اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیسیاسیعرفانمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

عصمت پیامبر اکرم(ص) از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

عصمت پیامبر(ص) از مهم ترین مباحثی است که هر گونه شائبه در آن به معنای عدم قرار گرفتن ایشان در مقام «نبوت و رسالت» و عدم امکان قرار گرفتن در مقام «اسوه حسنه» به شکل مطلق است؛ زیرا بدون عصمت در «تلقی وحی»، «صیانت وحی»، «ابلاغ وحی»، «عمل به وحی» در قالب سنت های قولی و فعلی، هیچ اعتمادی نمی توان به شخص کرد و او را راهنمای الهی بشر قرار داد؛ زیرا کم ترین شک در عصمت و ساحات گوناگون آن به معنای شک در نبوت و رسالت آن حضرت(ص) است. از همین روست که نویسنده با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن بر آن است تا حقیقت عصمت پیامبر مکرم و معظم اسلام را تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

حقیقت عصمت از نظر قرآن

عصمت، حالت نفسانی است که انسان را از خطا و گناه باز می دارد. البته وقتی این عصمت از سوی خدا ایجاد شود، به معنای رهایی از هر گونه «رجس» و پلیدی است که انسان را از تمامیت کمالی باز می دارد. از نظر قرآن، پیامبران به ویژه پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) براساس آیه 33 سوره احزاب و مانند آن ها از عصمت الهی برخوردار هستند، به طوری که همه هستی ایشان، به شدت از نظر کمی و کیفی از هر گونه «رجس» تطهیر شده و به تمامیت طهارت دست یافته اند؛ زیرا با آن که آنان از همه جهات بشری همانند دیگر بشر هستند؛ اما به سبب مقام نبوت، رسالت و امامت، لازم است تا از هر گونه قول و فعلی که برخاسته از «رجس» باشد، پاک و طاهر شوند؛ زیرا اگر قول و فعل آنان، همان چیزی نباشد که خدا خواسته است، نمی توان بدان اعتماد کرد. پس حتی اگر در یک قول و فعل ایشان، خدشه و شائبه ای از خطا، سهو، اشتباه، نسیان، جهل، و مانند آن ها باشد، به هیچ یک از اقوال و افعال ایشان نمی توان اعتماد کرد؛ از این روست که خدا در آیات قرآنی از جمله آیات 3 و 4 سوره نجم و آیه 17 سوره انفال، قول و فعل ایشان را همان قول و فعل الهی دانسته و این گونه فرق میان قول و فعل آنان را دیگر بشر را بیان کرده است.

در حقیقت، وجه تمایز پیامبر(ص) با دیگر انسان ها در بخش «بشر» بودن ایشان نیست؛ زیرا ایشان و دیگر پیامبران نیز بشری همانند دیگر بشر هستند؛ چنان که خدا به صراحت می فرماید: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ؛ بگو جز این نیست که من نیز همانند شما بشری هستم.(کهف، آیه 110) بر همین اساس، ایشان نیز همانند دیگر بشر، خورد، خواب، خوراک و ازدواج دارند؛ چنان که خدا در همین باره نیز در برابر اعتراض کافران که می گفتند: وَقَالُوا مَا لِهَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ؛ این رسول را چه می شود که غذا می خورد و در بازارها حرکت می کند.(فرقان، آیه 7) این گونه موضع گیری می کند و می فرماید: وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا ؛ و پيش از تو پيامبران خود را نفرستاديم جز اينكه آنان نيز غذا مى ‏خوردند و در بازارها راه مى ‏رفتند؛ و برخى از شما را براى برخى ديگر وسيله آزمايش قرار داديم. آيا شكيبايى مى ‏كنيد! و پروردگار تو همواره بيناست. (فرقان، آیه ۲۰)

پس اگر میان پیامبران با دیگران از نظر بشریت فرقی نیست، این فرق میان آنان و دیگران در چه چیزی است؟ خدا در این باره به مساله مهم اشاره می کند که به حوزه «انسانیت» باز می گردد؛ زیرا انسان تنها همین «بشره» و پوست نیست که از ماده و خاک و آب تشکیل شده است؛ بلکه دارای «نفس الهی» است که به سبب روح دمیده شده به انسان او را از دیگر آفریده های الهی متمایز ساخته تا جایی که در مقام خلافت الهی همگان حتی فرشتگان مامور به اطاعت و سجده اطاعت و تسخیر نسبت به او می شوند.(ص، آیه 72؛ بقره، آیات 30 و 31)

البته پیامبران نیز از میان همین بشر و انسان انتخاب شده است؛ با این تفاوت که خدا از میان بشر و انسان، کسانی را «دست چین» و گل چین کرده است که از آنها به «مجتبی» یاد می شود(نحل، آیه 121)، همان طوری که خدا حضرت آدم(ع) از میان مخلوقات خویش «اجتباه» کرد.(فرقان، آیه 122)

سپس همین افرادی را که دست چین شده اند، از صافی گذارنده و آنان را «مصطفی» کرد تا هیچ گونه نقص و کمبودی نداشته و همانند عسل مصفی، بدون هیچ گونه موم و زوائد باشند.(آل عمران، آیه 33؛ فاطر، آیه 32) پس نواقص دیگری که سائر افراد بشر دارند، این افراد برگزیده ندارند؛ یعنی در سطحی از کمالات قرار دارند که می توان گفت از هر عیبی، سبوح و از هر نقصی قدوس هستند که به معنای تمامیت در کمالات است.

از آن جایی که آنان به انتخاب و گزینش الهی از دیگر افراد بشر متمایز شده اند، از این استعداد و قابلیت برخوردارند که وحی را دریافت دارند: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ؛ بگو من همانند شما بشری هستم ، با این فرق که به من وحی می شود.(کهف، آیه 110)

پس ظرفیتی که آنان پیدا کرده اند موجب شده تا از دیگر بشر متمایز باشند. این دریافت وحی، نیازمند سطحی از کمالات است که همه انسانها هر چند در اصل وجود آن را دارا هستند، ولی چون به کمال یا تمامیت ظهور در همگان نرسیده، نمی توانند از آن سطح بهره مند شده و سود برند، در حالی که پیامبران به عنایت و فضل الهی به این ظرفیت می رسند و این گونه می توانند در مقام نبوت و رسالت به دریافت وحی و ابلاغ آن بپردازند.

پس عصمت در پیامبران، حقیقتی است که در ایشان نه تنها به شکل ملکه، بلکه مقوم ذات وجود دارد و آنان را از هر گونه رجس که نقص و عیب است، پاک و مطهر کرده است. این بدان معناست که قول ایشان همان «نطق الهی»(نجم، آیات 3 و 4) و فعل ایشان همان فعل الله است.(انفال، آیه 17) بنابراین، اطاعت از ایشان عین اطاعت از خدا است؛ چنان که عصیان نسبت به ایشان عصیان نسبت به خدا است؛ زیرا قول و فعلی ندارد که بر خلاف حق باشد و شائبه خطا، اشتباه، نسیان، سهو و مانند آن ها در آن راه یابد.(انفال، آیات 20 و 46 ؛ مجادله، آیه 13؛ ممتحنه، آیه 8 و 9)

بنابراین، هر چیزی که پیامبر(ص) در قول و فعل و تقریر خویش دارد، می بایست اطاعت شود و برخلاف آن عمل نکرد؛ زیرا این گونه است که انسان می تواند با اطاعت مطلق از اسوه حسنه به کمالات برسد و خدایی و متاله و ربانی شود.(حشر، آیه 7؛ احزاب، آیه 21؛ آل عمران، آیه 79)

عوامل ایجاد عصمت در پیامبر(ص)

از آن چه بیان شد معلوم شد که عصمت در پیامبران از جمله پیامبر اکرم(ص)، بلکه اولیای امور که در جایگاه مناصب پیامبر(ص) قرار می گیرند، شرط است؛ زیرا بدون عصمت نمی توان از کسی که احتمال خطا و اشتباه و سهو و نسیان در اوست پیروی کرد و اقوال و افعال او را به کار گرفت؛ از همین روست که در آیات قرآنی، اطاعت مطلق تنها نسبت به دارندگان عصمت مجاز دانسته شده است.

از نظر قرآن، عواملی چند موجب شده که عصمت در پیامبران و امامان لازم و ضروری باشد تا اطاعت مجاز و روا گردد. از علل و عواملی که قرآن برای این مهم بیان کرده می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. حکمت الهی: از نظر قرآن اهدافی برای آفرینش انسان در نظر گرفته شده که جز از راه هدایت های فطری(طه، آیه 50) و هدایت های تشریعی که مطابق همان هدایت فطری تکوینی است(روم، آیه 30) به دست نمی آید. از همین روست که خدا برای هدایت بشر افزون بر حجت باطنی عقلی فطری، حجت های ظاهری به عنوان پیامبران فرستاده تا اسلام را ابلاغ کرده و مردم را در صراط مستقیم الهی دعوت کنند بلکه به ایصال الی المطلوب در قالب تزکیه و تعلیم خاص، تصرفات تکوینی در آنان داشته باشند.(بقره، آیه 38؛ آل عمران، آیات 19 و 85 و 164) پس حکمت الهی مقتضای آن است که گروهی دارای عصمت باشند و بتوانند در مقام اسوه های حسنه الهی قرار گیرند و مردمان را با تعلیم و تزکیه به کمالاتی برساند که مقام خلافت الهی انسان مقتضی آن است. از آیات قرآنی به دست می آید که پیامبر(ص) نیز به حکمت الهی در این درجه از عصمت قرار گرفته تا از هر گونه خطا در امان باشد و بتوانند ماموریت الهی را به انجام برساند.(نساء، آیه 113)
  2. فضل الهی: نبوت و رسالت و امامت از مقامات الهی است که به هر کسی نمی رسد؛ زیرا باید شخص از هر گونه ظلم فکری و رفتاری از جمله ظلم عظیم شرک و گناه در امان باشد.(بقره، آیه 124؛ لقمان، آیه 13) خدا از میان موجودات انسان را بر دیگران فضلیت بخشید(اسراء، آیه 70) و در میان انسان ها نیز مرد را بر زن(نساء، آیه 34) و پیامبران را بر غیر ایشان برتری و فضلیت بخشید و حتی رسولان را بر انبیاء برتری داد.(انعام، آیه 86؛ بقره، آیه 253؛ اسراء، آیات 21 و 55) از نظر قرآن، مقتضی فضل الهی خاص نسبت به پیامبر(ص) این است که ایشان از عصمت مطلق برخوردار باشد(نساء، آیه 113) تا در مقام اسوه حسنه مطلق قرار گیرد که قول و فعل او حجت است.(احزاب، آیه 21)
  3. الطاف خفی الهی: از نظر قرآن، پیامبر(ص) از الطاف خفی الهی سود برده و به او عصمت داده شده است(اسراء، آیه 74)؛ زیرا «ثبّتناك» در احتمالى به معناى ثبات قلب به لطف خفى الهى است. (مجمع البيان، ج 5 – 6، ص 665) البته برخى از مفسّران معتقدند كه مقصود از تثبيت، عصمت افاضه شده از جانب خداوند است. (الميزان، ج13، ص184)
  4. رحمت خاص الهی: از نظر قرآن، هم چنین رحمت خاصّ الهى بر محمّد (صلی الله علیه و آله)، موجب مصونیّت آن حضرت از خطا و لغزش، و مایه عصمت وى است.(نساء، آیه 113)
  5. علم لدنی: علم لدنی به معنای علمی که مستقیم و بی واسطه از خدا به قلب انسان می رسد و نسبت به حقایق هستی، از رویت و شهود برخوردار می شود، عامل مهم در عصمت پیامبر(ص) و مصون ماندن ایشان است. از نظر قرآن، برخوردارى محمّد (صلی الله علیه و آله) از علم لدنّى، زمینه مصونیّت آن حضرت از خطا و مایه عصمت وى بوده است.(نساء، آیه 113)
  6. وحی: از نظر قرآن وحی الهی که نوعی ارتباط خاص میان انسان با خدا است، موجب می شود تا انسان به مصونیت برسد و از عصمت الهی برخوردار شود. این وحی الهی نه تنها موجب عصمت است، بلکه علومی خاص را در اختیار پیامبر(ص) قرار می دهد که او بلکه همه انسان ها جز از راه وحی نمی توانستند بدان علم پیدا کنند. در حقیقت معلوماتی که از طریق وحی می رسد معلوماتی است که از هیچ راه دیگری قابل دست یابی برای بشر نیست.(نساء، آیه 113) این معلومات که علم لدنی است(هود، آیه 1؛ نمل، آیه 6) نوعی علم خاص است که موجب عصمت نیز می شود.(نساء، آیه 113)
  7. نعمت الهی: از نظر قرآن، برخی از امور نعمت های مطلق هستند که از جمله آن ها می توان به نعمت ولایت، اسلام، ایمان و نبوت و رسالت اشاره کرد.(مائده، آیه 3؛ حجرات، آیه 7 ) همین لطف الهی است که اجازه نمی دهد تا شیاطین و جنیان بر نفس پیامبر(ص) مسلط شوند و القائات شیطانی داشته باشند و او را به جنون مبتلا سازند که همان جن زدگی است.(قلم، آیه 2؛ حج، آیه 52)
  8. استعاذه به خدا: از عوامل موثر در عصمت می توان به استعاذه به خدا یاد کرد. از نظر قرآن کسی که واقعا در پناه خدا قرار گیرد از عصمت بهره مند می شود؛ چنان که حضرت یوسف(یوسف، آیه 23) و پیامبر(ص) با استعاذه در امان خدا قرار گرفته و از هر گونه وسوسه ها و تاثیرات شیطانی در امان ماندند.(اعراف، آیه 200؛ فصلت، آیه 36)

موارد و مصادیق عصمت پیامبر(ص)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، حضرت پیامبر(ص) دارای عصمت مطلق است که از نظر کمی و کیفی در تمامیت کمالی قرار دارد. بنابراین، مواردی که ایشان با عصمت از آن در امان خواهند بود، شامل همه ساحات زندگی او می شود. پس از نظر فکری و عملی و نیز تلقی و بیان و ابلاغ و حفظ و مانند آنها ایشان مصون از هر گونه خطا و گناه و اشتباه و سهو است. مصادیق و مواردی که در قرآن به صراحت از آن سخن به میان آمده شامل موارد زیر است:

  1. خطا: پیامبر(ص) از هر گونه در موارد دریافت وحی(نجم، آیه 11)، دیدن و رویت حقیقت و مشاهدات قلبی (نجم، آیات 10 تا 17) و نیز حکم، حکومت، قضاوت و فتوا(نساء، آیه 65؛ التفسير الكبير، فخر رازی، ج 4، ص 128 – 129) در امان خواهد بود.
  2. نسیان: از نظر قرآن، پیامبر(ص) هر چه را خدا به او آموخت را یاد دارد و فراموشی و نسیان در او راه نمی یابد.(اعلی، آیه 6)
  3. شیطنت: آن حضرت(ع) از هر گونه شیطنت در امان است و هرگز شیطان نمی تواند در او تصرفاتی داشته باشد.(حج، آیات 52 و 54)؛ زیرا ایشان تحت ربوبیت مستقیم رب العالمین قرار دارد و از سلطه شیطان امان است.(اسراء، آیه 65)
  4. گمراهی و ضلالت: عصمت الهی پیامبر(ص) موجب آن است که هماره در خط هدایت و صراط مستقیم باشد و هرگز به سمت گمراهی و ضلالت کشیده نشود.(نساء، آیه 113)
  5. عصیان و معصیت: از نظر قرآن، پیامبر (ص) معصوم از هر گونه عصیان است و هماره مطیع خدا است.(یونس، آیه 15)
  6. مصونیت در ابلاغ: همان طوری که ایشان در تلقی وحی دارای عصمت است، هم چنین در ابلاغ نیز دارای عصمت است.(همان؛ نجم، آیات 3 و 4؛ حاقه، آیه 44)
  7. حکم و حکومت: هر فرمان و حکمی که پیامبر(ص) می دهد فرمان و حکم الهی است که می بایست از آن اطاعت شود؛ زیرا پیامبر(ص) حکم و حکومتی که دارد، همان حکم و حکومت الهی است و در آن هواهای نفس و امور دیگر راه نمی یابد. پس مردمان می بایست تسلیم محض حکم و حکومت ایشان باشند.(نساء، آیه 65)
  8. قول و فعل: سخن ایشان بر اساس نطق الهی است و در حقیقت چیزی شبیه موبایل است که سخن آن سوی خط را بیان می کند: وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى؛ از روی هواهای نفس سخن نمی گوید؛ جز این نیست که همان وحی را می گوید که به او شده است.(نجم ، آیات 3 و 4) در مقام فعل نیز هر اقدام فعلی او همان فعل الله است؛ زیرا خدا به عنوان نمونه می فرماید: وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ رَمَى؛ وقتی تیر می اندازی تو تیر نمی اندازی، بلکه این خدا است که تیر می اندازد.(انفال، آیه 17)

از همین روست که وقتی ایشان کسی را برای امامت و خلافت خویش نصب می کند، همان نصب الهی است و باید اطاعت شود و عصیان نشود؛ چرا که ایشان هرگز به میل خویش یا هواهای نفسانی اقدامی نمی کند که موجب خشم الهی شود و رضایت الهی در آن نباشد. پس سخنی به هذیان نمی گوید و وصیتی نمی کنند که برخاسته از پریشان حالی در هنگام احتضار و مانند آن باشد؛ زیرا اگر در مقام احتضار هوشیاری را نداشته باشد یا خطا و نسیان کند، ممکن است سخنی را بگوید که سخن شیطان باشد و همه تلاش های عمرش را به یک سخن بر باد دهد. پس عصمت ایشان تا دم مرگ هم چنان باقی بوده است و این که دوات و قلم خواست تا مطلبی بنویسد که هرگز امت گمراه نشود، سخنی برخاسته از «هذیان» نبوده است که برخی از اصحاب نزدیک ایشان او را متهم به او کرده و گفت: ان الرجل لیهجر؛ این مرد هذیان می‌گوید.(اربلی، کشف الغمة، الشریف الرضی، ج۱، ص۴۰۲؛ ابن تیمیه، منهاج السنة، ۱۴۰۶ق، ج۶، ص۱۹.) یا گفت: إن نبی الله لیهجر؛ پیامبر خدا هذیان می‌گوید.(ابن سعد، الطبقات الکبری، دارالصادر، ج۲، ص۱۸۷.) یا گفت: إن رسول الله یهجر؛ رسول خدا هذیان می‌گوید.(مسلم، صحیح مسلم، دارالفکر، ج۵، ص۷۶.) یا گفت: ما شأنه؟ أهجر؟ استفهموه؛ او را چه شده؟ آیا هذیان گفت؟ از او بپرسید.(رک: بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹؛ نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ۱۴۰۷ق، ج۱۱، ص ۹۳.) یا گفت: إنّ النّبی قد غلب علیه (غلبه) الوجع و عندکم القرآن حسبنا کتاب الله؛ درد بر رسول خدا غالب شده، قرآن نزد شماست و کتاب خدا ما را بس است.(رک:بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹، ج۷، ص۱۲۰؛ نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ۱۴۰۷ق، ج۱۱، ص۹۰.)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا