اجتماعیاعتقادی - کلامیمعارف قرآنی

كاركردهاى عدالت اجتماعى

جستارگشايى

عدالت در نگرش قرآنى به مفهوم برابرى صرف نيست; بلكه يك نوع مهندسى اجتماعى است كه طى آن هر چيزى در جاى خود واقع مى شود.

از اين رو هدف از عدالت برابرسازى يا يكسان سازى جامعه و از ميان بردن تفاوت هاى طبيعى نيست تا با ويران سازى اجتماعى و خشونت اين تفاوت هاى طبيعى از جامعه زدوده شود.

عدالت قرآنى يك نوع برنامه همزيستى با طبيعت و همراهى و همانند سازى زندگى انسان ها با طبيعت (چه از نظر هويتى و چه از نظر ماهيتى) است. بنابراين امتيازها و برترى هاى در نظر گرفته شده، تفاوت هاى خدادادى را از ميان نمى برد. از اين رو عدالت قرآنى سبب پويايى و رشد فرد و جامعه است و به عنوان عامل مؤثر نقش مهمى را ايفا مى كند.

در اين نگرش، ميزان و معيار سنجش، عمل و تقواى مردمان است، نه امتيازات اجتماعى و طبقاتى. از همين رو، عدالت به عنوان يك پيش نياز و معيار در انتخاب مسؤولان مطرح مى شود.

قرآن كريم امامت و رهبرى را «پيمان الهى» و مقامى «ضد ظلم» و «توأم با عدل» مى داند و درباره شايستگى حضرت ابراهيم(ع) براى امامت و رهبرى مى گويد: آن گاه كه ابراهيم از همه كوره ها و آزمون ها، خالص و سرافراز برآمد، به او امامت و رهبرى ابلاغ و به اين امر مهم برگزيده شد. پس خواست تا امامت و رهبرى در ميان فرزندان موروثى باشد، به او گفته شده كه امامت و رهبرى پيمان الهى است و ستمكاران از آن بهره اى نمى برند.([1])

در اين نگرش چون همه چيز از خدا تا خلق بر عدل هستند و هيچ چيز از اين دايره بيرون نيست، نمى توان در جايى عدالت را ناديده گرفت. از اين رو در نظام تشريع قوانين، نظام اجتماعى و اخلاق و نيز از توحيد تا معاد و از نبوت تا امامت و زعامت، از آرمان فردى تا هدف هاى اجتماعى مانند آن ها عدل به عنوان شاخصه و مؤلفه اصلى مطرح است.

قرآن انسان اخلاقى را به عنوان «عادل» نام مى برد. از اين رو، هر جا سخن از داورى يا گواهى انسان هايى است كه از نظر اخلاقى ـ تربيتى و روحى مورد اعتماد هستند، به همين نام از آنان ياد و به عدالت بيان مى شود.([2])

عدل قرآنى، همدوش توحيد، ركن معاد، هدف تشريع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معيار كمال فرد و مقياس سلامت اجتماع است.

عدالت قرآنى آن جا كه به توحيد يا معاد مربوط مى شود به نگرش انسان به هستى و آفرينش، شكل خاص مى دهد و به عبارت ديگر، نوعى جهان بينى است; آن جا كه به نبوت و تشريع و قانون مربوط مى شود، يك مقياس و معيار قانون شناسى است و به عبارت ديگر جاى پايى است براى عقل كه در رديف كتاب و سنت قرار مى گيرد و جزو منابع فقه و استنباط به شمار آيد. آن جا كه به امامت و رهبرى مربوط مى شود يك شايستگى است; آن جا كه پاى اخلاق به ميان مى آيد، آرمانى انسانى است; و آن جا كه به اجتماع كشيده مى شود، يك مسؤوليت است.

چگونه ممكن است مسأله اى كه در قرآن، تا اين پايه بدان اهميت داده شده كه هم جهان بينى است و هم معيار شناخت قانون و هم ملاك شايستگى زعامت و رهبرى([3]) و هم آرمانى انسانى و هم مسؤوليتى اجتماعى، مسلمانان با آن عنايت شديد و حساسيت فراوانى كه در مورد قرآن داشتند نسبت به آن بى تفاوت بمانند.([4])

عدل به مفهوم اجتماعى، هدف نبوت و به مفهوم فلسفى مبناى معاد است.([5]) براى تبيين بينش قرانى درباره عدالت نخست به تحليل مفهومى عدل و سپس عدالت ممكن دنيوى مى پردازيم تا چهره از اين آشناى ناپيدا بنمايانيم.

خورشيد را يك عمر كمتر ديده بودم *** از بس كه او را در برابر ديده بودم

براى عدل چهار معنا مورد استعمال وجود دارد: 1) موزون بودن; يعنى هر يك از اجزا و ابعاض به تناسب فراهم باشد; نقطه مقابل اين معنا بى تناسبى است;2) تساوى و نفى تبعيض; يعنى رعايت تساوى در زمينه استحقاق هاى متساوى; 3) رعايت حقوق و عطا كردن حق هر صاحب حق; و ظلم عبارت است از پايمال كردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق ديگران. معناى حقيقى عدالت اجتماعى بشرى، يعنى عدالتى كه در قانون بشرى بايد رعايت شود و افراد بشر بايد آن را محترم بشمارند همين معنا است.

اين عدالت بر دو چيز استوار است: الف) حقوق و اولويت ها; يعنى افراد بشر نسبت به يك ديگر و در مقايسه با هم، نوعى حقوق و اولويت پيدا مى كند; ب)خصوصيت ذاتى بشر آن است كه در كارهاى خود از نوعى انديشه به نام انديشه اعتبارى به عنوان ابزار فعل به مقاصد طبيعى استفاده مى كند كه انديشه هاى انشايى و بايدها و نبايدهاست.

پس اين معناى عدل براساس اصل اولويت ها و خصوصيت ذاتى بشر استوار است; خصوصيات و اولويت هايى كه مبتنى بر يك سلسله انديشه هاى اعتبارى به نام بايد و نبايدها، است. معناى دوم عدالت به اين معناى سوم بر مى گردد: 4) رعايت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت به آن چه امكان وجود يا كمال را دارا مى باشد. اين همان معنايى است كه در «عدل الهى» به كار مى رود.

مرحوم مطهرى عدالت را رعايت حقوق ديگران و تجاوز نكردن به حدود و حقوق آن ها مى داند.([6]) آن گاه در مقام داورى ميان اين مفهوم از عدالت و بخشندگى وجود مى فرمايد: جود اين است كه آدمى با دست خود حقوق مسلم خود را نثار غير مى كند.([7]) و مى فرمايد: اگر تنها با معيارهاى اخلاقى و فردى بسنجيم مطلب از اين قرار است (كه جود و بخشندگى برتر از عدالت است) يعنى جود بيش از عدالت معرّف و نشانه كمال نفس و رقاى روح انسان است امّا… على(ع) به دو دليل مى گويد عدل از جود برتر است: 1) العَدْلُ يَضَعُ الاُْموُرَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ يُخرِجَاهَا مِن جَهَتِهَا; عدل جريان ها را در مجراى طبيعى خود قرار مى دهد، امان جود جريان هاى را از مجراى طبيعى خود بيرون مى برد; 2) العَدْلُ سَائِسٌ عَامٌ وَالجُودُ عَارِضٌ خَاصٌ; عدالت قانون عام است. يعنى مدير و مدبرى كلى و شامل است كه همه اجتماع را در بر مى گيرد و بزرگراهى است كه همه بايد از آن بروند ولى جود و بخشش يك حالت استثنايى و غير كلى است كه نمى شود رويش حساب كرد. سپس نتيجه مى گيرد: فَالْعَدْلُ أشرَفُهَا وَأَفضَلُهَا;([8]) پس از ميان عدالت و بخشش آن كه اشرف و افضل است عدالت است.

اين نگرش علوى ـ قرآنى درباره انسان و مسايل انسانى، نوعى خاص از انديشه است كه براساس ارزيابى خاصى نيز نهاده شده است. ريشه اين ارزيابى اهميت ـ نه اصالت ـ اجتماع است. به اين معنا كه اصول و مبادى اجتماعى بر اصول و مبادى اخلاقى تقدم و اهميت بيشترى دارد; يكى در حكم اصل و ديگرى در حكم فرع است. آنچه مى تواند تعادل اجتماع را حفظ كرده و همه را خشنود نگه دارد و به اجتماع و روح آن سلامت و آرامش دهد، عدالت است; زيرا مفهوم عدالت اين است كه استحقاق هاى طبيعى و واقعى در نظر گرفته شود و به هر كس مطابق آن چه به جهت كار و استعداد لياقت دارد، داده شود.

در نگرش قرآنى ـ علوى، عدالت از گنجايش خاصى برخوردار است و مى تواند همه چيز را در بر گيرد و در خود جاى دهد([9]) كسى كه بيمار است و اندامش آماس كرده در عدالت نمى گنجد، اين كس بايد بداند كه جايگاه ظلم و ستم تنگ تر است تا او را در بر گيريد و به او سودى رساند. آدمى كه به عدالت ناخشنود است هرگز ستم او را خشنود نسازد و به آرامش و آسايش نرساند.

عدالت يك نياز طبيعى بشرى است; هر كس بخواهد با اين نياز ستيز كند، شكست مى خورد و در نهايت از ميان مى رود. اصولا هر كس يا مذهبى اگر بخواهد با يك نياز طبيعى مبارزه كند به ويژه در هنگامى كه آن نياز در سطح افكار عمومى ظاهر شود شكست مى خورد.([10])

كاركردهاى عدالت اجتماعى

در نگرش قرآنى براى عدالت اجتماعى كاركردهاى چندى بيان شده است: 1) استوارى جامعه: العَدْلُ قَوَامُ البَريَّة;([11]) عدالت باعث استوارى جامعه و مردم است; 2) اصلاح جامعه: العَدْلُ يُصلِحُ البَريَّةَ;([12]) عدالت باعث صلاح جامعه و مردمان است; 3) عامل الفت و همسازى جامعه: العَدْلُ مَألُوفٌ([13])عدالت دلپذير و عامل الفت و همسازى و هماهنگى مردمان و جامعه است. اميرمؤمنان در نامه حكومتى به مالك اشتر به تبيين اين كاركرد عدالت پرداخته مى فرمايد: افراد جامعه داراى طبقات و دسته بندى هاى چندى هستند كه كار آنان جز به اصلاح كار ديگران امكان ناپذير است.([14]) به اين معنا كه مشاغل و طبقات اجتماعى متعدد و متنوع است. اصلاح جامعه و نظام اجتماعى تنها با اصلاح همه مشاغل امكان پذير است نه يك شغل. بنابراين حاكم بايد عدالت را رعايت نموده و به همه مشاغل و طبقات اجتماعى توجه نمايد. هم گرايى و همسازى همه طبقات و نهادهاى اجتماعى در سايه عدالت ضامن بقاى زندگى فردى و جمعى است: العَدْلُ حَيَاةٌ.([15])

بى عدالتى در هر يك از امور شيرازه اجتماع را سست مى كند و شالوده آن را در هم مى پيچد: الظُّلْمُ بَوَارُ الرَّعيَّة;([16])بى عدالتى نظام اجتماعى را نابود مى سازد. براى شناخت بى عدالتى مى توان از سه معيار و ميزان عينى سود برد: 1) نافرمانى نسبت به برتر; 2)چيرگى و ستم به فرو دست، 3)يارى ستمكاران.([17])

براى عدالت معناى ديگرى نيز گفته شده است. در اين تعريف، عدالت به معناى ايفا و استيفاى حقوق آمده است. بنابراين از در برگيرندگى خاصى نيز برخوردار مى شود و مسأله مهم ديگر بشرى به نام آزادى حسنه اى از حسنات آن خواهد بود. وقتى كه عدالت به مفهوم جامع آن گسترش يابد و سايه بگسترد، آزادى را هم در گستره خود خواهد داشت; زيرا آزادى نيز يكى از حقوق آدميان است كه بايد ايفا و استيفا شود.

برخى عدالت را برابرى ترجمه مى كنند، در حالى كه عدالت به معناى برابرى و مساوات نيست. البته مى توان يكى از لوازم عدالت را برابرى و مساوات در برخوردارى از فرصت ها و امكانات دانست. به هر حال عدالت به معناى عدم تفاوت نيست بلكه از لوازم عدالت مى تواند عدم تبعيض و فرصت سوزى باشد. در اين صورت عدالت آن است كه فرصت هاى مساوى و برابر براى همگان فراهم آيد.

اگر آزادى از لوازم و يا مؤلّفه ها و اجزاى عدالت باشد، در اين صورت عدالت از يك در برگيرندگى و همپوشى خاصى نيز برخوردار خواهد گشت و كسى كه عدالت را مى جويد به تبع نيز آزادى خواه است. در اين نگرش و رهيافت نسبت ميان آن ها نسبت كل و جزء است; يعنى عدالت يك كل است كه آزادى يكى از اجزاى آن به شمار مى آيد. پس هر عادلى، آزادى خواه است، و عدالت بدون آزادى، ناقص است.

عدالت مفهومى عينى يا انتزاعى

عدالت در طول تاريخ آرمانى بزرگ براى همه انسان ها بوده است. آدمى بسيار بدان علاقه مند است; زيرا آدمى به حكم آدمى بودن نمى تواند به اين امر زيبا و شريف بى اعتنا باشد و مشتاق و محتاج آن نباشد. امّا همين امر زيبا و مقوله اى كه ما به آن محتاج و مشتاقيم حقيقتاً در مقام تعريف از تعريف و در مقام عمل از عمل مى گريزد; يعنى تعريف آن دشوار و عمل به آن دشوارتر است.

چو عاشق مى شدم گفتم كه بُردم گوهر مقصود *** ندانستم كه اين دريا چه موجِ خون فشان دارد

سخن گفتن از عدالت آسان، زيبا، دلنشين و دل انگيز است امّا عمل به آن و يا رو به رو شدن با آن چندان آسان نيست. از اين رو، همواره سخن از عدالت مشكل و عمل به آن تا اندازه اى ناممكن و محال مى نمايد. از اين جاست كه سخن از عدالت ممكن و ناممكن به ميان مى آيد و مباحث فلسفى زيادى مطرح مى شود تا مرزهاى معرفتى و وجودى آن دو از هم باز شناخته شود.

در صحنه معرفت چهار مطلوب مهم است كه از قضا در عين عزيز بودن، بى نشان هستند. عالمان سياست و اخلاق به دنبال فهم مقوله عدالت و اجراى آن هستند. فيلسوفان به دنبال كشف ماهيت اشياء و عالمان و دانشمندان جهان به دنبال كشف علل و قوانين آن و كسانى كه با فهم متن سر و كار دارند به دنبال كشف معنا و مفهوم آن هستند.

چهار مقوله مهم عدالت، ماهيت، حقيقت و معنا مطلوب اين چهار دسته است. پيامبر و عالم اخلاقى به دنبال عدالت است و فيلسوف و انديشمند پديدارشناس در پى كشف ماهيت آن و دانشمند در پى كشف واقعيت و اهل معنا در پى معنا و حقيقت آن هستند.

اكنون به اين پرسش مهم مى رسيم كه آيا عدالت ممكن است؟ پاسخ اين پرسش در گرو اين است كه ما از عدالت چه تعريفى داريم. اگر عدالت از جنس اخلاق و يك ارزش اخلاقى نيست در اين صورت عدالت ممكن است. امّا در آغاز بايد دو چيز از هم جدا شود. انسان يك بار مى خواهد از منظر اخلاقى به عدالت بنگرد; و آن را يك ارزش اخلاقى به شمار آورد، و يك بار عدالت را اصولا يك امر اخلاقى و ارزشى نمى داند; چنان كه فيلسوفان سياست، امروزه بر اين باورند كه عدالت يك ارزش اخلاقى به شمار نمى آيد; زيرا عدالت، دادن نظم و سامان به زندگى اى است كه ما در اين جهان داريم تا اين زندگى مطلوب تر، عادلانه تر و انسانى تر شود و وجدان و طبع ما آن را بهتر بپسندد و بر آن صحه بگذارد. يعنى آدميان به حقوق خود برسند، عدالت ناممكن اين است كه بگوييم از حق خود در اين دنيا بگذر تا در عوض در آخرت به حق خود برسى; اين عدالتى ناشدنى و ناممكن است نه عدالت ممكن; زيرا عدالت ممكن، عدالتى است كه در اين دنيا بتوان آن را به دست آورد.

بنابراين، فضيلتى به نام عدالت به معنايى، امر زايدى است; چون ما با داشتن علم اخلاق، فضايل اخلاقى، عدالت را هم داريم; يعنى مجموعه فضايل اخلاقى همان عدالت است; نه اين كه علاوه بر فضايل اخلاقى در بالاى سرشان يك فضيلت ديگر به نام عدالت هم داريم. وقتى كسى به فضايل اخلاقى آراسته باشد، اين شخص مى تواند عادل نيز ناميده شود; چنان كه جامعه اخلاقى، جامعه اى عادل است. پس عدالت يك نام اخلاقى در انتزاعى ترين ارتفاع ممكن است. پس به اين معنا كه عدالت نام طبيعى هيچ فعلى نيست. شما هر كارى بكنيد، مى توانيد نامش را عادلانه يا غير عادلانه بگذاريد، و از اين جهت همه افعال مى تواند مصداقى از عدل يا ظلم باشد. در واقع عدالت نام طبيعى افعال انسانى نيست، بلكه يك عنوان اخلاقى و ارزشى است كه اين عنوان اخلاقى كاربردهاى مختلف دارد و با معيارهاى متفاوتى در مصاديق مختلف به كار مى رود.

بارى پرسش از اين مسأله كه «آيا عدالت ممكن است يا نه؟» به اين پرسش و مسأله بر مى گردد كه آيا 1) عدالت مى تواند مفهومى باشد كه براى هر دو دنيا كارايى داشته باشد يا عدالت همان اصول و ارزش هاى اخلاقى است كه اولا و بالذات كاركرد دنيوى دارد و ثانياً و بالعرض كاركرد اخروى، به اين معنا كه انسان در اين دنيا نياز به اخلاق، فقه و عدالت دارد و اصولا فقه، فقه زندگى است و عدالت نيز يك امر دنيوى است كه مى تواند دنياى انسان و انسان را بسازد و پس از ساخته شدن در آخرت نيز خود را نشان دهد، به اين معنا كه در آخرت هر كس آن چه را مى درود كه دنيا كاشته است; زيرا آخرت بازتاب دنيا است; از اين رو است كه قرآن سخن از «جزاءً وفاقاً» مى گويد يعنى هر آن چه در اين دنيا شديد و خود را به شاكله و شخصيتى در آورديد، همان را به پاداش با خود در آخرت داريد; و نيز مى فرمايد: «هَل يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ;([18]) هر چه كرديد همان را به پاداش مى گيريد» همين گونه و نوع از عدالت (عدالت دنيوى) همان عدالت ممكن است. البته ما به تبع ساخت درست اين جهان در آن جهان نيز از سود و نتايج آن بهره مى بريم. اين همان عدالت آرمانى، واقعى و ممكنى است كه ما انسان ها بايد براى آن تلاش كنيم و براى اين گونه از عدالت، نظريه پردازى، برنامه ريزى كرده و ساز و كارهاى اجرايى آن را بيابيم. اين ايفا و استيفاى حقوق در دنيا امكان پذير است; البته توقع ما بيش از ظرفيت اين جهانى نيست و نبايد باشد; چون ما با توجّه به ظرفيت اين جهان برنامه ريزى كرده و ساز و كارهاى مناسب را مى جوييم. كسى كه دغدغه دو جهان دارد بايد نخست براى اين جهانش برنامه ريزى كند; چون آن جهان نتيجه اين جهان است. كسى كه نتواند اخلاق و عدالت را در اين جهان داشته باشد در آن جهان دست خالى خواهد بود.

عمل گريزى عدالت و ساز و كارهاى اجرايى

چرا عدالت صعب و دشوار است و در مقام عمل مى گريزد; چرا با آن كه همه عاشق و مشتاق اويند و هيچ كس از عدالت نمى گذرد و همه خواهان اويند و به زبان سخن از او دارند و در دل خواستار اويند، اين اندازه دور از دسترس است؟

به نظر مى رسد اين دشوارى و ناممكنى را بايد در ساز و كارهاى چگونگى اجراى آن جست. عدالت به گونه اى است كه اگر بخواهد تحميل شود، خود نافى خودش مى شود. چنان كه اگر دين بخواهد تحميل شود و از بالا به قسر و جبر ايجاد شود مى گريزد و به ضد خود متمايل مى شود. اين امور را نمى توان از بالا و به زور تحميل كرد; زيرا اين ساز و كار موجب مى شود تا عدل و دين به ضد خود بدل شود. پس بايد از پايين شروع شود و كارى كرد كه هر كس خود قيام قسط و عدل كند.

بنابراين تنها با روشنگرى و به كارگيرى ساز و كارهايى كه قرآن مى آموزد مى توان فرد و سپس افراد و در نهايت جامعه اى ساخت كه خود قيام بالقسط كند و بخواهد عدالت را اجرا نمايد: «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط;([19]) بايد زمينه و بسترى فرهنگى و رفتارى فراهم آورد تا خود «مردم» و «جامعه» به عدالت قيام كند و به اجراى آن اقدام نمايد. مردم بايد چنان تربيت و پرورش يابند كه خود به قسط و عدالت قيام كنند هر چند كه بر ضد خودشان باشد:

«يَـأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّ مِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِكُمْ;([20]) حتّا اگر اين دادگسترى بر ضد خودتان باشد، به آن قيام كنيد. اين عمل شما گواهى اى بر خداست. شما اگر مى خواهيد امت شهيد و گواه و نمونه براى ديگران باشيد و بايد اين چنين عمل كنيد، پس نترسيد كه عمل به عدالت و قسط موجب فقر و تنگدستى شما مى شود»; زيرا خداوند است كه اختيار همه چيز و حتّا فقر و دارايى را دارد. پيروى از هوا موجب مى شود تا عدالت نورزيد.

بنابراين، عدالت اجتماعى را نمى توان با سزارين به دنيا آورد. اگر فرايند رشد و تكامل فردى و جمعى را پشت سر نگذارند نمى تواند به دنيا آيد و اگر تحميل شود به ضد خود بدل مى شود. اين طفل بايد به طور طبيعى و در يك فرايند رشد گونه با توجّه به روشنگرى و تربيت (تعليم و تزكيه) به دنيا آيد. اين همان رسالت پيامبران است: «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَـبَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِم»([21]) تعليم و آموزش كه نتيجه آن روشنگرى است و تزكيه كه نتيجه آن كردار و رفتار هنجار است; زيرا نه معرفت و شناخت به تنهايى كارساز است و نه تزكيه بدون دانش و شناخت. وقتى علم و عمل، دانش مفيد و عمل صالح در كنار هم قرار گرفت زمينه و بستر و ساز و كار اجرايى عدالت فراهم مى آيد.

پس راهكارش اين نيست كه «شما كنار برويد و تماشاگر محض باشد، و هيچ دخالت و تعرض در امور نكنيد و بگذاريد اين طفل خودش به دنيا بيايد و خودش رشد كند»; چنان كه «فون هايك» بر اين نظريه و باور تأكيد مىورزد.([22])

در پايان در پاسخ به پرسش امكان و عدم امكان عدالت و تحقق و عدم تحقق آن در دنيا بايد گفت: عدالت ممكن است و آن زمانى است كه جامعه بخواهد آن را اجرا نمايد. در اين صورت است كه هم دنيا و هم آخرت ما آباد مى شود; زيرا اين ها يك مجموعه و منظومه يك پارچه اى هستند كه حكم از اولى به دومى سرايت مى كند. اگر شما عدالت را در فرد و جامعه اجرا كرديد آخرت خود و جامعه را نيز آباد كرديد. پس مى توانيد عدالت ممكن را در اين جهان به كار گيريد و از كاركردها و نقش آن بهره ببرد. در اين راستا نيز از انسان خواسته نشده كه عدالت غير ممكن را آرمان و راهبرد بينادين خود قرار دهد بلكه از او تنها خواسته شده تا به عدالت ممكن قيام كند و آن را خود و جامعه اجرا كند. از انسان بيش از توان و ظرفيت او مسؤوليت نخواسته اند: «لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا;([23])تكليف به اندازه ظرفيت و توان است. پس بايد به مقدار توان و ظرفيت دنيا خواستار عدالت باشيم; و اين همان عدالت ممكن است.

عدالتى كه هرگز به تنهايى امكان تحقق آن وجود نمى يابد و افراد هر چند جداگانه و گروه گروه اقدام كنند به همه حقيقت آن دست نمى يابند; زيرا عدالت نيازمند اقدام همگان است تا همگان به عنوان «مردم» و «ناس» اقدام نكنند و آن را بر پا ندارند، عدالت ممكن نيز امكان تحقق نخواهد يافت; زيرا عدالت از جمله امورى است كه به خواست عموم مردم قابليت تحقق را دارا مى باشد.

كلمات: 3698


[1] . بقره/ 124.

[2] . مائده/ 95; طلاق/ 2.

[3] . اميرمؤمنان (ع)مى فرمايد: لايصلح الحكم و لا الحدود و لا الجمعة الاّ بامام عادل(بحارالانوار،89، 256); كار حكومت و اجراى حدود و اقامه نماز جمعه مگر به امام عادل به سامان نمى رسد و اصلاح نمى شود»; و امام صادق (ع) مى فرمايد كه اميرمومنان (ع) مى فرمايد: اعرفوا اللّه بالله و الرسول بالرسالة واولى الامر بالامر بالمعروف و العدل و الاحسان (اصول كافى، 1، 85); خدا را به خود خدا بشناسيد و پيامبر را به اداى رسالت و اولو الامر را به امر به معروف و عدل و احسان. از اين رو، امام صادق(ع) مشروعيت حاكميت را به عدالت مى داند و مى فرمايد: تنها در صورتى حاكميت مشروعيت دارد، و همكارى با آن و تأييد آن جايز است كه عادل باشد و عدالت را در همه چيز اجرا كند.(تحف العقول، 244) بنابراين، عدالت به عنوان مهم ترين معيار و ملاك سنجش جايگاه و نقش خود را به خوبى در بينش قرآنى نشان مى دهد.

[4] . مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار 1، چاپ ششم، سال 1374 تهران، انتشارات صدرا، ص 61.

[5] . حديد/ 25 و انبياء/ 47; مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 1، ص 72.

[6] . همان، ج 16، ص 436.

[7] . همان.

[8] . نهج البلاغه، حكمت 429.

[9] . نهج البلاغه، خطبه 15; فان فى العدل سعة.

[10] . ر.ك مجموعه آثار 16، ص 442.

[11] . غرر و درر، احدى، ج 1، ص 203، ش 805.

[12] . همان، ص 133، ش 495.

[13] . همان، ص 11، ش 6.

[14] . نامه 53.

[15] . غرر، ج 1، ص 64، ش 246.

[16] . همان، ص 203، ش 806.

[17] . نهج البلاغه، حكمت 342.

[18] . سبا/33.

[19] . حديد/ 25.

[20] . نساء/ 135.

[21] . بقره/ 129.

[22] . ر.ك: دكتر عبدالكريم سروش، عدالت ممكن، ياس نو، دوشنبه 27 بهمن 82، سال اول، شماره 279.

[23] . بقره/ 286.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا