اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیاقتصادیسیاسیمعارف قرآنی

قیام به عدالت قسطی دانشوران

بسم الله الرحمن الرحیم

عالمان از نظر درجه و مرتبت یکی نیستند؛ زیرا برخی عالم و دانا به علم هستند، و برخی دیگر دارای دانایی هستند و دانایی دارایی آنان هستند. از همین رو، تفاوت های هویتی میان این دو دسته از عالمان وجود دارد.

از نظر قرآن، دارندگان و صاحبان حقیقی علم که علم دارایی آنان است، دارای خصوصیاتی هستند که از جمله آنها خشیت و خوف عالمانه از خدا است. هم چنین این افراد به دلیل آن که علم را در زندگی خویش به کار می گیرند، هماره «قائم بالقسط» بوده به عدالت قسطی قیام می کنند تا هر کسی سهم خویش از هستی را چنان که برایش مقدر است، بر دارد و از آن بهره گیرد. این افراد به سبب همین ویژگی شاهدان الهی در میان بشریت هستند.

نویسنده در این مطلب بر آن است تا جایگاه اولوا العلم و وظایف و تکالیف اجتماعی آنان را بر اساس آموزه های وحیانی قرآن تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

حقیقت اولوا العلم از نظر قرآن

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اولوا العلم کسانی هستند که علم و دانش درآنان به گونه است که آنان نوعی سلطه مالکانه نسبت به علم خویش دارند، و به یک معنا علم و دانش در آنان انتزاعی نیست، بلکه به نوعی علم ایشان کاربردی است. در حقیقت، از نظر قرآن، اولوا العلم، همان صاحبان علم و دانشورانی هستند که بر دانش خویش به شکل دارایی فراتر از دانایی سلطه مالکانه دارند.

به سخن دیگر، اولوا العلم کسانی هستند که علم دارایی آنان است، نه آن که علم در آنان فقط دانایی آنان باشد. در حقیقت شاکله شخصیتی آنان را همین دارایی شکل می دهد و اعمال و رفتاری که از اولوا العلم صادر می شود، اعمال و رفتاری عالمانه است؛ زیرا یک اصل قرآنی می گوید: كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ ؛ هر کسی بر اساس شاکله شخصیتی خویش عمل می کند.(اسراء، آیه 84) پس عمل اولوا العلم علمی بر اساس علم است؛ چرا که علم شاکله و ملکه و مقوم شخصیتی آنان را شکل می دهد و علم دارایی آنان است.

از نظر قرآن، وقتی به شاکله شخصیتی اولوا العلم توجه می شود، می توان از آثار و نشانه های اعمالش حقیقتی شگفت را کشف کرد که ویژه خدا و فرشتگان است؛ زیرا از نظر قرآن، اولوا العلم در چنان جایگاهی قرار می گیرد که بتوانند شاهدان و گواهانی بر توحید عبادی باشند؛ البته این زمانی است که اولوا العلم به ویژه الهی خویش عمل کرده باشند؛ یعنی بتواند قائم بالقسط باشند.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، همین شاکله شخصیتی اولوا العلم موجب می شود تا این افراد به عنوان شاهدان الهی قرار گیرند تا جایی که خدا در توصیف آنان این گونه می فرماید: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ؛ خدا گواهی می دهد که جز او معبودی نیست و فرشتگان و اولوا العلم قیام کننده به قسط شاهد و گواهی می دهند که جز او عزیز و حکیم است، معبودی نیست.(آل عمران، آیه ۱۸)

به سخن دیگر، از نظر قرآن، غیر از خدا که خود بر توحید عبادی خویش شهادت می دهد؛ فرشتگان به سبب جایگاه خاصی که دارند، آنان نیز گواهانی بر توحید عبادی هستند. اما در میان مخلوقات تنها کسانی که خدا از آنان به عنوان گواهان و شاهدان بر توحید عبادی یاد می کند، «اولوا العلم» هستند که «قائم بالقسط» هستند.

پیامبران و امامان معصوم(ع) مصداق اولوا العلم

براساس ، آرای مفسران و مترجمان و حتی نحویان، قید «قائما بالقسط» قیدی برای «الله» است؛ یعنی «شهد الله قائما بالقسط انه لا اله الا الله»؛ در حالی که به نظر می رسد که این نادرست باشد؛ زیرا چنان که حمیدرضا باقری تحقیق کرده، بر اساس روایات تفسیری، «اولوا العلم» همان پیامبران(ع) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به عنوان مصداق اتم و اکمل هستند که به سبب «قائم بالقسط» بودن، از چنین جایگاهی بلند و رفیع شاهدان بر توحید عبادی بودن برخوردار باشند. البته بر اساس روایات تفسیری پس از ایشان، عالمان ربانی شیعه قرار می گیرند که از هر نظر تابع و مطیع امامان علیهم السلام هستند و به عنوان «قائم بالقسط» در جامعه عمل می کنند.

در روایتی امام سجاد (علیه السلام)، بعد از خواندن این آیه در توضیح «اولوا العلم» از حضرت رسول(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و سپس اقرب اهل بیت به امیرالمؤمنین نام می‌برند و سپس به علما شیعه اشاره می‌کنند. ایشان می فرمایند: أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ‏ «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ- وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ- لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏». فَابْتَدَأَ بِنَفْسِهِ، وَ ثَنَّى بِمَلَائِکَتِهِ، وَ ثَلَّثَ بِأُولِى الْعِلْمِ الَّذِینَ هُمْ قُرَنَاءُ مَلَائِکَتِهِ [أَوَّلُهُمْ‏] وَ سَیِّدُهُمْ مُحَمَّدٌ ص، وَ ثَانِیهِمْ عَلِیٌّ ع، وَ ثَالِثُهُمْ (أَقْرَبُ أَهْلِهِ إِلَیْهِ)، وَ أَحَقُّهُمْ بِمَرْتَبَتِهِ بَعْدَهُ. ثُمَّ أَنْتُمْ مَعَاشِرَ الشِّیعَةِ الْعُلَمَاءُ لِعِلْمِنَا تَالُونَ لَنَا، مَقْرُونُونَ‏ بِنَا وَ بِمَلَائِکَةِ اللَّهِ الْمُقَرَّبِینَ، شُهَدَاءُ [لِلَّهِ‏] بِتَوْحِیدِهِ وَ عَدْلِهِ وَ کَرَمِهِ وَ جُودِهِ، قَاطِعُونَ لِمَعَاذِیرِ الْمُعَانِدِینَ مِنْ عَبِیدِهِ وَ إِمَائِه؛ آیا نشینده ای که خدای عز و جل می گوید: شهد الله … پس خدا از خویش آغاز کرد و دوم فرشتگانش را و سوم اولوا العلم از کسانی را قرار داده که قرین فرشتگان هستند. اول و سید ایشان محمد(ص) و دوم ایشان علی(ع) و سوم ایشان اقرب اهل به سوی ایشان و اقرب به مرتبه ایشان پس ایشان است. پس شما معاشر علمای شیعه که از علم ما بهره می گیرد و مقرون به ما هستید و به فرشتگان مقرب خدا نزدیک. همان شمایی که شاهدانی خدا در توحید و عدل و کرم و جودش هستیدو راه را بر دشمنان معاند از زن و مرد ایشان قطع می کنید».( التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام؛ ص: 625)

هم چنین روایت دیگری است که می فرماید: «محمد بن الحسن الصفار: عن عبد الله بن جعفر، عن محمد بن عیسى، عن الحسن بن علی الوشاء، عن أبی الحسن (علیه السلام) قال: على الأئمة من الفرائض ما لیس على شیعتهم، و على شیعتنا ما أمرهم الله ما لیس علینا، إن علیهم أن یسألونا وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ الإمام‏؛ بر امامان از فرائض وواجبات چیزی است که بر یشیعان نیست و بر شیعیان ما از امر الله چیزی است که بر ما واجب نیست. بر شیعیان است که از ما بپرسند و اولوا العلم قائم بالقسط امام است.»(حرانى، سید هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، 5جلد، مؤسسه بعثه – قم، چاپ: اول، 1374 ش؛ ج‏1؛ ص: 603.)

در روایتی دیگر نیز آمده است که مراد از اولوا العلم قائما بالقسط همان امام است: «عن مرزبان القمی، قال: سألت أبا الحسن (علیه السلام) عن قول الله: (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ) قال: (هو الإمام)»(همان ، 604)

 ابن شهرآشوب نیز در کتاب «مناقب آل أبی طالب علیهم السلام» در مورد این آیه، نقل می‌کند که مراد از این تعبیر اولوا العلم قائما بالقسط همان امامان یکی پس از دیگری است: «وَ رُوِیَ‏ فِی قَوْلِهِ‏ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ هُمُ الْأَئِمَّةُ إِمَاماً بَعْدَ إِمَام»(ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام لابن شهرآشوب، 4جلدی، علامه – قم، چاپ: اول، 1379 ق، ج‏1 ؛ ص: 285)

دیملی از دانشمندان شیعه قرن هشتم در کتاب «غرر الأخبار در توضیح قید «قائما بالقسط» روایتی زیر را امام صادق آورده است: «عن جابر، عن أبی عبد اللّه علیه السّلام فی قوله تعالى: (قائِماً بِالْقِسْطِ): «العدل: أقامه اللّه تعالى لأمیر المؤمنین علیه السّلام عدلا بین الناس، و قسطا یقیم الحقّ بینهم و بین اللّه تعالى، إن أطاعوه هداهم؛ مراد از قائم بالقسط همان عدل است که خدا آن را با امیرمومنین در میان مردم عدل را جاری کرد؛ او قسطی است که حق را میان خلق و خدا اقامه می کند. اگر او را اطاعت کنید او شما را هدایت می کند.»(دیلمى، حسن بن محمد، غرر الأخبار و درر الآثار فی مناقب أبی الأئمة الأطهار علیهم السلام، 1جلد، دلیل ما – ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1427 ق؛ ص: 162)

البته در ادعیه، وصف «قائم به قسط» هم برای خداوند و هم برای نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) ذکر شده است. به طور مثال امام سجاد(علیه السلام) در دعای ششم صحیفه سجادیه می‌گویند: « أَنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ، قَائِمٌ بِالْقِسْطِ، عَدْلٌ فِی الْحُکْمِ، رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ، مَالِکُ الْمُلْکِ.») الصحیفة السجادیة، 1جلد، دفتر نشر الهادى – قم، چاپ: اول، 1376ش؛ ص52)

شیخ طوسی نیز در کتاب مصباح المجتهد همین دعا را به نقل از صحیفه سجادیه با تعبیر قائما بالقسط می‌آورند:‌ «إِنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ‏ قائِماً بِالْقِسْطِ عَادِلًا فِی الْحُکْمِ رَءُوفاً بِالْخَلْقِ مَالِکاً لِلْمُلْک» ( طوسى، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، 1جلد، مؤسسة فقه الشیعة – بیروت، چاپ: اول، 1411 ق، ؛ ج‏1 ؛ ص: 2۴۷)

همچنین در «اقبال الاعمال» در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) در زیارت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) خطاب به پیامبر ذکر شده است: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا قَائِماً بِالْقِسْطِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا فَاتِحَ الْخَیْرِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَعْدِنَ الْوَحْیِ»(ابن طاووس، على بن موسى، إقبال الأعمال (ط – القدیمة)، 2جلد، دار الکتب الإسلامیه – تهران، چاپ: دوم، 1409 ق، ج‏2 ؛ ص: 604.

در زیارت دیگری که در کتاب «المزار» توسط شهید اول آمده است نیز در زیارت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) خطاب به حضرت آمده است: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نَجِیبَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا خَاتَمَ النَّبِیِّینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ الْمُرْسَلِینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا قَائِماً بِالْقِسْط»(شهید اول، محمد بن مکى، المزار فی کیفیة زیارات النبیّ و الأئمة علیهم السلام، (للشهید الأوّل)، 1جلد، مدرسه امام مهدى علیه السلام – قم، چاپ: اول، 1410 ق، ص: 11)

از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که ایشان در پاسخ به جابر در مورد آیه مذکور می‌فرمایند: خداوند گواهى مى‌دهد که خدائى جز ذات یکتایش نیست و همین طور هم هست، ملائکه نیز همین گواهى را می‌دهند، خداوند به آنها احترام گزارده که تسلیم پروردگارند و گواهى دارند، اما منظور آیه از «أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ» صاحبان علم انبیاء و اوصیایند و آنهایند که بپا دارنده عدل و دادگرى هستند، همانطور که خداوند گفته است و قسط همان عدل در ظاهر است و عدل در باطن نیز امیرالمؤمنین علیه السّلام است.( تفسیر فرات الکوفی، ج 1،  ص 78)

نسبت اولوا العلم با عدالت قسطی از نظر قرآن

به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی قرآن و به ویژه آیه 18 آل عمران، شهادت به وحدانیت خداوند مقید به قیام به قسط و برپایی عدالت قسطی شده است.

البته اگر این قید را توضیحی بگیریم معنا چنین می‌شود که شهادت اهل بیت و انبیاء(صلوات الله علیهم اجمعین) و علماء، به وحدانیت خداوند همیشه با قیام به عدالت قسطی، همراه است؛ یعنی همانطور که روح توحید و شهادت به توحید در تمام اعمال و اقوال «اولوا العلم» ظهور می کند، قیام به قسط نیز در تمام حیات آنها جاری است؛ زیرا قیام بالقسط در آنان ملکه یا مقوم ذات و جزیی از شاکله شخصیتی آنان است که عمل آنان از آن سرچشمه می گیرد.

اما اگر این قید قائم بالقسط، قید احترازی است؛ یعنی شهادتی به وحدانیت خداوند شهادت حقیقی است که همراه با قیام به قسط باشد و شهادت به توحید بدون قیام به قسط اصلا دروغ است و حقیقتا شهادت به توحید نیست.

باید توجه داشت یکی از راه‌ها برای اثبات احترازی بودن این قید و خارج شدن از فرض احتمال اثبات این است که کلام در مقام وضع قاعده می‌باشد، این احتمال که آیه در مقام وضع قاعده ‌باشد نیز با برخی از روایات که قائم به قسط بودن برای اهل بیت و علما و مؤمنان را به عنوان یک قاعده لازم می‌داند، تقویت می‌گردد.

به طور مثال در آیه 29  سوره اعراف به صراحت به پیامبرش می فرماید: «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ؛ بگو خداوند مرا به (اجرا و عمل بر اساس) قسط امر کرده است.

و هم چنین خدا در آیه 47 سوره یونس نیز می فرماید: «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» برای هر امتی رسولی است که وقتی به سوی آنها می‌رود بر اساس قسط حکم می‌کند و هیچ ظلم نمی شوند.

از امیرالمؤمنین در نهج البلاغه نقل شده است: «فی صِفَةِ أهلِ الذِّکرِ: یَأمُرونَ بِالقِسطِ ویَأتَمِرونَ بِهِ، ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ ویَتَناهَونَ عَنهُ؛ در صفت اهل ذکر می فرماید: به قسط امر می کنند و بدان مشورت می دهند و عمل می کنند و از زشتی و منکر نهی می کند و از آنان اجتناب می ورزند.»( نهج البلاغة، الخطبة 222؛ بحار الأنوار، ج 69 ، ص 325 ، ح 39)

و یا حضرت در توضیح علت پذیرش حکومت می گویند: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا؛  اگر نبود حضور آن جمعيت و تمام شدن حجّت با وجود يار و ياور و اگر نبود كه خداوند از دانايان پيمان گرفته است كه بر سيرى ستمگر و گرسنگى ستمديده رضايت ندهند ، هر آينه مهار شتر خلافت را بر شانه اش مى انداختم.»(شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، 1جلد، هجرت – قم، چاپ: اول، 1414 ق، ص: 50.)

 نکته آن که «کظّه» به معنای پرخورى است و حضرت می‌فرمایند: خداوند بر علما عهد حتمی گرفته است که ایشان نباید بر پرخورى ستمگر از مال حرام صبر نمایند و نباید او را بر ستم خودش امان بدهند.

واژه «سغب» به معنای گرسنگی است و با توجه به بیان حضرت خداوند از علما عهد گرفته است که آنان بر گرسنگی مظلوم صبر ننمایند.

لازمه اجرای این عهد الهی، داشتن قدرت و حکومت است. پس اگر این عهد الهی نبود، حضرت حکومت را نمی‌پذیرفتند. بنابراین گرفتن این قدرت برای قیام به قسط و نهی از حرام‌خواری صاحبان قدرت از شئون مشترک اولیاء و اوصیاء انبیاء و اهل بیت(ع) به صورت مشترک است؛ همانطور که در آیه ۶۳ سوره مبارکه مائده خداوند علماء بنی‌اسرائیل را مواخذه می‌کنند که چرا در مقابل اکل حرام و دروغ‌گویی صاحبان قدرت سکوت پیشه‌کرده‌اند: «لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ‏ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ؛ چرا الهيون و دانشمندان آنان را از گفتار گناه[آلود] و حرامخوارگي‏شان باز نمى دارند راستى چه بد است آنچه انجام مى‏ دادند».

این بدان معناست که از نظر قرآن، بر عالمان ربانی و دانشمندان است که به نوعی از همه جهات،  مسئولیت و ماموریت الهی خویش را انجام دهند. از مهم ترین آنها بازداشت مردمان از گناه است. بنابراین، وقتی جلوی گناه گرفته شود، جلوی ظلم وستم گرفته شده و به طور عادی عدالت و قسط جریان می یابد. بنابراین، وقتی عالمان با نهی کردن جلوی کردار زشت افراد جامعه را بگیرند، جامعه به سوی کردار معروف و نیک می رود که عدالت قسطی از جمله آنها است.

البته ممکن است که «قائما بالقسط» به هر سه گروه، یعنی خدا و فرشتگان و اولوالعلم از باب تنازع بازگردد، ولی اگر درباره دو دیگر شکی باشد، در این که این قیدی برای اولوا العلم باشد، شکی نیست؛ زیرا خدا و فرشتگان با تمام هویت هستی خویش توحید را فریاد می زنند و گواه و شاهد برآن هستند؛ اما در اولوا العلم این شرط مطرح است که اولو العلمی می تواند شاهد و گواه برتوحید عبادی باشد که «قائم بالقسط» باشد.

البته از آیات و روایات دیگری نیز می توان به این حقیقت دست یافت که مراد از «اولوا العلم» همان پیامبران و امامان معصوم(ع) و عالمان ربانی شیعه هستند که قیام بالقسط دارند؛ زیرا از نظر قرآن، آنان کسانی هستند که خدا در آیات دیگر از ایشان به عنوان «قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ» معرفی می کند و به این نکته توجه می دهد که ایشان به سبب آن که همه هستی و شاکله شخصیتی آنان «قیام بالقسط» است، خدا آنان را به عنوان «قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ» معرفی می کند. همین افراد هستند که به عنوان « شُهَدَاءَ لِلَّهِ» به توحید و وحدانیت الهی شهادت می دهند. البته این شهادت حقیقی است یعنی شهادتی است که با همه هستی بر آن گواهی می دهند؛ زیرا همه اعمال آنان که از شاکله شخصیتی «قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ» است موجب می شود تا بتواند درجایگاه حقیقی « شُهَدَاءَ لِلَّهِ» قرار گیرند؛ زیرا شهادت ایشان همانند شهادت خدا بر توحید خویش یا شهادت ملائکه و فرشتگان یک شهادت حقیقی است.

از نظر قرآن، اینان بر اساس اهداف وفلسفه بعثت پیامبران و ارسال کتب الهی و رهبری آنان و موازین قانونی الهی و شرعی، کاری می کنند که مردمان به «قیام بالقسط» گرایش یافته و آن را عملیاتی کنند(حدید، آیه 25)؛ شکی نیست این زمانی رخ می دهد که «قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ» به گونه ای عمل کنند که جز عدالت قسطی برایشان اهمیت و ارزشی نداشته باشد؛ چنان که خدا می فرماید: یَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد، پيوسته به عدالت قسطی قيام كنيد و براى خدا گواهان صادق باشید، هر چند به زيان خودتان يا به زيان پدر و مادر و خويشاوندان شما باشد. اگر يكى از دو طرف دعوا توانگر يا نيازمند باشد، باز خدا به آن دو از شما سزاوارتر است. پس از پى هوس مرويد كه درنتيجه از حق عدول كنيد، و اگر به انحراف گراييد يا اعراض نماييد، قطعا خدا به آنچه انجام مى‏ دهيد آگاه است.(نساء، آیه ۱۳۵)

از نظر قرآن، کسانی که همه هستی ایشان خدا شد و شاکله شخصیتی آنان را خدا شکل داد، همین افراد شاهدان حقیقی خدا هستند؛ از همین رو، با جا به جایی دو امر می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد، قوامین خدا باشید و شاهدان عدالت قسطی؛ و البته نبايد دشمنى گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد. عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است، و از خدا پروا داريد كه خدا به آنچه انجام مى‏ دهيد آگاه است.(مائده، آیه ۸)

پس از نظر قرآن، «قوامین بالقسط» همان «قوامین لله» و «شهداء بالقسط» همان«شهداء لله» هستند؛ یعنی کسی که قوام وجودی اش را خدا شکل دهد، قوام وجودی اش قسط است، و کسی که شاهدان قسطی هستند و همان شاهدان الهی هستند.

به سخن دیگر، هر کسی به قوامین بالقسط بنگرد، آنان را شاهدان توحید می یابد و هر کسی قوامین توحید را بنگرد در آنان شاهدان قسط را می یابد؛ چرا که هر دو ازیک حقیقت برخاسته اند.

بر این اساس می بایست گفت مراد از اولواالعلم کسانی هستند که قائم بالقسط هستند. پس اگر قید توضیحی باشد، یعنی اولوا العلم نمی تواند قائم بالقسط نباشد. از آن جایی که چنین است آنان همان «قوامین بالقسط و شهداء لله» یا به تعبیر دیگر «قوامین لله و شهداء بالقسط» هستند؛ اما اگر قید احترازی باشد به این معنا است که اولوا العلم زمانی می توانند «شهداء لله» باشند که «قائما بالقسط» باشند. این بدان معنا خواهد که اولوا العلم دودسته اند، برخی از آنان قائم بالقسط هستند که اینان شاهدان توحید نیزهستند، و برخی دیگر قائم بالقسط نیستند که اینان نمی توانند شاهدان الهی باشند.

اما با توجه به این که بر اساس روایات مصداق اتم و اکمل پیامبران و معصومان(ع) دانسته شده وشکی نیست که آنان «شهداء لله» هستند پس به طور عادی آنان «قوامین بالقسط»هستند. از همین روست که در روایت عالمانی شیعه به عنوان استمرار این خط الهی معرفی می شوند تا دانسته شود که ولایت آنان براساس همان «قوامین بالقسط و شهداء لله» است؛ زیرا تنها این گروه از عالمان شیعی که تابع محض و مطیع امر الهی هستند، به عنوان «اولوا العلم» مطرح شده اند. پس قید در آیه توضیحی است نه احترازی؛ زیرا تنها عالمانی که شاهدان توحید هستند، پیامبران و امامان معصوم و عالمان شیعه مطیع است.

در تایید  و شاهدی برصحت این معنا می توان به این حدیث نیز استدلال کرد که امام حسن عسکری (ع) می فرماید: وَاَمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ صَائِنا لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدینِهِ مُخالِفاً لِهَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ یُقَلِّدُوهُ؛ هر یک از فقها که بر نفس خود مسلّط باشند و دین خود را حفظ کنند و با هوای نفس خود مخالفت ورزد و امر خدا را اطاعت کند، بر همگان واجب است که از او تقلید نمایند».(وسائل الشیعة، ج 27، ص 131، ح 33401)

هم چنین  اسحاق بن یعقوب درباره تکلیف شیعیان در غیبت کبری از امام مهدی‌علیه السلام سؤال کرد و توقیع ذیل در پاسخ او صادر گردید: «… وَاَمَّا الْحَوادِثُ الوقِعَةُ فَارجِعُوا فیها اِلی رُواةِ حَدیثِنا فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلیکُمْ وَاَنَا حُجةُ اللهِ علیهم؛ در پیشامدهایی‌که برای شما رخ‌می‌دهد، باید به راویان اخبار ما (علما) رجوع کنید، ایشان حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدایم».(کتاب الغیبة، ص 290، ح 247؛ کمال‌الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 483، باب 45، ح 4)

پس زمانی شخصی از عالمان شیعی حجت الهی می شود که استمرار همان خط انبیاء و اولیاء الهی معصوم باشد که این افراد جز «اولوا العلم قائما بالقسط» نمی توانند باشند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا