اجتماعیاخلاقی - تربیتیمعارف قرآنی

شاخصه هاى قرآنى آبرو و هتك حرمت

قرآن كريم، انسان را موجودى برخوردار از كرامت و شرافت ذاتى مى داند و مى فرمايد: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَم;[1]ما به فرزندان آدم كرامت بخشيديم».

از برجسته ترين مظاهر كرامت انسان، برخوردارى انسان از عقل و حيا است; و با وجود آن انسان همواره و به طور طبيعى در مقابل هر آن چه حرمت او را تهديد مى كند، واكنش نشان مى دهد; از اين رو، انسان پس از آفرينش و نخستين گناه، وقتى ابتدايى ترين زشتى يعنى عورتش را كه با حرمت خود مرتبط مى دانست، آشكار ديد، با به كارگيرى برگ درختان خود را پوشاند: «فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَ تُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّة»[2]و پس از آن خداوند جامه و لباس را به ايشان بخشيد تا خود را از اين زشتى بپوشانند و كرامت خويش را حفظ كنند: «يَـبَنِىءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَ رِى سَوْءَ تِكُمْ وَرِيشًا;[3] اى فرزندان آدم ما جامه و لباس را فرود فرستاديم تا بدان زشتى هاى خويش را بپوشانيد و آن زينت شما باشد».

انسان به طور طبيعى مى كوشد تا آبرو و عرض خويش را كه مايه حفظ كرامت و شرافت اوست، حفظ كند; چنان چه عزيز مصر از يوسف(ع) مى خواهد كه اقدام ناشايست همسرش را كه موجب بى آبرويى و از دست رفتن كرامت و شرافت اوست، ناديده گرفته و راز را پوشيده دارد; خداوند در خواست عزيز مصر را چنين حكايت مى كند: «يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَـذَا;[4] اى يوسف! از اين ناشايست درگذر و آن را پوشيده نگاه دار!»

حفظ آبرو، آن چنان مهم است كه به طور طبيعى انسان با عوامل و موجباتى كه آن را در معرض خطر قرار مى دهد به مقابله بر مى خيزد و مى كوشد تا خود را از شرّ آن در امان نگه دارد. عفت و عفاف زنان از مهم ترين چيزهايى است كه يك زن بدان افتخار مى كند و شرافت و كرامت خويش را در آن مى جويد; وقتى زنى خود را در برابر عاملى مى يابد كه او را در مقام سلب عفت قرار مى دهد، با تلاش خستگى ناپذير مى كوشد تا از آن رهايى يابد و با عامل خوارى و ذلت بجنگد. حضرت مريم(ع) وقتى با اين مسأله رو به رو مى شود آرزوى مرگ مى كند، چون در مى يابد كه ناتوان از آن است كه با عاملى كه به ظاهر شرافت او را در نظر مردم مخدوش مى كند در بيفتد و بر آن پيروز گردد; از اين رو مرگ را بر ننگ ترجيح مى دهد: «يَــلَيْتَنِى مِتُّ قَبْلَ هَـذَا وَ كُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا;[5] اى كاش بيش از اين مرده يا فراموش شده بودم».

نمونه ديگر تلاش انسان براى حفظ آبرو و گريز از هتك حرمت، درخواست حضرت لوط از قوم خود است كه متعرض مهمانان وى نشوند و با رفتار زشت و زننده خويش كه برخاسته از يك ناهنجار اجتماعى بود، او را بى آبرو نسازند: «قَالَ إِنَّ هَـؤُلاَءِ ضَيْفِى فَلاَ تَفْضَحُون;[6] لوط گفت: اينان مهمانان من هستند پس مرا بى آبرو نسازيد» و در راستاى حرمت و كرامت خويش، پيشنهاد مى دهد كه با دختران او ازدواج كنند و دست از مهمانان او بشويند: «هَـؤُلاَءِ بَنَاتِى».[7]

شاخصه هاى آبرومندى

قرآن، شاخصه ها و ملاك هايى را براى آبرومندى و محبوبيت انسان معرفى كرده و بر اين نكته پاى مى فشارد كه انسان پيش و بيش از هر چيز بايد در پى كسب منزلت و ارزش خويش نزد خداوند و پروردگارش باشد. هر كس بر اين راه گام بر دارد بر پايه يك سنت و قانون تغييرناپذير به منزلت و كرامت اجتماعى و انسانى مى رسد و به عنوان محبوب خداوند جايگاه ويژه و والايى مى يابد. خداوند در بيان اين شاخصه مى فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّــلِحَـتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـنُ وُدًّا;[8] آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دهند، خداى رحمان، حجت آنان را در دل مردم قرار خواهد داد».

بنابراين، عمل صالح و پسنديده و دستورهاى خداوند رحمان، محبت خداوند را در پى دارد و خداوند نيز محبوبانش را نزد مردم محبوب مى گرداند و آبروى ايشان را نگه داشته به ايشان شرافت مى بخشد. پس هر كس، رفتارى ناهنجار و ناپسند در پيش گرفت و از فرمان هاى خداوند سرپيچى كرد، از محبوبيت خداوند دور، و مبغوض او مى گردد و در نتيجه در اجتماع نيز آبرو و حيثيت خويش را از دست مى دهد، نتيجه اين مبغوضيت به جاى محبوبيت چيزى جز خوارى و رسوايى در دنيا نيست.

مواردى كه خوارى و بى آبرويى دنيايى را در پى دارد و به عنوان مصاديق بارز آن در قرآن مشخص شده بيش از آن است كه در اين نوشتار بگنجد ولى موارد مهم تر آن از منظر قرآن عبارتند از: كفر،[9] سعى در گمراه كردن مردم از راه خدا،[10] تحريف دستورهاى دينى[11] و تكذيب آيات روشن خداوند.[12]

خزى و خوارى در همه آيات به معناى دورى و محروميت از رحمت الهى است كه گاه با رسوايى نزد مردم نيز همراه مى شود. با اين حال قرآن كريم براى اعتبار و حرمت اجتماعى انسان نيز ارزش بسيارى قايل است و او را به كسب و حفظ آن سفارش مى كند.

شاخصه هاى آبرو يكسان نيست; برخى ملاك هاى آبرومندى يا بى آبرويى برخاسته از منشأ عقلانى درست و كرامت الهى انسان است; امّا برخى ديگر از شاخص هاى آن، امور اعتبارى و برخاسته از سنت هاى درست يا نادرست اجتماعى است.

قرآن مى كوشد تا با شناسايى و معرفى شاخص هاى نادرست، معيارهاى درست را معرفى و جايگزين نمايد. از آن ميان مى توان به منزلت هاى دروغين نژادى، اجتماعى و مانند آن اشاره كرد كه خداوند با جايگزين كردن شاخصه تقوا به جاى شاخصه هاى نادرست قرار مى دهد.[13] از ديدگاه قرآن معيارهاى نادرستى براى آبرو چون مال و ثروت، فرزندان ذكور و برخوردارى از مظاهر مادى زندگى، محكوم بوده و به شدت با آن بينش و رويكرد مقابله مى شود.[14]

حفظ حرمت و هتك آن

قرآن اهتمام ويژه اى براى حفظ آبرو داشته و مردم را بدان تشويق مى كند و از ريختن آبروى ديگران نهى مى كند. برجسته ترين موارد و مصاديق حفظ و هتك حرمت و آبرو در قرآن، در زمينه هاى درخواست كمك از ديگران، روابط جنسى ناسالم و متهم كردن افراد پاكدامن به آن است.

از آن جمله مى توان به آيات 262 و 264 و 271 و 273 سوره بقره اشاره كرد كه در آن با ستايش از فقيران عفيف و با آبرو، نيازمندان جامعه را به حفظ آبروى خود تشويق مى كند.

آياتى نيز از نسبت دادن فحشا به مردم نهى كرده است; چون كه هتك حرمت و بى آبرو كردن افراد با متهم كردن آنان به فحشا شديدتر است و پيامدهاى ناگوارترى در زندگى اجتماعى و خانوادگى آنان دارد. قرآن با اهتمام به حفظ آبرو و شخصيت زنان پاكدامن، نسبت دهندگان بى دليل زنا به زنان پاكدامن را افرادى فرومايه و فاسق معرفى مى نمايد كه شهادت و گواهى آنها در نظام قضايى اسلام هرگز پذيرفته نمى شود: «وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَـتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُواْ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَآءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَـنِينَ جَلْدَةً وَ لاَ تَقْبَلُواْ لَهُمْ شَهَـدَةً أَبَدًا وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْفَـسِقُون;[15] و كسانى كه به زنان پاكدامن نسبت زنا مى دهند سپس چهار شاهد نمى آورند، هشتاد ضربه به آنان بزنيد و هرگز شهادتى را از آن ها نپذيريد و اينان خود فاسقند». از اين رو حفظ آبرو از حد تشويق فراتر رفته و شكل قانون به خود گرفته و براى متهم كنندگان، مجازات پيش بينى شده است.[16] در آيه «افك»[17]هم دستى و تشكل تنى از چند از منافقان عصر بعثت، براى تهمت زنى و شايعه سازى عليه خانواده پيامبر(ص) بيان شده و خداوند طراحان آن را به عذاب بزرگ تهديد مى كند: قرآن در يك دستور كلى از يادآورى و بيان زشتى ها و ناهنجارى ها بر حذر مى دارد; چون موجب هتك حرمت و بى آبرويى و در نتيجه گسترش فحشا و ناهنجارى هاى اجتماعى و زدودن قبح اجتماعى آن مى گردد. خداوند مى فرمايد: «لاَّ يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء»[18] و در آيات ديگر مؤمنان را از تمسخر، عيب جويى و ذكر القاب زشت ديگر نهى مى كند و از تجسّس نسبت به اسرار مردم كه مقدمه اى براى غيبت و كشف اسرار آنها باشد، باز مى دارد.[19]

موارد جواز و يا لزوم هتك حرمت

با همه اهتمامى كه قرآن به حفظ آبروى انسان به ويژه مسلمانان دارد، در مواردى براى مسلمان، حرمتى قايل نيست بلكه ريختن آبروى او را جايز و حتى در مواردى با شرايطى واجب مى داند; مانند زنايى كه با چهار شاهد با شرايط خاص اثبات شده باشد[20] و نيز مانند فرمان قطع دست سارق تا بى آبرويى او به مردم نشان داده شود و حرمت او هتك گردد همانگونه كه او حرمت هاى ديگران را با نفوذ به حريم خصوصى از ميان مى برد. در حقيقت، اجراى حدود پيشين كه مستلزم بى آبرويى آن افراد است، افزون بر وجوب آن، ابزارى براى اصلاح جامعه از عوامل سه گانه و مهم فساد اجتماعى يعنى زنا، فسق و سرقت است.

اعاده حيثيت

بى گمان انسان هايى كه به اشتباه و يا عمد از سوى افراد مورد هتك قرار گرفتند و آبروى ايشان بر باد رفت، مى بايست اعاده حيثيت شوند. اقدام براى اعاده حيثيت و آبرويى كه به نا حق لطمه ديده امرى طبيعى است; چه اين هتك از سوى افراد و اشخاص حقيقى صورت گرفته باشد و چه از سوى افراد حقوقى و محاكم قضايى. خداوند درباره اعاده حيثيت كه از سوى يوسف اقدام شده مى فرمايد: «قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَسْـَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ الَّـتِى قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ… قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْـَـنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ…ذَ لِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّى لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْب;[21]نزد آقاى خويش بر گردد پس از او بپرس كه حال آن زنانى كه دست هاى خويش را بريدند چگونه است؟… پادشاه گفت: وقتى از يوسف كام مى خواستيد چه منظورى داشتيد؟ زنان گفتند: منزه است خدا! ما گناهى بر او نمى دانيم و همسر عزيز گفت: اكنون حقيقت آشكار شد. من بودم كه از او كام خواستم و بى گمان او از راستگويان است. يوسف گفت: اين درخواست اعاده حيثيت بر آن بود كه عزيز بداند من در نهان نسبت به همسرش خيانت نكردم».


[1]. اسراء (17)، 70.

[2]. اعراف (7)، 22.

[3]. اعراف (7)، 26.

[4]. يوسف (12)، 29.

[5]. مريم (19)، 23.

[6]. حجر (15)، 68.

[7]. هود (11)، 78.

[8]. مريم (19)، 96.

[9]. توبه (9)، 2.

[10]. حج (22)، 8 و9.

[11]. مائده (5)، 41.

[12]. زمر (39)، 25 و 26.

[13]. حجرات (49)، 13.

[14]. نحل (16)، 58 و 59; قصص (28)، 79 ـ 82.

[15]. نور (24)، 4.

[16]. نور (24)، 4 و 15 و 23; احزاب (33)، 58.

[17]. نور(24)، 11.

[18]. نساء (4)، 148.

[19]. حجرات (49)، 11 و 12.

[20]. نور (24)، 2 و 4 و 5.

[21]. يوسف (12)، 52.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا