اجتماعیاخلاقی - تربیتیاصولی فقهیاعتقادی - کلامیروان شناسیفرهنگیمعارف قرآنی

فضلیت باطنی عفت از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

عفت و عفاف، امری باطنی است که در رفتار اجتماعی به ویژه در ساحت مسائل جنسی و اقتصادی بیش ترین نمود را دارد. از نظر قرآن، عفت مرد و زن نمی شناسد، بلکه نوعی بازدارندگی نسبت به اموری است که ضد ارزشی و ناپسند است و انسان به طور فطری نسبت به آن کراهت می ورزد و دوست ندارد بدان آلوده شود. صیانت انسان از آلودگی به اموری زشت و ناپسند و کریه یک توان و قدرتی است که در انسان عفیف وجود دارد. بنابراین، تاکید قرآن و اسلام به عفت و عفاف به معنای کسب فضلیتی است که ساحت انسان را از آلودگی باز می دارد و نوعی قوه دفاعی در انسان ایجاد می کند. پس می بایست عفت و عفاف را از فضایلی دانست که حافظ امنیت و ارزش ها در انسان است. این فضلیت باطنی دارای آثاری در رفتار و کردار فردی و اجتماعی عفیف است که برخی از آنها در ساحت اخلاق جنسی، برخی در ساحت اخلاق اجتماعی، برخی در ساحت اخلاق اقتصادی و مانند آنها خود را بروز می دهد.

نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن بر آن است تا حقیقت این فضلیت و آثار آن را تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

فطرت عقلانی، خاستگاه عفاف و حیا و حجاب

واژگان سه گانه عفاف و حجاب و حیا امروزه یکی از پرکاربردترین واژگان در مباحث فرهنگی است که به ساحت سیاسی فراتر از ساحت اجتماعی و حقوقی کشیده شده است؛ زیرا دشمنان سوگند خورده اسلام و ایمان، پس از آزمودن بسیاری از راه ها جز شکست بهره ای نبرده اند؛ از این روست که در یک جنگ ترکیبی و شناختی، طرح جدیدی را می آزمایند که در آن اخلاق جوانان را مد نظر قرار داده اند؛ زیرا مردمی که اخلاق ندارند، دین ندارند؛ بنابراین، چنین مردمی، هیچ تعهد و التزام اجتماعی نسبت به چیزی ندارند تا مثلا برای فلسفه و سبک زندگی خاص تعهد و التزامی داشته باشند، و تا چه رسد که برای آن بجنگند.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، خروج از عقلانیت و اخلاق فطری چیزی جز بی دینی نیست؛ زیرا این فطرت است که اصول اخلاقی را می شناسد و بدان گرایش دارد و دین داری چیزی جز شناخت اصول اخلاقی و گرایش بدان ها به عنوان ارزش ها نیست. پس فلسفه زندگی و سبک زندگی یا همان دین داری در سایه عقلانیت فطری شکل می گیرد(طه، آیه 50؛ شمس، آیات 7 تا 10؛ روم، آیه 30؛ بقره، آیه 130)؛ از همین روست که پیامبر(ص) تولد هر کودکی را قرین با اسلام می داند؛ زیرا اسلام چیزی جز اصول اخلاقی و ارزشی نیست که به شکل تفصیل داده شده به نام «شریعت» از آن یاد می شود.

شکی نیست که وقتی گفته می شود: «من لا حیاء له لا دین له؛ کسی که حیا ندارد، دین ندارد» و یا وقتی گفته می شود: «هر جا عقل و حیا باشد، آن جا دین است» ، به معنا است که دین اسلام و شرایع آن چیزی جز تفصیل وحیانی و نقلی همان عقلانیت فطری نیست که حیا و اخلاق نخستین خروجی آن است.

بر این اساس است که در آموزه های وحیانی قرآن، بر فضایلی چون عفت و حیا تاکید شده است؛ زیرا این فضایل که خاستگاه آن دین فطری عقلی است، نه تنها خود خاستگاه اموری دیگر از جمله عدالت، صداقت، شکر، ایمان، امانت، حجاب و مانند آنها است که امور معروف و پسندیده فردی و اجتماعی است، بلکه خاستگاه تقابل با اموری چون ظلم، دروغ، کفر، کفران، خیانت، و هر امر منکر و ناپسند فردی و اجتماعی است که انسان به طور فطری آن را زشت داشته و نسبت به آن کراهت و گریزش دارد.

فرق حیای عرفی و حیای حقّی و حقوقی

از نظر قرآن، حیا در شخص موجب می شود تا در رفتار اجتماعی مراعات آداب و اموری را داشته باشد که آنها را زشت و زننده می داند و به عنوان امری ضد ارزشی و ناپسند از آن گریزش داشته و نسبت به آن کراهت دارد. از همین روست که گاه در سایه حیاورزی و استحیاء از برخی از امور و رفتارها اجتناب می ورزد تا امر پسندیده اجتماعی و معروف را به تمام کمال به کار گیرد. همین امر در رفتار دختر شعیب (ع) در مواجه با حضرت موسی(ع) گزارش شده و خدا در قرآن او را به «مشی مبتنی بر استحیاء» ستوده است.(قصص، آیه 25)

در حقیقت حیا موجب می شود تا انسان اصولی را در گفتار و رفتار به کار گیرد که نوعی محدودیت را برایش به دنبال دارد و این گونه خود را از آسیب های فعلی و احتمالی صیانت و حفظ می کند تا متهم به امری خلاف آداب و رسوم و عرف اجتماعی نشود.

البته باید یادآور شد که واژه «استحیاء» به دو معنای متضاد در قرآن به کار رفته است که البته می تواند به سبب ریشه این کلمه باشد؛ زیرا گاه از ریشه «حیأ» و مهموز اللام است، و گاه از ریشه «حیی» به معنای حیات است؛ بنابراین، وقتی گفته می شود، استحیاء ممکن است به معنای همان حیاورزی باشد یا به معنای حیات خواهی. البته حتی اگر ریشه هر دو را در آیات 4 و 26 سوره قصص همان حیاء بگیریم، می توان گفت که این تضاد معنایی با توجه به سیاق جمله است؛ زیرا واژه استحیاء در آیه 26 به معنای نهایت حیاورزی است(قصص، آیه 25)؛ زیرا «زیاده المبانی تدل علی زیاده المعانی؛ یعنی وقتی حروف افزایش یافت، معنا افزایش یافته و تقویت و تشدید می شود»، چنان که استیقان به معنای نهایت یقین است.(نمل، آیه 14) و هم چنین استحیاء در معنای طلب حیاء از شخص است؛ مثلا زنان را برای بهره کشی جنسی زنده نگه داشتن که فرعونیان در هر عصر و مصری این کار را کرده و می کنند.(غافر، آیه 25؛ قصص، آیه 4؛ بقره، آیه 49؛ اعراف، آیه 141؛ ابراهیم، آیه 6)

چنان که گفته شد حیا و استحیاء نوعی صیانت است تا شخص در اموری که ناپسند عقلی و عرفی است، وارد نشود؛ اما گاه لازم است تا این حیا کنار گذاشته شود و در ساختار اهم و مهم، حقایقی بیان شود که عرف اجتماعی آن را ناپسند می شمارد؛ زیرا اگر خدا بخواهد حکم مهریه قبل از دخول آلت در آلت یا بعد از آن را بگوید، ناچار است تا از واژگانی بهره برد که در عرف اجتماعی زشت و زننده است و کاربردهای عام ندارد، بلکه کاربردهای خاص حقوقی دارد؛ زیرا مهریه قبل از دخول و بعد از دخول فرق دارد؛ زیرا قبل از دخول مهریه نصف است، اما بعد از دخول مهریه کامل می بایست پرداخت شود؛ هم چنین درباره غسل، عده طلاق، و امور دیگر لازم است تا احکام به شکلی گفته شود که رسا باشد و حکم به بلاغت خویش گفته شود. اینجاست که لازم است تا از واژگانی استفاده شود که حکم را به طور دقیق بیان کند. واژگان «نکاح، دخول، مسّ و لامستم» در عرف حقوقی امری متداول است؛ این در حالی که در عرف عرب برخی از آنها زشت و ناپسند است.(نساء، آیات 23 و 43؛ مائده، آیه 6؛ احزاب، آیه 49؛ بقره، آیه 237)،

هم چنین خدا در بیان احکام ملاحظه حیایی را نمی کند که حقیقت در پس آن نهان شود و حق و حقوقی از شخص تضییع شود. از این روست که خدا می فرماید که در امر بیان حق و حقوق پیامبر(ص) خدا حیا نمی ورزد؛ زیرا عدم بیان حکم یا حقوق می تواند موجب تضییع حقوق شود و دیگرانی چون پیامبر(ص) اذیت شوند. بنابراین، در بیان حق نمی بایست حیای عرفی را ملاحظه کرد و حق را فدای حیای عرفی کرد.(احزاب، آیه 53)

شاید برای بعضی بیان برخی از حقایق سخت و دشوار باشد؛ زیرا آن را در شأن خویش نمی بینند که آن را در شکل ساده یا حق بیان کنند، اما خدا این حیا را کنار می گذارد و حق را بیان می کند.(بقره، آیه 26)

به هر حال، از نظر قرآن، حیا هر چند که لازم است تا در امور زندگی فردی و اجتماعی مراعات شود، ولی آن چه مهم تر و اساسی تر است، مراعات حق در همه احوال است؛ بنابراین، نمی بایست حیا و مراعات آن موجب شود که شخص از حق به باطل گرایش یابد و این گونه موجبات تضییع حق فراهم آید.

عفت و عفاف در زندگی اجتماعی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، یکی از فضایل مهم و ارزشی انسانی، فضلیت عفت و عفاف است. از نظر قرآن، عفت مرد و زن نمی شناسد و می بایست آن را مراعات کرد. بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، دست کم سه موقعیت را می توان برای عفاف و عفت مد نظر قرار داد که بسیار حیاتی و اساسی در سرنوشت انسان است. این موارد سه گانه عبارتند از:

  1. عفت اقتصادی: عفت امری باطنی و روانی است که با روحیه بزرگ منشی و عزت و کرامت انسانی هماهنگ است. خدا انسان را کریم آفریده است(اسراء، آیه 70) تا جایی که نه تنها اهانت و توهین به خود را نمی پذیرد، بلکه کاری نمی کند تا وهن و به شکلی به خویش اهانت کند. همین روحیه باطنی موجب می شود تا شخص عفیف در سایه عفاف باطنی، رویه در زندگی پیش گیرد که او را در میان مردم کریم سازد و کرامت او صیانت شود. در ساحت اقتصادی که مهم ترین و اساسی ترین نیاز انسان بدان وابسته است؛ زیرا بدون اقتصاد نمی تواند به بقای خویش ادامه دهد و بقای اجتماع بلکه قوام آن به اقتصاد است(نساء، آیه 5)، شخص عفیف با آن که ممکن است در سختی شدیدی قرار گیرد که زرد رو شود و پوستی بر استخوان باشد، اما هرگز به حکم کرامت و عفاف و عفت، دست نیاز به سوی دیگران دراز نمی کند و حق الهی خویش را از دیگران به عنوان فقیر طلب نمی کند؛ شدت عفت در این افراد مومن کریم تا جایی است که خدا از آن به «تعفف» یاد می کند. این گونه است که با آن که زرد رو شده و پوستی بر استخوان است، و از رنگ رخسارش می توان وضعیت فقر اقتصادی او را دانست، اما نه تنها ممکن است طلبی نداشته باشد، بلکه حتی در شرایط بحرانی نیز فقط درخواست خویش را بیان می کند، ولی چنان کریمانه می گذرد و هیچ اصراری نمی کند که گویی بی نیاز است؛ زیرا عفیف به علت شدت تعفف مانند برخی از سائلان و گدایان پاپیچ نمی شود و به تعبیر قرآنی «الحاف» ندارد و همانند لحاف به دور دیگران نمی پیچد.(بقره، آیه 273) در حقیقت وقتی به این اشخاص عفیف نگاه می شود، «رنگ رخسار خبر می دهد از سرّ درون»؛ زیرا نشانه هایی در آنان است که بیانگر فقر آنان است، ولی به سبب عفت دست نیاز به سوی این و آن دراز نمی کنند و اگر چیزی بخواهند هیچ الحاف و اصراری ندارند.(همان) هم چنین از نظر قرآن، یکی از مشکلات اجتماعی اموال یتیم است که تحت تصرف اولیای آنان قرار دارد. در این امر یکی از فریضه های الهی آن است که یتیمان مورد سرپرستی قرار گیرند و مال ایشان صیانت شود.(نساء، آیه 6) در این امر ممکن است کسی که عهده دار امر یتیم است از مال ایشان برای خود یتیم استفاده کند، اما گاه ممکن است برای خویش اجرتی را بخواهد و از مال بردارد که اجرت و مزد سرپرستی است. از نظر قرآن، آنان که غنی و دارا هستند، تعفف ورزند و از روی عفت دست به مال یتیم به عنوان اجرت و مزد سرپرستی نزنند، هر چند که می توانند از مال یتیم برای خود یتیم هزینه کنند.(همان) خدا در قرآن به صراحت در این آیه فرمان می دهد که کسی که غنی است می بایست حتما عفت ورزد و استعفاف داشته باشد؛ اما فقیر می تواند به اندازه خورد و خوراک خویش به اندازه عرف اجتماعی و معروف بهره گیرد.(همان)
  2. عفت جنسی: از نظر آموزه های وحیانی قرآن، یکی از مهم ترین ساحت در امر عفت، ساحت شهوت جنسی است؛ زیرا انسان به طور غریزی نیازهایی دارد که شامل نیازهای جنسی می شود. نیازهای جنسی نمی بایست سرکوب شود، اما نمی بایست یله و رها شود، بلکه می بایست با روش های مناسب عقلی و عقلایی مهار و مدیریت شود. اصولا اموری چون غضب و شهوت برای کمال انسان ضروری است و خدا برای همین در انسان قرار داده است، اما لازم است تا این امور تحت تدبیر عقل قرار گیرد و از دایره افراط و تفریط دور بماند. از نظر قرآن، بسیاری از مردم در امور غضب و شهوت از حد اعتدال خارج می شوند. این گونه است که یا رهبانیت پیشه می گیرند که در اسلام نیست(حدید، آیه 27) یا در مسائل جنسی به هرزه گرایی گرفتار می شوند تا جایی که گرفتار هم جنس گرایی شده و به دایره مسرفین و اسراف می افتند؛ چنان که قوم لوط گرفتار شدند.(ذاریات، آیه 34) از نظر قرآن، مهم ترین مشکل جنسی برای جوانانی پیش می آید که امکان ازدواج و زناشویی ندارند؛ هر چند که دیگران از خویشان و نظام اسلامی موظف است تا آنان را «انکاح» کند و زن بدهد، اما اگر به هر دلیلی امکان ازدواج فراهم نشد، می بایست عفت پیشه کنند تا از مشکلات و تبعات هرزه گی جنسی در امان بمانند.(نور، آیات 32 و 33)
  3. عفت پوششی: از دیگر ساحاتی که خدا در آن به عفت اهتمام ورزیده و به آن پرداخته و توجه داده، ساحت عفت پوششی است. هر چند که این امر عفت پوششی در ساحت عفت جنسی تاثیر دارد، اما می بایست در این مورد به جنبه اجتماعی آن بیش تر توجه داشت؛ زیرا هدف از عفت پوششی آن است که اجتماع از امنیت روانی باشد؛ زیرا خدا در قرآن از زنانی که دیگر امیدی به ازدواج آنان به سبب سالمندی و کهولت نیست و کسی رغبت به آنان برای امر نکاح و زناشویی ندارد، فرمان می دهد که آنان بهتر است که حتی اگر امر جنسی و تمایلات جنسی نسبت به آنان نیست، ولی عفت پوششی را مراعات کنند؛ زیرا این گونه رفتار اجتماعی «خیر» برای زنان است.(نور، آیه 60) از نظر قرآن، زنان تا زمانی که به سنی نرسیده باشند که عدم رغبت جنسی از سوی دیگران نسبت به آنان باشد، می بایست پوشش مناسب داشته باشند تا جایی که نه تنها زینت های عاریتی را به نمایش نگذارند، بلکه زینت های بدنی خویش را نیز به نمایش نگذارند و مثلا پستان و باسن های خویش را به گونه ای به نمایش نگذارند که «برج» و برجسته باشد. اصولا تبرج به معنای برج سازی و برجسته سازی اندام های جنسی می تواند تحریک زا و محرک قوی جنسی باشد و مردان را به طمع اندازد تا جایی که موجبات اذیت و آزار آنان را فراهم آورد و مردان طمع کار به طمع بهره گیری جنسی آنان را بیازارند و با متلک و رفتارهای دیگر آسیب روحی و روانی و حتی جسمی به آنان بزنند.(همان؛ احزاب، آیات 32 و 33 و 59) از نظر قرآن، پوشش مناسب که از آن به حجاب یاد می شود و ثوب کامل بدن است و همه بدن را می پوشاند، می تواند در تامین امنیت مفید باشد، و عفت پوششی را تحقق بخشد.(همان) بنابراین، خدا فرمان می دهد تا برای تامین عفت اجتماعی و جلوگیری از اذیت و آزار دیدن زنان از سوی مردان، زنان عفت پوششی را مراعات کنند.(همان) البته راهکارهای دیگری نیز برای تحقق عفت پوششی نیز مطرح است که از جمله آنها می توان به «غض البصر» اشاره کرد؛ به این معنا که مردان و زن چشم فروهشته و به قول معروف «هیز» و «تیز» در صورت و قامت مردان و زنان ننگرند؛ زیرا چشم فروهشتن و عدم نگاه مستقیم به اندام مرد و زن موجب می شود که دل نلغزد و عفت هم چنان بر اساس فطرت صیانت شود. از همین روست که خدا به مردان و زنان فرمان می دهد تا «غض البصر» داشته و چشم بر نامحرمان فروهشتند؛ یعنی چشم را روی هم آورند که گویی شکل هشت گرفته است؛ نه پرانتز باز باشند و چشم را هفت کنند و تیز و هیز به جنس مخالف از نامحرمان بنگرند.(نور، آیات 30 و 31)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا