اعتقادی - کلامیعرفانمعارف قرآنی

مرگ نيستي يا انتقال

درمقاله حاضر نويسنده ضمن توصيف نقش دوگانه عزرائيل فرشته مرگ، به چهره امري و چهره خلقي اشياء اشاره مي كند و پيرامون مرگ همه موجودات پيش از برپايي رستاخيز سخن مي گويد. اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم:

عزرائیل، فرشته مرگ
در قرآن از عزرائيل با اين نام ياد نشده است، ولي به جاي آن واژگان و اصطلاحاتي چون«ملك الموت» (سجده، آيه 11)،» توفاهم الملائكه» (نساء، آيه 97 و نحل، آيه 28)، «رسلنا» (اعراف، آيه 37) و «الملائكه باسطوا ايديهم» (انعام، آيه 97) سخن به ميان آمده است كه به معناي فرشته يا فرشتگان مرگ است اما در روايات از اين فرشته بزرگ و مقرب الهي به نام «عزرائيل» دركنار ميكائيل، اسرافيل و جبرائيل ياد شده است. فرشته مرگ با القاب ديگري نيز تعبير شده است كه از جمله مي توان به هادم اللذات، قابض الارواح و مسكن الحركات اشاره كرد.

عزرائيل تركيبي عبري به معناي ياري كننده خداوند است. (اعلام القرآن، شبستري، ص 658) به نظر مي رسد كه كارش در دستگاه الهي تنها گرفتن جان ها نباشد. از اين رو در روايات، وي ازجمله فرشتگاني معرفي شده كه به صورت انسان برحضرت ابراهيم (ع) و ساره و لوط(ع) و قومش تمثل يافتند. در ديدار باحضرت ابراهيم (ع) و ساره به ايشان بشارت فرزندي به نام اسحاق را مي دهند. (هود، آيات 69 و 71) در ديدار با حضرت لوط، نيز مژده عذاب قومش را مي دهند. (هود،آيات 69 تا 79) در ديداري كه با حضرت ابراهيم (ع) داشتند از كباب گوساله نخوردند و موجب وحشت حضرت ابراهيم (ع) و ترس وي شدند ولي هنگام ديدار با ساره به آن دو مژده مي دهند كه ايشان فرشتگان الهي هستند و نبايد از آنها بترسند و به زودي خداوند به آنان پسري عنايت مي كند. (روح المعاني، ج7، جزء 12، ص 138)

نقش دوگانه عزرائيل

به نظرمي رسد كه عزرائيل و ديگر فرشتگان مقرب الهي تنها دريك نقش ظاهر نمي شوند و اين گونه نيست كه به يك كار مشغول باشند بلكه ازآن جايي كه داراي قدرت و توانايي هاي بسياري هستند به امور مختلف جهان مي پردازند، هرچند كه هر كدام از آن ها داراي ماموريت اصلي مي باشند ولي تنها به همان كار نمي پردازند. از اين رو كه فرشته مرگ كه از فرشتگان مقرب الهي است تنها به قبض روح نمي پردازد و افزون برگرفتن جان مردم تحت تدبير و اراده الهي (سجده آيه 11 و نيز الدرالمنثور، سيوطي، ج 6، ص 542 و 543و مجمع البيان، ج3 و4، ص 151) به امر تدبير امور هستي نيز مي پردازد.

علامه طبرسي دراين باره بيان مي كند، عزرائيل از فرشتگاني است كه افزون بر قبض روح با كمك ديگر فرشتگان (مجمع البيان، ج3 و 4، ص 151) به تدبير امور جهان نيز مي پردازد؛ زيرا از جمله مدبرات امري به شمار مي آيد كه درآيه 5 سوره نازعات به آنها اشاره شده است. (مجمع البيان، ج9 و 10، ص 652)

تفاوت ديدار فرشته مرگ با مومنان وكافران

خداوند درآياتي به چگونگي گرفتن جان كافران و قبض روح ستمگران و مشركان اشاره مي كند و مي گويد كه ايشان هنگام جان گرفتن، ستمگران را ملامت مي كنند (نساء آيه 97، و انعام آيه 93 ونحل آيه 28 و نيز الميزان، ج 5، ص 50) آيه 50 سوره انفال نيز تبيين مي كند كه هنگام قبض روح كافران به وسيله عزرائيل و ديگر فرشتگان، با ضرب صورت و پشت آنان، جانشان را مي گيرند.

اما آن حضرت و فرشتگان ديگر، در هنگام قبض روح متقين و تقواپيشگان، با گفتار خوش همراه با سلام و مژده بهشت جانشان را مي گيرند. (نحل آيات 31 و 32)

البته ناگفته نماند كه توفي انفس و گرفتن كامل جان آدمي در حقيقت از افعال الهي به شمار مي آيد و خداوند همان مميت و محيي واقعي است و عزرائيل و ديگر فرشتگان تنها واسطه و مامور قبض روح انسان ها به شمار مي آيند. (زمرآيه 42) از اين رو حضرت امام صادق (ع) در تفسيري بر اين آيه مي فرمايد كه خداوند تبارك و تعالي براي ملك الموت، دستياراني از فرشتگان قرار داده تا جان ها را بگيرد. پس ملك الموت آن جان ها را از فرشتگان مرگ دريافت مي كند و با ارواحي كه خود جانشان را ستانده همراه و ضميمه مي كند و خداوند همه ارواح و جان ها را از ملك الموت دريافت مي كند. (من لا يحضره الفقيه، صدوق، ج 1، ص 136 حديث، 368 و نيز بحارالانوار، مجلسي، ج 6، ص 144، حديث 15)

چهره خلقي و چهره امري اشياء

در آموزه هاي قرآني از عبارت هايي چون توفي، موت، هلاكت، فنا و مانند آن براي بيان جلوه هاي نيستي و نابودي استفاده شده است. هر يك از اين واژگان بار معنايي خاص دارند و اين گونه نيست كه بتوان همه را به يك مفهوم دانست. مفاهيم گوناگوني از اين واژگان فهميده مي شود. لذا براي قبض ارواح هرگز از واژه فوت سخني به ميان نمي آيد، زيرا فوت به معناي نيستي است؛ در حالي كه قبض جان و روح به معناي نيستي و نابودي نمي باشد. از اين رو در آموزه هاي قرآني به جاي آن از واژه توفي به معناي گرفتن چيزي به تمام و كمال، استفاده شده است. بنابر اين توفي آن است كه جان و روح آدمي توسط خداوند، عزرائيل و فرشتگان مرگ به كمال و تمام گرفته و اخذ مي شود.

خداوند در آيه 35 سوره انبياء براي مرگ و توفي، تعبير زيباي ديگري به كار مي برد كه چشيدن مرگ است. به اين معنا كه هر نفسي، مرگ را مي چشد. چشيدن مرگ يا همان ذائقه الموت، براي نفوس است. نفس نيز به روحي گفته مي شود كه در كالبد مادي قرار گرفته باشد. از اين رو از نفس در زبان فارسي به روان ياد مي شود و علم النفس همان روان شناسي است و روح كه به معناي موجود مجرد غيرمادي است در زبان فارسي همان جان مي باشد. بنابر اين هر نفس و رواني مرگ را مي چشد و از كالبد مادي خود بيرون مي آيد.

اين كه خداوند در آيه 88 سوره قصص مي فرمايد: كل شي هالك الا وجهه؛ هر چيزي هلاك مي شود مگر وجه آن چيز، به اين معناست كه هر چيزي دو چهره دارد: چهره مادي و چهره غيرمادي و يا به سخن ديگر، چهره خلقي و چهره امري. در هنگام مرگ چهره مادي و خلقي هر چيزي هلاك مي شود ولي چهره امري و روحي آن باقي مي ماند. خداوند در اين آيه تنها باقي بودن وجه هر چيزي را مورد تاكيد قرار مي دهد كه همان جنبه امري آن چيز مي باشد. چهره امري هر چيزي همان وجه الهي آن چيز است كه گاه از آن به جان و روح و وجود تعبير مي شود؛ چنانكه جنبه خلقي همان ماهيت و كالبد و مانند آن مي باشد.

خداوند در آيات بسياري به موضوع «وجه» چيزي يا «وجه الله» پرداخته و به آن اصالت مي بخشد. اين همان اصالت وجودي است كه به تعبير مكتب متالهين و متعاليه مي توان از آن سخن گفت: آيه 112 سوره بقره و نيز آيه 22 سوره لقمان، مقام احسان را همان تسليم و اسلام وجه براي خدا مي داند. بنابر اين محسن كسي است كه جنبه امري والهي خود را به خداوند تسليم كند و آيات 144 و 148 و 149 سوره بقره نيز تبيين مي كند كه اين وجه الهي كه در انسان است مي بايست همواره به سوي خداوند باشد؛ زيرا اصولاً نمي تواند بيرون از وجه الله باشد، ولي برخي توهم مي كنند كه اين گونه نيست. از اين رو تأكيد مي كند كه اصولاً وجه هر موجودي چون انسان، به طور طبيعي به سوي وجه الله است حتي اگر به سوي ديگر پشت گرداند. اما محسن كسي است كه اين را مي داند و خود به اختيار تسليم مي باشد و وجه خدايي را حفظ مي كند.

به هرحال هر عملي دو وجه خلقي و امري دارد و آن چه ماندگار است تنها جنبه امري و وجه الهي آن است. (بقره آيه 272 و انعام آيه 79) از اين رو به صراحت مي فرمايد: كل من عليها فان ويبقي وجه ربك ذوالجلال والاكرام؛ هرچه بر (زمين) است فاني شونده است و ذات و وجه باشكوه و ارجمند پروردگارت باقي خواهد ماند. (الرحمن، آيات 25 و 26) بنابراين هرچيزي مزه فنا را خواهد چشيد و تنها آن جنبه الهي مزه مرگ را نخواهد چشيد؛ زيرا جنبه امري هر چيزي داراي جلال و اكرام است و فنا بر آن تسلط نمي يابد.

از آن جايي كه مرگ نوعي انتقال همانند هبوط است مي توان گفت كه جابه جايي از نشئه اي به نشئه ديگر را مرگ مي نامند ولي هلاكت و فنا اين گونه نيست. از اين رو اگر سخن ازمرگ به ميان مي آيد همواره بر جنبه توفي و قبض و انتقال تأكيد مي شود و هنگامي كه از هلاكت، نيستي و فنا سخن به ميان مي آيد به بقاي وجه و جنبه امري و الهي آن تأكيد مي گردد؛ زيرا اين گونه نيست كه فنا و يا هلاكت موجودات موجب شود تا جنبه و وجه امري و الهي آنان نيست شود. لذا گفته اند كه فنا در ذات الهي به معناي نيستي هويت موجودات نيست بلكه به معناي نيستي ماهيات آنان است كه همه جنبه خلقي و محدوديت هاي آنهاست.

خداوند در آيه 68 سوره زمر از بقاي برخي از موجودات هنگام نفخ صور سخن مي گويد. در اين جا تعبيري كه شده «صعق» است. صعق براي حضرت موسي(ع) در كوه طور هنگام ديدار خداوند و تجلي بر كوه طور و متلاشي شدن آن دست داد. صعق به معناي مرگ نيست بلكه حالتي هم چون مرگ است كه گاه از آن به بيهوشي نيز تعبير مي كنند كه جان، همچنان در كالبد هست و نيست. (اعراف، آيه 143) خداوند اين واژه را در دو آيه ديگر يعني آيه 45 سوره طور و نيز آيه 68 سوره زمر به كار برده است. در آيه 45 مي فرمايد: فدر هم حتي يلافوا يومهم الذي فيه يصعقون؛ پس بگذارشان تا به آن روزي كه در آن بيهوش مي افتند برسند. اين روز همان روز نفخ صور در قيامت و يا پيش از آن است. بنابراين، به حالتي در مي افتند كه مرگ نيست بلكه نوعي مرگ خاص است كه از آن مي توان به بيهوشي همانند و تعبير كرد.

با اين همه، در آن روز (پيش از قيامت يا در قيامت) همه گرفتار صعق و بيهوشي مي شوند مگر گروهي كه از آن جمله اولياي خاص الهي و فرشتگان مقربي چون عزرائيل هستند.

پيامبر(ص) اين گروه مستثنا را جبرئيل، ميكائيل، ملك الموت، اسرافيل و حاملان عرش دانسته است. (مجمع البيان، ج7 و 8، ص 792 و نيز الدر المنثور، ج 7، ص 250 و تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 503) چنان كه از برخي از روايات به دست مي آيد حاملان عرش، همان امامان معصوم(ع) و پيامبر گرامي است كه صادر نخست، عقل اول، نور اول و مانند آن مي باشد و امامان نيز نفس ونور اويند.

اين گروه افراد در روز قيامت حتي از صعق در امان خواهند بود و آنان را حتي چنين مرگي نيست كه از آن به صعق تعبير شده است.

مرگ عزرائيل

البته از برخي از روايات تفسيري برمي آيد كه همه موجودات هستي، مرگ دارند و بايد مرگ را بچشند هرچند كه تفاوتي در شدت مرگ باشد و يا نوعي از مفهوم مرگ را درك كنند. اينان به آيه 35 سوره انبيا تمسك مي كنند كه چشيدن مرگ را به شكلي براي هر نفسي اثبات مي كند. در روايتي آمده است كه امام صادق(ع) فرمودند: تمام اهل زمين مي ميرند به طوري كه كسي باقي نمي ماند. سپس اهل آسمان مي ميرند. آن گاه پرسيده مي شود: چه كسي باقي مانده است؟ ملك الموت مي گويد: پروردگارا كسي باقي نمانده مگر فرشته مرگ. پس به او گفته مي شود: اي فرشته مرگ بمير و او مي ميرد. (كافي، ج3، ص256، و نيز تفسير نور الثقلين، ج1، ص 419)

به نظر مي رسد كه مي بايست يا دامنه نفس را وسيع تر از معناي گفته شده بگيريم تا شامل موجودات مجردي چون فرشتگان و عزرائيل شود و يا در معناي مرگ توسعه دهيم و آن را به هر نوع بازگشتي به ذات الهي تعميم دهيم؛ زيرا هرگز وجه الهي كه همان جنبه امري چيزهاست از ميان نمي رود و به بقاي ذات الهي باقي مي باشد. پس، مراد فناي خاصي با بقاي خاصي در اين روايت است.

به هرحال، همه موجودات به سوي خداوند بازمي گردند و اين بازگشت به اشكال گوناگون خواهد بود كه از آن به مرگ ياد مي شود و در اين كار انتقال و بازگشت، فرشتگاني ازجمله ملك الموت دخيل هستند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا