اجتماعیاخلاقی - تربیتیروان شناسیعرفانمعارف قرآنیمقالات

ساعتی در خود نگر تا كيستی؟

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

انسان موجودی عاقل و خردمند است. خرد مهم ترین ابزار کمالی انسان است؛ زیرا همانند چراغی است که راه و چاه را به او نشان می دهد. اگر انسان بخواهد درست انتخاب کند باید آن چه چراغ به عنوان راه نشان می دهد برگزیند و به شکل باور و اعتقاد بدان عمل نماید. اما بسیاری از مردم یا فتیله چراغ خویش را پایین کشیده یا حتی خاموش کرده اند. این گونه است که همیشه در ته چاه هستند. از این رو لازم است که هر انسانی دمی درنگ کند تا موقعیت خویش را بشناسد. اما وقتی درنگ کرد باید در چه چیزی و چگونه بیاندیشد؟ نویسنده در این مطلب بر اساس آموزه های قرآنی به این پرسش ها پاسخ می دهد.

از کجا به کجا؟

انسان وقتی به خود و جهان می نگرد، خود را موقعیتی می یابد که گویی یک کتابی بدون آغاز و انجام است. صفحات نخست و آخر کتاب افتاده است. این مساله موجب می شود که خود را در خلا و فضایی بیابد که احساس پوچی می کند. البته به ظاهر یک تولد و مرگی در آغاز و انجام خود می بیند؛ ولی این تولد از والدین نمی تواند پاسخی کامل و درست نسبت به آغاز انسان باشد؛ چرا که تنها آغازی را برای شخص و فرد اثبات می کند اما آغاز انسان کجاست؟ از کجا انسان آمده است؟ بنابراین، تولد پاسخی نیست که انسان را اقناع کند؛ همان طوری که مرگ افراد نمی تواند انجام او را تعیین کند. از این روست که مهم ترین پرسش فلسفی بشر این است که: از کجا آمدم، به کجا می روم و هدف و فلسفه از آمدنم به این جهان چیست؟

در پی پاسخ گویی به این پرسش انسان به علتی می رسد که آن را علت العلل می داند که خود دارای علت وجودی نیست. از این روست که او را واجب الوجود می داند. البته در حقیقت آن واجب الوجود نمی تواند جز به یک دسته کلیات به چیزی بیش تر دست یابد. از این روست که عقل فلسفی انسان نیز در نهایت به کلیات بسنده می کند و فراتر از آن نمی رود.

بنابراین، اگر وحی و هدایت های وحیانی الهی نبود، شاید انسان هم چنان در همان کلیات باقی می ماند؛ زیرا تبیین جزئیات و خصوصیات واجب الوجود و اصول دیگر که ما از آن به اصول دین یاد می کنیم، جز از راه وحی به دست نمی آمد. در باره آخر این کتاب هستی و انجام زندگی بشر نیز همین مشکل فلسفی وجود داشت؛ زیرا در نهایت عقل به حکیم بودن و هدفمندی عمل واجب الوجود می رسید، ولی در جزئیاتی که بسیار حیاتی و تعیین کننده است، با مشکل مواجه بود و هرگز این کلاف سر در گم برای انسان باز نمی شد.

آموزه های وحیانی که از سوی پیامبران در کتب آسمانی مطرح شده، افزون بر این که دفینه های عقول بشری را برانگیخته و شخم زده و به حرکت در آورده(نهج البلاغه، خطبه 1)، هم چنین راهنمایی کامل برای بشر محسوب می شود؛ زیرا فراتر از چراغ روشنگر، باید و نبایدهای زندگی بشر را به طور کامل تبیین کرده تا حق آن چنان که هست نمودار شود و انسان بتواند در میان فتنه حق و باطل و شبهات، حق را بشناسد؛ چرا که ظواهر امور هماره با حق نیست، بلکه باید افزون بر ظواهر باطن امور نیز معلوم باشد تا حقانیت چیزی دانسته و ثابت شود. این جاست که وحی با نورافشانی بر ملک و ملکوت هر چیزی معلوم داشته که چیزی حق و چه چیزی به ظاهر حق و در باطن باطل است. در حقیقت وحی با نورافشانی موجب می شود تا عدالت مفهوم پیدا کند، زیرا عدالت به معنای قرار دادن هر چیزی در جای مناسب خودش یا بخشیدن حق هر صاحب حقی است. پس اگر بخواهیم عدالت عقلانی نیز اجرا کنیم لازم است که از وحی بهره گیریم تا حق هر چیزی را بدانیم و جای مناسب هر چیزی را بشناسیم تا امکان اعطای هر حق فراهم و هر چیزی در جای مناسب خودش قرار داده شود.

به هر حال، این وحی است که هم گذشته انسان و هستی را بیان می کند و هم موقعیت کنونی بشر را در هستی نشان می دهد و هم آینده بشر را تبیین می کند و بر اساس آن حرکت جوهری که در ذات هر موجودی از جمله انسان است(انشقاق، آیه 6)، مقصد و مقصودش را روشن می نماید.(نجم، آیه 42) خداوند در آیات قرآنی تمام آموزه های را در راستای تبیین این سه گانه دانسته است؛ یعنی بیان این که از خدا به سوی خدا می روند(بقره، آیه 156) و باید به شریعت و دین به عنوان توصیه های الهی برای حرکت درست توجه کنند.(بقره، آیه 38 و آیات دیگر)

دو بازگشت برای انسان

پس انسان بر اساس آموزه های قرآنی، از خدا آمده در یک دایره به سوی خدا باز می گردد.(بقره، آیه 156؛ علق، آیه 8) اما باید هر از گاهی درنگ کند و بینند با اراده و اختیاری که خداوند به او داده، در کجای موقعیت بازگشت است؟ زیرا بر اساس آموزه های قرآنی، برای هر انسانی دو نوع بازگشت متفاوت به سوی خداست؛ چرا که انسان می توان به سوی جمال و کمال الهی بازگردد یا آن که به سوی جلال الهی برود.

بازگشت به سوی جمال همان بازگشتی کریمانه ای است که انسان را در بهشت رضوان الهی اسکان می دهد؛ اما بازگشت به سوی جلال بازگشتی وارونه و واژگونه است(انبیاء، آیه 65) که دوزخ غضب و خشم الهی میعادگاه آنان خواهد بود.

این بازگشت بر اساس آموزه های قرآنی، همراه با صیرورت و شدن های انسانی است. به این معنا که همه انسان ها از یک حداقلی های کمالی به عنوان بستر و ظرفیت بهره مند هستند و همین ها موتور محرکه انسانی است. اما این حداقل ها در انتخاب انسان است که تغییر مثبت یا منفی پیدا می کند؛ زیرا انسان دارای اراده ای است که او را مختار و آزاد قرار می دهد تا دو انتخاب متفاوت برای بازگشت داشته باشد. البته این آزادی و اختیار انتخاب، در تکوین است؛ یعنی انسان به طور تکوینی دارای اراده و اختیار و حق انتخاب و در یک کلمه آزاد است. از این روست که خداوند در آیه 3 سوره انسان می فرماید: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا؛ ما راه انسان را نشان دادیم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس. هم چنین در جایی دیگر می فرماید: وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ؛ و ما دو راه برای او قرار دادیم.(بلد، آیه 10 و هم چنین نگاه کنید، شمس، آیات 7 تا 10)

اما با آن که انسان از نظر تکوینی دارای اراده و اختیار و آزاد آفریده شده، ولی از نظر تشریعی دارای مسئولیت است و آزاد نیست که هر گونه عمل کند، بلکه باید در طوری رفتار کند که خداوند در برنامه هدایت خود به عنوان دین و شریعت بیان کرده است.(بقره، آیه 38؛ صافات، آیه 24؛ اسراء، آیه 36 و آیات دیگر)

بنابراین، انسان ها می بایست بدانند که دو شیوه بازگشت برای هر انسانی طراحی شده است که می تواند بازگشت او را به شکل کمالی سامان دهد یا به بدترین شکل در آورد که حتی سرمایه های اعطایی الهی را نیز از دست دهد. در قرآن از این بازگشت به عنوان خسران(بقره، آیات 27 و 121؛ عصر، آیه 1؛ اعراف، آیات 90 و 99)، بدترین صیرورت و شدن (بقره، آیه 126؛ آل عمران، آیه 162؛ حج، آیه 72) و مانند آن یاد کرده است.

تاکید بر واژه صیرورت به این نکته توجه می دهد که انسان در دنیا در حال شدن و تبدیل است و هر فکر و عملی او را می سازد؛ هر چند که به دلیل فقدان چشم برزخی و ملکوتی نمی تواند حقیقت ساخته خود را ببیند، ولی در آخرت این چهره و صورتی که از خود ساخته را به نمایش می گذارد. کسی که در مسیر صراط مستقیم هدایت و شریعت و دین خود را ساخته باشد، به طور طبیعی رنگ خدایی (بقره، آیه 138) می گیرد و متاله و خدایی می شود، اما اگر خارج از صراط مستقیم حرکت کند و بر اساس دین و شریعت عمل نکند، صفات الهی خود را از دست می دهد و به همان میزان از خدا و صورت و صفت الهی دورتر می شود و در دوزخ فراق و جدایی گرفتار می شود.

بازیگوشی انسان

بسیاری از مردم در دنیا همانند کودکان بازیگوشی می کنند و به جای خودسازی و تزکیه نفس و تصیفه آن از خواطر و صفات زشت و تجلیه به کمالات و صفات نیک، به لهو و لعب کودکانه مشغول می شوند. گویی آنان در کودکی بازی نکرده اند و الان حریصانه می خواهند بازیگوشی کنند؛ چرا که اگر در کودکی بازیگوشی می کردند امروز خود را در مقام عقل دور از بازیگوشی کودکانه قرار می دهند و بر اساس عقل و حلم وحکمت عمل و رفتار می کردند. به سخن دیگر چنان که در روایات است: «تستحب عرامه الصبي في صغره، لتکون حليما” في کبره. ثم قال: ما ينبغي الا ان يکون هکذا ؛ شايسته است که کودک در هنگام خردسالي بازيگوش باشد، تا در بزرگسالي صبور و شکيبا گردد.»

اما کودک بازیگوش بزرگسالان تازه در بزرگسالی یاد بازیگوشی کرده سرگرم و لهو و لعب شده است. این گونه است که هم چون کودکان به اموری دل می بندد که ارزش دلبستگی ندارد؛ یعنی به به تفاخر و تکاثر و مانند آن می پردازند که لعب و لهوی بیش نیست.(حدید، آیه 20)

این کودکان بیش فعال را می بایست در جایی به زنجیر کشید و اجازه نداد این اندازه جنب و جوش داشته باشند؛ هر از گاهی باید یک تنبیه و شلاقی بر ایشان نواخت تا در جای خود قرار گیرند و فرصت تفکر و اندیشه در کار خویش کنند. بازیگوشی بزرگسالان موجب می شود تا نتوانند در موقعیت خود اندیشه کنند، پس مصیبت ها و بلایا برای آن است که آنان را به خود آورند و زمانی برای آنان ایجاد کنند تا به دور از هیاهوی بازار مکاره تفاخر و تکاثر ، دمی درنگ و تامل کنند و موقعیت خود را ارزیابی کرده و در عمل و رفتار خود تجدید نظر کنند.

به سخن دیگر، یکی از فلسفه ها و هدف های کیفر و مجازات دنیوی در قالب بلایا و مصیبت ها این است که انسان را به تفکر و تامل وادارد و این بچه بازیگوش را به گوشه ای بکشاند و در خود اندیشی ببرد. وقتی مصیبت بزرگ بود و شادی کودکانه اش را گرفت و مال و ثروت و فرزند و همسرش را به دردی و مصیبتی مبتلا کرد یا نقص عضو و مالی در خودش ایجاد کرد، آن گاه در گوشه ای می خزد و به فکر فرو می رود که این اسباب شادی کجا رفت؟ چرا این مصیبت آمد؟ این شادی کاذب چرا آمد و رفت؟ و هم چنین ده ها پرسش دیگری که او را از بازیگوشی و لعب و لهو بیرون می آورد.

پس خداوند با هر پس گردنی و مصیبت و بلا می خواهد تا انسان به فکر فرو رود و دست از بازیگوشی کودکان و لهو و لعب بر دارد . یعنی می خواهد بگوید:

«ساعتي در خود نگر تا كيستي؟

از كجايي، وز چه جايي، چيستي؟»

در این حالت است که دیگر علوم عادی مانند فیزیک و شیمی و علم حساب به دردش نمی خورد، زیرا این ها برای تامین همان لهو و لعب بوده است. در این جا خواهان علم دیگری است که از آن به علوم وحیانی و علوم شهودی و علوم لدنی تعبیر می شود؟ یعنی می خواهد پس از این ظواهر باطن و ملکوتی را ببیند که حقایق را برایش آشکار کند و جهان دیگری را به او نشان دهد که بیرون از بازی کودکانه لعب و لهوی است که بسیاری از مردم بدان گرفتارند. این جاست که فریاد بر می آورد و از ته دل می خواهد که خداوند او را در مسیر قرار دهد که اسباب شادی و سعادت و خوشبختی حقیقی را فراهم آورد یا نشان دهد. این گونه است که می فرماید:

دل گفت: مرا علم لدني هوس است /

تعليم نما، اگر تو را دسترس است!

گفتم: که الف، گفت: دگر هيچ مگو! /

در خانه اگر کس است، يک حرف بس است.

تازه در این زمان است که در مسیر کمالی قرار می گیرد و حقیقت دیگری برای او کشف می شود. انسان مانند راننده بیابانی است که در یک جاده مستقیم به ظاهر بی انتها پیش می رود. گاهی باید از اتومبیل را نگه داشت و از آن پایین آمد و به راه رفته و راه نرفته نگریست و موقعیت خود را به دست آورد. شاید این مسیری را که می رویم ما را به مقصود و مقصد نرساند. پس این که به سرعت و شتاب در یک مسیر می رویم دلیل بر درستی راه و مسیر نیست، بلکه باید درنگ کرد و لختی اندیشید که مقصد و مقصود چیست؟ بسیاری از مردم به مقصد می رسند ولی به مقصود نمی رسند. شناخت مقصود شاید بیش از شناخت مقصد مهم باشد، باید ببینم مقصود ما از رفتن به سمت مقصدی چیست؟

بسیاری از بلایا و مصیبت هایی که در جاده زندگی رخ می دهد، همانند آن عامل درنگ است تا شما و ما را از اتومبیلی که با شتاب می رانیم پایین آورد و با درنگ و تامل دریابیم که آیا در مسیر درست می رویم؟ آیا مقصد و مقصود را خود را می شناسیم و یا به درستی انتخاب کرده ایم؟ یا آن که انتخابی اشتباه یا حتی به یقین و قطع غلط داریم و از روی لجاجت می رویم که یا از دست پلیسی بگریزیم یا به رفیقی ناباب نشان دهیم که رانندگی ما بهتر و ماشین ما تندروتر است؟ بی آن که مقصد و مقصود اصلی را شناخته باشیم یک تاز می تازیم. قرآن می فرماید بسیاری از مردم یا گرفتار اشتباه در فهم مقصود و مقصد هستند یا گرفتار اشتباه در تطبیق مقصد و مقصودند(آل عمران، آیه 7 و آیات دیگر) یا آن که از روی لجاجت می گازند و حاضر نیستند از اسب چموش خویش پایین بیایند و راه و مقصد خویش و اسب خود و وسیله خود را تغییر دهند.(نمل، آیه 14)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا