اعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

مرگ، مسیر بازگشت

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

مرگ نامی آشنا برای زندگی است؛ چرا که زندگی با مرگ معنا می شود. هراس از مرگ، هراس از ماهیت مرگ است. این که مرگ به معنای نیستی و نابودی است، بسیاری را به وحشت می افکند. اما پرسش این است که آیا واقعا حقیقت مرگ نیستی و نابودی است؟ یا این که این تصور،‌ تصویری نادرستی از آن می باشد و مرگ تنها انتقال از مرحله ای به مرحله ای همانند دگردیسی در برخی از جانورانی چون پروانه می باشد؟

نویسنده در این مطلب بر آن است تا با نگاهی به آموزه های وحیانی قرآن، حقیقت مرگ را تبیین کرده و چرایی، چگونگی و آثار و عوامل آن را روشن نماید . با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

از هراس از مرگ تا آرزوی آن

نگاه بشر به پدیده هایی چون مرگ مبتنی بر بینش و نگرش هر کسی است. شناخت آدمی و باورهایش، خاستگاه زاویه دید هر کسی به آن را شکل می بخشد. از این روست که تفاوت های فاحشی میان تبیین،‌ توصیف، تحلیل و توصیه هر کسی نسبت به این پدیده وجود دارد.

برخی مرگ را چنان هراس انگیز می یابند که تفکر و تدبر در آن ایشان را به وحشت بلکه به هلاکت می افکند و در دام پوچی و افسردگی و در نهایت خودکشی می افتند. اینان حتی گذر از قبرستان یا کنار مرده ای را هراس انگیز می دانند و دیدن و یادآوری آن را یادآوری پوچی و بی معنایی دنیا می دانند که شادی و فرح دو روزه ایشان را از میان می برد و نمی گذارد تا در مستی و خواب ندانستن و جهل بمانند و گمان کنند تا همیشه زندگی است.

بسیاری از مادیگرایان این گونه به دنیا می نگرند؛ چرا که چیزی جز همین دنیای مادی و محسوس را باور ندارند و بر این گمان هستند که هر چیزی جز آن که به حس می آید، امری بی معنا و پوچ و خرافه است. این گونه است که زندگی را همین دنیا می دانند و مرگ را نیستی و نابودی می شمارند.

در برابر، برخی دیگر، مرگ را یکی از آفریده های الهی بر می شمارند و آن را همانند زندگی و حیات، آفریده ای به دست خداوند می دانند.(ملک، آیه 2) اینان تصویری دیگری از حقیقت مرگ داشته و آن را نه تنها نابودی زندگی نمی دانند، بلکه به معنای انتقال از نوع زندگی به نوعی دیگر می دانند. به این معنا که انسان موجودی مرکب از روح و بدن است. این جان و تن در جهان مادی، چنان ترکیب یافته اند که گویی دوگانگی در میان آنها نیست؛ اما در حقیقت تن و بدن تنها کالبدی برای روح و جان است و وقتی روح آدمی به کمال شایسته و بایسته خود برسد از این کالبد بیرون می آید همانند کرم پروانه که از پیله خود بیرون می آید و پروانه ای زیبا می شود و جلوه دیگری از زندگی را تجربه می کند.

بنابراین، حقیقت مرگ در نظر ایشان، جدا شدن روح از بدن است(انعام، ایه 93 ؛ و سجده، ایه 11؛ و زمر ، ایه 42 ؛و غافر ، آیه 77) این جدایی همانند جدایی روح از تن هنگام خواب می باشد که بارها انسان آن را تجربه می کند.(زمر، ایه 42 و نیز انعام، آیه 60)

از نظر این عده، مرگ و فانی شدن از دنیا و هم چنین عالم برزخ و مانند آن، از نعمت های خداوندی برای انسان و جنیان است(الرحمن، ایات 26 و 28) و آن چه به عنوان مصیبت و اصابت مرگ به آدمی در دنیا از آن یاد می شود، گامی برای پیوستن به خدا و دست یابی به حق و کمال حقیقت است.(بقره، ایات 155 و 156)

از نظر ایشان، مرگ مطلوب، مرگ اختیاری است که شخص خود را تسلیم خدا می کند و فانی در او می شود.(بقره، ایه 132 و اعراف، ایه 126 و یوسف، ایه 101 و آیات دیگر)

آنان چون حقیقت مرگ را انتقال جان و روح از مرحله ای به مرحله دیگر می دانند و به تداوم حیات روح انسانی پس از مرگ ایمان دارند(انبیاء ، ایه 35 و عنکبوت، ایه 57) و آن را مسیر بازگشت به خداوند این حقیقت مطلق می شمارند(قصص، ایه 88 و عکنبوت، ایه 57 و قیامت، آیات 28 تا 30) از این روست که آرزوی مرگ دارند و در انتظار مرگ لحظه شماری می کنند؛ چون ایشان اولیای الهی هستند که متاله و خدایی شده و ربانی گشته اند.(جمعه، آیات 6 و 7) این در حالی است که مدعیان دروغین ایمان به حقیقت مرگ و رستگاری در فنای الهی، آرزوی مرگ نمی کنند و خواهان عمر هزار ساله هستند.(جمعه، آیه 6 و نیز بقره، ایات 94 و 95)

البته در میان این دو دسته از انسان ها، انسان های دیگری نیز هستند که ترس و هراس ایشان از مرگ نه به سبب دهری و مادی بودن آنان است، بلکه خوف ایشان از سرانجام و فرجام خویش پس از مرگ است. اینان به جهان و سرای دیگر باور دارند و مرگ را انتقال از جهان مادی به جهانی دیگر می شمارند و مردن را به معنای باطل شدن قوت حیوانی و قدرت غریزی و از جان مادی و گیتی رفتن می دانند(لغت نامه، ج 12، ص 18281) ولی به علل دیگر هراسان از مرگ می باشند.

از این جمله افراد می توان به برخی از یهودیان اشاره کرد که به آخرت و بقای پس از مرگ ایمان دارند، ولی به دنیا نیز دلبسته شده اند و نمی توانند از آن جان بکنند. از این روست که چنان به دنیا و مادیات آن دل بسته اند که گویی آخرتی نیست و آرزوی بقای هزار ساله در دنیا را دارند(جمعه، آیه 6 و نیز بقره، ایات 94 و 95) و براساس همین تفکر و دلبستگی به دنیاست که از جهاد در راه خدا و شهادت می گریزند(بقره، آیه 243 و تفسیر التحریر و التنویر، ج 2، جزء 2، ص 478)

از دیگر گروه ها که از مرگ هراسان هستند، منافقان می باشند که از بی ایمانی به حقیقت مرگ می توان ترس را در چهره هایشان در میدان های جهاد و شهادت دید(بقره، ایات 8 و 17 و 19 و احزاب،‌آیات 12 تا19)

بیمار دلان نیز چنین حالتی دارند. اینان با آن که اهل اسلام و ایمان می باشند ولی گناه و فسق و فجور آنان را بیمناک گردانیده است و از حضور در میادین جهاد و شهادت هراسناک هستند.(محمد، ایه 20)

فلسفه و هدف مرگ

چنان که از مطالب گذشته بر می آید، حقیقت مرگ،‌ نیستی و نابودی نیست، بلکه نوعی دگردیسی است که همراه با از دست دادن چیزی و به دست آوردن چیزی است؛ به گونه ای که امکان جمع میان آن ها نیست. به این معنا که دست یابی انسان به حالت دوم تنها با از دست دادن حالت نخست شدنی است.

از نظر خداوند، حیات و ممات و مرگ و زندگی،‌ آفریده های الهی است. بنابراین، همان گونه که حیات و زندگی نعمتی است،‌ مرگ و ممات نیز نعمتی الهی است که به جن و انس ارزانی شده است.(الرحمن، ایات 26 و 28) در حالی که انسان نسبت به هر دو نعمت بزرگ الهی کفران و ناسپاسی در پیش می گیرند و حق مطلب را چنان که شایسته و بایسته است،‌ادا نمی کنند.( نیز، حج ، ایه 66)

مرگ هر چند که در ظاهر مصیبتی سخت و دشوار است(بقره، ایات 155 و 156 ؛ و نیز مائده، آیه 106) اما نمی بایست از نقش آن در کمال یابی انسان در ابعاد گوناگون گذشت. مرگ افزون بر این که زمینه انتقال آدمی از نشئه ای به نشئه ای دیگر است، آزمون سخت و دشوار برای آدمی نیز می باشد.(ملک، ایه 2 و اعراف، ایه 155)

از آن جایی که پوست انداختن بشر از طریق مرگ انجام می گیرد، سکرات مرگ برای بسیاری از انسان ها سخت و دشوار است؛ زیرا بسیاری از مردمان در زمان پیله بودن در دنیا، تلاشی برای پروانه شدن به خرج نمی دهند و زمانی که اجل و مهلت مسمی و معین آنان فرا می رسد،(آل عمران، ایه 145 و انعام، ایه 2 و اعراف، ایه 34 و آیات دیگر) در یک حالت نیمه کامل و تمام می بایست از پیله و رحم دنیا بیرون آیند و این نارس بودن است که مرگ را بر آنان دشوار و سخت می کند و جانشان را به لبشان می رساند.(ق، ایه 19) اینان زمانی که با مرگ مواجه می شوند،‌حقیقت ساخته شده خود را می بینند و آتش برافروخته از ظلم را در جانشان می یابند(عبس، ایات 6 و 7)؛ چرا که ظلم و استکبار ورزی آنان شرایط انتقال را سخت و دشوار می کند و اجازه نمی دهد تا پوست اندازی از کالبد تن به سادگی انجام شود.(انعام، آیه 93) از این جهت است که با وحشت با مرگ مواجه و روبه رو می شوند.(انفال، ایه 6 و احزاب، ایه 19 و محمد، آیه 20)

اینان در هنگام مرگ، سازه خودساخته خود را می بینند و از این که با ایمان و کارهای نیک خود را به درستی برای مرحله بعد آماده نکرده اند، حسرت و ندامت می خورند(مومنون، آیات 99 و 100) ولی این حسرت و پشیمانی دیگر سودی به حال ایشان ندارد، (همان) چرا که دیگر راه بازگشتی به دنیا وجبران مافات نیست.(همان و نیز منافقون، آیات 10 و 11)

اما کسانی که در رحم دنیا و پیله ی آن، با شناخت و یافتن صفات الهی و اسمای سرشته در ذات، خود را به فعلیت می رسانند، نه تنها سکرات مرگ برای آنان دشوار نیست،‌ بلکه هر دم در انتظار آن هستند که از این رحم دنیایی بیرون ایند و عوالم دیگر را به سرعت بپمایند و به حقیقت مطلق و سرچشمه حیات برسند.

خداوند در آیاتی از جمله آیه 93 سوره انعام ،‌ افترا و تهمت بر خداوند را سبب سختی و دشواری جان کندن ستمگران و ظالمان می داند و این گونه مرگ را عبرت دیگران بر می شمارد تا شرایط را برای مرگ آسان برای خود با ایمان آوری و فعلیت بخشی به اسمای الهی در ذات خود، فراهم آورند.

به هر حال هر نفسی که در کالبدی قرار می گیرد، می بایست تجربه مرگ را بچشد و از نفس بودن به روح مجرد شدن بگذرد(آل عمران، آیه 185 و انبیاء، ایه 35 و عنکبوت، ایه 57) تا این گونه خود را برای جهانی دیگر آماده کند.

خداوند در آیاتی از جمله 28 سوره بقره و نیز 185 سوره اعراف و به فلسفه ای دیگر از مرگ انسان توجه می دهد. در این آیه بیان شده که توجه آدمی به مرگ و احتمال پایان آن، زمینه ساز ایمان به خدای یگانه و قرآن به عنوان راهنمای زندگی و مرگ می شود.

از نظر قرآن، توجه به مرگ و حیات و قدرت خداوند بر میراندن انسان و نیز حتمیت مرگ و عدم امکان فرار از آن با کاخ سازی و برج و بارو سازی، زمینه ساز دوری از شرک و بت پرستی و درک ربوبیت مطلق خداوندی و وابستگی وجودی همه چیز به خداوند است.(نساء، ایه 87 و روم، ایه 40 و یونس، ایه 104)

اصولا تفکر در پدیده ای چون مرک و زندگی و استمرار و جریان مستمر آن در زندگی دنیوی(بقره، ایه 164 و نحل، ایه 65) خود یکی از مهم ترین راه های خداشناسی(طه، ایه 128 و زمرف ایه 42) و بازگشت به مسیر درست آفرینش و فلسفه آن است.

خداوند در باره آثار چنین تفکری در زندگی بشر به اموری چون ایمان به خدا، معارف حق و قران و آخرت(اعراف، ایات 184 و 185)، توجه به توحید در عبادت و پرهیز از شرک(بقره، ایه 28 و انعام، ایه 95) اجتناب از نفاق در ایمان (محمد، آیات 25 تا 27)، شناخت پروردگاری و ربوبیت خداوندی بر هستی (انعام، آیه 2) و رهایی از کفر (محمد،‌آیات 25 تا 27) و کارهای نیک و خوب از جمله انفاق و ایثار و مانند آن می شود.(منافقون، ایه 10)

مرگ اختیاری و غیر اختیاری

در برخی از اصطلاحات عرفانی از مرگ اختیاری سخن به میان آمده است. داستان های بسیاری نیز درباره مرگ اختیاری بیان شده که از آن جمله داستان درویشی است که به عطار نیشابوری معترض می شود و او را از عواقب رفتار و کارشان بر حذر می دارد. عطار به او می گوید مرگ تو چون است؟ درویش، سر به بالین می گذارد و می گوید این گونه است و می میرد.

اما این پرسش مطرح است که آیا ما واقعا چیزی به نام مرگ اختیاری داریم؟ از آیه 145 سوره آل عمران بر می آید که انسان ها فاقد اختیار مرگ خود هستند و این که خداوند تنها اختیار دار مرگ موجودات و جانداران از جمله انسان هاست. به این معنا که خداوند زمامدار مرگ و حیات است.(بقره، ایه 258 و آل عمران، آیه 154 و نساء، ایه 78 و آیات بسیار دیگر)

از آن جایی که مرگ موجودات زنده از جمله انسان تنها به فرمان تکوینی خداوند است(غافر، ایه 68 و بقره، ایه 243 و آیات دیگر) و این معنا در قرآن و دیگر آموزه های دیگر کتب آسمانی نیز آمده است(نجم، آیات 36 تا 44) که مرگ هر انسانی دارای زمان معین و معلوم در نزد خداست(آل عمران، ایه 145 و انعام، آیه 2 و آیات دیگر) و خداوند این زمان را می داند و آن را بی هیچ گونه تاخیری اجرا می کند.(منافقون، ایات 10 و 11)

اما نمی توان از این معنا نیز غفلت ورزید که در همان ایات از جمله آیه 145 سوره ‌ال عمران سخن از اذن الله است. همین مفهوم اذن الله این امکان را می دهد تا از احتمال وجود مرگ اختیاری نیز سخن به میان آوریم.

در آیات قرآنی بارها از اموری سخن آمده است که از اختصاصات خداوندگاری و پروردگاری اوست؛ اما خداوند به اذن خویش آن را به دیگران نیز داده است. از جمله این امور می توان به آگاهی از غیب اشاره کرد. خداوند در آیاتی علم غیب را مخصوص به ذات باری تعالی بیان می کند؛ مثلا می فرماید: وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ؛ و کلید خزائن غیب نزد خداست کسی جز به آن آگاه نیست. یا می فرماید: قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ؛ (ای رسول ما) بگو که در همه آسمان ها و زمین جز خدا کسی از علم غیب آگاه نیست؛ (انعام، ایه 59) و پیامبر(ص) نیز این معنا را تایید کرده و می فرماید: وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ؛ و اگر من از غیب (جز آن چه بوحی می دانم) آگاه بودن بر خیر خود همیشه می افزودم. (اعراف، ایه 188) این آیات بیانگر این مطلب است که علم غیب مخصوص به خداوند متعال است.

اما در برابر در آیاتی دیگر نه تنها می فرماید: وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء؛ خلق هیچ مرتبه علم او احاطه نتواند کرد مگر به آن چه او خواهد؛ بلکه این علم غیب را به برخی از پیامبران داده است که در آیات قرآنی درباره علم غیب دانستن حضرت عیسی(ع) می فرماید: أُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ؛ به شما از غیب خبر می دهم که در خانه هاتان چه می خورید و چه ذخیره می کنید.

یا می فرماید: عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُول؛‏او داناى غيب است . غيب خود را بر هيچ كس آشكار نمى‏سازد، مگر بر آن پيامبرى كه از او خشنود باشد.( جن، آیات 26 و 27)

هم چنین خلقت و زنده کردن مردگان و مانند آن از اختصاصات خداوندی است، ولی حضرت عیسی (ع) به اذن الهی از این قدرت خالقیت برخوردار می باشد و می فرماید: أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُم؛‏ نشانه‏اى از طرف پروردگار شما، براي تان آورده‏ام . از گِل، چيزى به شكل پرنده مى‏سازم، سپس در آن مى‏دمم و به فرمان خدا، پرنده‏اى مى‏گردد. به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى‏] را بهبودى مى‏بخشم . مردگان را به اذن خدا زنده مى‏كنم . از آنچه مى‏خوريد، و در خانه‏هاى خود ذخيره مى‏كنيد، به شما خبر مى‏دهم .( آل عمران ،آيه 49.)

در این آیات، آن چه نفی شده، استقلال انسان در این امور است و اما اگر با اذن الهی باشد، هر امری شدنی است؛ چرا که انسان با متاله و ربانی شدن، در مقام خلافت الهی قرار می گیرد و این همان اذنی است که به بشر داده می شود می تواند مظهریت در ربوبیت پیدا کند. پس داشتن اموری چون احیای مردگان و خلقت و یا مرگ اختیاری به اذن الهی برای متالهان و ربانیون امری عادی است.

بدن پس از مرگ

بدن انسان پس از مرگ، به خاک تبدیل می شود(مومنون، آیات 35 و 82 و صافات، آیات 16 و 53). بنابراین پوسیدن گوشت و استخوان پس از مرگ(اسراء، ایات 29 و 98) امری طبیعی است. برای این که این فرآیندی به درستی انجام شود و آسیب جسمی به دیگران و روحی به خانواده متوفی زده نشود و حرمت مرده نیز حفظ شود و عورت و جسدش آشکار نشود، لازم و پسندیده است تا این بدن از دید مردمان دفن شود و در خاک نهان گردد(مائده، آیه 31)

این بدن در هنگام قرار گرفتن در زمین متلاشی و از میان می رود و پوست و گوشت به خاک تبدیل می گردد ؛ چون عنصر تشکیل دهنده آن خاک است و به سادگی به خاک باز می گردد.(ق، آیه 4 و آیات دیگر)

نفس پس از مرگ

چنان که گفته شد، انسان مرکب از بدن و نفس است. نفس همان روح دمیده در کالبد و تن آدمی است. این نفس در فرآیند حضور در تن به کمال خود رسیده و امکان تجرد از کالبد مادی و جسد زمینی را دارا می شود. پس از مرگ، نفس به شکل نوعی مجرد در می آید و او را قابل حضور در عالم برزخ می سازد. این گونه است که حیات انسان پس از مرگ در کالبد برزخی ادامه می یابد(انبیاء، ایه 35 و ایات دیگر)

زمانی بس کوتاه یا بلند نفس در عالم برزخ می ماند تا این که مرگ دیگری او را در عالم برزخ در بر گیرد و او را به کمال دیگری برساند.(غافر، ایه 11 و مجمع البیان، ج 7 و 8 ، ص 804 و المیزان، ج 17، ص 313 و صافی ، ج 6، ص 295)

البته این مرگ دوباره در عالم برزخ برای توده های مردم است؛ چرا که مخلصان متقین بر اساس آیاتی چون آیات 51 و 56 سوره دخان تنها یک بار می میرند که همان مرگ از دنیاست؛ چرا که ایشان با مرگ خود چنان به کمال رسیده اند که عالم برزخ را طی الزمان کرده و از آن عبور می کنند و دیگر نیازی به بودن و مرگ در آن سرا برای آنان نیست.(صافات، ایات ،‌40 و 43 و 58 و 59)

کسانی که به بهشت در می آیند و به کمال خود می رسند، آنان نیز پس از ورود به بهشت مرگی را تجربه نخواهند کرد.(صافات، ایات ،‌40 و 43 و 58 و 59 و دخان، آیات 51 تا 56) اما کسانی که به دوزخ در می آیند در حالتی از زندگی و مرگ قرار می گیرند که حالت بین مرگ و زندگی است(ابراهیم، ایات 15 و 17 و طه، ایه 74 ) این حالت هر چند که مرگ کامل نیست، زندگی کامل نیز نمی باشد و اسباب این نوع زندگی در دوزخ برای آنان همواره فراهم است و زندگی و مرگ سخت و شدیدی را تجربه می کنند.(همان)

بنابراین، آنان هیچ مرگ و میری ندارند، ولی هیچ حیات و زندگی کاملی را نیز تجربه نخواهند کرد.(همان و اعلی، آیات 12 و 13)

سخن از مرگ و مسایل آن در آموزه های قرآنی بسیارآمده است، ولی از آن جایی که بیان همه ابعاد و مسایل آن در این مطلب شدنی نیست،‌ به همین مقدار در این جا بسنده می شود. امید که با درس گرفتن از همین آیات وضعیت اینده خود را ترسیم کرده و از مرگ به عنوان دروازه ای به جهان دیگر بنگریم.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا