلاش دارد آن چه را يافته براي دل هاي محدود آدميان تبيين كند. اين جاست كه مناظره اي درمي گيرد تا حقيقتي را آشكار سازد و كف محدوديت ساز باطلي را از روي آب حقيقت بردارد.

مناظره در لغت و اصطلاح

هر چند كه مناظره در ادب فارسي همانند كاربردهاي آن در عربي (لسان العرب، ابن منظور، جمال الدين، ج14، ص 191، ذيل واژه نظر)، به معني جدال كردن، با هم بحث كردن، با هم سؤال و جواب كردن، با هم نظر كردن؛ يعني فكر كردن در حقيقت و ماهيت چيزي، مجادله و نزاع با همديگر و نيز بحث با يكديگر در حقيقت و ماهيت چيزي، به كار رفته است. (لغتنامه، دهخدا، علي اكبر، ج14، ص 21562) ولي در بيش تر كاربردهاي آن همان معناي اصطلاحي آن منظور است كه در برابر واژه انگليسي (Dialogue) قرار مي گيرد. بنابراين مناظره، مكالمه و گفت وگويي دو طرف است كه هر يك با استدلال و ارائه براهين سعي مي كند برتري و فضيلت خويش را بر ديگري به اثبات برساند و يا شخص را اقناع كرده، مجاب و مغلوب نمايد. (انواع ادبي و آثار آن در زبان فارسي، رزمجو، حسين، ص 133 و نيز انواع ادبي، شميسا، سيروس، ص261)

راغب اصفهاني مناظره را با مسئله اعتقادات و باورهاي شخص پيوند مي زند و مي نويسد: مناظره عبارت است از گفت وگو و نكته بيني طرفيني رو در رو است كه هر يك مي كوشد تا هر آنچه را به آن معتقد است به ميان آورد. از ديدگاه وي، نظر اعم از قياس است؛ زيرا هر قياسي، نظر است ولي هر نظري، قياس نيست. (المفردات في غريب الفاظ القرآن، راغب اصفهاني، ابوالقاسم الحسين بن محمد، ص 498 ذيل واژه نظر) به سخن ديگر، نظر مي تواند برهاني و غيربرهاني باشد ولي قياس جز برهان و استدلال منطقي چيزي نيست. بنابراين در مناظره، شخص تنها از برهان منطقي و استدلال هاي عقلاني سود نمي برد بلكه از هر چيزي كه باورها و اعتقاداتش را تثبيت كرده و اثبات مي كند، بهره مي جويد.

مناظره در مفهوم قرآني كه از آن به جدال احسن ياد مي شود، به نظري گفته مي شود كه ريشه در بصيرت دارد و شخص با استدلال هاي مقبول (عقلاني و عقلايي) مي كوشد تا صواب و حقيقت را به دست آورد و اشكالات و نقد نظريه خود را نيز برطرف نمايد و چهره حق را چنان كه هست براي خود و ديگران آشكار سازد. بنابراين مناظره با مجادله و مغالطه تفاوت معنايي مي يابد؛ زيرا در مجادله و مراء، الزام طرف مقابل هدف مي باشد و هم چنين در مغالطه، راه صواب، مقصد و مقصود نيست و دست يابي به حقيقت، معيار گفت وگو نمي باشد.

به سخن ديگر، هدف در مناظره حقيقي، شناخت حقيقت و تفهيم آن به ديگري است. اما اين هدف سالم، هميشه در مناظره ها لحاظ نمي شود. بنابراين، هدف از مناظره، هميشه بيان برتري يك طرف بر ديگري نيست بلكه، هدف اصلي در مناظره هاي درست و حقيقي، رسيدن به حقيقت يك امر است كه مي توان از آن به جدال احسن در مقابل مطلق مجادله ياد كرد؛ زيرا در جدال و مراء مطلق، هدف تنها خاموش كردن مخالف و چيرگي و غلبه بر او است. مناظره مي تواند در موضوعات علمي و عقيدتي، اخلاقي و اجتماعي و مانند آن صورت گيرد.

شيوه مناظره هاي موردپسند قرآن بر رعايت ادب، احترام، حق گرايي و استدلال متين و قاطع با مخالفان است كه همان جدال احسن در فرهنگ قرآني است كه بدان توصيه شده است.

روح حاكم در برهان و جدل احسن، استدلال و احتجاج در راه يقيني ساختن مقصود به طريق عقلي است. در مجادله روي سخن با منكران و ناباوران است كه در راه پذيرش، موانعي در برابر خود مي يابند. اين موانع گاه باورهاي حق و باطل خود ايشان است و گاه تعارضات و يا شبهات و سؤال هايي كه از ديدگاه ايشان در مورد نظريه مقابل وجود دارد. از اين رو لازم است با نرمش و مدارا و در عين حال استواري و پيگيري، موانع را يكايك بازشناخت و آنها را برطرف ساخت تا راه براي پذيرش نظر، هموار و ساده گردد. اين كار معمولا به كمك مقدمات صحيح و بديهياتي صورت مي گيرد كه خود طرف مخالف، به آنها معتقد و پايبند است و آن گاه به مدد براهين، نتايج صحيح، يكي پس از ديگري بر پايه آن مقدمات بنا مي شود تا هدف مورد نظر در دسترس انديشه و باور قرار گيرد. (شيوه مناظرات انبياء و امام صادق(ع)، سيده فاطمه حسيني ميرصفي)

مناظره فرشتگان

از مناظره هاي معروفي كه در قرآن گزارش شده مي توان به مناظره و گفت وگوي فرشتگان اشاره كرد كه در آيات 30 تا 33 سوره بقره و نيز آيه 69 از سوره ص به آن اشاره شده است. در اين مناظره كه در ملأ اعلي صورت گرفت، فرشتگان درباره آفرينش آدم با خداوند به گفت وگو نشستند. البته به نظر مي رسد كه پس از اعلام آفرينش آدم، گفت گو و مجادله اي ميان خود فرشتگان درمي گيرد كه در سوره ص آن را گزارش مي كند. تعبيري كه خداوند درباره اين مناظره به صورت صريح و شفاف دارد، اختصام است؛ زيرا مي فرمايد: ما كان لي من علم بالملا الاعلي اذ يختصمون؛ مرا (پيش از اين) دانشي به (گفتگوي) ملأ اعلي (و فرشتگان عالم بالا) نبود هنگامي كه با هم (درباره خلقت آدم) گفتگو، محاجه و مجادله داشتند. (ص، آيه 69)

خداوند پس از اين كه به فرشتگان اعلام مي كند: «من بشري از گل خواهم آفريد. چون تمامش كردم و در آن از روح خود دميدم، همه سجده اش كنيد (سوره ص، آيات 71 و 72) اختصام و مجادله اي ميان آنان درمي گيرد كه نتيجه اين گفت را خداوند در آيه 30سوره بقره ادامه مي دهد كه پرسش آنان درباره هدف و حكمت آفرينش آدم(ع) است. در حقيقت اين اختصام در ميان خودشان زماني صورت مي گيرد كه خداوند مي فرمايد: آني جاعل في الارض خليفه؛ من در زمين جانشين قرار دادم. زيرا فرشتگان به دنبال اين جعل الهي و اين كه اين مجعول كسي جز آدم خاكي نيست با خود به مجادله و گفت وگو مي پردازند و سپس به خدا عرضه مي دارند: اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح و نقدس لك؛ كسي را در آن قرار مي دهي كه در زمين فساد كند و خون بريزد در حالي كه ما به ستايش همراه با سپاس تو مي پردازيم و تو را پاك و منزه مي دانيم.

خداوند در آيه 31 سوره بقره تبيين مي كند كه مجادله كردن و مناظره پيش از آن كه هنوز آدم(ع) به شكل كامل آفريده شده باشد صورت مي گيرد. به اين معنا كه اين مناظره يا همزمان با طرح خلافت و جعل خليفه در زمين آغاز مي شود يا هنگامي كه تنها مقدمات اين جعل فراهم آمده بود و هنوز ايشان با حقيقت آدم رو به رو نشده بودند؛ زيرا خداوند گزارش مي كند كه خداوند پس از اين كه در پاسخ فرشتگان مي فرمايد من چيزي را مي دانم كه شما نمي دانيد، به تعليم اسماء به آدم پرداخت. به اين معنا كه فرشتگان پيش از تعليم الهي به آدم، اين پرسش ها را مطرح مي كنند و خداوند به يك پاسخ كلي بسنده مي كند و اجازه مي دهد تا حقيقت را پس از كامل شدن آدم(ع) با دلايل قاطع به فرشتگان بفهماند و آنان را همراه خود سازد.

در حقيقت باورها و اعتقادات فرشتگان كه در آيه 30 بيان شده، مبتني بر خلقت ابتدايي آدم از گل بوده است؛ زيرا چنين موجودي مي توانست تنها به سبب قواي مادي شهواني در زمين فساد كرده و خونريزي كند و ماهيت چنين موجودي فراتر از اين اقتضا نمي كرد؛ از اين رو فرشتگان مي گويند كه اگر هدف از خلافت در زمين تسبيح و تقديس و تحميد توست ما خود به اين كار مي پردازيم و اگر امر ديگري است كه از اين موجود با ماهيت گل و مادي او چيزي جز فساد و خونريزي بر نمي آيد و نمي تواند در زمين خلافت كند.

خداوند با بيان كلي مي كوشد تا زمينه براي اثبات حقانيت خلافت فراهم آيد و بتواند فرشتگان را به طوري مجاب نمايد كه حقيقت نيز براي آنان آشكار گردد. به اين معنا كه هدف، تنها اسكات و اقناع طرف به هر شكل نيست. از اين رو در وهله نخست به پاسخ كلي بسنده مي كند تا شرايط براي پاسخ گويي و تبيين حقايق فراهم آيد. هنگامي كه تعليم اسما انجام مي شود، خداوند فرشتگان را به ادامه مناظره فرا مي خواند و مي گويد اگر مي توانند اسماي الهي را تنها نام برند و به كلي گويي يعني تسبيح و تحميد و تقديس بسنده نكنند. ولي از آن جايي كه فرشتگان تنها به كليات آگاهي داشته و توانايي درك جزئيات را نداشتند نمي توانستند حتي نام هاي الهي را بيان كنند چه رسد كه آن ها را به شكل دارايي در وجودشان داشته باشند. اين گونه است كه به محدوديت هاي خود نسبت به علم الهي اعتراف مي كنند. جالب اين كه حضرت آدم(ع) تنها به انباء و اخبار اسماي الهي بسنده مي كند، زيرا فرشتگان همانند انسان توانايي داشتن آن اسما را نداشته اند.

نكته جالب در اين مناظره آن است كه خداوند نمي كوشد تا پيش از تعليم به اثبات مدعاي خود يعني توانايي خلافت آدم بپردازد؛ بلكه با بيان كلي مي كوشد تا شرايط براي اثبات و پذيرش طبيعي از سوي فرشتگان فراهم آيد. از اين رو، پيش از فراهم آوردن براهين روشن، اقدام به مناظره نمي كند و سعي مي كند تا شرايط را به گونه اي فراهم آورد تا به سادگي فرشتگان به خطا در باورها و عقايد خود برسند و اشتباهات خويش را بشناسند و آنها را تكرار نكنند. از سوي ديگر، پيش از آن كه از آدم بخواهد تا ادله خويش را بيان كند، از فرشتگان مي خواهد تا ادله خويش را بيان كنند كه آنان از عرضه آن ناتوان مي مانند. اگر نخست آدم(ع) اين كار را مي كرد، فرشتگان مي توانستند مدعي آگاهي شوند و يا مسايل ديگري رخ دهد. بنابراين لازم است در مناظره از طرف گفت وگو بخواهيم تا هر آن چه از براهين و دلايل در اختيار دارد بگويد تا بعداً مدعي نشود.

مناظره ابليس

دومين مناظره ميان خدا و ابليس انجام مي گيرد كه مي توان گفت در ادامه همان مناظره نخست صورت گرفته است، زيرا ابليس كه برخلاف ديگر موجودات در ملأ اعلي از جنيان بوده است، حاضر به پذيرش خلافت آدم(ع) نمي شود و خود را براي خلافت، شايسته مي داند. از اين رو از ولايت و خلافت آدم(ع) سرباز زده و از سجده بر او اجتناب مي كند؛ زيرا سجده بر آدم(ع) به معناي پذيرش ولايت و خلافت او بوده است.

به دنبال اين مخالفت خداوند از وي مي پرسد: ما منعك ألا تسجد اذ أمرتك؛ «چون تو را به سجده امر كردم چه چيز تو را باز داشت از اينكه سجده كني؟». ابليس در بيان علت مخالفت خود و سرپيچي از فرمان مي گويد: أنا خير منه خلقتني من نار و خلقته من طين؛ «من از او بهترم. مرا از آتشي آفريدي و او را از گل آفريدي.» (اعراف آيه 12)

دليلي كه ابليس براي مخالفت با فرمان مي آورد، ناظر به همان بعد آفرينش آدم از گل است كه فرشتگان نيز ناظر به همين بعد انساني، با خلافت وي مخالفت ورزيدند ولي به دنبال «نفخت من روحي» (ص آيه 72 و حجر آيه 29) و «علم آدم الاسماء كلها» (بقره آيه 31) يعني دميدن روح الهي و تعليم همه اسماي الهي، آنان از مخالفت دست برداشته و موافقت خود با خلافت انسان كامل حتي بر فرشتگان را با سجده نشان مي دهند؛ زيرا فرشتگان در مي يابند كه آدم(ع) با شرايط ديگري استحقاق خلافت يافته است و علت استحقاق او براي جانشيني، آفرينش وي از گل نيست، بلكه امور ديگري است؛ اما ابليس هم چنان خود را برتر مي داند و بر اين باور است كه او از جهت آفرينش از آتش خالص، هم چنان برتر از آدم و مستحق عنوان ولايت و خلافت است. از اين رو تكبر كرده و برتري خود را با طغيان و سركشي نشان مي دهد. (اعراف آيه 13 و اسراء آيه 61 و بقره آيه 34)

از نظر ابليس كسي كه مي بايست با خلافت تكريم شود خود اوست و از اين كه كسي ديگر را خداوند با خلافت و ولايت تكريم كرده به شدت مخالفت مي ورزد (اسراء آيه 62) زيرا برتري را در عنصر آتش مي داند و توجهي به براهين الهي نمي كند كه تعليم اسما و نفخ روح خود در كالبد آدمي است و خواهان مهلت تا روز قيامت مي شود كه پس از پذيرش نيز سوگند مي خورد تا انسان را از اين مقام تكريمي فرود آورد و از خلافت ساقط نمايد. (همان آيات)

روش مناظره خداوند، قرار دادن طرف در موقعيتي است كه خود به بطلان ديدگاه و آراي خويش برسد و با ملايمت و مدارا مي كوشد تا شخص، دست از عناد و لجاجت بردارد. هم چنين به داوران و ناظران بيروني اين امكان را مي بخشد تا خود به داوري سالم و به دور از اجبار و اكراه بپردازند و حقيقت را دريابند. اگر خداوند به فرشتگان ملأ اعلي مي گفت كه علت مخالفت ابليس، كفر نهان، تكبر و خودخواهي و استكبارطلبي نسبت به ديگران است تا حقي را از صاحب حقي سلب كند و به ظلم و جور آن را تصاحب كند، شايد پاسخ كاملي براي آنان نبود. از اين رو اجازه داد تا در يك اقدام عملي و مناظره رسمي حقيقت آشكار شود و كفر نهان و تكبر و برتري جويي ابليس آشكار شود. (بقره آيه 34)

اين گونه است كه مجازات هبوط و اخراج از بهشت و ملأ اعلي، به عنوان كيفري طبيعي به سادگي قابل پذيرش همگان قرار مي گيرد و كسي از در اعتراض وارد نمي شود.

مناظره حضرت ابراهيم با نمرود

از مناظره هاي معروفي كه در قرآن مي توان يافت، مناظره احتجاجي حضرت ابراهيم(ع) با نمرود است.احتجاج، مناظره اي است كه حجت و برهان در آن ستون اصلي را شكل مي دهد و هدف آن است تا طرف به حقيقتي انكارناپذير دست يابد كه به هيچ وجه نتواند از زيربار آن فرار كند. هدف از اين گونه مناظره، روشنگري است به گونه اي كه شخص نتواند از دليل و برهاني كه آورده مي شود فرار كند، زيرا در اين روش از مطالبي استفاده مي شود كه مقبول شخص مي باشد. البته تفاوتي ندارد كه علت مقبوليت، پذيرش عقلاني يا عقلايي باشد. در اين روش مناظره گر تلاش مي كند تا بيرون از دايره حقايق سخن نگويد و گرايش به باطل پيدا نكند. بنابراين نمي توان در احتجاج، از مقبولاتي استفاده كرد كه باطل و خرافي است؛ زيرا هرگز هدف، وسيله را توجيه نمي كند و روشنگري، نبايد فداي غلبه و چيرگي بر خصم شود.

در احتجاجاتي همچون مباهله هرچند كه غلبه و چيرگي اهميت مي يابد و دو طرف به نوعي خصم علمي يك ديگر شمرده مي شوند ولي هرگز حقيقت فدا نمي شود.

حضرت ابراهيم در احتجاجي كه با نمرود داشت، به گونه اي عمل مي كند كه نمرود مبهوت برهان و دلايل روشن او مي شود و نمي تواند واكنشي نشان دهد.

خداوند در آيه 258 سوره بقره گزارش اين مناظره را اين گونه آورده است: آيا از ]حال[ آن كس كه چون خدا به او پادشاهي داده بود ]و بدان مي نازيد، و[ با ابراهيم درباره پروردگارش محاجه ]مي[كرد، خبر نيافتي؟ آن گاه كه ابراهيم گفت: «پروردگار من همان كسي است كه زنده مي كند و مي ميراند.» گفت: «من ]هم[ زنده مي كنم و ]هم[ مي ميرانم.» ابراهيم گفت: «خدا ]ي من[ خورشيد را از خاور برمي آورد، تو آن را از باختر برآور.» پس آن كس كه كفر ورزيده بود مبهوت ماند و خداوند قوم ستمكار را هدايت نمي كند.

در اين روش احتجاجي، نمرود در مرحله نخست كوشيد تا با مغالطه، مفهوم مرگ و زندگي را با بقاي جان يكي و كشتن ديگري يكسان جلوه دهد ولي حضرت ابراهيم با بيان مطلبي كه بيرون از دايره مغالطه و سفسطه گري او بود وي را مبهوت خود مي سازد به گونه اي كه نمي تواند پاسخي به آن حضرت بدهد.

مناظره با بت پرستان

حضرت هم چنين در مناظره اي با بت پرستان، به اثبات ناتواني بتان اشاره مي كند. در اين جا آن حضرت(ع) همانند روشي كه خداوند در مناظره با فرشتگان در پيش گرفته بود به اقدام عملي مي پردازد تا آنان خود دريابند كه به اشتباه مي روند. آن حضرت(ع) پس از شكستن همه بتان، تنها بت بزرگ را نگه مي دارد و مدعي مي شود كه از آن جايي كه هر خدايي تلاش مي كند قدرت مطلق باشد و حتي دو بت در يك اقليم نمي گنجد چگونه دو خدا در هستي حكومت كند كه با هم تنازع نكنند و دنيا را به تباهي و فساد نكشانند، آنان را به مفهوم بطلان خدايگان سوق مي دهد. به اين معنا كه بت بزرگ خواسته تا خدايي تنها از آن او باشد لذا بتان ديگر را خرد مي كند. سپس از آنان مي خواهد تا انگيزه نابود كردن ديگر بتان را از بت بزرگ بشنوند كه هنوز سالم است.

بت پرستان خود اقرار مي كنند كه بت بزرگ توانايي نطق ندارد و نمي تواند سخن بگويد. اين اقرار همان چيزي بود كه آن حضرت مي خواست؛ زيرا ناتواني در سخن گفتن و نيز دفاع از خود، مهم ترين دليلي است كه نشان مي دهد بتان نمي توانند پروردگاري باشند كه ديگران را ربوبيت كنند. آن حضرت با اين روش، مردم را به تفكر و تذكر وا مي دارد؛ زيرا خود مي دانند كه بتان ناطق نيستند و قادر به دفاع از خود نمي باشند و از سوي ديگر هرگز نمي توان خدايان متعدد داشت؛ زيرا در هر حال خداي بزرگ و قوي تر سعي مي كند تا ديگر خدايان را از ميان بردارد و خود مالك مطلق باشد. خداوند در آيه 63 سوره انبياء مي فرمايد: قال بل فعله كبير هم هذا فاسالو هم ان كانوا ينطقون؛ گفت: بلكه بزرگ ترينشان چنين كرده است اگر سخن مي گويند از آنها، بپرسيد. و ادامه مي دهد: فرجعوا الي انفسهم فقالو انكم انتم الظالمون؛ با خودشان گفت وگو كردند و گفتند: شما خود ستمكار هستيد. (انبياء آيه 64)

مناظره ابراهيم(ع) با ديگر غيرپرستان

آن حضرت (ع) در مناظره خود با خورشيد و ماه و ستاره پرستان نيز از روش همراهي استفاده مي كند و سپس با استفاده از هدف پرستش به آنان ثابت مي كند كه آن چه هدف عبادت و پرستش معبود است، از طريق پرستش خورشيد و ماه و ستاره به دست نمي آيد، زيرا انسان، خدايي را مي خواهد كه در همه حال، پيدا و نهان، شب و روز وي را ربوبيت كند؛ در حالي كه هر يك از اين معبودها در زماني نيستند و نمي توانند به پروردگاري خويش ادامه دهند. اين بدان معناست كه نقش آنان در پروردگاري يا بسيار كم رنگ و يا هيچ است، بنابراين بايد كسي را پرستيد كه هم خالق باشد و هم در همه حال با ربوبيت و پروردگاري خويش، انسان را حافظ باشد. (انعام، آيات 75 تا 79)

اين ها نمونه هايي از مناظره هايي است كه قرآن گزارش مي كند. بررسي همه اين مناظره ها بيرون از حوصله اين مقاله است ولي از همين اندك مي توان دريافت كه چگونه حقيقت يابي و روشنگري، ستون اصلي همه مناظره هاي قرآني را تشكيل مي دهد هرچند كه روش هاي متنوع و گوناگوني را در اين مناظره در پيش مي گيرد كه به گونه اي پرده از حق برداشته و باطل را رسوا سازد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا