اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنی

رستاخیز در امثله و امثال

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از واژگان پرکاربرد قرآنی، «مثل» است که بیانگر تکرار حوادث و رخدادها در چارچوب سنت ها و قوانین الهی است. این بدان معناست که هماره بر اساس سنت های الهی، حوادث و رخدادها با وجود تمایزاتی، مشابهاتی دارد که تکرار می شود. بنابراین، می توان از حوادث و رخدادهای تاریخی برای فهم رخدادهای آینده بهره گرفت؛ زیرا می توان از تمایزات عبور کرد و با توجه به وجه مشترک حوادث و بهره گیری از متشابهات آن، عبرت گرفت؛ یعنی همان گونه که معبر با عبور از ظاهر خواب و رؤیا حقیقت خواب را کشف می کند، می توان از رخدادها به جهت «مثل» بودن بهره گرفت و حقایقی را کشف کرد که تکرار شونده هستند. این گونه می توان توصیه های مناسب برای هر چیزی ارایه کرد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، بنیاد هستی به گونه ای است که امور از عرش تا فرش، بر اساس ساختار تنزل و عروج سامان دهی شده است. بنابراین، هماره امر عالم و نشئه بالاتر اصل برای امر عالم و نشئه پایین تر است. پس در ساختار مُظهر و مَظهر شباهت ها بیش تر از تمایزات است و اگر تمایزی است به سبب ویژگی عالم پایین تر نسبت به بالاتر و بر عکس است. از همین روست که خدا در قرآن از «أمثال» هر چیزی در نشئات و عوالم گوناگون سخن به میان می آورد تا این تشابه و تمایز را بیان کند.

از نظر قرآن، رستاخیز در عالم قیامت، دارای امثالی در عالم دنیا است و انسان عاقل می تواند با تفکر در امور عالم، توصیف، تحلیل و تبیین کاملی از رستاخیز در قیامت داشته باشد و توصیه هایی مبتنی بر عقلانیت و تفکر ارایه دهد.

مفهوم شناسی مثل و امثال

مثل بیانگر حالتی است که میان دو چیز برقرار است. وقتی از مثل چیزی سخن به میان می آید، بیانگر آن است که در عین مشابهت دارای تمایز یا تمایزاتی است.

در قرآن «مثل» به معنای نمونه برتر نیز به کار رفته است، «طریقه مثلی»، روش و راه برتر است.(طه، آیه 63) البته هر چه شباهت بیش تر از تمایز باشد، «مُثلی و أمثل» به کار برده می شود؛ پس «أمثلهم طریقه» به معنای طریق و روش نیکوتر و برتر است. پس اگر کسی تحلیل و توصیفی نزدیک تر به حق داشته باشد، از آن به این عنوان یاد می شود.(طه، آیه 104)

هم چنین در قرآن از ضرب المَثَل و ضرب الامثال سخن به میان آمده است. مراد و منظور از این اصطلاح آن است که امور دارای مشابهاتی است که می توان از آن برای فهم امور به ویژه معنوی و سخت یا دیر درک بهره گرفت. اصولا وقتی مثالی زده می شود برای آن است تا امری را «تنزّل» داده به سطح فهم مخاطب نزدیک سازند. یک استاد حساب و هندسه وقتی اشکالی را می کشد و آن را با عناوینی چون دایره و مربع و مثلث و مانند آنها یاد می کند، به این معنا نیست که آن اشکال دایره و مربع است، بلکه مراد نشان دادن چیزی است که شباهتی به آن امر دارد، در حالی که فرق و تمایزی نیز دارد؛ زیرا اشکال حقیقی و مصداقی دایره و مربع با آن چه در تصویر و شکل نشان داده می شود، فرق دارد و متمایز است.

در اصطلاح علما این جمله پرتکرار است که «در مثال مناقشه نیست»؛ یعنی به سبب وجود تمایز نمی بایست به مثالی که زده می شود اشکالی وارد کرد؛ زیرا مراد از بیان مثال، نزدیک سازی امر به فهم مخاطب و سطح ادراکی اوست. پس اگر کسی نسبت به ناتوانی شخص در انجام کاری می گوید: «کار هر خر نیست خرمن کوفتن/ گاونر می خواهد و مرد کهن»، مراد ای نیست که شخص مخاطب خر است و دیگری که توانایی دارد گاو است، بلکه مراد آن است که این کارها نیازمند توان مناسبی است که خر از آن برخوردار نیست، بلکه گاونری می خواهد که پرزور باشد. البته این به تنهایی کفایت نمی کند بلکه تجربه نیز برای انجام این امر لازم است تا خرمن خوب کوفته شود و بذر از کاه جدا شود.

از آن جایی که وجه شباهتی در تمثیل کفایت می کند، می تواند رهزن نیز باشد؛ زیرا شخص ممکن است توجه و اهتمام به وجه شباهت یا وجوه شباهت داشته باشد و از تمایز یا تمایزات غافل شود و گمان کند که شکل هندسی دایره همان چیزی است که استاد بر ورقه یا تخته کشیده است. از این رو، عالمان می گویند: «یقرّبک من وجه و یبعّدک من وجوه؛ از وجهی تو را به حقیقت امر نزدیک می کند، ولی از وجوهی تو را از حقیقت دور می سازد.» پس لازم است تا در این امور به هر دو امر شباهت و تمایز توجه شود تا فهم درست و صحیح تحقق یابد.

تنزلات حقایق در عوالم و نشئات

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عوالم هستی دارای طبقاتی از بالا به پایین است(ملک، آیه 15) که امر الهی از بالا به پایین در جریان است. نسبت حقیقت و رقیقه میان این عوالم برقرار است؛ پس «صورتی در زیر دارد، آن چه در بالاستی.» به سخن دیگر، یکی ظهور دیگری است. این بدان معناست که حقایق در هر عالمی با عالم دیگر دارای مشابهت و نیز تمایز است؛ تشابه به سبب آن که بالایی اصل و پایین سایه و ظهور آن بالایی است. تمایز از آن روست که هر عالم خصوصیات و ویژگی های خودش را دارد.

از نظر قرآن، انسان در عوالم هستی، از همین «مثلیت» برخوردار است؛ یعنی از جهاتی هر شخصی همان خودش است و از جهتی خودش نیست؛ زیرا به عنوان نمونه در عالم دنیا، بدن خاکی دارد و در عالم برزخ، بدن مثالی و در عالم آخرت بدن جسمانی از جنس عالم آخرت دارد. خدا از «نبدل امثالکم» در نشئات گوناگون برای هر فرد انسانی سخن به میان آورده که ناظر به همین مشابهات و تمایزات است.(واقعه، آیات 60 و 61)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر چیزی دارای امری است که از عرش تا فرش برای آن چیز تنزل می یابد. تنزلات در عوالم برای هر چیزی از خزائن آن است؛ زیرا برای هر چیزی چند خزینه در عوالم و نشئات است که از آن جا بقای آن چیز تضمین می شود و تفضلات الهی وارد می گردد.

بهره گیری از تمثلات برای فهم حقایق

از آن جایی که برای هر چیزی در عوالم هستی، امثالی است، می توان از آن ها برای فهم و درک حقایق استفاده کرد؛ یعنی همان گونه که از شکل هندسی بر روی کاغذ به مخاطب فهمی از شکل دایره و مثلت داده می شود، هم چنین اموری در جهان هستی است که می توان از آن ها برای فهم هستی بهره گرفت.

به سخن دیگر، انسان ها در دنیا می توانند با بهره گیری از مثال و تمثیل، فهمی نسبت به حقایق به دست آورند که به طور مستقیم در اختیار نیست. همان طوری که استاد نمی تواند برای تدریس مجموعه مصادیق آموزشی را در مدرسه و دانشگاه فراهم آورد و ناچار است تا با تمثیل مفاهیم را انتقال دهد که حقایق را تبیین و توصیف و تحلیل می کند، هم چنین خدا برای تبیین و توصیف حقایق عوالم دیگر، از همین شیوه تمثیل استفاده می کند.

از نظر قرآن، انسان عاقل و خردمند کسی است که رخدادها و حوادث گوناگون فردی و اجتماعی درس عبرت می گیرد؛ زیرا به این نکته توجه دارد که امور و حوادث دارای علل و عواملی است که اگر تحقق یابد، معلول نیز رخ می دهد. پس اگر چه رخدادها در اموری هم چون زمان وقوع دارای تمایز است و هیچ امری از نظر زمانی تکراربردار نیست؛ زیرا هر چیزی همان طوری که در مکان خاص تحقق می یابد در زمانی خاص تحقق می یابد و زمان برگشت ناپذیر است، اما وجه شباهت یا وجوه شباهتی دارد که می توان از آن در راستای توصیه بهره گرفت. به این معنا که اگر فلان علت معلولی خاص دارد، اگر تحقق یابد معلول آن نیز تحقق خواهد یافت؛ خواه خیر باشد خواه شر. پس اگر زهر می کشد یا عسل شفا می دهد، با تحقق هر یک معلول نیز تحقق خواهد یافت.

از نظر قرآن، با نگاهی به زندگی افراد یا اقوام در طول تاریخ می توان علل و عوامل رخدادهای خوب و بد را به دست آورد و استنباط کرد. پس می توان از آن ها درس عبرت گرفت. پس همان گونه که یک گیاه شناس با تعقل در زیست گیاهی احکام آن را می شناسد و برای رشد یا افزایش کیفیت محصول گیاهی یا رهایی از آفتی از آن سود می برد، یا یک هواشناس با بررسی و تحلیل داده ها، از ترسالی و خشکسالی و مانند آنها آگاه می شود و توصیه های مناسب را ارایه می دهد، یک فیلسوف تاریخ نیز با بررسی داده های تاریخی حوادث را تحلیل کرده و توصیه هایی را ارایه می دهد.

خدا در قرآن پس از بیان رخدادها و حوادث تاریخی می فرماید: «و قد خلت من قبلهم المثلات؛ به تحقق از گذشتگان مثل هایی عبرت آموز رسید.»(رعد، آیه 6)

از نظر قرآن، اگر عاقل به حوادث و رخدادهای تاریخی از نظر فلسفی بنگرد و به تحلیل و تبیین آنها بپردازد، می تواند عبرت بگیرد و توصیه های مناسب ارایه دهد؛ زیرا از نظر قرآن، سنت های الهی قانونی است که بر جهان و جان و جامعه حاکم است. به عنوان نمونه اگر مردمی تغییرات منفی در نفس خویش داشته باشند و به جای شکر نعمت و ایمان آوری، کفران ورزند و کفر پیشه گیرند، گرفتار نابودی و هلاکت می شوند و نعمت به نقمت تبدیل می شود. از نظر قرآن، تغییر در سرنوشت جمعی و گروهی امت ها زمانی خواهد بود که این تغییرات مثبت یا منفی در نفوس اکثریت رخ دهد؛ پس اگر اکثریت مردم گرفتار فجور شوند، نقمت و هلاکت جمعی خواهد بود؛ و اگر اکثریت اهل تقوا شوند، برکات آسمانی بر آنان نازل می شود.(رعد، آیه 11؛ مائده، آیه 96)

رستاخیز در ضرب مثلهای قرآنی

چنان که گفته شد، نظام هستی بر اساس سنت ها و قوانین الهی سامان دهی شده که شناخت این سنت ها و قوانین حاکم بر جان و جهان و جامعه می تواند افزون بر شناخت حقایق هستی و علل رخدادها، توصیه های مناسبی را برای عاقلان و مردمان فراهم آورد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، شناخت عوالم هستی از جمله رستاخیز با کمک همین داده های موجود در عالم تنزل زمینی می تواند دست مایه فهم رستاخیز در آخرت و قیامت باشد. خدا در قرآن می فرماید شما نشئه اولی در دنیا را تجربه کرده و شناختی نسبت به آن دارد، می توانید از همین علم و دانش برای فهم زندگی انسان در عوالم و نشئات دیگر هستی بهره گیرید.(واقعه، آیات 60 و 61)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عالم تنزل دنیای مادی خاکی، مثالی از عوالم دیگر است. پس اگر کسی در فرآیند تغییرات تعقل کند و نسبت به چگونگی رشد و نیز انواع گیاهان دقت نظر کند، می تواند فهم و درکی از رستاخیز جان در عالم آخرت و قیامت به دست آورد؛ زیرا همه چیز در سامانه مثلی قابل تحلیل و تبیین است.(رعد، آیات 1 تا 6)

ضرب مثل های قرآنی در امور گوناگون برای فهم حقایقی چون ضعف و قوت (حج، آیات 73 و 74؛ بقره، آیه 26) و مانند آنها است، که البته بسیاری از مردم از مثل های قرآنی ابا می ورزند و بدان کافر هستند و از آن بهره ای نمی گیرند، بلکه مجادله و جدل می کنند.(اسراء، آیه 89؛ کهف، آیه 54؛ روم، آیه 58؛ زمر، آیه 27)

خدا درباره رستاخیز انسان ها به مثال رستاخیز گیاهان توجه می دهد و می فرماید: خدا بادها را می فرستد تا ابرها را جا به جا کند و به زمین مرده برساند و آن را سیراب سازد و زمین را پس از مرگش دوباره زنده و احیا کند؛ نشور انسان در رستاخیز نیز این گونه است.(فاطر، آیه 9)

هم چنین می فرماید: ما از آسمان آب مبارکی را فرو فرستادیم تا بدان بوستان بروید… و زمین مرده را زنده کردیم؛ خروج انسان در قیامت نیز این گونه است.(ق، آیه 11)

در حقیقت قرآن با استفاده از تمثیل بر آن است تا حقیقت رستاخیز را تبیین کند. این تمثیل از آن جهت بسیار مهم و اساسی است که ناظر به «مثلیت» در عوالم هستی است؛ زیرا عوالم هستی با آن که به سبب خصوصیات و ویژگی های خاص هر عالم، تمایز و فرقی دارد، اما در کلیت با هم مشترک و مشابه است.

به سخن دیگر، تمثیلات قرآنی نسبت به رستاخیز بسیار مهم است؛ زیرا حقایقی را نسبت به عوالم دیگر و نشئات آن بیان می کند و فهم ما را نسبت به عوالم و نشئات هستی که بدان راه نیافته ایم، بالا می برد و روان و نفس ما را برای نه تنها فهم و درک آن، بلکه حضور و شهود در آن عوالم آماده می سازد.

اگر خدا بخواهد همگان را به عالم غیب ببرد و باز گردند، چنین امری حتی اگر شدنی باشد، بی فایده است؛ زیرا کسی که نخواهد حقیقت را بپذیرد در هر حال مجادله بی پایه خواهد داشت؛ چنان که خدا می فرماید: و لو فتحنا علیهم بابا من السماء فظلوا فیه یعرجون لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم مسحورون؛ اگر بابی از آسمان برای آنان بگشاییم تا در آن بالا روند و عروج کنند، هر آینه می گویند: یقینا ما چشم بندی شده و گرفتار بدمستی شده ایم، بلکه گروهی سحر و جادو شده ایم.(حجر، آیات 14 و 15)

از نظر قرآن، اصولا کسی اگر از دنیا به عالم بالا عروج داده شود و با حقایق آن جا آگاه شود؛ یا می گوید گرفتار داروهای روان گردان شده ایم که تحت تاثیر موادی هم چون مواد مخدّر هستیم، یا آن که اصولا ما را سحر و جادو کرده اند و چیزی که اصلا حقیقت ندارد، بلکه امری موهوم و خیالی است، به ما نشان داده اند. پس کسی که نخواهد رستاخیز را بپذیرد با مثال، مشکل او حل نخواهد شد؛ زیرا حتی اگر این افراد را به عوالم بالا عروج دهند و حقایق را شهود کنند، همین افراد وقتی نخواهند بپذیرند به مجادله می پردازند و مدعی تخدیر را تسحیر می شوند.(همان)

به هر حال، از نظر قرآن، شناخت امور هستی از جمله شناخت رستاخیز با چیزهایی که در دنیا است، قابل شناخت و معرفت و علم است؛ زیرا عوالم بر اساس «مثال» قابل تحلیل، توصیف و تبیین و توصیه است. پس نمی بایست نسبت به مثل و امثال و تمثیل واکنش منفی نشان دهیم و آن را از مصادیق عقلانیت نشمرد، بلکه از مصادیق تعقل گرایی حقیقی و سالم است. بنابراین، عقلای عالم می توانند بر اساس «تبدل الامثال» در عوالم قوانین عوالم و نشئات را تحلیل و توصیف و تبیین کرده و حقایق عالم را بشناسند و به این تحلیل اعتماد کنند. بر اساس همین قانون است که می توان رستاخیز عالم قیامت را با عالم دنیا شناخت.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا