اجتماعیاعتقادی - کلامیتاریخیسیاسیفرهنگیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

نژادگرایی، عامل انحطاط جوامع

samamosمعیارهای سنجش و ارتباط در جوامع بشری از تنوع بسیاری برخوردار می باشد. هر جامعه ای ملاک ها و معیارهایی را برای ارتباط گری و مرزبندی میان خودی و غیر خودی انتخاب می کنند. این معیارها می تواند عقلانی، عقلایی، وحیانی و حتی خرافی باشد.

نژادگرایی به عنوان یکی از معیارهای ارتباط گیری و تعیین مرزهای خودی و غیر خودی در جوامع بشری مطرح بوده است. به نظر می رسد که این سنجه ارزیابی و ارتباط، دارای ریشه های عقلایی است؛ هر چند که می تواند بیرون از دایره معیارهای عقلانی و حتی وحیانی باشد و در برخی از موارد گرایش به معیارهای خرافی پیدا کند. اما با نگاهی به تاریخ بشری می توان دریافت که نژادگرایی نقش بسزایی در تعیین ارتباطات و مرزهای خود و غیر خودی داشته است به گونه ای که حتی برخی از جنگ های بزرگ به سبب همین معیار پدید آمده است که از آن جمله می توان به جنگ های اروپایی در سده های پایانی هزاره دوم میلادی که بخش اعظم دنیا را نیز به کام خود فرو برد، اشاره کرد.

نویسنده در این مطلب بر آن است تا نقش منفی نژادگرایی را به عنوان یک معیار در ارتباطات و مرزبندی ها ، بر اساس آموزه های وحیانی قرآن به دست دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

معیارهای ارتباطات اجتماعی

هر جامعه ای بر اساس معیارهایی شکل می گیرد. این معیارها نقش کلیدی و اساسی را در میزان ارتباطات و دایره و گستره جوامع ایفا می کنند؛ زیرا هر یک از معیارها مقتضیاتی دارند که می تواند دایره جوامع و ارتباطات را در آن تنگ و یا فراخ نماید.

به عنوان نمونه، معیارهای دینی، معیاری اعتقادی است که در این دایره هر کسی به صرف اشتراک و وحدت ایمانی می تواند وارد شود؛ از این رو، امت اسلام که جامعه ای بر پایه معیار اعتقادی است، همه افراد بشری را به صرف وحدت در اسلام گرد هم می آورد و ارتباطات خاصی را به عنوان شهروندی امت اسلام برای آنان تعریف می کند. براساس این ملاک و معیار، بی توجه به نژاد، رنگ، جغرافیا، زبان، خرده فرهنگ ها و مانند آن، هر کسی با بیان شهادتین می تواند به عضویت و شهروندی جامعه و امت اسلامی در آید.

این در حالی است که در برخی دیگر از جوامع معیار تنها عضویت در قبیله، اشتراک در جغرافیا و سرزمین، یا در زبان، یا فرهنگ و مانند آن است. بنابراین، هر کسی که از قبیله و یا نژاد خاصی چون آلمانی نباشد، نمی تواند به شهروندی آن جامعه در آید. در برخی دیگر، معیار تشکیل ملت و جامعه، اشتراک سرزمینی و یا میهن و وطن است. هر کسی که در دایره جغرافیایی سرزمینی خاص قرار گیرد، به عنوان شهروند تلقی می شود و از تابعیت و آثار شهروندی آن برخوردار می شود.

در برخی از جوامع، معیارهای شهروندی می تواند یکی یا چند معیار از معیارهای پیش گفته باشد؛ زیرا بر خلاف تصور نخستین ملت و جامعه در عصر کنونی و جنگ هایی که بر آن راه انداخته شد، هم نژادی نتوانست عامل وحدت در همه ملت ها باشد؛ چرا که در بسیاری از مناطق جهان، نژادهای گوناگون با تنوع فرهنگی و زبانی در یک واحد سرزمینی گرد آمده اند؛ از این رو، نمی توانست نژاد به عنوان معیاری کامل و مطلق مطرح شود.

هر چند که در آغاز می توان ریشه های نژادی و خونی و قبیله ای برای جوامع بشری به دست آورد، ولی با افزایش جمعیت، جا به جای اقوام و نژادها، تبدیل شدن جهان به دهکده ای کوچک به سبب افزایش ارتباطات و جابه جایی و نقل و انتقالات و مانند آن، نژاد نمی توانست تنها معیار ارتباطاتی در جوامع بشری باشد.

در گذشته، کشورها و ملت ها بر اساس نژاد شکل می گرفت؛ زیرا جمعیت های کوچک خونی و قبیله ای در یک منطقه سرزمین می زیستند و به سبب کمبود ارتباطات با جوامع دیگر که دورتر از منطقه زیست ایشان زندگی می کردند، نوعی فرهنگ بسته شکل می گرفت که موجبات اشتراک فکری، فرهنگی، زبانی و مانند آن می شد؛ اما با افزایش جمعیت، کاهش فرصت های سرزمینی و جابه جایی اقوام و افزایش ازدواج میان اقوام و قبایل و نژادها به ویژه در منطقه آسیا و خاورمیانه، دیگر هیچ عنصر وحدت بخشی را نمی توان یافت که بتواند ارتباطات اجتماعی را ساماندهی کند؛ زیرا تنوع نژادی، فکری، فرهنگی، زبانی و مانند آن در یک منطقه کوچک مانند ایران بسیار زیاد بود.

هر چند که عناصر دیگری یافت می شود که می تواند به عنوان معیار قرار گیرد؛ زیرا برخی از آن ها به نوعی از فراگیری بیش تری برخوردار می باشند، مانند اشتراک در زبان فارسی یا هم نژادی در آریایی بودن و مانند آن، ولی این اشتراکات تا آن اندازه نیست تا یک جامعه یکپارچه ای را به عنوان ملت ایجاد کند.

اتحاد سرزمینی، هر چند که به نظر قوی می نماید، ولی این اتحاد از بسیاری جهات سست عنصر است؛ زیرا بسیاری از مردمان در بیرون از مرزهای سیاسی کنونی ایران، تعلق خاطری بیش تر به ایران از افراد موجود در این سرزمین دارند. نمونه این تعلق خاطر را می توان در مردمان خراسان بزرگ که اکنون به عنوان آسیای میانه شناخته می شود، یافت.

برخی، به عقیده به عنوان یک معیار مهم و ارزشی می نگرند که می تواند گروه ها و اقوام و زبان ها و مردمان بیش تری را تحت مدیریت خود در آورد. به نظر برخی، تشیع یا اسلام می تواند این نقش را ایفا کند؛ ولی با توجه به همین نمونه ایران می توان دریافت که این ملاک ومعیار هر چند که قوی است و افراد بیش تری را تحت دایره مفهومی خود می گیرد ولی نمی تواند فراگیر باشد و همه مردمان را پوشش دهد، زیرا مردمانی بسیاری بیرون از دایره تشیع یا اسلام هستند و به مذاهب دیگر اسلامی، یا ادیان دیگر آسمانی معتقدند.

اکنون این پرسش پیش می آید که چه معیاری می تواند به عنوان عامل ارتباطات درست و صحیح انسانی باشد؟ آیا معیار انسان بودن به تنهایی کفایت می کند؟ یا این که معیاری دیگری را می توان یافت که بتواند به عنوان بهترین جایگزین مطرح شود؟ دیدگاه قرآن در این باره چیست؟

نقش قبیله و نژاد در فرهنگ انسانی

چنان که گفته شد، شاید قبیله و نژاد نخستین عامل وحدت بخش در جوامع بشری بوده است. بنابراین می توان از این عامل به عنوان یک عامل عقلانی در ارتباطات اجتماعی یاد کرد. عقلا و خردمندان، این معیار را برای دوره های خاص جوامع بشری تایید کرده و از آن برای ایجاد ارتباطات اجتماعی و افزایش قدرت جوامع بشری سود بردند.

اما به نظر می رسد که این عامل به عنوان یک معیار کامل و بی نقص نمی تواند در همه دوره های زمانی حضور انسان در جهان عمل کند؛ زیرا با افزایش جابه جایی ها میان اقوام و تداخل قبایل و اقوام با ازدواج و مانند آن، دیگر شاید بتوان گفت که نژاد خالص یا قبیله و عشیره ای خالص نمی توان یافت.

زمانی بود که خون و قبیله و نژاد موجب می شد تا انسان ها بتوانند با یک دیگر تعارف و ارتباط شناخته شده ای داشته باشند و به عنون یک جامعه نژادی، نیازهای عاطفی و جسمی یک دیگر را برآورده سازند؛ زیرا جمعیت ها در جهان کوچک و پراکنده بود و سرزمین های خالی بسیاری وجود داشت که عوامل طبیعی و مانند آن برای انسان تهدید جدی به شمار می آمد.

قبیله و نژاد موجب می شد تا نوعی همگرایی در جوامع خرد و کوچک انسانی پدید آید و در مسیر سازندگی و آبادانی سرزمین تلاش کرده و نیازهای مادی و معنوی یک دیگر را برآورده سازند. خداوند در آیه 13 سوره حجرات ازنقش نژاد و قبیله در تعارف و ارتباطات اجتماعی میان جوامع انسانی سخن می گوید و آن را عامل مهمی در وحدت اجتماعی بشرمی شمارد. اصولا انسان ها به کسانی که می شناسند علاقه مند می شوند. این علاقه مندی که از راه شناخت به دست می آید حتی نسبت به یک درخت و یا حیوان نیز ایجاد می شود. شاید داستان شازده کوچولوی سنت اگزوپری بخشی از رابطه میان شناخت و محبت را تبیین کرده باشد. خواننده در این داستان در می یابد که چگونه شناخت موجودی می تواند تاثیراتی در عواطف و احساسات وی به جا گذارد و او را به آن چیز علاقه مند سازد به گونه ای که همین احساس تعلق او را به سوی محبت و عشق سوق دهد و جدایی از آن را سخت و دشوار نماید.

خداوند با تاکید بر واژه تعارف این مفهوم را القا می کند که شناخت عاملی مهم در ارتباطات اجتماعی، همگرایی و همدلی انسانی است. از آن جایی که شناخت میان افراد یک قبیله و نژاد آسان است، به همان اندازه ارتباطات و تعلق خاطر و محبت و عشق نیز افزایش می یابد. بنابراین، نژاد در زمانی این نقش را ایفا می کرد که انسان ها نسبت به همین شناخت و علاقه یافته و ارتباطات اجتماعی بر اساس عشق و محبت میان افراد یک جامعه قبیله ای و نژادی تحقق و ادامه یابد.

تاکیدی که اسلام بر صله رحم و خویشان خونی و نسبی دارد، از آن روست که این شناخت می تواند هم چنان عواطف و احساسات را تهییج و پایدار سازد. شما بنگرید کسانی که با خویشان خود ارتباط دارند کسانی هستند که شناخت خود را هم چنان با دید و بازدید حفظ کرده اند. اینان به سبب همدلی در همه موارد سخت و دشوار به داد یک دیگر می رسند و همکاری ایشان در اوج قرار دارد؛ زیرا عامل همکاری ها عواطف و احساساتی است که فراتر از عقل و عدل عمل می کند و احسان و ایثار و گذشت را تقویت و به عنوان عامل اصلی در ادامه و بقای ارتباطات اجتماعی میان خویشان حفظ می کند.

به هر حال، از نظر اسلام و قرآن، نقش نژاد و قبیله را می بایست در همین حفظ شناخت و افزایش احساسات و عواطف و تهییج آن دانست که خود عامل همکاری و همدلی و احسان و دیگر ارتباطات خاص اجتماعی است.

بنابراین، تا زمانی که قبیله و نژادگرایی این خاصیت را دارد که میان مردمان را جمع کند و عواطف و احساسات را تهییج و تقویت نماید می تواند مفید و سازنده باشد. اما همواره نژادگرایی چنین نقشی را ایفا نمی کند؛ زیرا گاه موجبات تنش میان افراد یک جامعه می شود؛ یا این که موجب می شود تا در حق دیگر ظلم روا داشته شود که از این نژاد و قبیله نیست.

به سخن دیگر، نژادگرایی هر چند دارای فواید خوب و عقلایی است، ولی اگر این نژادگرایی به یک عامل منفی در جامعه تبدیل شود و یا این که عدالت اجتماعی را از میان بردارد، دیگر یک عامل مثبت و سازنده نیست. از این روست که خداوند در آیه 8 سوره مائده و نیز 176 سوره نساء بر ارزش عدالت به عنوان یک معیار در روابط اجتماعی تاکید می کند و می فرماید می بایست این عدالت درباره خود و نزدیکان نیز رعایت شود؛ زیرا بسیاری از مردم عدالت به ویژه عدالت قسطی و ملموس را در حق خود و یا دیگران نمی پسندند؛ زیرا اگر بر اساس آن عمل شود می بایست از بسیاری از منافع محروم شوند؛ زیرا حق ایشان نیست و دیگران بر آن چیز اولویت دارند. از جمله در جایی که شغلی وجود دارد که تنها با بی عدالتی می توان آن را به دست آورد، زیرا شخص خود یا خویشان وی از شایستگی لازم برخوردار نمی باشند ولی با کمی بی عدالتی می توان آن را برای خود یا خویشان دست و پا کرد ، در حالی که افراد شایسته تری وجود دارند که اگر عدالت رعایت شود به این شخص یا خویشان وی نمی رسد.

تقوا معیار درست ارتباطات انسانی

از آن جایی که هیچ یک از معیارهای نژادی، فرهنگی، زبانی و جغرافیایی نمی تواند عامل کامل و تمام ارتباطات اجتماعی بشر باشد، خداوند در قرآن به معیاری فراگیر اشاره می کند که تقواست.

البته از نظر قرآن، اسلام خود معیاری مهم در ارتباطات اجتماعی است، ولی زمانی که در یک مرتبه بالاتر به ارایه معیار می پردازد، به تقوا به عنوان معیار اصلی و جهانی اشاره می کند؛ زیرا این معیار از جمله معیارهایی است که عقل و عقلا و شرع به طور اتفاق و اجماعی بر آن مهر تایید می زنند؛ زیرا تقوا به معنای مدیریت نفس بر پایه چارچوب های عقلانی، معیاری فراگیر، فطری و همه پسند است.

هر انسانی به فطرت و عقل سالم خویش در می یابد که می بایست از زشتی ها، پستی ها، بدی ها، ناپسندها و مانند آن پرهیز کند و به سوی زیبایی ها ، خوبی ها و پسندیده ها گرایش یابد. آن چه عقل بدان حکم می کند، هرگز بیرون از دایره احکام شریعت و اسلام نیست. از این روست که می توان اتفاق و اجماعی جهانی میان عقل و شریعت اسلامی یافت؛ بلکه در یک مرتبه پایین تر اگر خردمندان امری را پسندیده یابند و آن را به عنوان بایسته و یا شایسته مورد توجه قرار دهند، اسلام نیز بدان حکم می کند.

اگر کسی تقوا را معیار ارتباطات انسانی قرار دهد، در حقیقت روابط نه تنها بر اساس عقل و عدل خواهد بود، بلکه این روابط انسانی در یک مرتبه برتر قرار می گیرد و چارچوب آن روابط عقلانی و عقلایی همراه با احساسات و عواطف خواهد بود که همدلی را افزون بر همراهی و همکاری بر می انگیزد.

از این روست که خداوند در آیه 13 سوره حجرات معیار ارزش گذاری و نیز مرزهای میان خودی و غیر خودی را تقوا قرار می دهد. بنابراین هر کسی که در جهان بشریت، در مسیری گام بردارد که تقوا در آن ملاک و معیار باشد، ارتباط با او به شکل طبیعی شکل خواهد گرفت و مرزهایی فراتر از اسلام و یا هر عامل دیگر تحقق خواهد یافت. هر انسانی با هر انسانی دیگر در هر جایی زمین می تواند ارتباطاتی زیبا را شکل دهد.

به سخن دیگر، معیار اسلام مرز شهروندی انسان مسلمان در همه سطح جهان است؛ اما معیار تقوا مرز انسانیت با غیر انسانیت است. به این معنا که اگر انسانی بخواهد با انسانی دیگر روابط سالم و درستی برقرار کند می بایست این رابطه در چارچوب تقوای باشد که عقلانیت انسانی آن راتعیین و مشخص می کند. این مرزی است که اسلام میان در روابط انسانی با انسانی دیگر قرار می دهد و انسان هر گاه دیگری را چنین دید می بایست او را به عنوان انسانی کامل یا در مسیر کمال و تمام ارزیابی کرده و رابطه را بر اساس آن تنظیم و سامان دهد و تکریم خاص برای او قایل شود.

اگر انسانیت و یا اسلامیت مرزهایی را برای ارتباطات مشخص می کنند، مرز تقوا مرزی است که برای تکریم بخشی بیان شده است؛ زیرا انسان هر چند به سبب انسانیت گرامی داشته می شود و یا به سبب اسلامیت تکریم و محترم می شود ولی به تقوا هر انسانی، در اوج کرامت می نشیند، زیرا حتی اگر این تقوای شخص، تنها بر چارچوب تقوای عقلانی باشد، از این شایسته برخوردار است تا در مقام تقوای وحیانی قرار گیرد و در چارچوب وحی و عقل، رفتارهای دنیوی و اخروی اش را سامان دهد.

به عبارت دیگر، انسانی که از دین وحیانی آگاهی ندارد ولی بر اساس تقوای عقلانی هر آن چه را عقل می پسندد می پسندد و هر آن چه را زشت می شمارد زشت می داند و از آن پرهیز می کند تا دنیایی سالم و صحیح و پاک داشته باشد، از این زمینه برخوردار است تا از تقوای وحیانی بهره مند شود و آخرت خویش را نیز همانند دنیای خود پاک و سالم به تقوا سازد.

بنابراین، معیار جهانی بر تکریم و ارتباطات کامل انسانی، همان تقوای عقلانی و در مرتبه بالاتر عقلانی و وحیانی است که در آیه 13 سوره حجرات بدان اشاره شده است. این بدان معنا خواهد بود که مسلمانان نیز در یک درجه بالاتر و برتر می بایست به روابط میان انسانی توجه کنند و آن را تنها در دایره اسلامیت قرار ندهند. بنابراین هر کسی که اهل تقوا باشد می بایست به عنوان انسانی کریم محترم داشت و روابط خاص انسانی با او برقرار کرد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا