اجتماعیتاریخیروان شناسیسیاسیفرهنگیمقالاتمناسبت ها

قوم نوح، تغییر ناپذیری

samamosقوم نوح ، مردمانی بودند که پس از حضرت آدم(ع) می زیستند. این مردمان، با آن که مردمانی خداپرست بودند، به سبب این که برای جبران فقدان انسان های صالح ، مجسمه های ایشان را می ساختند و نگه داری می کردند، در یک فرآیند فریب وسوسه های شیطانی را می خورند و آنها را به عنوان واسطه میان خود و خدا می پرستند. این گونه است که دچار گمراهی می شوند.

 

بر پایه گزارش های قرآنی، این مردمان نخستین مردمانی هستند که دچار خشم و غضب الهی می شوند، در همین دنیا گرفتار عذاب استیصال می گردند؛ چنان که ایشان، در میان جوامع بشری، از همه ستمکارتر و طغیان گر بودند و چنان محیط زیست فرهنگی خویش را واژگونه ساختند که دیگر زمینه ، فرصت و قابلیت هیچ دگرگونی در میان ایشان وجود نداشت. از این رو، کودکان بر خلاف فطرت خویش دچار کفر و فسق می شدند و از همان کودکی با این گونه رفتارهای زشت آشنا شده و به فسق و فجور رو می آوردند. از این روست که گرفتار نابودی شدند.

نویسنده با مراجعه به آموزه های قرآن ، تحلیل قرآن را از علل و عوامل نابودی این مردم به دست داده است تا ضمن پرهیز و اجتناب از این گونه رفتار، خود را از خشم الهی مصون داریم. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

شباهت های تاریخی و پندهای الهی

به نظر می رسد که هرگز گذشته تکرار نمی شود. بر این اساس نمی توان پذیرفت که تاریخ تکرار شود؛ ولی با مراجعه به برخی از آموزه های قرآنی این معنا تقویت می شود که تاریخ به شکلی تکرار می شود و بر اساس همین اصل و پایه است که خداوند بخش عمده ای از آیات قرآن را به تاریخ اختصاص داده و آموزه های معرفتی و شناختی را از طریق این گزارش ها و تحلیل آن ارایه نموده است.

خداوند در آیه 118 سوره بقره می فرماید: قَالَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ؛ پيشينيانشان نيز چنين سخنانی می گفتند دلها و افکارشان همانند يکديگر است. بر اساس همین مشابهت میان اقوام است که تاریخ تکرار می شود و عواملی که موجب رشد و تعالی قومی شده و یا موجبات سقوط و نابودی ایشان را فراهم آورده است ، همانند هم می باشد و می تواند دوباره تکرار شود.

بر این اساس است که بخش عمده ای از آیات قرآنی به گزارش و تحلیل امت ها و ملت های پیشین اختصاص یافته است تا این گونه حقایق بر مردمان روشن شود و از گذشته و تاریخ درس و پند گیرند.

اگر خداوند در آیاتی، علت رشد و شکوفایی تمدنی را اموری دانسته می توان از همان علت بهره گرفت و در مسیر کمالی جامعه از آن سود برد و در صورتی که عامل موجبات سقوط و نیستی جامعه را فراهم آورده، از آن اجتناب کرد و اجازه نداد همان مسیر سقوط در جامعه کنونی پیموده شود.

خداوند با عینی سازی تحلیل ها از طریق بیان سرگذشت اقوام و ملت ها این فرصت را به مردمان می دهد تا به اصلاح و تصحیح رفتاری در مسیر کمالی اقدام کنند و از کژروی پرهیز نمایند.

بر اساس همین اصل استوار است که حضرت شعیب (ع) و نیز مومن آل فرعون به قوم خویش هشدار می دهند تا از رفتارهای همانند قوم نوح (ع) پرهیز کنند و این گونه از عذابی چون عذاب آن قوم رهایی یابند.(هود ، آیات 84 و 89 و نیز غافر ، آیات 30 و 31)

خداوند در آیه 70 سوره توبه و نیز آیات 52 و 54 سوره نجم در بیان علت ذکر سرگذشت قوم نوح(ع) به این نکته اشاره می کند که این گزارش ها حاوی و در بردارنده درس های عبرت آموزی برای مخاطبان قرآن است. بنابراین لازم است تا از سرگذشت اقوام پیشین از جمله قوم نوح برای راهنمایی و هدایت به سوی حق سود جست تا این گونه از آثار و پیامدهای عملکرد خود ایمن شویم.

بی گمان گزارش هایی تاریخی که قرآن از آن ها یاد می کند، درس آموزترین داستان و گزارش هاست که از سوی خداوند انتخاب و برای عبرت انگیزی بیان شده است.(هود ، آیات 98 و 100 و نیز ابراهیم ، ایه 9)

پیامبران پیشین از جمله حضرت موسی (ع) و حضرت شعیب(ع) بر اساس همین نظریه است که سرگذشت و تاریخ قوم نوح را به مردمان خویش گوشزد می کنند و آنان را از انجام اموری که تاریخ را تکرار می کند، پرهیز می دهد.(ابراهیم ،ایه 9 و نیز هود ، آیات 84 و 89)

از خدا پرستی تا بت پرستی

از گزارش های قرآنی چنین بر می آید که مردمان زمان نوح (ع) بر آیین خداپرستی بودند و خداوند یکتا و یگانه را می شناختند و به آن ایمان داشتند. این مطلب را می توان به سادگی از آیه 24 سوره مومنون می توان به دست آورد؛ زیرا در این آیه آمده است" فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ؛ مهتران قومش که کافر بودند ، گفتند : اين مرد انسانی است همانند شما ،می خواهد بر شما برتری جويد اگر خدا می خواست فرشتگانی را می فرستاد ما هرگز چنين چيزی در روزگار نياکانمان نشنيده ايم.

ابن کثیر و نیز طبری در تاریخ خویش آورده اند که مردمان قوم نوح مردمانی متدین بودند ولی زمانی که انسان های صالح و رهبران خوب ایشان از دنیا می رفت نسبت به آنان دلتنگی می کردند. پس مجسمه هایی از آنان را ساخته و در عبادتگاه ایشان گذاشتند و خود در برابر این مجسمه ها به عبادت خدای یکتا و یگانه پرداختند، ولی چون زمانی به درازا کشید، نسل های بعدی علت ایستادن در برابر مجسمه ها را فراموش کردند و گمان بردند که این مجسمه ها، واسطه میان مردمان و خدا هستند و به پرستش این مجسمه های صالحان اقدام کردند و این گونه بود که آیین ایشان با وسوسه های شیطانی تغییر شکل و ماهیت می دهد و به بت پرستی رو می آورند.(قصص الانبیاء ، ابن کثیر، ص 83 تا 99 و نیز تاریخ طبری، ج 1 ، ص 114)

علت مخالفت توده های مردم با حضرت نوح(ع) و دعوت به یکتاپرستی و حذف بت ها از این میان، به سبب همین باورهای اشتباه ایشان بوده است؛ زیرا ایشان بر این باور بودند که آیین پدران ایشان بر توحید و یکتاپرستی است و پدران ایشان با این همه بت ها را واسطه قرار می دادند. بنابراین لازم نیست تا شیوه نیاکان خویش را رها کنند و مجسمه های ایشان را در هم شکنند.(ابراهیم ، آیات 9 و 10)

خداوند در آیات 1 و 21 و 24 سوره نوح روشن می سازد که همین بت ها و مجسمه ها عامل گمراهی و ضلالت بسیاری از مردم شد؛ زیرا پاسداشت از نیاکان و سنت های ایشان موجب شد تا فلسفه و علت ساخت مجسمه ها فراموش شود و در نهایت در مسیر شیطانی گام بردارند.

اصولا بسیاری از امور خرافی که در جامعه رواج دارد، بر اساس همین فراموشی فلسفه و حکمت بسیاری از اعمال و آیین هاست که در یک فرآیند زمانی تغییر ماهیت می دهد و تنها شکل بی محتوای آن باقی می ماند. به عنوان نمونه روشن کردن شمع در شب های احیا ، چهار شنبه سوری ، جشن مهرگان ، هفت سین سفره نوروزی و مانند آن دارای اهداف و حکمت های معقول و مقبولی بوده است که در یک فرآیند زمانی یا به سبب تغییرات بیرونی و درونی مفهوم معقول و مقبول خود را از دست داده و به خرافات تبدیل شده است. به عنوان نمونه در همه آیین های انسانی که مردگان را در گور می نهند، روشن کردن خانه مرده و قبر امری خوب دانسته شده است ؛ زیرا این گونه مردمان هم خانه متوفی را روشن می سازند و با اهل خانه همدردی می کنند و هم زمینه را برای آگاهی دیگران نسبت به قبر متوفی و خواندن فاتحه و نماز وحشت و مانند آن آگاه می کنند. در زمانی که شمع به عنوان ابزار روشنایی مطرح بود این کار شروع شد ولی آیا لازم است در عصر چراغ نفتی و یا چراغ برقی نیز شمع روشن کنیم؟

تحلیل قرآن درباره علت بقای بت پرستی و نگهداشت آن به عنوان سنت نیاکان، این است که اشراف ایشان و صاحبان زر و زور به حمایت از بتها می پرداختند و مردمان را به پرستش بت های پنج گانه ود ، سواع ، یغوث ، یعوق و نسر دعوت می کردند.(نوح ، آیات 1 و 21 و 23)

شاید علت گرایش اشراف به حفظ این سنت ها و آیین های خرافی، آثاری بود که برای آنان در حفاظت بر وحدت اجتماعی و سنت هایی که طبقات اجتماعی را تثبیت می کرد و آنان را هم چنان بر قدرت و ثروت چیره می ساخت، مترتب می شد. از این رو، با هر گونه تغییری که ساختار اجتماعی را تغییر دهد و آن را از هم پاشد و نظم نوینی را ایجاد کند ، مخالفت می ورزیدند.

از آیات قرآنی بر می آید که توده های مردم کفر پیشه ، به پیروی و تبعیت از اشراف و سرمداران کفر پیشه خود عمل می کردند و آنان بودند که با تشویق و ترغیب اجازه نمی دادند تا هیچ تغییر در عقاید و افکار مردم پدید آید. مرفهان بی درد جامعه با ثروت و قدرت خویش کار را بر حضرت نوح (ع) تنگ می کردند و اجازه نمی دادند تا آن حضرت (ع) حتی توده های مردم را با خود همراه کند.

آن دسته کوچک و قلیلی که به ایشان ایمان آورده بودند،(هود، آیات 36 و 40) از نظر اشراف و مرفهان جامعه، مردمان فرومایه و پست طبقات اجتماعی بودند که هیچ جایگاه وارزشی برای ایشان و باورهایشان قایل نبودند.(هود ، آیه 27)

اشراف و صاحبان زر و زور با تبلیغات مسموم و سوء خود اجازه نمی دادند تا حضرت (ع) دعوت خویش را پیش برد ، در حالی که بت پرستی با این تبلیغات روز به روز قوی تر می شد. (نوح ،آیات 21 تا 23) این تبلیغات همراه با ایجاد تصویری کاریکاتوری از حضرت (ع) و پیروان مومن وی ، چنین به مردمان القا می کرد که حضرت نوح(ع) کسی است که در بیابان خشک و بی آب کشتی بزرگ و عظیمی می سازد و یا مومنان پیروی وی مردمان رذل و پست می باشند.(هود، آیه 27)

پستی ها و رذالت های قوم نوح

برای این که درک درستی از قوم نوح و علت گرفتار شدن ایشان به عذاب الهی غرق شدن داشته باشیم، نگاهی به صفات اخلاقی ایشان از دیدگاه قرآن می اندازیم.

خداوند در آیات 2 و 3 و 7 و 10 از روحیه استکباری قوم نوح سخن می گوید که مانع پذیرش دعوت ، عبادت ، تقوا ، اطاعت از خدا و مانع استغفار ایشان از خداوند بود.

همین روحیه استکباری و خود بزرگ بینی و چیرگی بر مردمان ، موجب می شود تا مردمان خود رای و مستبد نیز باشند.(ابراهیم ، آیات 9 و 13 و 15) و با ایجاد گفتمان غالب به وسیله تبلیغات سهمگین توانستند ، هر گونه آزادی اندیشه دینی را سلب و محدود سازند و در صورت مخالفت با ارا و افکار باطل قوم و جامعه ، تهدید به سنگسار می شدند.(شعراء ، آیات 106 و 107 و 116)

اذیت و آزار روشنفکران دینی و آزاد اندیشان ا زجانب قوم کافر(ابراهیم، آیات 9 و 11 و 12) و استهزاء نوح و فعالیت ها و کارهایش(هود، آیات 36 و 38 ) و تلاش مستمر کافران برای گمراهی دیگر مردمان و حتی مومنان(نوح ، آیه 27) و افترا و اتهام زنی به نوح و دادن نسبت های ناروا به آن حضرت برای جلوگیری از دایره نفوذ معنوی آن حضرت (هود، آیه 27 و مومنون ، آیات 23 و 24) ، تعصبات کورکورانه بر عقاید و اعمال باطل خویش(غافر ،آیات 5 و 6) و تکبر و خودبزرگ بینی (هود، آیات 25 و27) و تکذیب آیات خداوندی (یونس ،آیات 71 و73) جهل و نادانی (هود، آیات 25 و 29) و جدال بر باطل و اصرار بر نابودی دعوت های حق طلبانه (غافر ، آیه 5) زشت کاری و اعمال ناشایست(انبیاء ، آیه 77) طغیان گری (نجم ، آیه 52 و ظلم (توبه ، آیه 70) عصیان و سرپیچی از آموزه های الهی و اطاعت از خدا و پیامبرش(یونس ،آیات 71 و 72) فراز از دعوت همیشگی پیامبر(ع) به عبادت و رعایت تقوای الهی (نوح ،آیات 1 تا 6) و فسق و فجور(ذاریات ، آیه 26) و گناه و جرم (نوح ، آیات 21 و 25) و لجاجت ، اصرار و پافشاری بر مواضع کفر آمیز(نوح ،آیه 7) و مکر و فریب و حیله گری (نوح ،آیه 22) از جمله صفات زشت و نابه هنجار قوم نوح است که در این آیات و آیات دیگر آمده است.

آنان به حضرت نوح (ع) تهمت ها و افتراهایی چون برتری جویی با ادعای رسالت (مومنون ، آیات 23 و 24) جنون و دیوانگی (قمر ، آیه 9) جهل و نادانی (هود ، آیه 38) اتهام دروغگویی (هود ، آیات 25 و 27) مواجه بوده است.

ملتی غیر قابل هدایت

فضایی که کافران و سرمداران زر و زور و تزویر در جامعه نوح ایجاد کرده بودند، اجازه هر گونه آزاد اندیشی را می گرفت و جایی برای آزادی بیان وجود نداشت؛ زیرا به سرعت با دستگاه تبلیغاتی صاحبان زر و زور ، شخص کوبیده می شد و افکار و اندیشه هایش در کنار شخصیت وی به تمسخر گرفته می شد.

چنین جامعه ای دیگر اجازه نمی دهد تا حتی کودکان بر فطرت پاک خویش زاده و رشد کنند، بلکه به گونه ای فضای اجتماعی و زیستی ساماندهی می شود که از همان آغاز فطرت از کودکان زدوده می شود. به عنوان نمونه در بخشی از ایالت های کانادا بیش از 65 درصد پدر و مادرها در خانه هایشان لخت و عریان زندگی می کنند و هیچ پوششی به تن ندارند. در این حالت کودکی که دراین خانه ها رشد می یابد با مفاهیمی چون حیا و عفت و پوشش ارتباطی برقرار نمی کند. از این روست که خداوند در باره قوم نوح از زبان پیامبرش نقل می کند که : إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا؛ چرا كه اگر تو آنان را باقى گذارى، بندگانت را گمراه مى‏كنند و جز پليدكارِ ناسپاس نزايند.(نوح ، آیه 27)

اين آيه درخواست هلاكت تا آخرين نفر آنان را تعليل مى‏كند، و حاصلش اين است كه: اگر درخواست كردم كه همه آنان را هلاك كنى، براى اين بود كه هيچ فايده‏اى در بقاى آنان نيست نه براى مؤمنين و نه براى فرزندان خودشان، اما براى مؤمنين فايده ندارد، براى اينكه اگر زنده بمانند آن چند نفر مؤمن را هم گمراه مى‏كنند، و اما براى فرزندان خود فايده ندارد، دليلش اين است كه اينان فرزند صالح نمى‏آورند، اگر بياورند فرزندانى فاجر و كافر مى‏آورند .( المیزان ، ذیل آیه)

این بدان معناست که محیط زیست کودکان چنان آلوده است که امیدی نیست که این کودکان بر فطرت سالم خود بمانند و رشد کنند و ایمان بیاورند. بنابراین چنین جامعه ای تغییر ناپذیر است و می بایست نابود شود. در کتب روان شناسی اجتماعی با آزمون های بسیاری این معنا اثبات شده است که محیط زیست چگونه موجب می شود تا جامعه ای هرگز در مسیر درست هنجاری قرار نگیرد و زمینه برای رشد و تعالی فراهم نباشد.

شاو و مک کی با استفاده از نقشه ها و نمودارهای متفاوت، توزيع فضايی جرم و بزهکاری را در شهر شيکاگو نشان دادند. آنها نقشه هاي نقطه اي هم ايجاد كردند كه نمايانگر مكان مشكلات اجتماعي بود و در ميان مشکلات متفاوت اجتماعی تمركز اصلي آنها بر بزهكاري نوجوانان بود. اين دو همچنين با استفاده از نقشه­هاي نرخ به نشان دادن نرخ بزهكاري در مناطق مختلف پرداختند. آنها در مطالعات خود با استفاده از داده­هاي سرشماري و داده­هاي مربوط به دادگاههاي بزهكاري نوجوانان نشان دادند كه مناطق خاصي از شهر محيط مساعدتري را براي رشد بزهكاري فراهم كرده­اند. فرضيه اساسی آنها اين بود که اغلب بزهکاران در منطقه دوم يعنی منطقه انتقالی متمرکز شده­اند.

رواج و تمرکز شديد بزهکاری در مناطق خاص به اين معناست که پسر بچه­هايی که در اين مناطق زندگی می­کنند نه تنها در ارتباط با افرادی هستند که درگير در کارهای ممنوعه و خلاف هستند بلکه با گروههايی که چنين رفتاری را تجويز می­کنند و بر اعضای خود فشار وارد می­کنند تا از استانداردهای گروه پيروی کنند نيز در ارتباط بسيار نزديکی قرار دارند(شاو و مک کی، 1962: 227). اگر چه در مناطق ديگر هم بزهکاری وجود دارد اما آنچنان پراکنده است که احتمال اينکه يک پسر بچه برخورد نزديک با ساير بزهکاران يا ساير گروههای بزهکاری داشته باشد نسبتا اندک است(همان: 227). اهميتی که بزهکاری بزرگسالان برای کودکان دارد اين است که آنها در برخی مناطق در تماس دائم با بزهکاری و زندگی بزهکارانه که توسط بزهکاری سازمان يافته نمادينه شده است به عنوان حرفه يا شغل مواجه هستند. در اين گونه از سازمان می­توان نمايندگان قدرت، تقسيم کار، تخصصی کردن کارکردها، و ساير ويژگيهای مشترک نهادهای تجاری سامان يافته را جستجو کرد(همان :227).

از ديگر مفاهيم مطرح شده توسط شاو و مک کی انتقال فرهنگی است. پسر بچه­های بزهکار در اين مناطق نه تنها با بزهکارانی که معاصر و همسن آنها هستند در تماس قرار دارند بلکه با مجرمان مسن­تری که خود با مجرمان قبلی در رابطه بوده­اند نيز در تماس هستند. اين ارتباطات نسلی به اين معناست که سنت بزهکاری از طريق نسلهای متوالی به پسر بچه­ها انتقال می­يابد به همانگونه­ای که زبان و ساير اشکال اجتماعی انتقال می­يابد(همان: 227). اثر انباشتی انتقال سنتها به اين ترتيب است که انجام هر گونه بزهکاری شامل تکنيکها و فنونی می­شود که بايد از ديگران فرا گرفته شود که در همان فعاليت مشارکت کرده­اند. هر نوع بزهکاری شامل تخصصی کارکردی است و هر کدام دارای واژه­های خاص خود و استانداردهای رفتاری است. دزدی از مغازه­ها، سرقت خودرو و مانند آن نمونه­هايی از جرم هستند که دارای روشهای پيشرفته­ای هستند(همان: 228).

شاو و مک کی با استفاده از رواياتی که خود پسران نقل کرده­اند به اين مسئله دست يافتند که چگونه پسران از سنين کم همراه با ديگران در فعاليتهای بزهکارانه مشارکت می­کنند و همچنين پس از کسب تجربه لازم ديگران را هم به اين مسير و تعقيب اهداف مشابه ترغيب می­کنند. اين موارد همچنان چگونگی آميختن و ترکيب يک عضو جديد را با گروه بزهکار نشان می­دهند. اغلب کودکان از همان سنين پايين به شرارت پرداخته و درگير فعاليتهايی مانند دزدی می­شوند. با پيشرفت شغلی، آنها به جرمهای جدي­تر مشغول می­شوند و نهايتا در حوزه بزهکاری تخصص و مهارت می­يابند. در هر مرحله­ای از اين پسر حمايت می شود و او مورد تاييد گروه بزهکاری که در آن عضو است قرار می­گيرد(همان: 228).

از این مطالب به روشنی به دست می آید که چرا حضرت نوح(ع) قوم خویش را غیر قابل تغییر می داند و زمینه برای بازسازی و تغییر رفتاری آنان را صفر ارزیابی کرده و خواهان نابودی نسلی می شود تا اثری و وجودی از ایشان به جا نماند؛ زیرا اگر این افراد با این شرایط و محیط زیست اجتماعی و فرهنگی باقی بمانند، هم چنان کفر را اعتقاد و فسق و فجور در رفتار را نگرش و کنش اجتماعی خود قرار می دهند. بر این اساس حتی ممکن است مومنان و نسل های آنان را آلوده کنند و ایشان را نیز به سبب فرهنگ و گفتمان غالب را راه به در نمایند. بنابراین بهترین راهکار نابودی نسلی آنان است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا