اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

قلب رمضان، شب شهادت نفس پیامبر(ص)

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

در روایات شب قدر را قلب رمضان گفته اند. در شب 21 ماه رمضان حضرت امیرمومنان علی بن ابی طالب(ع) نفس پیامبر(ص) به شهادت رسید. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی بر آن است تا بخشی از حقایق این شب و شهادت را تبیین نماید.

شب قدر، قلب ماه رمضان

هر چند که خداوند زمان و مکان ندارد و زمان و مکان از عوارض ذاتی جسم است و خداوند به سبب آن که جسم ندارد، فاقد چنین عوارضی است، ولی هر جسمی دارای ابعاد چهارگانه طول و عرض و عمق و زمان است؛ بنابراین با توجه به نیاز جسم به چنین عوارضی به ناچار زمان و مکان برای جسم ضروری و ناگریز است. از همین روست که زمان و مکان برای اجسام معنایی دیگری پیدا می کند.

در آموزه های قرآنی مظروف به ظرف ارزش و معنایی خاص می بخشد. از آن جایی که در عبادت در مسجد انجام می گیرد، این مکان دارای ارزشی خاص می شود و از آن جایی که در ماه رمضان و به ویژه شب قدر دو امر مهم نزول قرآن و نیز تقدیرات سالیانه هستی انجام می گیرد، این شب از جایگاه خاص و ویژه ای در میان دیگر زمان ها یافته است. خداوند در آیاتی از جمله آیات سوره قدر و آیه 4 سوره دخان و آیه 185 سوره بقره بر ارزش شب قدر به عنوان شب نزول قرآن و تقدیرات سالیانه تاکید کرده است.

پس در میان ماه های دوازده گانه ماه رمضان و در ماه رمضان شب قدر به عنوان شب نزول و تقدیرات، ارزش و جایگاهی ویژه یافته است و این دو امر موجب شده تا ظرف زمانی چون شب قدر ماه مبارک رمضان از چنین ارزش ویژه ای برخوردار شود. از همین روست که در روایات از شب قدر به عنوان قلب ماه رمضان یاد شده است. از جمله امام صادق(ع) می فرماید: قَلبُ شَهرِ رَمَضانَ لَيلَةُ القَدرِ قلب ماه رمضان ، شب قدر است.(بحار الأنوار ، ج 58 ، ص 376)

بر همین اساس، در روایات برای این شب احکام و برنامه های خاصی چون احیاء و شب زنده داری، غسل، دعا، قرائت قرآن و نماز و مانند آن ها بیان شده است؛ زیرا در این شب مقدرات سالیانه هستی از جمله انسان ها نوشته و به عرض ولی الله، حجت الله و خلیفه الله می رسد و فرشتگان همراه روح به زمین می آیند و در محضر خلیفه الله حاضر شده و اوامر مربوط به نظام هستی را از ایشان به عنوان خلیفه الهی می گیرند و در طول سال به اجرا در می آورند. در حقیقت خداوند به خلیفه الهی وحی می کند تا مقدرات را به روح و دیگر فرشتگان برساند تا آنان اجرایی کنند. البته فرشتگان دارای مراتب و مقامات گوناگونی هستند و هر کدام مسئولیتی دارند که نمی تواند از آن مقام و حد خود تجاوز کنند.(صافات، آیه 164) برخی از آنان مدبرات امور هستند که وظیفه آنان تدبیر اموری است که خداوند تقدیر کرده و به خلیفه خویش که در زمین مستقر است بیان نموده و خلیفه الهی نیز ماموریت دارد تا جهان را بر اساس مشیت و مقدرات الهی مدیریت و به عنوان مظهر ربوبیت، پروردگاری و ربوبیت کند و هر کس و هر چیزی را به مقام شایسته و بایسته ایشان برساند.(بقره ، آیات 30 تا 34 و 138؛ آل عمران، آیه 79) از همین روست که هر ساله در شب قدر روح و فرشتگان به خدمت خلیفه الله می رسند و مقدرات الهی به ایشان انباء و ابلاغ می شود و آنان صبحگاه شب قدر بالا می روند تا به امور مقدر شده برسند.

براساس آیات و روایات هرگز زمین خالی از حجت و خلیفه الهی نیست و پس از رحلت پیامبر(ص) این مسئولیت به نفس پیامبر(ص) ولی الله اعظم، صدیق اکبر، فاروق اعظم، قسیم الحق و الباطل، قسیم النار و الجنه، مولی الموحدین امیرالمومنین علی بن ابی طالب کرم الله وجهه رسیده و سپس به دیگر اولیای معصوم و خلفای الهی منتقل و اینک این مسئولیت به عهده امام عصر و زمان حجت صالح خداوند حضرت مهدی(عج) گذاشته شده است. تنزل دایمی و هر ساله روح و فرشتگان در شب قدر (سوره قدر، آیه 4) برای بیان مقدرات و گرفتن دستور از خلیفه الهی (دخان، آیات 4) بیانگر این معنا که نمی تواند زمین خالی از حجت و خلیفه الهی باشد و اگر روزی چنین اتفاق بیافتد، جهان مادی طیّ و در هم پچیده شده و قیامت آغاز می شود.

امیرمومنان علی(ع) نفس پیامبر(ص)

یکی از اتفاقاتی که در این شب قدر رخ داده، شهادت امیرمومنان امام علی(ع) است. آن حضرت(ع) در سیزدهم ماه رجب در خانه خدا در درون کعبه به دنیا آمده و پس از ضربت ابن ملجم مرادی خارجی در شب 19 ماه رمضان در خانه خدا در مسجد کوفه شب قدر 21 ماه رمضان سال چهلم هجری قمری به شهادت رسید.

امیرمومنان امام علی(ع) ولی الله () ، خلیفه الله ، خلیفه رسول الله (ص) و نفس پیامبر(آل عمران، آیه 61) است. این امام معصوم(احزاب، آیه 33) پس از رحلت پیامبر(ص) مسئولیت خلافت الهی را به عهده گرفت؛ هر چند که خلافت ظاهری ایشان مدتی غصب شد و گروهی غاصب آن را در دست گرفتند و امت را به بیراهه کشاندند، اما خلافت ظاهری و باطنی در یک دوره پنج ساله برای ایشان فراهم آمد تا مردمان هم در زمان فتنه پس از رحلت آزموده شوند و هم بر امت معلوم شود که چرا امام علی(ع) فاروق اعظم و معیار حق و باطل و ایمان و کفر و قسیم النار و الجنه است.

آیه مباهله دلیل قرآنی به یکتایی و یگانگی پیامبر(ص) و امام علی(ع)

گروهى از نصرانى هاى نجران براى گفت و گو با پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره نبوت او و اعتقادات خود در مورد حضرت مسيح (عليه السلام) نزد او آمدند. آنان حضرت مسيح (عليه السلام) را به دليل پيدايش خارق العاده فرزند خدا مى پنداشتند. پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم با يادآورى خلقت خارق العاده حضرت آدم (عليه السلام) استدلال آنان را ابطال كرد (آل عمران: آیه 59) امّا نصرانى ها تسليم اين منطق استوار پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نشدند. خداوند به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وحى كرد كه آنان را به مباهله فرا بخواند :فَمَنْ حاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْنائَكُمْ وَنِساءَنا وَنِسائَكُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَعْنَة اللّهِ عَلى الكاذِبين (آل عمران: آیه61).

پس قرار مباهله گذاشته شد و زمان موعود كه فرا رسيد، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) با فاطمه زهرا ، على و حسنين (عليهم السلام) براى مباهله بيرون رفتند. بزرگ نصرانى ها با ديدن آنها از همراهيان خود خواست كه از مباهله روى برتابند و افزود من چهره هايى را مى بينم كه اگر از خداوند بخواهند كه كوه را از جاى بركند ، دعايشان مستجاب خواهد شد. آنان درخواست او را پذيرفتند ، اما به جاى پذيرش آيين اسلام ، قرارداد صلحى را با پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم امضا كردند و رفتند (الكشاف ، ج1 ، ص368 ؛ مجمع البيان ، ج1 ، ص451 ؛ التفسير الكبير ، ج8 ، ص80 ؛ الإختصاص ، ص112ـ 115 ؛ مطالب السؤول ، ص48ـ49 ؛ الدر المنثور ، ج2 ، ص218ـ 220 و ديگر كتاب هاى تفسير و تاريخ).

قبل از تبيين چگونگى استدلال به آيه بر افضليت على (عليه السلام) نكاتى را كه در روايات مربوط به آيه مباهله مطرح شده است يادآور مى شويم. اين نكات در فهم درست معناى آيه و دلالت آن بر مدعا راه گشاست. اين روايات علاوه بر منابع حديثى ، تفسيرى و تاريخى شيعه در صحاح ، مسانيد و ديگر منابع حديثى ، تفسيرى و تاريخى اهل سنت نيز از طرق مختلف از عده اى از صحابه مانند عبداللّه بن عباس ، سعد بن ابووقاص ، جابر بن عبداللّه ، حذيفة بن اليمان ، عمرو بن سعيد ، داود بن ابوهند ، احمد يشكرى ، نقل شده است. مطابق اين روايات آيه مباهله در شأن پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ، على ، فاطمه ، حسن و حسين (عليهم السلام) نازل شده است.

در برخى از اين روايات تنها اين مطلب بيان شده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم با اشاره به على ، فاطمه و حسنين (عليهم السلام) گفت:اللّهم هؤلاء أهلى (صحيح مسلم ، ج4 ، صباب فضايل على بن ابوطالب (عليه السلام) ، حديث32 ؛ سنن ترمذى ، ج4 ، صباب مناقب على بن ابوطالب ، حديث 3724). نظير اين تعبير در روايات مربوط به شأن نزول آيه تطهير (احزاب، آیه 33) نيز آمده است. به دليل اين گونه روايات است كه دانشمندان اسلامى عنوان اهل بيت پيامبر را هرگاه بدون قرينه به كار رود ، مخصوص اهل كساء و اهل مباهله دانسته و احكام ويژه اى كه براى اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بيان شده است را مخصوص آنان شمرده اند.

در برخى از روايات اين نكته بيان شده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) از على ، فاطمه و حسنين (عليهم السلام) خواست كه هرگاه او دعا كرد آنان آمين بگويند. (الدرالمنثور ، ج2 ، ص220 ؛ نور الأبصار ، ص223ـ 224 و مطالب السؤول ، ص49) بدون شك آوردن پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) اميرالمؤمنين ، همسر ودو فرزندش را با خود براى مباهله بيانگر اين است كه وجود آنان در مباهله نقش داشته است. درخواست پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از آنان كه بر دعاى او آمين بگويند ، نيز گواه اين مطلب است.

در روايات اهل سنت در اين باره كه مصداق ابنائنا حسن و حسين (عليهما السلام) و مصداق نسائنا فاطمه زهرا (عليها السلام) است اختلافى وجود ندارد، اما درباره اين كه مصداق انفسنا چه كسى است؟ روايات دو دسته اند: در برخى از آنها أنفسنا بر على (عليه السلام) تطبيق شده است ، زيرا آمده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به حسنين ، فاطمه و على (عليهم السلام) اشاره كرد و فرمود: هؤلاء أبناؤنا ونساؤونا وأنفسنا (شواهد التنزيل، ص121، حديث 168؛ ص122، حديث169، و ص127 ، حديث 175). و در برخى ديگرأنفسنا بر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و على (عليه السلام) تطبيق شده است.اين مطلب از عبداللّه بن عباس وجابر بن عبداللّه انصارى نقل شده است (الدرالمنثور ، ج2 ، ص219 ؛ شواهد التنزيل ، ص124ـ 125 ؛ تفسير ابن كثير ، ج2 ، ص52). ولى در روايات شيعه تنها وجه اول آمده است (البرهان فى تفسير القرآن ، ج1 ، ص286ـ 290).

با اين حال ، در سخنان مفسران شيعه هر دو وجه بيان شده است. (التبيان ، ج2 ، ص485 ؛ مجمع البيان ، ج1 ، ص453). مى توان گفت هر دو وجه درست است. هرگاه مجموع شركت كنندگان در مباهله مورد توجه باشد ، مصداق أنفسنا پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و على (عليه السلام) خواهد بود ، و هرگاه به كسانى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) با خود همراه آورد توجه شود ، مصداق أنفسنا على (عليه السلام) خواهد بود.

آيه مباهله هم بر افضليت اهل بيت (عليهم السلام) بر ديگر مسلمانان دلالت مى كند و هم بر افضليت على (عليه السلام) بر ديگر اهل بيت و ديگران ،دلالت آن بر افضليت اهل بيت بدين صورت است كه حضور آنان در مباهله چنان كه بيان گرديد نقش آفرين بوده است ، بنابراين ، آنان از چنان جايگاه معنوى در پيشگاه خداوند برخوردار بودند كه حضور آنها در مباهله تعيين كننده بود. و اگر در ميان مسلمانان فرد ديگرى از چنين جايگاهى برخوردار بود پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) آنها را نيز با خود همراه مى ساخت (نهج الحق وكشف الصدق، ص179 و 215ـ 216 ؛ دلائل الصدق ، ج2 ، ص132ـ 133 و 387 و اللوامع الإلهية، ص515).

دلالت آيه مباهله بر افضليّت على (عليه السلام) بر عموم مسلمانان غير از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم بدين صورت است كه بر اساس ظاهر آيه و روايات شأن نزول ، وى مصداق أنفسنا مى باشد ، يعنى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) او را به منزله نفس خود دانسته است. از آنجا كه وحدت و عينيت وجود على (عليه السلام) و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ممكن نيست ، مقصود اين است كه على (عليه السلام) از نظر صفات كمال و منزلت معنوى به منزله پامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) است ، مگر منزلت نبوت كه به رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) اختصاص دارد. و بدين جهت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در مرتبه اى بالاتر از على (عليه السلام قرار دارد. اما در ديگر صفات و كمالات همتاى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) است. و چون پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم در آن صفات بر همگان برتر است ، على (عليه السلام) نيز برتر از آنان خواهد بود (التبيان ، ج2 ، ص485 ؛ مجمع البيان ، ج1 ، ص453 ؛ نهج الحق وكشف الصدق ، ص177ـ 178؛ اللوامع الإلهية ، ص383 ؛ ارشاد الطالبين ، ص353 ؛ گوهر مراد و ص543 ، دلائل الصدق ، ج2 ، ص130ـ 135).

برخى از عالمان اهل سنّت نيز از آيه مباهله همين معنا را فهميده اند محمد بن طلحه شافعى (متوفاى 652هـ)گفته است: مقصود از أنفسنا على (عليه السلام) است و محال است كه نفس على (عليه السلام) عين نفس پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) باشد. بنابراين ، مقصود برابرى نفس وى با نفس پيامبر در صفات كمال است. تنها صفات نبوت كه مخصوص پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) است ، مستثنا خواهد بود. (مطالب السؤول ، ص95ـ 96). از كلام فخر الدين رازى نيز اين مطلب به دست مى آيد؛ زيرا وى در تفسير آيه از شيعه دو قول را نقل مى كند، نخست اين كه آيه بر افضليت على (عليه السلام) بر پيامبران الهى غير از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) دلالت مى كند و دوم اين كه تنها بر افضليت وى بر غير پيامبران دلالت دارد. رازى ، ديدگاه اول را نقد كرده ولى ديدگاه دوم را نقد نكرده است (التفسير الكبير ، ج8 ، ص81).

اين مطلب كه على (عليه السلام) به منزله نفس پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم و همانند اوست در احاديث نبوى نيز وارد شده است.

مقام نفسیت مقام یگانگی و یکتایی

نفس در آموزه های قرآنی بر معانی چندی چون ذات، نفس و روان انسانی، شخصیت و تشخص، خودش و خویشتن، هواهای نفسانی، قوای نفس و مانند آن به کار رفته است. نفس به معنای نخست بر خدا نیز اطلاق شده است، مانند: وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ ؛ خداوند شما را از ذاتش برحذر می دارد.(آل عمران، آیات 28 و 30)

اطلاق و کاربرد نفس در آیه 61 سوره آل عمران از سوی خداوند برای پیامبر اکرم(ص) و امیرمومنان علی(ع) می توانند به معنای چندی باشد. یکی از کاربردهای آن که عوام و خواص آن نیز درک می کنند، همان نسبت برای تکریم و تعظیم است؛ چنان که گفته می شود: بیت الله و ناقه الله که این برای تعظیم و تکریم است.

توجیه این نسبت آن است که انسان نسبت به عالم کبیر خود یک عالم صغیری است؛ یعنی همه آن چه در هستی است، در انسان نیز وجود دارد. از این روست که خداوند سخن از تعلیم همه اسما به انسان می کند که بیانگر وجود همه هستی در یک موجود صغیر است. پس انسان به یک معنا در مقام جمع الجمع است و همه مراتب هستی را در خود یک جا دارد؛ یعنی عالم جسم ناسوتی، عالم نفس ملکوتی ، عالم عقل جبروتی و عالم فواد لاهوتی را داراست و روح انسانی که همان نفس و روان است مظهر همه این حقایق هستی است. عالم فواد لاهوتی فراتر از عالم جبروت عقلانی است؛ زیرا مقام مظهریت آثار الهی به نسبت به مادون جهت تدبیر و تربیت و مجرای ربوبیت است. پس همان طوری که الله لفظ جلال بیانگر ذات مستجمع همه صفات الوهیت و ربوبیت است؛ یعنی ذات ظاهری در عالم عنوان است و آن عالم توجه فواد به سوی عقلی است که اول مخلوقات هستی است.

البته بالاتر از آن مرتبه ای است که عنوان و نام و نشانی ندارد و قابل اشاره و اعتبار نیست؛ زیرا مقام ذات حقیقت باطنی است که ظاهر و صورتی بر نبدد تا به اشارت در آید.

آن مگو كاندر عبارت نايدت * وين مگو كاندر اشارت نايدت

مراتب هستی و تجلیات الهی این عالم صغیر انسان است که دارنده همه مراتب و عوالم هستی است. عالم عقل کلی را عالم حقیقت محمدی نیز گویند که نخستین صادر و اولین مظهر اسم الله در هستی است. بالاتر از آن مقام لاهوتی است که گفتیم مقام صفات ربوبی و الوهیتی خداوند است. بالاتر از نیز مقام «هاهوت» است که همان عالمی است که امام صادق(ع) در باره آن می فرماید: لنا مع الله حالات هو هو، و نحن نحن و هو نحن، و نحن هو ؛ برای ما با خدا حالاتی است که در آن حالات ، او او است و ما ما ؛ در حالی که او ما هست و ما او » (مصباح الهداية الی الخلافة و الولایة ،ص 67)

در قسمتی از ادعیّه رجب نیز آمده است:«لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِيَدِكَ بَدْؤُهَا مِنْكَ وَ عَوْدُهَا إِلَيْك… » (بحارالأنوار ،ج95، ص392)

مقام پیامبر(ص) مقام فیوضات بر عالم هستی است؛ زیرا همه عوالم روحانی و جسمانی و نفسانی از ایشان به وجود آمده و تغذیه می شود. از این رو گفته: لولاک لما خلقت الافلاک، اگر تو نبودی هستی آفریده نمی شد؛ زیرا مظهر نخست و مجرای فیض الهی است. از آن جایی که امیرمومنان (ع) در این مقام با پیامبر(ص) یکتا و یگانه است. از همین رو ایشان نیز در عوالم تکوین مظهر صفات ربوبی الهی و مجرای فیض خداوندی است. از آن جایی که مقام رسول الله مقام اجمال است و فاطمه(س) به عنوان لیله القدر چنان که در روایت آمده باطن این حقیقت است؛ تفصیل آن حضرت امیرمومنان علی(ع) است. از همین روست که ایشان فاروق اکبر و قسیم النار و الجنه نیز است تا سعادت و شقاوت هر کسی به معیار علی(ع) سنجیده و دانسته شود. از همین روست که پیامبر(ص) امام علی(ع) معیار حق دانسته که به دور ایشان می گردد.

در روایات از این مقام علوی در باطن به نفس الله العليا، وشجرة طوبى، وسدرة المنتهى، و مانند آن یاد شده و در ظاهر به : أنا وجه الله، جنب الله ، الله و ید الله و اسدالله ومانند آن تعبیر شده است.(نگاه کنید روایات تفسیری در ذیل این کلمات قرآنی)

امام صادق(ع) درذیل تفسیر اسمای حسنای الهی می فرماید: فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها قَالَ نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا ؛ ما اسمای حسنای الهی هستیم که عمل بندگان خداوند به معرفت و شناخت ما قبول می شود. (الكافي، ج‏1، ص144)

امام باقر(ع) نیز می فرماید: عن أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ: بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ وَ مُحَمَّدٌ ص حِجَابُ اللَّه‏ ؛ به ما خداوند عبادت می شود و خداوند شناخت می شود و مردم موحد می شود و محمد (ص) حجاب الله است. » (بحار الأنوار،ج‏23 ،ص102)

همان طوری که در مقام فنای فی الله و بقای بالله « تیر انداختن پیامبر(ص) تیرانداختن خداست(انفال، آیه 17) و تاسف پیامبر(ص) تاسف خداوند می شود و خشم و خشنودی اش هم چنین است؛ همین حالات نیز میان پیامبر(ص) و امام علی(ع) است که نفس ایشان است.

اثبات ولایت و خلافت علی(ع) با آیه انفسنا

در سؤالهاى مامون از حضرت رضا (علیه السلام ) آمده که مامون از آن جناب پرسید: چه دلیلى هست بر خلافت جدت على بن ابیطالب (علیه السلام )؟ فرمود: آیه «انفسنا»، مامون گفت : بلى اگر نبود «نسائنا»، فرمود: بله اگر نبود «ابنائنا».

علامه طباطبایی در شرح حدیث می نویسد: اینکه امام در پاسخ او فرمود: «انفسنا» منظورش ‌ این بود که خداى تعالى در این کلمه نفس على (علیه السلام ) را مانند نفس پیامبرش دانسته ، و اما اشکالى که مامون کرد و گفت : «بلى اگر نبود «نسائنا»، منظورش این بوده که کلمه «نسائنا» در آیه دلیل بر این است که منظور از «انفس » مردان است ، چون در مقابل کلمه «نساء» کلمه «رجال » قرار مى گیرد و لذا کلمه «انفس » باید به معناى رجال باشد (و معناى آیه تا اینجا این است که بیائید تا مردان و زنان خود را بخوانیم )، پس دیگر کلمه «انفسنا» دلیل بر فضیلت نمى شود و اینکه امام در پاسخ از اشکالش فرمود: بلى اگر نبود «ابنائنا» منظورش این بوده که وجود کلمه «ابنائنا» در آیه بر خلاف مقصد تو دلالت مى کند، براى اینکه اگر مراد از کلمه «انفس » مردان بود، شامل حسن و حسین (علیهماالسلام ) و همه پسران هم مى شد، دیگر حاجتى نبود که کلمه «ابنائنا» را بیاورد، پس آوردن این کلمه دلیل بر این است که منظور از کلمه «انفس » هم رجال نیست .(المیزان، ج 3، ص 362)

به هر حال، در شب قدر امام الانس و الجن و خلیفه الله الاعظم و ولی الله الاکبر و الفاروق الاعظم مولی الموحدین امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) به شهادت رسید و این گونه در قلب ماه رمضان قلب عالم هستی از ناسوت عروج کرد هر چند که این به معنای فقدان حضور در نشئه ناسوت نیست و همان طوری که پیش از نزول در عالم ناسوت در آن حضور داشتند پس از عروج ملکوتی نیز در همه عوالم جمله ناسوت حضور دارند و توسل و تمسک به ایشان مجاز و رواست.

سخن در این باره بسیار است ولی مقال مجال بسط نمی دهد و به همین میزان بسنده می شود.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا