اعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

راه های شناخت حق، مراتب و آثار آن

بسم الله الرحمن الرحیم

عرفان، معرفت و شناخت، امری گسترده تر و فراتر از علم و دانش است؛ زیرا در معرفت و شناخت، جزئیات همانند کلیات مهم و اساسی است و شخص نمی خواهد تنها نسبت به کلیات و قواعد کلی علم یابد؛ بلکه دنبال آن است که به نکات لطیف و ظریف آگاهی یابد که به نظر حتی گاه بسیار با اهمیت تر و اساسی تر از علم به کلیات و قواعد و اصول حاکم بر هستی است.

آموزه های قرآنی، بر شناخت و معرفت تاکید دارد؛ زیرا نگاه جزیی و کلی انسان را به هستی توضیح می دهد و زوایای نهان هستی را برای او آشکار می کند. این گونه است که می تواند حق را از باطل حتی در فتنه شبهات و تشابهات بشناسد و گرایش و گریزش خویش را ساماندهی کند.

نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن بر آن است تا حقیقت شناخت، راه های کسب آن، مراتب و آثارش را تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

حقیقت شناخت و مراتب معرفت از نظر قرآن

واژه معرفت از ریشه «عرف» گرفته شده است؛ این واژه به معنای جای بلندی است که از همه جا دیده می شود و می تواند به عنوان نماد و نشانه ای شاخص برای مردمان باشد. رفتارهای پسندیده اجتماعی که فطرت بشر به آن گرایش دارد، به عنوان عرف و معروف پذیرفته می شود؛ در حالی که امور ناشناخته ای که برخی از افراد به آن تمایل و گرایش دارند و به یک معنا ناپسند است، به عنوان «مُنکَر» و امر ضد ارزشی و هنجاری دانسته و با آن مبارزه می شود.

بر این اساس، وقتی ما از شناخت و معرفت سخن می گوییم، مقصود و مراد آن دسته از دانش ها و علومی است که همگان بدان دسترسی دارند و می توانند نسبت به آن شناخت پیدا کرده و به عنوان شاخص در زندگی به کار گیرند. شکی نیست که مهم ترین معرفت بشری، معرفتی است که انسان نسبت به خودش دارد؛ زیرا این شناخت و معرفت، از مصادیق علم حضوری است؛ یعنی همانند شناخت دردی است که انسان در دندان خویش دارد و هیچ واسطه ای در این شناخت نقشی ندارد. از نظر آموزه های وحیانی قرآن، از آن جایی که نسبت خدا با انسان، نسبت مُظهِر و مُظهَر است؛ وقتی انسان نسبت به خودش علم حضوری دارد، نسبت به پروردگارش که ربوبیت او را به عهده دارد، از چنین شناخت و معرفتی برخوردار خواهد؛ یعنی معرفت انسان نسبت به پروردگارش همان معرفت حضوری است که انسان نسبت به خودش دارد؛ زیرا همه اسمای الهی که در انسان به ودیعت گذاشته شده با ربوبیت الهی به ظهور می رسد و انسان همان اندازه نسبت به پروردگارش شناخت می یابد که نسبت به خودش شناخت یافته باشد؛ از همین روست که امیرمومنان امام علی(ع) از پیامبر(ص) نقل می کند که آن حضرت(ص) فرمود: «مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ.»(جعفر بن محمد الصادق، منسوب، مصباح‌الشریعه، ۱۴۰۰، ص۱۳؛ ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی العزیزة، ۱۴۰۵ق، ج۴،‌ ص۱۰۲؛ فخررازی، تفسیر کبیر، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۹۱، ج۹، ص۴۶۰ و ج۳۰، ص۷۲۱؛ تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ۱۴۱۰ق، ص۵۸۸؛ بحارالانوار، ج 95، ص 452؛ طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۶، ص۱۶۹؛ جوادی آملی، توحید در قرآن، ۱۳۹۵ش، ص۱۸۱.)

البته از این حدیث به دست می آید که انسان نسبت به همه حقیقت الله شناخت و معرفت حضوری پیدا نمی کند؛ زیرا معرفت هر کسی بستگی به معرفت حضوری دارد که نسبت به خودش پیدا کرده است؛ شکی نیست که این معرفت حضوری تنها نسبت به صفات و اسمای حسنای الهی است که در خودش ظهور داده است. پس اگر بخشی که ظهور یافته تحت ربوبیت همه صفات الهی باشد یعنی تحت ربوبیت «رب العالمین» باشد، در این صورت شناخت و معرفت شخص نسبت به رب العالمین است؛ اما اگر ظهور صفات تنها در برخی از صفات الهی باشد، شناخت و معرفت وی نیز محدود به همان خواهد بود و شناخت کاملی از رب العالمین نخواهد بود.

به سخن دیگر، هر کسی نه تنها نسبت به پروردگار خودش شناخت می یابد، بلکه با همان پروردگار اتصال و ارتباط دارد. این بدان معنا خواهد که نسبت به جهان بیرونی نیز از محدودیت شناختی رنج خواهد برد؛ زیرا از نظر آموزه های وحیانی قرآن، «الله نورالسموات و الارض»(نور، آیه 35) است و اگر شخص در حوزه ظهور صفات الهی و معرفت حضوری در محدودیت باشد، به همان میزان نسبت به حقایق هستی نیز محدود خواهد بود؛ این در حالی است که مثلا پیامبر(ص) که مَظهر اتم و اکمل همه صفات حسنای الهی است، به سبب معرفت کامل و تمام نسبت به رب العالمین، از معرفت کامل و تمامی نیز نسبت به هستی برخوردار خواهد بود.

از همین روست که پیامبر(ص) در حدیثی دیگر می فرماید: «أَعْرَفُکُمْ بِنَفْسِه، أَعْرَفُکُمْ بِرَبِّه ؛ با شناخت ترین شما در خودشناسی، خداشناس‌ترین شما است.(الأنوار الساطعة فی شرح الزیارة الجامعة ،ج‏1،ص 75)

این بدان معناست که نسبت و رابطه دو سویه میان معرفت رب و معرفت نفس وجود دارد؛ هر چه انسان به نفس خویش شناخت بیش تری پیدا کند به همان میزان نسبت به پروردگارش نیز شناخت بیش تری پیدا می کند. این افزایش می تواند کمی و کیفی باشد، به این معنا که شناخت انسان نسبت به پروردگارش می تواند از نظر تعداد و شمار اسماء و صفات الهی بیش تر شود؛ چنان که از نظر کیفیت نیز بهتر و شناخت واضح تر و روشن تری گردد. هم چنین روایت می فرماید که معرفت حضوری هر کسی نسبت خودش در گرو و رهن معرفت انسان نسبت به پروردگارش است. به این معنا که معرفت انسان به خود و پروردگارش می تواند «انّی یا لمّی» باشد؛ یعنی این شناخت می تواند از پایین به بالا یا از بالا به پایین باشد؛ زیرا شناخت هر یک از مُظهِر و مُظهَر به معنای شناخت دیگری است؛ چرا که جدایی میان هیچ کدام نیست. پس هر کسی نسبت به خود یا خدا معرفت حضوری یافت نسبت به دیگری نیز معرفت یافته است.

از نظر قرآن، کسی که خود را فراموش کند، خدا را فراموش کرده و هم چنین کسی که خدا را فراموش کند، خود را فراموش کرده است: وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ و چون كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند و او نيز آنان را دچار خودفراموشى كرد. آنان همان فاسقان هستند.(حشر، آیه 19)

در برابر کسی که شناخت و معرفت به خدا داشته و ذکر الهی در قلب او باشد، بهره مند از ذکر الله نسبت به خود خواهد بود: فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ؛ پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و شكرانه‏ ام را به جاى آريد و با کفر و کفران نسبت به من نداشته باشید.(بقره، آیه ۱۵۲)

با دقت و تامل در آن چه بیان شد معلوم می شود که شناخت و معرفت انسان در یک سطح نیست؛ بلکه همان طوری که شناخت می تواند سطحی یا عمیق باشد؛ هم چنین می تواند از نظر عمق دارای مراتب و درجاتی باشد که بستگی به میزان ظهور ربوبیت و پروردگاری و کمیت و کیفیت آن دارد.

از نظر قرآن، برخی از مردم در مساله شناخت تنها به ظواهر چیزها نگاه می کنند و مثلا وضعیت مالی و ثروت و قدرت افراد کافر و فاسق را می بینند و گمان می کنند که اینان انسان های شریف و دارای کرامت و ارج و قرب هستند؛ در حالی که این گونه نیست؛ بلکه از نظر قرآن، کرامت و اهانت نسبت به افراد در ثروت و قدرت نیست، بلکه در ایمان و تقوای الهی است.(فجر، آیات 15 تا 17؛ حجرات، آیه 13)

پس انسان نمی بایست بر اساس ظنون و گمانه زنی نسبت به خود و دیگران قضاوت کند، که ریشه این قضاوت همان معرفت سطحی است(مومنون، آیات 55 و 115؛ نور، آیات 11 تا 19)؛ بلکه انسان می بایست در هر کاری به معرفت عمیق و ژرف با تفکر و اندیشه دست یابد و قضاوت ها بر اساس آن باشد.(روم، آیات 6 تا 8)

از نظر قرآن، انسان ها در ذات خویش دارای یک ابزار معرفتی فطری به نام داده های قلبی هستند که با الهامات الهی فعالیت می کند و به سادگی قدرت تشخیص حق از باطل داشته و حتی در حوزه انگیزه فراتر از اندیشه، نسبت به حق گرایش و از باطل گریزش دارد(شمس، آیات 7 تا 10)؛ بنابراین، نوع شناخت بدیهی برای همه فراهم است که از آن به بدیهیات یاد می شود؛ از جمله این که شناخت بدیهی انسان به نیازمندى پدیده ها به پدیدآورنده امرى بدیهى و غیر قابل تردید در راستاى شناخت انسان از خدا است که در قرآن بیان شده است.(ابراهیم، آیه 10)

افزون بر شناخت و معرفت فطری بدیهی، انسان دارای ابزارهای حسی است که می تواند به او شناخت نسبت به محسوسات بدهد و نسبت به آن ها معرفت یابد. البته این شناخت به دلایلی می تواند دچار خطا و اشتباه شود، به طوری که چیزی که حس کرده با حقیقت آن فرق داشته باشد.(اعراف، آیه 116؛ نحل، آیه 12) از این شناخت نمی توان مستقیم برای شناخت خدا استفاده کرد؛ زیرا نیازمند تصرف با عقل و وحی است تا شناخت حسی انسان نسبت به خدا را کامل کند؛ چرا که شناخت حسی نسبت به آیات الله است نه خود خدا که لازم است تا شخص با عبور از ملک به ملکوت و از ظاهر به باطن با حقیقت خدا آشنا شود که خدایی بیرون از دایره بینایی حسی است.(بقره، آیه 118؛ انعام، آیه 103؛ اعراف، آیه 143)

از نظر قرآن، انسان نمی بایست شناخت و معرفت را محدود به شناخت حسی کند(بقره، آیات 55 و 118؛ انعام، آیه 103)، بلکه باید به شناخت های دیگر نیز توجه یابد؛ البته از نظر قرآن ادراکات و شناختهاى حسّى، زمینه ساز شناخت عقلانى و ادراکات باطنى است که لازم و ضروری است.(نحل، آیه 78؛ مومنون، آیه 78؛ سجده، آیه 9)

به سخن دیگر، حسّ و تجربه، در فراگیرى و شناخت مجهولات نقش دارد(مائده، آیه 31)؛ ولی شناخت حسی از شناخت همه واقعیّتهاى نظام طبیعت، ناتوان بلکه نارسا است(نمل، آیه 88)؛ بنابراین لازم است تا با شناخت های دیگر به ویژه تعقلی به کار گرفته شود؛ چرا که شناختهاى حسّى، منهاى تعقّل و اندیشه ورزى، در دستیابى به شناخت جهان هستى بى ثمر و بی فایده است و کاشف حقیقتی نخواهد بود.(بقره، آیه 164؛ آل عمران، آیه 190)

غیر از راه های حسی و تعقلی، راه دیگری برای معرفت حقایق است که از آن به علم حضوری یاد می شود(انبیاء، آیات 51 و 52)؛ در حقیقت مراجعه به درون و وجدان خویش راهی برای شناخت حقایق است که از جمله معرفت نفس برای معرفت ربوبیت از این دسته شناخت ها است.

راه های شناخت حق از نظر قرآن

از نظر قرآن، خدا همه ابزارهای شناخت و معرفت حق را به انسان داده است تا بتواند با بهره گیری از آن ها نسبت به حقایق هستی از جمله: حقیقت دنیا فراتر از ظواهر زندگی دنیوی آن(روم، آیات 6 تا 8؛ حدید، آیه 20)، حقیقت آخرت و ارزش های متعالی آن(همان)، حقیقت اسلام و راه کمالی و سعادت آفرین آن(توبه، آیه 122)، حقانیت خیریّت آموزه های وحیانی اسلام و ایمان در برابر بطلان شروریّت کفر و کفران و بخل و مانند آن ها(آل عمران، آیات 178 و 180)، حقانیت توحید در برابر شرک و کفر و مانند آن ها علم و معرفت پیدا کرده و راه و رسم زندگی خویش را بر اساس فلسفه مبتنی حقایق ساماندهی کرده و سبک زندگی اسلامی را اجرایی و اقامه کند.

از نظر قرآن، شناخت و معرفت انسان به حقایق محدود به راه ها و ابزارهای حسی چون شنوایی و بینایی و مانند آن ها نیست؛ زیرا محدود کردن راه های شناخت به این ها می تواند بسیار زیانبار باشد.

آموزه های وحیانی قرآن، راه های گوناگونی را برای شناخت حقایق بیان کرده که شامل الهام(شمس، آیات 7 و 8)، وحی غیر تشریعی(قصص، آیه 7)، وحی تشریعی (آل عمران، آیه 44؛ نساء، آیه 163)، تعّقل (ملک، آیه 10؛ فرقان، آیه 44)، نقل معتبر(همان) و پرسش از دانایان متصل به وحی و قرآن(نحل، آیه 43؛ انبیاء، آیه 7؛ فرقان، آیه 59)، تعلم نزد عالمان به علم الهی(مریم، آیه 43)، توجه به ظواهر و باطن امور و نشانه ها و علایم (محمد، آیه 30؛ حج، آیه 72؛ بقره، آیه 273؛ رحمن، آیه 41) و معجزات بصیرت بخش(انعام، آیه 104) و مانند آن ها می شود.

از نظر قرآن، بسیاری از مردم تنها به راه های شناخت و معرفت سطحی بسنده می کنند و ظواهر آنان را از باطن و ملکوت غافل می سازد. این گونه است که آنان از معرفت های دیگر از جمله معرفت های عقلانی و وحیانی و شهودی باز می مانند و اهل تعقل و تفقه نیستند.(اعراف، آیه 179؛ فرقان، آیه 44؛ حج، آیه 46)

آثار شناخت و معرفت حق از نظر قرآن

شناخت می بایست آثار و کارکردهای خودش را در زندگی انسان نشان دهد. به این معنا که اگر حقیقتی کشف شد انسان می بایست به آن گرایش و از ضد آن گریزش داشته باشد.

انسان با شناخت حقایق به حقایقی چون حقانیت خدا، حقانیت اسلام، حقانیت فرشتگان، حقانیت آخرت و مانند آن ها، ایمان حقیقی را در خود ایجاد کرده و بر اساس آن زندگی خویش را ساماندهی می کند.(مائده، آیات 83 و 84؛ جن، آیات 1 و 2؛ انبیاء، آیه 30)

در حقیقت انسان با شناخت از حق است که بدان سو هدایت می یابد(مریم، آیه 43) و در برابر آن تسلیم می شود(نمل، آیات 42 و 43) و به دین اسلام محبت می ورزد و از آن اطاعت می کند( هود، آیه 28) و تکالیف و مسئولیت های الهی خویش را می شناسد و بدان عمل می کند(محمد، آیه 32) و رستگاری را رقم می زند(شمس، آیات 8 و 9) و در برابر مصیبت ها و آزمون ها و ابتلائات صبر می کند(کهف، آیه 68) و خود را از دوزخ می رهاند(ملک، آیه 10) و از امور باطلی چون بخل(آل عمران، آیه 180) و تفاخر(تکاثر، آیات 1 و 5) و تکاثر ، برتری و علو(تکاثر، آیات 1 و 5) پرهیز می کند و از دوزخ نجات می یابد.(احقاف، آیات 24 تا 26)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا