اعتقادی - کلامیعرفانمعارف قرآنی

شأن و شئون الهی از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

خدا در قرآن از «شأن» روزانه خویش سخن به میان می آورد. البته براساس روایات تفسیری – تبیینی «شأن» الهی او را چنان مشغول نمی دارد که از «شأن» دیگری غافل باشد؛ یعنی «لایشغله شأن عن شأن»؛ بلکه خدا به گونه ای است که هم زمان می تواند به شئون گوناگون و متعدد و متنوع مشغول باشد.

پرسش این است که «شأن» الهی چیست که خدا روزانه بدان می پردازد و بدان اشتغال دارد؟؛ یعنی حقیقت «شأن» چیست؟ دیگر آن که چه چیزهای را خدا روزانه در چارچوب «شأن» انجام می دهد؟ مراد از روز و «یوم» چیست؟

معناشناسی و مفهوم شناسی شأن

خدا در قرآن می فرماید: يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ؛ هر كه در آسمانها و زمين است از او پرسش و درخواست مى ‏كند. هر روزی او در كارى است.(الرحمن ، آیه ۲۹)

خدا در این آیه از «شأن» روزانه خویش سخن به میان آورده است. البته این واژه تنها یک بار و آن نیز تنها در همین آیه برای خدا به کار رفته است. البته این واژه برای انسان نیز به کار رفته است؛ زیرا خدا بارها از «شأن» مردم در دنیا و آخرت سخن به میان آورده است. به عنوان نمونه درباره شأن مردم در آخرت می فرماید:  لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ ؛ در آن روز هر كسى از آنان را كارى است كه او را به طور کامل بی نیاز و بی توجه به دیگری کرده و شخص را به خود مشغول مى دارد.(عبس، آیه ۳۷)

از آیات دیگر همین سوره به دست می آید شأنی که مردمان را در قیامت به طور کامل به خود مشغول داشته، اموری است که موجبات خوشحالی و بدحالی آنان می شود.

در جایی دیگر آمده است: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ، جز اين نيست كه مؤمنان كسانى‏ اند كه به خدا و پيامبرش گرويده‏ اند و هنگامى كه با او بر سر امر و كارى اجتماع كردند تا از وى كسب اجازه نكنند، نمى ‏روند. در حقيقت كسانى كه از تو كسب اجازه مى كنند آنانند كه به خدا و پيامبرش ايمان دارند. پس چون براى برخى از «شأن» و كارهايشان از تو اجازه خواستند به هر كس از آنان كه خواستى اجازه ده و برايشان آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده مهربان است.(نور، آیه ۶۲)

خدا هم چنین در جایی دیگر می فرماید: وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ؛ و در هيچ «شأن» و كارى نباشى و از سوى او هيچ آيه‏ اى از قرآن نخوانى و هيچ كارى نكنيد، مگر اينكه ما بر شما گواه باشيم آنگاه كه بدان مبادرت مى ‏ورزيد و هم‏وزن ذره‏ اى نه در زمين و نه در آسمان از پروردگار تو پنهان نيست و نه كوچكتر و نه بزرگتر از آن چيزى نيست مگر اينكه در كتابى روشن درج شده است.(یونس، آیه ۶۱)

با نگاهی به کاربردهای «شأن» در قرآن و نیز کاربردهای آن در فرهنگ زبان عربی می توان گفت که «شأن» به هر کاری عظیم و بزرگ و مهم گفته می شود که دارای ریشه ای «عریق» است که البته با مقام و منزلت و شخصیت فاعل مناسخت و مناسبت داشته باشد. از همین روست که شأن را به «الامر، الخطب، مکانت، منزلت و مسألت» معنی کرده اند. به این معنا که شأن به امر و کار و مساله ای مهمی و با اهمیتی اطلاق می شود که مناسب با مکانت و منزلت شخص و شخصیت باشد.

البته در فرهنگ عربی «الشأن» به مجرای اشک از چشم : ومَجْرَى الدَّمْعِ إلى العينِ، و نیز : وعِرْقٌ في الجبلِ يَنْبُتُ فيه النَّبْعُ؛  اصل و ریشه کوه که چشمه از آن می جوشد؛ و نیز : ومَوْصِلُ قبائِلِ الرَّأسِ؛ ریشه اصلی قبائل؛ و هم چنین: وعِرْقٌ من التُّرابِ في الجبلِ، يَنْبُتُ فيه النَّخْلُ؛ ریشه و اصل از خاک در کوه که نخل در آن می رویید، و مانند آنها به کار رفته است. این بدان معنا است که شأن هر چیزی به یک معنا «اصله» و ریشه آن نیز است. بر این اساس، وقتی از «شأن» الهی سخن به میان می آید، هر چیز مهم و اساسی است که از خدا نشأت گرفته است و ریشه در حقیقت وجودی خدا دارد.

بر این اساس می توان گفت که «شأن» الهی همه تجلیات وجودی است. پس شأن الهی موجودات و ماهیات هستی را شامل می شود که به تقدیر الهی وجود یافته اند. این بدان معناست که گستره هستی همگی مصداق شأن الهی است. بنابراین، محدود سازی گستره مصداقی «شأن» الهی به اموری چون: آمرزش گناهان، و بر طرف ساختن اندوه ها، تعالى و سقوط اقوام، بلکه حتی محدود سازی نسبت به اموری چون مسأله آفرینش، رزق، حیات، مرگ، عزت، ذلت  و مانند آنها نادرست است.

بر این اساس بخشی از شأن الهی امر خلقت و آفرینش و احیاء و اماته است که برخی در تفسیر شان الهی گفته اند: ته اند: خداوند در هر روز، سه لشکر دارد: لشکرى از اصلاب پدران به ارحام مادران منتقل مى شوند، و لشکرى از رحم مادران به عالم دنیا گام مى نهند، و لشکرى از این دنیا روانه قبر مى شوند.

نسبت شأن الهی با مسألت

به نظر می رسد که برای فهم شأن الهی می بایست به آیه 29 سوره الرحمن دقت نظر بیش تری کرد؛ زیرا آیه نخست به مطلبی به نام مسألت همه هستی از خدا اشاره دارد سپس به امر «شأن الهی» در مقام پاسخ گویی به مسألت توجه می دهد. بنابراین، نوعی ارتباط تنگاتنگ و پیوند میان مسألت هستی با شأن الهی برقرار است.

به نظر می رسد که خدا «کل یوم در شأن» است تا پاسخگوی مسألت هستی باشد. شکی نیست که خواسته ها و پرسش هایی که از سوی موجودات هستی مطرح است، دایمی و همیشگی است و هیچ محدودیتی ندارد؛ زیرا همین هستی موجود که تجلیات انوار صفات و اسمای الهی است، در وجود و بقای خویش دایم نیازمند افاضات الهی است؛ زیرا هر چیزی در وجود و بقا به «اصل» خویش وابسته است که «عِرق» آن چیز را تشکیل می دهد. پس شأن الهی برای موجودات هستی که هماره آن را از خدا مسألت می کنند، همان افاضات الهی است که اصل آنان را تشکیل می دهد و بی آن هیچ خواهند بود و از «وجود» بهره ای نخواهند برد.

البته در یک تبیینی برتر می توان گفت: اسمای الهی خود دارای مسألت هستند تا مظاهری داشته باشند. این مسألت از سوی اسمای الهی دایمی و همیشگی است. بنابراین، هر اسمی خواهان آن است تا در همه نشئات و عوالم عالی تا دانی در تجلیات وجودی داشته باشند و مظاهر نوری آنان در همه عوالم و نشئات خود را به نمایش گذارد. شکی نیست که هر «یوم» به معنای روز بروز و ظهور کلی همگی اسماء الهی است. بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، دست کم «یومین» اصلی را می توان در ساختار کنونی هستی ردگیری و شناسایی کرد که «یوم الدنیا» و «یوم الآخره» است. البته برای این دو روز ظهور کلی ، می توان «ایام» جزیی را نیز شناسایی کرد که مثلا در همین یوم الدنیا، خدا از «سته ایام» سخن به میان آورده که روز ظهور اسمای الهی در مراتب تنزل هستی در آسمان ها در «یومین» و هم چنین در زمین در «یومین» و «ما فیها» در «یومین» سخن به میان آمده است.( ق، آیه 36؛ فرقان، آیه 59؛ اعراف، آیه 54؛ یونس، آیه 3؛ هود، آیه 7؛ سجده، آیه 4؛ حدید، آیه 4فصلت، آیات 9 تا 12)

به هر حال، مراد از «یوم» همان خروج از «بطون» برای قصد اظهار و بروز در ساختار تجلیات است. پس برای خدا در هر یوم و روز بروز و ظهور، «شأن» است. بنابراین، شئون الهی مختص به چیزی نیست، بلکه همه ظهورات و مظاهر هستی را شامل می شود و هیچ جایی نیست که ارتباطی به شان الهی نداشته باشد.

از آن جایی که شئون الهی بی پایان است و خدا محدود به «یوم» نمی شود، بلکه هماره در «ایام» در حال اظهار اسمایی است تا تجلیات داشته باشند و از آن جایی که «لاتکرار فی التجلی؛ یعنی در تجلی الهی تکرار نیست»، می توان گفت که خدا هماره در گستره هستی در حال ظهور و اظهار و تجلی در مظاهر اسمایی است. این همان «شأن» الهی است که پایانی برایش نیست. از همین روست که در روایتى از امیر مؤمنان  امام على(علیه السلام) در یکى از خطبه هایش فرموده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لایَمُوتُ وَ لاتَنْقَضِی عَجَائِبُهُ لِأَنَّهُ کُلَّ یَوْم فِی شَأْن مِنْ إِحْدَاثِ بَدِیع لَمْ یَکُنِ»؛ حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که هرگز نمى میرد، و شگفتی هاى خلقتش پایان نمى گیرد؛ چرا که هر روز در شأن و کارى است، و موضوع بدیع و تازه اى مى آفریند که هرگز نبوده است. (اصول كافى، ج 1، ص 141؛ تفسير نور الثقلين، ج 5، ص193)

البته چنان که گفته شد شان الهی محدود به امری نیست، بلکه همه امور هستی را شامل می شود. بنابراین، هر چیزی که مسألت و پرسشی داشته باشد، خدا به آن بر اساس اسماء و صفات حسنای خویش بدان پاسخی مناسب و درخور می دهد. بر همین همان گونه که به مسألت اسمای خویش نیز پاسخ می دهد و در قالب تجلیات اسمای مظاهرش را ابداع می کند، هم چنین به مسألت و پرسش های مظاهرش تجلیات خویش نیز پاسخ می دهد؛ چنان که پیامبر(ص) می فرماید: «مِنْ شَأْنِهِ أَنْ یَغْفِرَ ذَنْباً، وَ یُفَرَّجَ کَرَباً وَ یَرْفَعَ قَوْماً، وَ یَضَعَ آخَرِینَ»؛ از کارهاى او این است که گناهى را مى بخشد، ناراحتى و رنجى را برطرف مى سازد، گروهى را بالا مى برد، و گروه دیگرى را پائین مى آورد.(«مجمع البيان»، ذيل آيات مورد بحث؛ و نیز تفسیر«روح المعانى» از «صحيح بخارى» ؛ تفسیر نمونه، ج 23، ص 150)

بر اساس آن چه بیان شد، شأن الهی شامل همه تجلیات الهی است که در «یوم» بر اساس مسألت اسمای الهی یا مظاهر اسمای الهی انجام می شود. پس هر چیزی که در بطون است و ظهوری ندارد، خواهان ظهور است که در «یوم» تحقق می یابد. این ظهورات را می توان همان تجلیات اسمای الهی دانست که به نور الله ظهور می یابد.(نور، آیه 35)

به سخن دیگر، شأن و شئون الهی چیزی جز اظهار ظهوری اسمای الهی و خروج از بطون به ظهور در ساختار تجلیات نیست. این شئونات  الهی همگی در ساختار «احسن» خواهد بود؛ زیرا خدا را اسمای حسنایی است که خواهان ظهور و خروج از بطون هستند.

در باره انسان وقتی از شأن انسانی سخن به میان می آید، مراد امری نسبت به او است که مناسب مقام و منزلت اوست و ریشه در شاکله شخصیتی او دارد. در فقه اسلامی وقتی از شأن‌ انسانی سخن به میان می آید مراد همان منزلت و مرتبت اجتماعی و فردی هر انسانی است. بر اساس فقه اسلامی، لازم است تا در ابوابی چون زکات و نکاح بر اساس شأن و منزلت و مقام اجتماعی افراد که معروف نسبت به آنان است، احکام و رفتاری انجام شود. در حقیقت، مراد از شأن انسانی، مقام و منزلت خانوادگى و اجتماعى انسان است که در شرع مقدس بدان توجه ویژه شده است.( العروة الوثقی‌، ج۴،ص۱۰۳ و 285 و 364؛  مستمسک العروة، ج۹، ص75 و  ۲۲۵ و 223 و 538؛ مهذب الأحکام، ج۲۵،ص۳۱۷؛ هدایة العباد گلپایگانى،ج۲،ص۳۸۳)

پس شأن انسانی به مقامات و احوالات انسانی ناظر است؛ چنان که شأن الهی ناظر به کمالات اسمای حسنای الهی ناظر است. البته چون همه هستی از گرفتار فقر وجودی نسبت به خدای غنی حمید است(فاطر، آیه 15)، در هر دمی مسألتی دارد و خدا بر اساس همین مسألت ورود می کند و در شئونات وارد می شود؛ زیرا می توان گفت که هر چیزی شانی از شئون الهی است.

به سخن دیگر، هر لحظه جوهر و ذات اشیا در تجدّد و تبدّل هستند و با زبان حال و قال و استعداد و با دست نیاز و چشم امید به‌سوی آن صاحب شأن و مهر و لطف در حرکت‌ هستند و درخواست حاجت در تمام شؤون خویش داشته و پرسش و مسألت خویش را به ‌سوی او می‌برند و به ذیل جود و غنای او چنگ می‌زنند؛ زیرا فقر موجودات هستی که چیزی جز مظاهر تجلیات انوار صفات و اسمای الهی نیست، جز با جود و فیض و احسان دایم از مقام اسمای الهی نمی تواند ثابت و باقی بماند؛ زیرا هستی وجه الله است و بقای وجه به جز به افاضات وجودی انوار الهی از نور الله نیست؛ چنان که بدون افاضه از مقام «شأن» الهی، از سوی خدای الحی القیوم، عیب مظهر به کمال نیاید و عیب به تمام نیانجامد. پس در هر آنی از آنات، ظهور و بروز اسم «المفنی الممیت» و «المنشی‌ء المحیی» در جهان سیال و جاری تحقق می ‌یابد و سراسر عالم مانند آب جاری و سیال در حرکت است و عکس خورشید که در این آب برقرار و ثابت است، به‌منزله‌ وجه اللَّه است.

با تحلیل و دقت نظر در آیه 29 سوره الرحمن می توان به دو امر مهم دست یافت که در آیه بدان توجه داده شده است: بخش اول آیه ناظر به مسألت و پرسش ذاتی همه هستی است. این بخش به این مطلب اشاره دارد که: تمام موجودات به او نیاز دارند. این به این معنى است که تمام موجودات در وجود خویش و نیز در شوون ذاتى و غیر ذاتى خود خدا محتاج هستند؛ زیرا فقر هویتی جز ذات و هویت همه هستی است. به زبان فلسفى، تمام موجودات حادث ذاتى هستند و در پیدایش و بقای خود به علت خود یعنى ذات بى نیاز پاک نیازمند.

بخش دوم که همان ذیل آیه است می فرماید: «کل یوم هو فى شان؛ هر روز خدا در کار جدیدى است». پرسش این است : آیا منظور از «یوم» زمان است؟ اگر این مراد باشد، پس تفسیر آیه این است که خداوند تعالى به عنوان «بدیع» هر زمانى در آفرینش جدیدى است و هر زمانى طرحى نو در مى‏اندازد، (تفسیر نمونه، ج 23، ص 134 تا 140) یا منظور از «یوم» امرى بالاتر از زمان است که به علت ضیق تعبیر از آن به «یوم» تعبیر شده است؟ توضیح این که هر حادثه اى اگر زمانى باشد دو چهره دارد: زمانى و زمانه اى. آنچه مربوط به زمان است جزء تاریخ است و آنجه مربوط به زمانه است در تاریخ و بند زمان نمى‏گنجد و فراتر از زمان مى رود و چون ثابت است فراتر از زمان و مکان مى رود. چنانچه واقعه عاشورا یک بعد زمانى دارد و یک بعد زمانه اى و ملکوتى که فراتر از زمان و مکان است.(عرفان وحماسه ، آیت الله جوادى آملى، ص 49 – 46)

با این تفسیر احتمال دارد که منظور از «یوم» زمانه باشد؛ زیرا پدیده مادى که چنین باشد، که چهره ملکوتی اش فراتر از زمان باشد و در عین حالى که در زمان و مکان واقع شده است، در زمان و مکان نگنجد از آنها فراتر رود، موجود مجرد و آن هم مجرد على‏الاطلاق که هیچ جهت امکان و نقصى در او نیست، و هیچ چهره زمانى ندارد، لاجرم در ظرف زمان نمى‏گنجد، آرى او در هر زمانى هست، اما در زمان نیست و زمانمند نیست و در هر مکانى هست و اما در مکان نمى‏گنجد و مکان‏دار نیست.(المیزان، ج 19 ، ص 115 تا 117) بنابر این معناى آیه این مى‏شود که خداوند متعال در هر زمانه‏اى در کارى جدید است و امرى جدید مى آفریند که هرگز نبوده است و کارهاى او تکرارى نیست ، بلکه بدون الگو و ابتکارى است؛ زیرا او بدیع است، چنان که در روایت آمده است.

البته به نظر می رسد که تفسیر به «زمانه» همان تفسیر به «ظهور» است؛ یعنی هر اسمی از اسمای الهی ظهوری می طلبد و مسألت می کند که مقتضای زمانه در مراتب تنزلات و ظهورات و تجلیات است.

عدم تمانع میان شئونات الهی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسانی وقتی مشغول به امری مهم و به تعبیر قرآنی «شأنی» شود، از شئونات دیگر غافل می شود؛ چنان که در قیامت هر کسی مشغول به شأنی می شود که او را بس است و چنان درگیر آن شأن خویش می شود که از به کسی دیگر فکر نمی کند و هیچ توجهی به دیگری ندارد تا کاری برایش انجام دهد حتی اگر نسبت خویشاوندی چون همسری و فرزندی و برادری داشته باشد.(عبس، آیه 37)

اما از نظر قرآن، خدا چنان است که هیچ «شأنی» او را شئونات دیگر باز نمی دارد. بر همین اساس، امام حسن عسکری(ع) [و در ذیل آیه 202 سوره بقره » وَ أللهُ سَريعُ الْحِسابِ»؛ خداوند، سریع‌الحساب است، می فرماید: لِأَنَّهُ لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ وَ لَا مُحَاسَبَهُ أَحَدٍ مِنْ مُحَاسَبَهِ آخَرَ فَإِذَا حَاسَبَ أَحَداً فَهُوَ فِی تِلْکَ الْحَالِ مُحَاسِبٌ لِلْکُلِّ یُتِمُّ حِسَابَ الْکُلِّ بِتَمَامِ حِسَابِ وَاحِدٍ وَ هُوَ کَقَوْلِهِ ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ لَا یَشْغَلُهُ خَلْقُ وَاحِدٍ عَنْ خَلْقِ آخَرَ وَ لَا بَعْثُ وَاحِدٍ عَنْ بَعْثِ آخَر؛زیرا رسیدگی به شأنی و کاری، او را از رسیدگی به دیگر امور باز نمی ‌دارد و حسابرسی به امور یک فرد، او را از محاسبه شخص دیگر غافل نمی ‌کند و چنانچه پروردگار به حساب فردی رسیدگی کند، در همان زمان به حساب همگان رسیدگی می‌کند. محاسبه‌ همه با پایان ‌رسیدن حساب یک نفر به پایان می‌رسد، و این همچون کلام خداوند است: آفرینش و برانگیختن [و زندگی دوباره] همه‌ شما [در قیامت] همانند یک فرد بیش نیست.(لقمان، آیه ۲۸) آفریدن یک بنده، او را از خلقت دیگری غافل نمی‌کند و برانگیختن فردی [در قیامت] او را از مبعوث ‌کردن فرد دیگر باز نمی ‌دارد.(تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۲، ص۹۲ ؛ بحارالأنوار، ج۹۶، ص۲۵۷؛ تفسیر منسوب به الإمام العسکری، ص۶۰۵)

در دعای مشلول نیز آمده است: یَا رَحِیمُ یَا رَحْمَانُ یَا مَنْ هُوَ کَلَّ یَوْمٍ فِی شَأْنٍ یَا مَنْ لا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ یَا عَظِیمَ الشَّأْنِ؛ ای رحیم ای رحمان ای کسی که او هر روز در شان و کاری است. ای کسی که شانی او را از شانی دیگر باز نمی دارد ای کسی که شان و منزلت او عظیم است.(مفاتیح الجنان، دعای مشلول)

بنابراین از نظر قرآن و احادیث و ادعیه ماثور شأنی از شئونات الهی مانع از شأن دیگر نمی شود، بلکه خدا در هر حال بر همه امور و شئونات احاطه علمی و علمی دارد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن و روایات تبیینی و تفسیری مظهر اتم «لایشغله شأن عن شأن» همان پیامبر(ص) و معصومان(ع) هستند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا